اخلاق، غمخواری و فن آوری اطلاعات و ارتباطات
روح الله چاوشی: استاد ملکیان اخلاق را مبتنی بر مفهوم «غمخواری» یا «شفقت» (Care) میدانند. از آنجا که اغلب مباحث مطرح در حوزه اخلاق رایانه، ناظر به رویکردی دیگر است که بر اساس آن، فیلسوفان، اخلاق را مبتنی بر عدالت میدانند، دیدگاه ایشان را در این خصوص جویا شدیم تا شاید نگریستن از منظری دیگر به اخلاق فنآوری اطلاعات و ارتباطات رونق گیرد و پنجره و چشماندازی جدید به این موضوع گشوده شود. اما از آنجا که دیدگاه ایشان در خصوص اخلاق مبتنی بر شفقت با نظریات سایر فیلسوفان این مکتب تفاوتهای آشکاری دارد و در خلال گفتگو بارها به ابعاد اختصاصی نظرگاهشان مراجعه شده است، در ادامه ابتدا چکیدهای از تقریر شفاهی نظریهشان را که در دانشگاه شهید بهشتی تهران ایراد شده است، نقل میکنیم و سپس گفتگوی اختصاصی درباره موضوع مورد بحث را گزارش خواهیم کرد.
از دورترین زمانی که تاریخ مکتوب بشر گزارش کرده است تا بعد از جنگ جهانی دوم، دو نکته تقریباً مورد اجماع همه فیلسوفان اخلاق بوده است؛ یکی اینکه رکن اخلاق «عدالت» است ـ به تعبیر دیگر، اخلاقی زیستن بهمعنای عادلانه زیستن است ـ و دیگر آنکه عدالت نیز بدین معنا است که حق هر صاحب حقی رعایت شود؛ همه موجودات هستی، از جمله خود انسان، دیگر همنوعان او، طبیعت پیرامون او و در صورت اعتقاد داشتن به خدا، خدا، حقوقی دارند که اگر انسان این حقوق را رعایت کند، عادلانه و اگر رعایت نکند، ظالمانه زیسته است. اما این اجماع تقریبی، استثناءهایی نیز داشت؛ معدود کسانی نیز وجود داشتند که عدالت را رکن اخلاق نمیدانستند. شاخصترین چهره در میان ایشان بودا بود که «شفقت» را رکن اخلاق میدانست. در میان اروپائیان نیز جوزف باتلر مفهوم «حس اخلاقی» را به فلسفه اخلاق وارد کرد و آن را رکن اخلاق میدانست. جز او دیوید هیوم نیز مفهوم «نیکخواهی» را بهعنوان رکن اخلاق معرفی کرد اما این دو نفر بر این دو مفهوم تأکید چندانی نداشتند. در نهایت شوپنهاور به تبع بودا، بار دیگر مفهوم «شفقت» را بهعنوان رکن اخلاق مطرح کرد. پس از جنگ جهانی دوم و زمانی که گرایشهای زنانهنگر در غرب پدیدار شد، فیلسوفانی که چنین گرایشهایی داشتند، به مفهومی شبیه «شفقت» توجه کردند و آن مفهوم، «غمخواری» (care) بود. ایشان معتقد بودند این مفهوم، رکن اخلاق است و نه عدالت. گرچه این فیلسوفان از موضع زنانهنگری از این عقیده دفاع کردهاند اما میتوان از منظری دیگر نیز به دفاع از این نظریه پرداخت.
بهنظر میرسد «عدالت»، مبنای علم حقوق است نه علم اخلاق و نمیتوان اخلاق را به حقوق فروکاست. اخلاق و حقوق، دو مقوله جدا از هم هستند که هر یک کارکردهایی مخصوص بهخود را دارند. گرچه ممکن است در این میان، یکی بر دیگری مبتنی باشد اما نمیتوان هیچیک را برجای دیگری نشاند. در واقع مبنای علم حقوق (Law)، عدالت و مبنای عدالت، حقوق (Rights) است. بر این اساس کسانی که از قدیم، اخلاق را مبتنی بر عدالت میدانستهاند، میان علم حقوق و اخلاق خلط کردهاند. در عوض باید بهجای عدالت، غمخواری را مبنای اخلاق قلمداد کنیم. اگر غمخواری را مبنای اخلاق بدانیم، آنگاه غمخواری خود، سه فرزند بهبار خواهد آورد که نخستین آنها عدالت است؛ دومین و سومین فرزند نیز احسان و عشق هستند. با این وصف میتوانیم ادعا کنیم علم حقوق، مبتنی بر اخلاق است، چرا که حقوق، مبتنی بر عدالت است و عدالت، یکی از فرزندان غمخواری است.
غمخواری، معادل جمع میان همدلی و همدردی است. همدلی بدان معنا است که کسی در عالمِ تصور و خیال، خود را چونان شخصِ دیگری قلمداد کند و بتواند دریابد از منظر او جهان، چگونه ادراک میشود؛ آن شخص چه باورهایی، چه احساسات، عواطف و هیجاناتی و چه خواستههایی دارد. اگر انسان بتواند بدینصورت با دیگری همدلی داشته باشد یا به تعبیر روانشناختی با نگرش آن فرد به جهان بنگرد، آنگاه با درد و رنجهایی که آن شخص را آزار میدهد، او هم آزرده میشود. اگر چنین اتفاقی رخ داد علاوه بر همدلی، همدردیِ با آن فرد نیز در انسان ایجاد شده است. غمخواری، حالتی است که یک انسان نسبت به دیگری همدلی و همدردی داشته باشد؛ اگر او بهچنین حالتی دست یافت وارد ساحت اخلاقی شده است و در این حالت هرچه نسبت به آن فردِ دیگر انجام دهد، اخلاقی است.
اگر انسان نسبت به دیگری غمخواری پیدا کند، اولاً حق او را ادا میکند؛ لذا اولین فرزند غمخواری عدالت است. ثانیاً از خوبیهایی که حق خودِ اوست، به دیگری هدیه میکند و دومین فرزند غمخواری یعنی احسان متولد میشود. از این مرحله، تمایز نظریهای که اخلاق را تنها مبتنی بر عدالت میدانست با نظریهای که اخلاق را مبتنی بر غمخواری میداند، مشخص میشود. در آن نظریه اخلاق تنها همان مرحله اول بود، اما در این نظریه که مبتنی بر غمخواری است،اخلاق، دو شاخه دیگر نیز پیدا کرده است. سومین و شریفترین مرتبه غمخواری، مرتبهای است که در آن انسان بدون هیچ ملاحظه، محاسبه و مضایقهای دیگری را دوست داشته باشد؛ در چنین حالتی، عشق یعنی سومین فرزند غمخواری، متولد میشود. این سه مرتبه هرکدام مقدمه دیگری است؛ یعنی تا عدالت محقق نشود، احسان پدید نمیآید و تا احسان وجود نداشته باشد، عشق در کار نخواهد بود، اما هر مرتبهای که پس از دیگری محقق میشود، از مرتبه پیش از خود شریفتر و ارزشمندتر است.
(غمخواری یا عدالت، اخلاق زنانه یا مردانه؛ تهران دانشگاه شهید بهشتی، تیرماه ۱۳۸۹)
***
اغلب مباحثی که امروزه در حوزه اخلاق فنآوری اطلاعات و ارتباطات مطرح شده است مباحثی است که به حوزه حقوق (Rights) مربوط است. مباحثی مانند حق مالکیت معنوی، حریم خصوصی و…. اگر مبنای اخلاق را «عدالت» بدانیم، حوزه شمول مباحث بدین ترتیب منطقی بهنظر میرسد. اما اگر مطابق رأی شما مبنای اخلاق را مفهوم «شفقت» یا «غمخواری» بدانیم، قاعدتاًَ مباحث دیگری به این عرصه وارد میشود. بهنظر شما با رویکردِ «اخلاق شفقت» چه مباحثی در این حوزه قابل طرح است؟
همانطور که میدانید من معتقدم شفقت فرزندان سهگانهای دارد که اولین آنها عدالت است؛ لذا مطالبی که در حوزه حقوق و عدالت مطرح میشود، از این منظر هم مورد توجه هستند، اما احتمالاً پرسش شما ناظر به مسائلی است که درخصوص دو فرزند دیگر شفقت، یعنی احسان و عشق قابل طرحند. به نظر من در هر دو زمینه دیگر یعنی احسان و عشق، آنچه که اهمیتِ بسیار دارد، شناخت خاص، پس از شناخت عام از انسانها است. ما شناخت عامی نسبت به همه انسانها داریم؛ مثلاً میدانیم که همه انسانها به اکسیژن نیاز دارند یا با از دست دادن فرزندانشان داغدار میشوند.
بعضی از این قبیل واقعیتهای انسانی به جسم، بدن و حوزه زیستشناسی آنها مربوط است و برخی دیگر نیز با حوزه ذهن، روان یا مناسبات اجتماعی آنها ارتباط پیدا میکند. دانستن این واقعیتهای عام درباره انسانها برای ادای حق ایشان و تحقق عدالت، کافی است اما باعث نمیشود که ما نسبت به فرد خاصی احسان داشته باشیم یا عاشق او باشیم. دلیل این امر آن است که شناخت عام، ما را در تشخیص اینکه هر انسان چه حقهایی دارد، راهنمایی میکند اما اگر قرار باشد ما نسبت به انسانی، محسن باشیم یا به او عشق بورزیم، حتماً باید شناخت خاص آن فرد نیز به این شناخت عام، افزوده شود. این شناخت خاص در مورد افرادی که با ایشان تماس فیزیکی داریم، در همین ارتباطات پدید میآید، اما در مورد افرادی که امکان تماس فیزیکی با ایشان وجود ندارد، پای فنآوری اطلاعات و ارتباطات بهمیان میآید.
اینجا جایگاهی است که مسئله احسان و عشق، با رایانه و جهان مجازی ارتباط پیدا میکند. مثلاً ممکن است من درباره فردی که در کشور پِرو زندگی میکند، شناخت خاصی نداشته باشم اما فنآوری میتواند تا حدی این شناخت را برای من ایجاد کند. فرض کنیم من اجمالاً بشنوم که مادری سه فرزندش را از دست داده است و این قاعده عام را هم میدانم که هر مادری با از دست دادن فرزندش داغدار میشود، اما اگر بهواسطه دنیای مجازی، من تصویر مادری را که بر مزار فرزندانش اشک میریزد، ببینم، مسلماً شناخت خاصی نسبت به این مادر پیدا میکنم که با آن شنیدن و اطلاع از یک قاعده عام متفاوت است. این شناخت خاصی که با وساطت فنآوری و جهان مجازی برای من ایجاد شده، ممکن است در من نسبت به آن مادر، احسان و عشق پدید آورد. اما یک نکته را نباید از نظر دور داشت و آن اینکه تنها در صورتی این وساطت منجر به افزایش شفقت میشود که من قصد رفتار شفیقانه با او را داشته باشم؛ اما اگر من قصد غمخواری و رفتار شفیقانه با او را نداشته باشم فنآوری نمیتواند در من شفقت ایجاد کند. تصمیمها و قصدها در باور یا میل یا باور و میل انسان ایجاد میشوند، لذا نمیتوان در این خصوص برای دنیای مجازی هیچ شأنی بیشتر از یک وسیله در نظر گرفت.
یکی از مسائلی که امروز در عرصه اخلاق فنآوری اطلاعات مطرح است، این است که این فنآوری در راستای رخ دادن اعمال غیر اخلاقی، خود محرک و زمینه ساز است. یعنی افرادی که زمینه انجام اعمال غیر اخلاقی را دارند در مواجهه با تکنولوژی، هم زمینه مناسب برای انجام این اعمال را پیدا میکنند و هم بیشتر برای انجام این اعمال تحریک میشوند. بهعنوان مثال، گمنامی در فضای مجازی باعث میشود افرادی که از ترس آبرو یا مجازات یا… در حالت عادی قادر بهانجام اعمالی خلاف اخلاق نیستند، در فضای مجازی بهراحتی چنین کارهایی را انجام دهند. برخی افراد نیز با دیدن هممسلکان خود، در انجام دادن اموری از قبیل کودکآزاری جنسی و…، بیشتر ترغیب میشوند که به این فعالیت دامن بزنند. از طرفی برخی نظریهپردازان معتقدند نباید فنآوری را محمل و پناهگاهی برای افراد خاطی دانست، بلکه آن را چاقویی دولبه میدانند. بهنظر شما اگر رکن اخلاق، «غمخواری» یا «شفقت» باشد. فضای مجازی چه تأثیری در افزایش یا کاهش شفقت در میان انسانها دارد؟
در پاسخ به این پرسش باید به دو نکته مقدماتی اشاره کنم که در پاسخ به پرسش پیشین نیز تا حدودی بیان شد. اول اینکه من معتقدم وسیله، همیشه وسیله است. خودِ وسیله هرگز به کسی القا نمیکند از من در جهت چه هدفی استفاده کنید. البته ممکن نیست هر وسیلهای، وسیله هر هدفی قرار گیرد اما در میان همان اهداف محدودی که ممکن است بهواسطه آن وسیله محقق شوند، خودِ وسیله ما را مجبور نمیکند که هدف «الف» را انتخاب کنیم و نه هدف «ب» را. بهعنوان مثال وسیلهای مثل کارد، قطعاً کارکردِ تلفن یا تلویزیون را ندارد؛ کارد وسیله بریدن است اما کارد به ما نمیگوید چه چیزی را ببر یا چه چیزی را نبر. اینکه از این وسیله در راه رسیدن به چه هدفی استفاده شود به کسی که از آن استفاده میکند بستگی دارد نه به وسیله. بنابراین وسیله به زبان حال به ما میگوید من وسیلهام برای اهداف محدودی نه هر هدفی؛ اما اینکه در میان این اهداف محدود از من برای رسیدن به کدامیک استفاده کنی، به تو بستگی دارد و من در این زمینه خاموشم. این نکته اول بود.
اما نکته دوم این است که اگر شما به اقتضای باورهای خودتان یا میلهای خودتان یا باورها و میلهای خودتان بخواهید کاری را انجام دهید، حضور وسایل، انگیزاننده و عدم حضور آنها سست کننده است. بهعنوان مثال اگر من بخواهم به شما تلفن کنم و اتفاقاً در این اتاق تلفنی وجود داشته باشد، حضور این تلفن مرا برمیانگیزاند تا قصدم را تحقق بخشم و اگر نبود من در تحقق قصدم سست میشدم. اما این بر انگیختن، زمانی محقق میشود که من قصد انجام فعل را داشته باشم ولی اگر چنین قصدی نداشته باشم، دیگر وسیله نمیتواند من را برانگیزاند.
با عنایت به این دو نکته، من رایانه، فضای مجازی و فنآوری اطلاعات و این قبیل امور را چیزی جز وسیله نمیدانم. لذا بهنظرم نسبتهایی که در پرسش شما به این امور داده شده، نسبتهایی اغراق شده است. به عقیده من فضای مجازی شأنی جز وسیله ندارد و لذا هر دو نکتهای را که درباب وسائل بیان کردم، در این مورد نیز صادق میدانم. بهعنوان مثال مسئله گمنامی که در پرسش شما مطرح شده بود، ممکن است کسی را که قصد انجام کارهای خلاف اخلاق داشته باشد، به انجام این امور برانگیزاند اما از سوی دیگر نیز امکان دارد کسی را که قصد کمک به دیگری را داشته است، اما دوست نداشته شناخته شود تا باعث شرمندگی آن فرد نشود، به انجام دادن این کمک برانگیزاند. نفس گمنامی نمیتواند ما را به سوی انجام اعمال بد سوق دهد. اتفاقاً ممکن است ما را به سوی انجام اعمال نیک نیز سوق دهد.
به عقیده من اینکه یک وسیله ما را به انجام چه کاری برمیانگیزاند، به خودِ وسیله ارتباطی ندارد بلکه به نظام باوری یا میلی یا باوری و میلی ما مربوط است. اینکه میگویم باوری یا میلی یا باوری و میلی به این دلیل است که ممکن است ما انگیزش اخلاقی را ناشی از باورها یا میلها یا جمع میان باورها و میلها بدانیم. بنابراین به اعتقاد من با ظهور فنآوری اطلاعات و ارتباطات و دنیای مجازی هیچ اتفاق جدیدی که در انگیزش اخلاقی تأثیر مثبت یا منفی گذاشته باشد، رخ نداده است و کسانی که از چنین تأثیراتی سخن میگویند، در طرح مسائل اغراق و غلو میکنند.
با توجه به اینکه معتقدید انگیزش اخلاقی در نظام باوری یا میلی یا باوری و میلی انسان شکل میگیرد، آیا این امکان وجود ندارد که دنیای مجازی و فنآوری اطلاعات و ارتباطات، در باورها یا میلهای ما تأثیر گذارد و نظام باوری یا میلی یا باوری و میلی ما را تغییر دهد؟
چنین امکانی وجود دارد اما این امکان اختصاص به دنیای مجازی ندارد. کتاب و روزنامه نیز میتوانند چنین تأثیری در ما پدید آورند. میان دنیای مجازی و سایر امور مانند کتاب و روزنامه در این خصوص تفاوت ماهوی وجود ندارد که ما را بر آن دارد تا مدخل جدیدی درباره تأثیر دنیای مجازی در انگیزش اخلاقی بگشائیم. ویژگیهایی مانند سرعت و آسان بودن دسترسی به اطلاعات و اموری از این قبیل، دنیای مجازی را منحصر به فرد نمیکند؛ هر وسیلهای ممکن است چنین باشد. بهعنوان مثال اگر من قصد رفتن به مشهد را داشته باشم، وسیلهای مانند هواپیما مرا دلگرم میکند و وسیلهای مانند گاری مرا دلسرد میکند، اما این دلگرمی و دلسردی زمانی محقق میشود که من قصد رفتن به مشهد را داشته باشم؛ اگر چنین قصدی را نداشته باشم این وسایل نمیتوانند در من قصدی ایجاد کنند. بهعقیده من دنیای مجازی اولاً وسیله است و ثانیاً تفاوت ماهوی و جوهری با سایر وسائل ندارد، لذا ما نمیتوانیم مدخل جدیدی برای تأثیر دنیای مجازی در انگیزش اخلاقی بگشاییم. البته من به تفاوت کیفی و به تفاوت شدت و ضعف میان فنآوری اطلاعات و سایر وسایل معتقدم، اما این تفاوت کیفی برای ایجادِ مدخلی جدید کافی نیست. من در میان آثار فیلسوفان و روان شناسان و جامعهشناسانی که در حوزه دنیای مجازی فعالیت میکنند، هنوز نتوانستهام ویژگی منحصر بهفردی برای این عرصه بیابم تا بر اساس آن بتوانیم باب جدید و جداگانهای برای این موضوع بگشاییم. اگر چنین وجه تمایزی یافت میشد، بر اساس آن میتوانستیم فلسفه، روان شناسی، جامعهشناسی و هنرِ دنیای مجازی داشته باشیم. در آن صورت در نظر داشتن مدخل جدیدی به عنوان اخلاق دنیای مجازی نیز ذیل فلسفه دنیای مجازی موجه بود؛ چون من اخلاق را شاخهای از فلسفه میدانم. اما اگر چنین ویژگی منحصر بهفردی وجود نداشته باشد در نظر گرفتن بابی جداگانه برای این موضوع موجه نخواهد بود.