برای ماندلا

  فرهنگ ارشاد: تاکنون هیچگاه علاقه نداشته‌ام برای مناسبتی ویژه – زمانی یا رویدادی- مطلبی بنویسم یا چیزی بگویم. این نکته به ویژه اگر به مناسبت از دست دادن یک فرد انسانی باشد برایم مشکل‌تر است. دیده‌ایم که هرگاه کسی از میان ما می‌رود، عموما خوبی‌های او را بازگو کرده و برخی افراد دراین باره حتی بزرگنمایی هم می‌کنند. بگذریم…

  فرهنگ ارشاد: تاکنون هیچگاه علاقه نداشته‌ام برای مناسبتی ویژه – زمانی یا رویدادی- مطلبی بنویسم یا چیزی بگویم. این نکته به ویژه اگر به مناسبت از دست دادن یک فرد انسانی باشد برایم مشکل‌تر است. دیده‌ایم که هرگاه کسی از میان ما می‌رود، عموما خوبی‌های او را بازگو کرده و برخی افراد دراین باره حتی بزرگنمایی هم می‌کنند. بگذریم در این باره گفتنی زیاد است.

این روزها بحث از ماندلا و زندگی و مرگ اوست. اما، ماندلا شخصیتی معمولی نبود و بحث درباره او- هرچند فقط ذکر نقاط قوت زندگی او باشد- ناپسند نیست و شاید از جهاتی برای جوانان ما که کمتر با او آشنایی دارند سودمند و لازم هم باشد. رسانه‌های جهانی به طور مکرر از حال او خبر می‌دهند. برخی سایت‌ها هم از دو، سه روز پیش، هنگام نام بردن از او با عبارت: «ماندلا (۱۹۱۸- ۲۰۱۳) »! از او یاد کرده‌اند. در رسانه‌های ما نیز از او صحبت به میان می‌آید و فکر می‌کنم برخی نویسندگان دیگر زندگینامه او را به تفصیل بیان کرده یا خواهند کرد. در اینجا به رسم احتیاط در چند جمله کوتاه در این باره اشاره می‌کنیم.

ماندلا در روستای کوچکی در شرق کیپ تاون در آفریقای جنوبی ‌زاده شد. او وابسته به طایفه «مادیبا» بود که روستای زادگاه او هم به همین نام مشهور است. پدر ماندلا چندی رییس یا کلانتر طایفه‌شان بود. نامی که مادر و پدرش در آغاز تولد بر او نهادند رولیه لاهلا (Rolihlahla) بود و هنگامی که به مدرسه رفت، آموزگارش او را «نلسون» نامید. فکر می‌کنم همین اشاره کوتاه، برای گمانه‌زنی درباره پایگاه اجتماعی و طبقه‌یی او نکته گویایی باشد و اما، درباره آفریقای جنوبی، می‌دانیم که این کشور مستعمره انگیس بوده و پس از استقلال، ساکنان سفیدپوست انگلیسی همچنان در آنجا باقی ماندند و خود را نه به-منزله ‌میهمان ناخوانده که میزبان و مالک قانونی آن سرزمین دانستند. باری، ماندلا پس از دوره دبیرستان در دانشگاه آفریقای جنوبی در رشته حقوق ادامه تحصیل داد و پس از آن در سال ۱۹۵۲، همراه با اولیو تامبو- که او هم مانند ماندلا با تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی مبارزه می‌کرد- دفتری حقوقی تاسیس کردند. با بالا گرفتن رفتار ضد بشری تبعیض ‌نژادی از سوی سفیدپوستان و جدا کردن مناطق سفیدپوست از سیاه‌پوست و محروم کردن سیاهان از بسیاری حقوق مدنی، از جمله شرکت در انتخابات، مبارزات ضد تبعیض نژادی نیز بالا گرفت و ماندلا را که از فعالان این جنبش بود در سال ۱۹۶۴ دستگیر و بازداشت کردند که تا سال ۱۹۹۰، به مدت ۲۷ سال زندانی بود.

شهرت ماندلا، یکی به خاطر مبارزات صادقانه و پیگیر او علیه نظام تبعیض ‌نژادی (آپارتاید) بود. دوم اینکه او با وجودی که مدت زیادی از عمر مفید خود را به گناه حق‌طلبی در زندان سفیدپوستان گذراند، پس از آزادی از زندان، هرچند مواضع ضدتبعیض نژادی خود را همچنان حفظ کرد، ولی کینه خود نسبت به سفیدپوستان را فروخورد. البته شرایط جهان در دهه ۱۹۹۰ هم به کلی با دهه ۱۹۶۰ تغییر یافته بود. به هر حال ماندلا به عنوان قهرمان آزادیخواهی، میانه‌روی و بخشندگی مشهور شد. به همین دلیل در سال ۱۹۹۳ جایزه صلح نوبل را دریافت کرد و در همان سال به ریاست‌جمهوری کشورش برگزیده شد.

بی‌تردید شأن ماندلا را باید در تاریخ سیاسی برای مبارزه در راه آزادیخواهی، حقوق بشر و دموکراسی ارج نهاد. او بسیار خوشنام زیست و در هر محفل بین‌المللی با احترام جهانیان رو‌به‌رو شد. ولی با وجود نکته‌یی که در سطور آغازین این نوشتار آمد، شاید غیرمنتظره باشد که بگوییم با همه ارج و شأن والای ماندلا، نباید از او اسطوره‌سازی کرد. نه به دلیل اینکه شخصیت او شایستگی آن را ندارد، بلکه درست برعکس، هنگامی که در قرن بیست و یکم از کسی اسطوره‌سازی می‌کنیم، از شناخت واقع بینانه و حقیقی او دور می‌شویم. این چند روزه که خواهی نخواهی ذهن‌ها و عواطف بیشتر متوجه ماندلاست، برای اجتناب از اسطوره‌سازی از او، می‌توان او را با برخی افراد معتبر و سرشناس مقایسه کرد. این مقایسه منطقی، خود، راهی درست برای شناخت واقع‌بینانه و حقیقی‌تر اوست. مثلا می‌توان او را با فرانسوا لیوتار – متفکر و نظریه‌پرداز پست مدرن- مقایسه کرد که او نیز شخصیتی صادق در مبارزه با استعمار است. او هنگامی که به الجزایر وارد شد و از اقدامات نامردمی و ضدبشری حکومت‌های استعمارگر فرانسوی علیه تمدن و فرهنگ الجزایر آگاهی یافت، شرمسار شد و به این نتیجه رسید که سیاست استعماری فرانسوی‌ها در برابر مردم نجیب و فرهنگی الجزایر ظلمی جبران‌ناپذیر است. او به این باور رسید که زخمی که در اثر سلطه استعماری فرانسه بر روابط میان این دو کشور وارد آمده التیام‌یافتنی نیست و دوستی مردم الجزایر و فرانسه ناممکن و بین آنها «ناهمسازی» اجتناب‌ناپذیر است. اما ماندلا به عنوان یک فعال سیاسی، با دستان خودش این یخ ناهمسازی را شکست و نفرت نسبت به سفیدپوستان خیره‌سر استعمارگر را به فراموشی سپرد و در موضع آزادگی و بخشندگی خود دچار شکاکیت و بدبینی کسانی چون لیوتار نشد. بحث من به هیچ‌وجه امتیاز دادن به این یا آن نیست، که هر دو محترمند، بلکه منظور ما شناخت بیشتر ماندلاست.

همچنین گاهی این اندیشه به ذهن می‌آید که ماندلا را با نهرو مقایسه کنیم، که همانندی‌های زیادی دارند، همچنان که تفاوت‌های بسیار. هر دو در برابر تجاوز فرهنگی و استعماری انگلیس به کشورشان مبارزه کردند، هر دو رشته حقوق خواندند، هر دو فعال سیاسی صادق بودند و به جای شعار دادن، عمل کردند و هر دو مدتی از عمر خود را به گناه بی‌گناهی در زندان گذراندند. آنها هر دو در برابر زورگویی استعمارگر به مبارزه منفی پرداختند، هرچند در دو الگوی متفاوت. البته به نظر می‌رسد مبارزات ضد استعماری و استقلال‌طلبانه گاندی و نهرو در برابر انگلیس، در مقایسه با مبارزات ضدتبعیض نژادی ماندلا، کاری سنگین‌تر و پرمخاطره‌تر بود و برای انگلیس هم دردناک‌تر. همچنین نهرو، علاوه بر مبارزه به مثابه یک عمل سیاسی، در تفکر سیاسی نیز مقام والایی داشت و آثار تحلیلی و تاریخی گرانبهایی از خود باقی گذاشت. اما از نهرو هم نباید اسطوره‌یی بسازیم که از هر نقدی مبرا باشد. نهرو، ماندلا و مانند اینها برای ما ارجمند و گرامی‌اند و تجلیل از آنها تجلیل از حق‌طلبی و مردم‌سالاری است، البته هر کدام شان در حافظه تاریخی ما جای خودشان را دارند. آنها شخصیت‌های مهم تاریخند، ولی مهم‌تر از آن اینکه در این تشخیص، معیار و ملاک ما چیست، و آیا گاهگاهی این معیارهای خود را بازنگری و سبک و سنگین و نقد می‌کنیم؟

منبع: اعتماد – پنج شنبه، ۱۳ تیر ۱۳۹۲

صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید: