تفکر نقدی – ۷
مصطفی ملکیان: ۴. قسمت چهارم در تحقیق فلسفی نظامسازی است. گاهی از آن تعبیر میکنند به systematization یعنی نظامسازی. و امروز بیشتر میگویند «شأن سازندهی فلسفه» و گاهی هم میگویند «شأن ترکیبی فلسفه». سازنده را در برابر constructive به کار میبرند و ترکیبی را در برابر synthetic. معنایش این است که گویا تا قسمت سوم داشتیم به دانه دانهی آجرها دقت میکردیم که این آجرها آیا خوبند، خوب نیستند، عیب دارند، عیب ندارند، محکماند، محکم نیستند، اما از حالا میخواهیم ببینیم با مجموعهی این آجرهایی که از این تستهای سهگانه گذشتهاند میشود یک عمارت و نظام فلسفی به پا کرد یا نه.
به تعبیری دیگر، فرض میکنیم این گزاره از مداقهی ما جان سالم به در برد، آن گزاره از تیزبینی و موشکافی ما جان سالم به در برد و بالاخره با این سه مرحله به یک سلسله گزارههایی رسیدیم که به نظر میرسد صحیح و سالماند. آیا حالا با این آجرهای سالم میشود یک ساختمان و نظام فلسفی به پا کرد یا نه؟
منتهی نظامسازی دو معنا دارد. به دو معنی میشود دم از نظامسازی زد (۱) نظامسازی که از اقدم ازمنه تا اوایل قرن بیستم رایج بود (۲) نظامسازی که از زمان اسپنسر، یعنی از قرن ۱۹ به این طرف آهسته آهسته محل بحث بوده است.
یک نوع نظامسازی این جوری است که شخص بیاید ۵ تا ۶ تا ۷ تا اصل را ارسال مسلم کند؛ اصل موضوعه بگیرد؛ در واقع مفروضالصحه داشته باشد و بعد بیاید بر اساس این n تا اصل موضوع و با استفاده از قواعد منطق صورت یک نظامی به پا کند. در واقع، مواداولیهی نظام اصل موضوع باشد و صورت نظام، راهنمای استنتاج، منطقِ صوری باشد. یعنی بیاییم بگوییم: من این ده تا پیشفرض را دارم، حالا میخواهم با توجه به اینها و با عدم عدول و تخلف از قوانین منطق صورت یک نظامی برپا کنم؛ یواش یواش از این ده تا قضیه بیست تا قضیه نتیجه بگیرم؛ این بیست تا قضیه را یا با هم تلفیق کنم و یا بعضیشان را با بعضی از آن ده تای زیرین تلفیق کنم و برسم به چهل تا قضیهی دیگر و به همین ترتیب بیاییم بالا، که اگر چنین نظامی تصویر بشود ما در واقع به این صورت خواهیم داشت که در زیر n تا اصل موضوع قرار دارد، بعد از این n تا موضوع با تلفیقشان با یکدیگر میرسیم فرضاً به ۲n قضیه و حالا این ۲n قضیه را یا در درون خودشان با هم تلفیق میکنیم و یا بعضی از این ۲n را با بعضی از nهای زیرین تلفیق میکنیم و میرسیم فرضاً به ۳n قضیه و به همین ترتیب یواش یواش یک نظام میسازیم. در این نظام، البته هرچه از پایین به بالا میآییم کمیت گزارهها بیشتر میشود اما اهمیت گزارهها کمتر میشود.
این نظامسازی در تفکر بشر سابقه دارد. لااقل در فلسفهی یونان باید گفت از زمان تقریباً طالس به این طرف نظامسازی یک دغدغه بلکه یک وسوسهی فیلسوفان بوده که بیایند چهار تا اصل تدوین کنند و تمام جهان را در قالب این چهار تا اصل تفسیر کنند و یا به تعبیر بدبینانهاش بچپانند در این مجموعهای که خودشان درست کردهاند. طبعاً در این وضع یک چیزهایی مثله میشود برای اینکه با این کل باید هماهنگ در بیاید. اوج این نظامسازی در فلسفهی غرب قرن نوزدهم است. قرن نوزدهم را میگویند عصر ایدئولوژیها. (عصر ایدئولوژی از هنری ایکن Henry Oiken). منظور از ایدئولوژی در اینجا نظامهای جامع و فراگیرندهای است که میخواهند کل جهان را از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را بر اساس چند پیشفرضی که قبول کردهاند تفسیر کنند. در قرن نوزدهم، علیالخصوص ایدئالیستهای آلمانی و در میان ایدئالیستهای آلمانی علیالخصوص جدشان یعنی خودِ هگل. نظام هگل به این معنی نمونهی تام و تمام نظامسازی فلسفی است. ۷ – ۸ تا اصل هگل دارد که یکیاش اصل معروف تز، آنتیتز، و سنتز است و گفته با این چند تا اصل همه چیز را توجیه میکنم. کتاب فلسفهی هگل نوشتهی استیس را که به فارسی ترجمه شده ببینید. در اواخر جلد دوم کارش به این میرسد که فرق تراژدی و کمدی را نیز با آن اصول تبیین میکند. به تعبیر برخی، از عقل کل شروع میشود و به پادشاهی پروس ختم پیدا میکند.
در غرب، از اوائل قرن بیستم، این کار نه فقط تحسین نمیشود بلکه تقبیح هم میشود. (من کاری به آن ندارم که آیا تحسینش درست است یا تقبیحش). میشود گفت آخرین فیلسوف غربی که نظامسازی کرده آقای وایتهد است که نظام فلسفیِ پویشی را نظامسازی کرده است. فلسفهی پویشی تقریباً آخرین نمونهی یک فعالیت فلسفی برای ساختن یک نظام جامع است که همه چیز در آن تفسیر بشود؛ جواب همه چیز را مصرحاً یا مقدراً داشته باشد. نظام یعنی همین.
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA
درج نخست در وب: وبلاگ سنجشگرانهاندیشی