دو روایت از کتاب “تنوع دین در روزگار ما”
یادداشتهایی از احسان عابدی و جواد ماهزاده دربارهی کتاب “تنوع دین در روزگار ما” که در روزنامه اعتماد ملی منتشر شده است: برای «جان ناخوش» ویلیام جیمز نه آیین عشاء ربانی تسکین بود، نه سرودهای دستهجمعی در کلیسا؛ آنگونه که مومنان مسیحی آرام و قرار مییابند. «جانهای ناخوش» هم از آن اصطلاحات خاص ویلیام جیمز است که برای توصیف حال و روز خود و آدمهایی نظیر خود به کار میبرد؛ کسانی که با عمق جان درک میکنند پلشتی حاکم بر جهان را و میترسند از بیمعنایی جهان….
۱) این جان های ناخوش
احسان عابدی
برای ویلیام جیمز نه آیین عشاء ربانی تسکین بود، نه سرودهای دستهجمعی در کلیسا؛ آنگونه که مومنان مسیحی آرام و قرار مییابند. هم از آن اصطلاحات خاص ویلیام جیمز است که برای توصیف حال و روز خود و آدمهایی نظیر خود به کار میبرد؛ کسانی که با عمق جان درک میکنند پلشتی حاکم بر جهان را و میترسند از بیمعنایی جهان.
و حالا ۱۰۰ سال پس از ویلیام جیمز و کتاب ارزشمندش )Varieties of Religious Experience( ، یک آدم ناخوشاحوال دیگر پیدا شده است که اصطلاحات ویلیام جیمز و دنیای فکری او را تفسیر و نقد میکند؛ کسی به نام چارلز تیلور، یک فیلسوف از اهالی کانادا. بیهوده در حافظهتان جستوجو نکنید. ما او را نمیشناسیم، هرچند که از معروفترین فلاسفه جهان انگلیسی زبان باشد. یک باید در این سوی جهان پیدا میشد که ترجمه میکرد آنچه را او گفته است، همان کاری را که عاقبت مصطفی ملکیان برعهده گرفت و حاصل شد رساله کم حجمی ۱۸۶۶ صفحه) با نام یا که این آخری عنوان فرعی کتاب است. هر چند جای این پرسش از او باقی میماند: آیا بهتر نبود در وهله اول کتاب ویلیام جیمز ترجمه میشد تا تفسیر و نقدی که چارلز تیلور بر آن نوشته است؟ گمان میکنم مسیر صحیح این بود، گرچه ما عادت کردهایم همیشه را بخوانیم به جای ؛ یک روش معکوس برای ، آنچنان که بسیاری از فلاسفه و اندیشمندان غرب را به این شیوه شناختهایم. در این مورد مشخص نیز بعید میدانم کسی با خواندن کتاب به صرافت کشف جهان ویلیام جیمز نیفتد، بهخصوص با توصیفاتی که پیش از این اینجا و آنجا و در فلان مقاله و بهمان کتاب درباره جیمز شنیدهایم و کتاب چارلز تیلور آنقدر کامل است که ما را در این مسیر یاری کند، چون تیلور در این کتاب از مرحله تفسیر نظریه ویلیام جیمز فراتر رفته و با نقد خود بخشهایی از این نظریه را اصلاح میکند.
مقدمهای هم که مصطفی ملکیان بر این کتاب نوشته، کارگشاست، آنچنان که ناگفتهای درباره نقد و تفسیر چارلز تیلور باقی نمیگذارد. ملکیان در سطرهای آغازین این مقدمه مینویسد: نشر داد، تیلور در کتاب خود به پارهای از مسائلی که جیمز در این شاهکار طرح کرده است بازمیگردد و سعی میکند اوضاع و احوال دین را در روزگار خودمان ایضاح کند. چون معتقد است که این اثر جیمز، به نحو حیرتانگیزی با مسائل نظری و مشکلات عملی امروز ما در باب دین و دینداری ربط و نسبت دارد و کاملا باب روز و مناسب روزگار ماست…>
باری، آنچه در اندیشه ویلیام جیمز اهمیت پیدا میکند، تلقی او از است؛ حقیقت امری که میتواند نجاتبخش باشد، خاصه در این روزگار و برای که راهی از بیمعنایی هستی به سوی معنا مییابند، اما این دین لزوما چیزی است که افراد احساس میکنند، نه آنچه آموزش میبینند، آن هم نه در جمع، بلکه در تنهایی و انزوا. از این رو، دین مورد نظر ویلیام جیمز ماهیتی دگرگونه نسبت به ادیان پیدا میکند یا ادیانی که بر و تاکید میورزند. جیمز را در کلیساها و معابد جستوجو نمیکند، بلکه معتقد است چنین حالی در کنج خلوت آدمها یافت میشود و بس. میگوید: و به باور جیمز
اینگونه آرای جیمز را میتوان در امتداد جنبشهای پارسایانهای تصور کرد که از اواخر قرون وسطی به این سو سربرافراشتهاند؛ جنبشهایی که دین را به معنای التزام و پارسایی شخصی میدانند و نه عمل بر محور مناسک و شعائر جمعی. تیلور خاطرنشان میکند:
اینجا اما نقطه آغاز نقد تیلور بر ویلیام جیمز است، چنان که مفروضات او در باب حال دینی را به چالش میکشد. تیلور میپذیرد که در جهان سکولار، عملا دین به امری شخصی تبدیل شده و از این رو، آرای جیمز ، اما نباید دچار این اشتباه شد که ملکیان در مقدمه خود نقد تیلور بر جیمز را چنین صورتبندی میکند: …
تیلور برای اثبات این ادعای آخر، مثال فردی را آورده که در خانه خود به تماشای یک مسابقه هاکی نشسته است. میگوید:
تیلور گرچه جیمز را نقد میکند، اما در بسیاری موارد هم تحسینش میکند، مانند آنجا که جیمز به شیوه خود تلاش میکند راهی برابر دینداران بگشاید که متهم به نقض نشوند. وقتی کلیفورد عقلگرا میگوید که ، ملکیان، صفحه ۱۹ کتاب)
حال آنکه جیمز عمومیت این اصل را نفی میکند و به این رای میرسد که و ملکیان)
اما چگونه؟ از آنجا که در این قضیه ما نه میتوانیم به نفی دین بپردازیم و نه به اثبات آن (بر اساس قرائن و شواهد)، بنابراین، باید ساحت عاطفی ما وارد کار شود و یکی از دو گزینه را انتخاب کنیم. تیلور دراین باره میگوید:
و در نهایت از این رهگذر به چند اصل دیگر در آرای جیمز میرسیم که ملکیان آنها را چنین صورتبندی کرده است:
تا شما، خوانندگان این سطرها یا کتاب چه باوری داشته باشید.
***
۲) کاملترین شکل ارتباط با خدا کدام است؟
جواد ماهزاده
چارلز تیلور فیلسوف و نظریهپرداز سیاسی، کتاب خود را بازخوانی درسگفتارهای ویلیام جیمز در سالهای نخست سده ۲۰ میلادی) دانسته است. او معتقد است درسگفتارهایی که جیمز ۱۰۰ سال پیش درباره احوال (تجربههای) دینی ارائه داد واجد تعاریف مناسب حال انسان امروز است لذا به بازخوانی و نقد اثر مربوطه دست زده است.
کتاب با ترجمه مصطفی ملکیان محقق و نظریهپرداز فلسفی و مقدمهای مفصل از او همراه است که آرای ویلیام جیمز و سیر تطور اندیشه او را کاویده است.
تیلور برای ورود به بحث درباره نظریات ویلیام جیمز ابتدا تحلیلی از جنبشهای دینی ارائه میکند. این تحلیل مبتنی بر تعریف جیمز درباره حقیقت دین است. به عقیده او، دین پدیدهای فردی و خصوصی است و نه اجتماعی و عمومی. دین تنها به قلمرو روانی آدمیتعلق دارد و از این رو یکسره شخصی و درونی است. همچنین دین از سنخ معرفت و عقیده نیست یعنی دینداری به معنی داشتن یک سلسله معارف درباره خدا تعبیر نمیشود. دین متعلق به ساحت احساسی – عاطفی انسان است و آدمی آن را احساس میکند نه اینکه فهم کند. به نظر جیمز، احساس و احوال دینی بالقوه انسانها بعضا به این جهت فعلیت نمییابد که به مانع برخورد میکند. اما تیلور نقدی بر جیمز وارد میکند. او میگوید تلقی جیمز نظرا خطا ولی عملا موفق بوده است. به عبارتی جیمز دین را درست نشناخته اما دین را در جهان غرب و سراسر جهان خوب پیشبینی کرده است. به اعتقاد تیلور، اصلا حال فردی نمیتوان داشت. زیرا همه احوال نیازمند یک واژگان هستند و بخش عمده واژگان در وهله اول از طریق جامعه به دست میآید. این زبانها و واژگانها هرگز زبان و واژگان صرفا یک فرد نیستند و آنچه را جیمز به هیچوجه به حساب نیاورده، پدیده حیات دینی جمعی است که صرفا نتیجه ارتباطات دینی فردی نیست، بلکه به نحوی سازنده این ارتباط یا خود این ارتباط است.
رسیدن انسان به دین شخصی، باطنی و پارسایانه و جدا ساختن آن از حیات سیاسی، یکی از مباحث محوری کتاب است؛ اینکه دینداری روزبهروز شخصیتر، درونیتر و فردگراتر میشود. تیلور میگوید جیمز واجد بصیرتی فوقالعاده نسبت به نیازهای معنوی دنیای جدید بود. او دریافته بود که انسانهای ژرفاندیش و خردمندتر دنیای امروز یا به احساس بیمعنایی نسبت به عالم و آدم و هستی و زندگی دچار خواهند شد یا به احساس شر فراگیر و یا به احساس شدید گناهکاری شخصی و این امر در هر صورت نیازمند برون جهیدن از چنبره یک حال منفی مهم است. (ملکیان لغت حال را معادل experience یا گرفته و آن را شرح داده است)
در محیط متجددانه امروز بسیاری احساس میکنند که در جهان چیزی که ضامن معنا باشد وجود ندارد چراکه همه خاستگاههای سنتی معنا قابل شک هستند. بنابراین امروزه الگوی معنوی بستگی به تصمیمهای شخصیای دارد که انسانها آن را به صورت منفرد اختیار میکنند. جیمز حال (تجربه) دینی را از حیات دینی تمییز میدهد و میگوید حال دینی ازآن فرد است و حیات دینی برگرفته از یک جماعت، هویت یا مذهب. روی همین اصل آنجا که مذاهب جنبه مخرب مییابند و کسانی را به مخالفت با دین ترغیب میکنند، جایی است که شاهد کوتاهیها و انحرافاتی در نهادهای دینی هستیم. در اصل مخالفان دین با چیزی مخالفت میکنند که حقیقت دینی نیست بلکه متاعی در پوشش دین است. او گروههایی را مثال میزند که حول نوابغ دینی شکل میگیرند و کمکم سازماندهی شده و به نهادهای مذهبی تبدیل میشوند و به معادلات سیاست و قدرت و زدوبند و… میافتند و اصل گوهر دین را به فساد میکشند. پس محل حقیقی دین را در حال فردی میداند و نه در زندگی جمعی.
و هر چه دین شخصیتر و درونیتر باشد، ایمان و پایبندی درونی انسان عمیقتر و جدیتر میشود و دیگر شعائر و ظواهر ارزش شمرده نمیشود و آنگونه نخواهد بود که هر که بیشتر اعتراف کند، قربانی کند و… دینمدارتر از دیگری باشد. تیلور اما میگوید هیچکدام از دو تجربه دینی فوق (فردی و جمعی) ارجح بر دیگری و حقیقتمندتر از دیگری نیست و میان آنها نسبتی مکملگونه برقرار است. کشش به سوی دین شخصی بیشتر از سوی دنیویاندیشان (سکولارها) دنبال شده و این قرائت با سکولاریزاسیون همخوانی داشته است. تیلور قائل بر این است که جمع این دو نوع دینورزی در یک حیات دینی واحد میسر است و بحث بر سر محل ارتباط با خدا است؛ اینکه جای شکلگیری این ارتباط در حیات جمعی و کلیسا است یا درون فرد؟ حتی اگر کلیسا را به جسم رازآمیز مسیح تعبیر کنیم و وجود و واقعیتی روحانی و معنوی برای آن قائل شویم، آیا این طرز زندگی کاملترین شکل ارتباط با خدا است؟ اما تیلور میگوید احوالات یا تجربههایی هستند که در حالت همبستگی و شراکت با دیگران حاصل میشوند. به بیان دیگر، پارهای اوقات حال آدمیاز رهگذر این واقعیت که دیگران نیز در آن شریکند به چیزی دیگر تبدیل میشود.
تیلور در فصلی تحت عنوان به ایجاز سیر تطور باورمندی انسانها را به دین در سده اخیر و با تکیه بر مفاهیم ایمان و بیایمانی پی میگیرد؛ دنیایی که در آن انسانها به حیات عمومی دنیویاندیشتر (سکولارتر)ی رسیده و تعابیر اخلاقی و معنوی تازهای در پیش گرفتهاند. او پس از پرداختن به التزام دینی، گروههای مذهبی، دین مدنی، ملیتگرایی مبتنی بر مذهب مشترک و پیوند دین و حکومت به فردگرایی دروننمایانه میرسد. تیلور از شکلگیری و بسط فردگرایی دروننمایانه در نیم قرن اخیر سخن میگوید که جیمز پیشتر از آن خبر داده بود. مفاد آن این است که هر یک از ما برای تحقق انسانیت خود، راه و روش خاص خود را دارد و با آن زندگی میکند، نه اینکه تسلیم و پیرو الگویی شود که از بیرون یعنی جامعه، نسل قبل، ولایت دینی و سیاسی بر او تحمیل میشود. احساس معنوی منبعث از درون شخص است و هر کس باید الهامات معنوی خود را طی کند؛ پس حکم این است که فقط چیزی را بپذیرد که به نظر درونی خودت حقیقت دارد.
این تلقی از سرشت معنویت، نوعی کثرتپذیری (پلورالیسم) را در خود نهفته دارد و براساس آن باید به طرق معنوی دیگران حرمت نهاد و به اصل ضرر (جان استوارت میل) نیز وفادار بود؛ اصلی که میگوید در نگرهای که احساس فردیت یافته نسبت به امور معنوی را شرح میدهد، نسبت انسان با معنویت روز به روز از نسبت او با جوامع سیاسی فاصله میگیرد و ارتباطش با جامعه تقدس یافته و هویت ملی قطع میشود.
اما دو نکته پایانی درباره این کتاب؛ یکی اینکه بازخوانی چارلز تیلور از درسگفتارهای یک قرن پیش ویلیام جیمز نشان میدهد که آرای این روشنفکر دینی نهتنها هنوز منسوخ نشده بلکه با جهان امروز تطابق دارد. همچنان طرز تلقیهای متفاوتی از دین وجود دارد که راه پرسش درباره احوال دینی و آرای جیمز را باز میگذارد. مصطفی ملکیان نیز در مقدمهای که بر کتاب نوشته، وظیفه روشنفکران دینی و فلاسفه را بازخوانی دین در دنیای هر دم جدیدتر دانسته است. اما نکته دوم به برگردان کتاب بازمیگردد که طی آن با معادلهایی تازه و متفاوت از واژههای آشنا و گاه ترجمهناپذیر متون فلسفی روبهرو هستیم. او برای religious experience از عبارت رایج استفاده نکرده و بنا به دلیلی که آورده، را جایگزین کرده است. در جای جای کتاب نیز با برگردانهایی چون ، ، ) experssivist، ، )bufferdself و… مواجه میشویم که توسط مترجم با شرح همراه بوده و تلاش در معادلسازی آنها صورت گرفته است