مصطفی ملکیان: مکتب تفکیک راه به جایی نمی‌برد

درگذشت «سید خلیل زرآبادی» از چهره های نام آشنای «مکتب تفکیک» و فرزند بزرگ «سید موسی زرآبادی» از بنیانگذاران این مکتب، زمینه تأمل و بازاندیشی پیرامون این جریان را دامن زده است. به همین مناسبت دیدگاه های «مصطفی ملکیان» را در نقد مکتب تفکیک که در مصاحبه ای با سید یاسر میردامادی مطرح شده است با هم می‌خوانیم: درگذشت «سید…

درگذشت «سید خلیل زرآبادی» از چهره های نام آشنای «مکتب تفکیک» و فرزند بزرگ «سید موسی زرآبادی» از بنیانگذاران این مکتب، زمینه تأمل و بازاندیشی پیرامون این جریان را دامن زده است. به همین مناسبت دیدگاه های «مصطفی ملکیان» را در نقد مکتب تفکیک که در مصاحبه ای با سید یاسر میردامادی مطرح شده است با هم می‌خوانیم:

درگذشت «سید خلیل زرآبادی» از چهره های نام آشنای «مکتب تفکیک» و فرزند بزرگ «سید موسی زرآبادی» از بنیانگذاران این مکتب، زمینه تأمل و بازاندیشی پیرامون این جریان را دامن زده است. به همین مناسبت دیدگاه های «مصطفی ملکیان» را در نقد مکتب تفکیک که در مصاحبه ای با سید یاسر میردامادی مطرح شده است با هم می‌خوانیم:
پرسش: در مورد انتظار بشر از دین به صورت مشخص دو جریان وجود دارد: ماکسی مالیست‌ها و مینی مالیست‌ها . ما یک نوع ایرانی از ماکسی مالیست‌ها را، ومشخصأ یک نوع خراسانی‌اش را، به نام مکتب تفکیک داریم. البته پاره ای از تفکیکی ها از این عنوان خوش‌شان نمی آید و می گویند مکتب معارفیِ اهل بیت. حضرتعالی چقدر با این جریان آشنایی دارید؟( در یکی از این نوشته های‌تان در کیان ، اشاره ای به این مکتب داشته اید) من از این جهت سوال می کنم که چقدر آشنایی دارید، چون مکتب تفکیک، مکتب ناشناخته‌ای است. هنگامی که ما به دکتر نصر ایمیل زدیم و گفتیم شما قائل به اسلامی کردن علوم اید و مکتب تفکیک هم قائل است، ایشان پاسخ داد من مکتب تفکیک را نمی شناسم و این عجیب است. شما چه مقدار با این مکتب آشنایی دارید و نظرتان در مورد خود این گروه و هم‌چنین بزرگان‌اش مثل میرزا مهدی اصفهانی و شیخ مجتبی قزوینی، چیست؟
مصطفی ملکیان: عرض می‌کنم که مکتب تفکیکیان علی رغمِ شدت و حِدّت و صلابتی که در دفاع از مکتب خودشان نشان می دهند و حمیت و غیرتی که نسبت به این مکتب می‌ورزند، در معرفی مکتب خودشان تقریبأ هیچ کاری نکرده‌اند. بنابراین نه دکتر نصر در این که بگوید من مکتب تفکیک را نمی شناسم مقصر است ، نه اگر من بگویم مکتب تفکیک را نمی شناسم مقصر‌ام. بنده چیزی را که می توانم ادعا کنم این است که آثاری را که طرفداران مکتب تفکیک منتشر کرده‌اند خوانده‌ام.
حالا اگر این آشنایی زیادی باشد باید بگویم آشنایی زیادی دارم و اگر بگویند این آشنایی کمی است، آشنایی کمی دارم. دیگر بیش‌تر از این آثار مطبوع و چاپ شده، من آشنایی ندارم. این در این باب. اما در باب این‌که موافق‌ام یا نیستم: عرض کنم در باب شخصیتهایی که اسم بردید، آن چه که باهمان درجه از قطعیتی که در باب هر واقعه دیگری می‌شود سخن گفت، با همان درجه از قطعیت، من می‌توانم بگویم که این‌ها بسیار اشخاص پاک و پارسا و شریفی بودند و بنابراین تقریباً از لحاظ من، حُسن فاعلیِ آثارشان محرز است. نیت های پاکی داشتند قصد خیری داشتند ، قصد خدمت داشتند.
اما در مورد حُسن و قبح فعلی: آقا این مکتب راه به جایی نمی برد؛ به گمان بنده نه منطقاً قابل دفاع است و نه در جهان امروز رشدکردنی است، عنایت می‌کنید؟ این ماحصل رای بنده در باب این مکتب است و این البته علی رغمِ همه احترامی است که برای آن افرادی که چه حیا و چه میتا از ایشان می‌شناسم، قائل‌ام و حسن فاعلی همه‌شان را تقریباً احراز دارم. ولی به نظر من تلاش ناموفقی است و به جایی نمی‌رسند. “به جایی نمی‌رسند”، به دلیل این که به دو نکته و دو ویژگی خیلی مهم در انسان مدرن توجه نمی‌کنند. یک ویژگی این‌که امروزه انسان مدرن نسبت به هر انسان دیگرِ پیشامدرنی، و نسبت به هر مقطع تاریخی دیگری، تعبد گریزترشده است و این‌ها اتفاقاً می‌خواهند تعبد را بیش از آن مقداری ‌که تا به حال بوده است، پا برجا کنند. به تعبیر دیگری، عقلانیت انسان مدرن، او را به سوی “تعبد گریزی” کشانده است و بنابراین باید به حداقلِ تعبد اکتفا کرد. این‌ها همین مقدار تعبدی را که تا به حال داشته ایم را هم کافی نمی دانند و می‌خواهند به این هم بیافزایند، این یک ویژگی.
نکته دومی که آن‌ها به آن توجه نمی‌کنند این است که انسان مدرن به سبب پیشرفت علوم تجربی، پیشرفت فناورانه یافته و به مناسب پیشرفت فناورانه، پیشرفت وسایل ارتباط جمعی پیدا کرده و وقتی که ارتباط جمعی پیشرفت پیدا کرده معنای‌اش این شده که الان انسان از همه جای جهان باخبر است این اولاً.
ثانیأ هر واقعه ای، هرچقدرخُرد و ریز، در هر گوشه از جهان رخ بدهد، احتمالِ این‌که تأثیری برگوشه دیگر جهان داشته باشد فراوان است. خُب حالامن فقط به نکته اول از دو نکته اشاره می کنم. وقتی این همه مکتب و مسلک به واسطه وسایل ارتباط جمعی همه در اتاق من جمع می شوند، آن وقت تصلب ورزیدن به یک مسلک و مکتب آن هم به قیمت این‌که مکتب‌ها و مسالک دیگر را از حقانیت بی بهره ببینند و همه‌یِ راه‌ها را در یک راه منحصر کنند، به نظر من دیگر سخنِ “شنیدنی” ای نیست. توجه می کنید؟
بله اگر روزگاری بود که ما فقط از مکتب خودمان باخبر بودیم و از هیچ مکتب دیگری خبر نداشتیم، حتی مردم روستا خبر نداشتند در ده اطراف‌شان چه می‌گذرد، آن وقت می شد این مکتب را، علی رغم و بدون توجه به حقانیت و بطلان‌اش، در انسان امروز راسخ کرد. ولی الان به گمان من این مساله امکان ندارد. به تعبیر دیگر وقتی الان کسی اسم مکتب تفکیک را برای من می‌آورد، آن وقت من پیش خودم می گویم در مسیحیت هم «مورمون ها» همین جور هستند .
پرسش: مورمون‌ها ؟!
مصطفی ملکیان: تفکیکیانِ مسیحیت. همان طور که وقتی ما به مورمون‌ها نگاه می کنیم، به نظرمان می‌آید چه موجوداتی اند نسل‌شان باید در حال انقراض باشد، به همین ترتیب هم من به این که نگاه می کنم این را می‌بینم.
مکتب تفکیک یک مکتبی نیست که تنها در اسلام ظهور پیدا کرده باشد، به همان مقدار که من به آن‌ها به یک چشمِ البته عطوفانه و ترحمانه‌ای نگاه می‌کنم، به همان ترتیب به این گروه هم به همان چشم نگاه می‌کنم.
درج نخست در وبلاگ حباب : http://mirdamadi.debsh.com
نقل از سایت آفتاب – بخش فرهنگ و اندیشه

صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید: