اسلام تفاوت ( قسمت ۱۴) از رخداد قیامت

|اسماعیل اردستانی | واسازی متن ( ادامه ) تنشی که بین رستاخیز یک سوژه فردی یا اگو با امرنامتناهی دربرگیرنده در سراسر متن وجود دارد. متن هیچگاه از‌ این تنش رهایی ندارد. همواره یک خدایی وجود دارد که تا چیزی را نخواهد نمی‌شود و همان می‌شود که او می‌خواهد ( فعال ما یرید ). رزق و روزی را او فراهم…

|اسماعیل اردستانی |

واسازی متن ( ادامه )

تنشی که بین رستاخیز یک سوژه فردی یا اگو با امرنامتناهی دربرگیرنده در سراسر متن وجود دارد. متن هیچگاه از‌ این تنش رهایی ندارد. همواره یک خدایی وجود دارد که تا چیزی را نخواهد نمی‌شود و همان می‌شود که او می‌خواهد ( فعال ما یرید ). رزق و روزی را او فراهم می‌کند، سعادت و شقاوت نه اکتسابی که امر داده شده است.

از سوی دیگر سوژه‌ای که یک اگو است، یک من است، و به تنهایی داوری می‌شود. حتی‌این اگو به گونه‌ای گویی استعلایی است‌، چون زبانش و بدنش بر او شهادت می‌دهند. این سوژه‌ای که حتی آن زمان که زبانش بر او شهادت می‌دهد‌، از جریان سیال ذهن خالی نیست‌، دارد فکر می‌کند که چگونه از‌این مخمصه خلاص شود !!!.

این یکی از مضامینی است که همواره مورد توجه من در متن بوده و یکی از قسمتهای اسلام تفاوت را به‌این تنش درون متنی اختصاص داده‌ام.

این البته بخشی از مبارزات فکری اشاعره و معتزله هم بوده اما گویا در متون آنها رادیکال نشده است. یعنی به عنوان نوعی عدم انسجام متنی در نظر گرفته نشده.

اینها ما را رهنمون می‌کنند تا سرحدات پرسش‌های بنیادی از مرزهای اگو‌، سوژگی و دیگری و امر غیر به همان معنایی که مثلا لویناس از غیریت مطلق دارد.

و نیز پرسش سوژه در روانکاوی‌؛ سوژه‌ای که همواره ( تا حد مرگ ) در قید و بند دیگری و میلش باقی می‌ماند.

مسئله ‌اینجاست که باید مراقب بود گرفتار دوالیسم جسم – ذهن دکارتی نشویم. اگر چه‌این موضوع ( شهادت بدن بر نفس یا اگو ) می‌تواند دلالت دوگانه در روانکاوی را القا کند. نوعی دوگانه رانه مرگ و رانه زندگی  یا دوگانه ناخودآگاه و خودآگاه.

آیا بدن‌، دیگری  من است؟

یک بخش آن بر می‌گردد که من سلطه کاملی بر بدنم ندارم‌، مرلوپونتی در پدیدارشناسی ادراک ‌این بحث را خوب باز کرده. پدیده‌هایی مثل فانتوم پین‌، یا اندام خیالی‌، یا اندام مستقل از فرمان مغز آنچنانکه در بعضی بیماری‌های مغزی  می‌بینیم. آیا‌اینها موید واقعیت ناخودآگاه هستند‌؟

ما می‌دانیم که تسلط کامل بر بدن خود نداریم حالا خواب را کنار می‌گذاریم‌، مثلا از دست دادن کنترل ادرار موقع ترس زیاد یا گفتن کلماتی که ناگهان از دهانمان می‌پرد هر چند نیت بیان آن را نداشتیم. یا عوض شدن رنگ پوست موقع اضطراب که از کنترل خارج است.

از طرف دیگر درد سایکوسوماتیک را داریم که پیوستگی ذهن و بدن را اثبات می‌کند.

نکته‌اینجاست که از‌این مضمون می‌توانیم نتیجه بگیریم که زبان و بدن زیادتی بر نفس یا ‌ایگو دارند. بدن و زبان امتداد بدن دیگری است. شاید آنقدر که بین ذهن و بدن من فاصله وجود  دارد‌، دو بدن  با هم  ندارند.

آیا می‌توان از انگاره بدن مشترک سخن گفت‌؟

آنچه مورد توجه من در‌این مبحث بود‌، شهود بدن و زبان در حقیقت شان بر آگاهی بود که وجهی از قیامت بود. یوم تبلی السرائر یکی بخش آن همین حضور است.

در واقع مادامیکه ما زنده‌ایم‌، اسرارمان حتی بر خودمان هم پوشیده است.

در قیامت است که تازه ما متوجه‌این شکاف می‌شویم. گویی در‌این دنیا یا ‌اینجا نسبت به‌این کوریم ما فکر می‌کنیم که هویت و تمامیت هستیم (‌ایده‌ای که ضامن سلامت است) در قیامت‌این جدایی و شکاف برایمان مشهود می‌شود. پس نسبت دنیا و قیامت‌، نسبت ناحقیقت و حقیقت نیست‌، بلکه نسبت غیاب و حضور است.

باید به نسبت ‌این “‌اینجا ” و تفاوتش با ” آنجا ” بیشتر تعمق کرد. و نسبت ‌این ” آخرت ” یا آنجا را با ” دا ” ی دازاین مورد توجه قرار داد.

قیامت آایا آنجای اگو نیست‌؟

آنچه از شکاف دنیا و آخرت مورد نظر داریم چه نسبتی با  دا – زاین دارد‌؟

هستنده‌ای که بودنش آنجاست‌، نه‌اینجا‌، خانه‌اش آنجاست.

دا- زاین که مقدم بر هستمند بودنش‌، آنجا بودنش است‌، یعنی از خودش جداست. این جدایی پیش فرض پرسش هستی در نزد دازاین است. یعنی می‌خواهم رابطه‌ای که هایدگر بین پرسش هستی و دازاین برقرار کرده را معکوس کنم. این پرسش هستی نیست که دازاین را دازاین می‌کند بلکه‌این دا – زاین در فاصله خود از خودش است که پرسش هستی را بر او می‌گشاید. این گشودگی مقدم بر هستی است.

پس انسان‌، آنجا – ست در قیامت خود.

به عبارت دیگر رستاخیزشناسی مقدم بر هستی شناسی است. (‌اینجا دارم به لویناس نزدیک می‌شوم )

آیا در تحلیل خودمان گرفتار استعاره های مکانی نشده‌ایم‌؟

اگر افق دازاین زمانمندی است، آیا از پیش، از دا – بودگی اش  در مکان جای ندارد‌؟

و‌این ما را با‌ این پرسش روبرو می‌کند که برای توصیف هر نوع رستاخیزشناسی گرفتار‌ این بعد مکانی در زمان نیستیم‌؟

قیامت یک رخداد زمانی است یا مکانی‌؟

حالا شاید روشن شده باشد وقتی می‌گوییم در متن قرآن یک تنش بنیادی بین خدا و آخرت وجود دارد منظورمان چیست‌؟ در تاریخ فلسفه مدرن هم‌این تنش به شکلی دیگر در جریان است. به عنوان مثال لویناس نقدهایی که در اولویت اتیک بر انتولوژی می‌آورد (‌آیا انتولوژی بنیادی است‌؟ یا در تمامیت و نامتناهی ) و می‌دانیم که دریدا در مقاله‌ی خشونت و متافیزیک در دفاع از هایدگر به نقد او می‌پردازد.

اینجا توضیح دادیم که وقتی از تحلیل دازاین شروع کنیم‌، نوعی تقدم را برای رستاخیزشناسی بر هستی شناسی قائل شدیم. گویی می‌خواهیم تقدم “باید” بر”هست” را به زبان دیگری بیان کنیم و ‌این نیاز به واکاوی دارد.

می‌خواهیم بگوییم انگار قبل از بودن‌، فرمانی بوده‌، در قرآن داریم که می‌گوید “کن فیکون” ابتدا یک فرمانی بوده‌، سپس هست شده است و‌ این البته شامل همه برهان‌های اثبات هستی خدا هم می‌شود وقتی خود هستی مسبوق به یک فرمان است از جمله هستی خود خداوند.

اگر در دازاین، ‌این ” دا ” مقدم بر زاین است‌، آنجا مقدم بر بودن می‌شود‌، یا به نوعی غیاب مقدم بر حضور می‌شود. پس دازاین غیابش مقدم بر حضورش است‌، غیابی که از حضور خودش هم پنهان است‌، چون مطلقا آنجاست. دازاین یک ” نه – هنوز ” است ‌این عبارتی است که هایدگر هم در کتابش به کار می‌برد و در شکل ناگفته‌ای “رستاخیزشناسی” را بر هستی شناسی اولویت می‌دهد.

این ” نه – هنوز ” که یک دازاین است و بسیار نزدیک به سوژه روانکاوی‌، ذات یا بنیاد هستی دازاین است. هنوز وقت هست‌، هنوز می‌شود کارهایی کرد‌، و از‌این قبیل.

این تقدم رستاخیز بر هستی، ‌اینکه فروپاشی نزدیک است که در قران به آن “واقع” یا ” ساعت” گفته می‌شود‌، کمی‌متن قران را پروبلماتیک می‌کند. می‌دانیم که بر اساس دیدگاه غالب‌، سوره های انتهایی قرآن ( بیشتر سوره هایی که محتوایشان قیامت و آخرت است ) در ابتدای وحی نازل شده است اما خوب گویی‌اینجا در ادامه طردی صورت می‌گیرد. بعدا مشخص می‌شود که فروپاشی جهان و ساعت آنچنان هم نزدیک نیست‌، نه آنقدر که محمد فرصت نکند حکومتی تشکیل بدهد و قوانین شریعت را اجرا کند‌، قوانینی که بعضی مفسرین آنها را هدف خلقت می‌دانند. در فاصله بین اعلان فروپاشی و اعلام قوانین تحت عنوان اسلام ما یک واسطه داریم. این واسطه همان خدایی است که امر فروپاشی را طرد می‌کند‌، جهان دوباره تثبیت می‌شود‌، قوانینش تحت عنوان سنت به رسمیت شناخته می‌شود و البته گفته می‌شود که شرایط باثبات است نگران نباشید.

اما ‌اینجا چه نتیجه‌ای می‌شود گرفت‌؟ من جایی نوشته بودم که قرآن برای من از جز سی‌ام شروع می‌شود. باید از نو‌ این امکان را کشف کرد. یک واسازی‌، باید دست به طرد لایه‌های سیاسی‌، کلامی‌متن بزند تا دوباره به رستاخیز متن برسد. دوباره باید از‌ این واقع شروع کرد‌، امروز همان روز واقع یا ساعت است.

متوجهید که درحال تبارشناسی هستیم‌، تبارشناسی در کنار ریشه شناسی از ابزارهای واسازی هستند و هر نوع واسازی و یا حتی تحلیل روانکاوانه نیاز به آنها دارند.

مثلا در‌اینجا می‌بینیم که به چه میزان ساختار باینری زبان می‌تواند الهیات را متأثر از خود کند. به همین دلیل هر نوع غیریتی در زبان وابسته به امر “همان” است. مثلا در‌اینجا مفهوم آخرت در نسبت دوگانه‌ای که البته تحمیل زبان است‌، با دنیا بازسازی می‌شود. دنیایی که‌اینجاست‌، مجاور است‌، قربت است‌، فریبنده و در دسترس یا تو- دستی است در مقابل آخرتی که آنجا‌، دور و بلند و معوق و عقب افتاده است. می‌دانیم که یکی از نامهای آخرت‌، عالم عقبی هم هست‌، و‌این همان دلالت عقب افتاده یا به تأخیر افتاده را دارد.

دازاین هستنده‌ای است که نه تنها آنجاست‌، بلکه نه – هنوز است. لازم است که به‌این دلالت زمانی هم توجه شود. می‌دانیم که زمانمندی افق دازاین است‌، یعنی دازاین هستنده‌ای که تنها در زمان هست‌، راهی بیرون زمان ندارد، ‌این زمانمندی حتی ” آنجا”ی دازاین را هم دربرگرفته. اما زمان دازاین متفاوت از زمان هر هستنده‌ای است. در حالی که هستنده‌های دیگر با خودشان همزمانند‌، دازاین تنها هستنده‌ای است که با خودش همزمان نیست. برای فهم‌این موضوع در نسبت با زمانمندی لازم است که مجددا نسبتی که هایدگر بین دازاین و زمان برقرار می‌کند را معکوس کنیم. به‌این معنا اگر زمانمندی افق تنها هستنده‌ای است که دازاین نام دارد‌، پس‌اینجا ما با هستنده‌ای مواجه می‌شویم که زمانمندی برایش تبدیل به مسئله می‌شود. باید چیزی در دازاین باشد که زمان برایش مسئله می‌شود. اگر دازاین هستنده‌ای است که از خود معوق است‌، واجد نه – هنوزی است که نیامده‌، و به اصطلاح واجد آینده است‌، برای‌این دازاین همواره زمانی باقی می‌ماند. پس‌این خود دازاین است که می‌تواند زمان را بشکند‌، تقسیم کند.

زمان دازاین همان زمان باقی مانده است‌، اگرچه در‌اینجا منکر گذشته دازاین نمی‌شویم و تبارشناسی به همین معناست که زمان گذشته دازاین را در نظر داریم.

به همین معناست که تنها دازاین دنیا و اخرت دارد، ‌اینجا و آنجا دارد‌، اکنون و‌ آینده دارد.

این تعویق، ‌این عقب افتادن دازاین یا سوژه از خودش‌، حضور را تبدیل به یک مسئله می‌کند که خوب نمی‌خواهم ‌اینجا به آن بپردازم

پ ن :

در مورد تفاوت دنیا و آخرت و دلالت‌های آنها در زبان عربی لازم است بیشتر تعمق شود.

می‌دانیم که واژه دنیا که در قرآن در مقابل آخرت آمده اصلا به معنای امر نزدیک (دنی) با ضمه است. یک معنای دیگری که برای دنیا آمده از دنی با فتحه است که به معنای امر پست و پایین است. دنیا اشاره به چیزی دارد که آدمی‌در قرب آن است‌، نزدیک آن است در مجامعتش است‌، و همچنین یک دلالت دیگر دنیا که البته نامی‌خاص شده است به معنای زن فریبنده و فریبکار است‌، دنیا در عربی همان شهره شهر آشوب است که در دنیای غرب فم فتال نامیده می‌شود‌، زن زیبا و اغواگری که در ضمن نابودکننده هم هست. همه‌این دلالتها در واژه دنیای عربی وجود دارد و آخرت در مقابل‌این نزدیکی است. آخرت امر بعید است‌، از ما فاصله دارد‌، آخرت نوعی غربت است. در کرمان که بودم برای اولین بار وقتی شنیدم که برای منظور  “دیر” از واژه دور استفاده می‌کنند تعجب کردم. آخرت هم دیر است‌، هم دور، ‌این دیری است که دور شده است.

اما دلالت دیگر اخرت در مقابل دنیا که امر پست و پایین است ( فعلا هنوز وارد ارزش گذاری‌این واژه ها نشدیم و صرفا از نظر هندسی نظر می‌کنیم ) امر رفیع و مرتفع است. باز هم همان استعاره‌های مکانی پایین و بالا است که خود را بر جهان بینی الهیاتی مان تحمیل می‌کند.

اما برگردیم به واژه دیر که هم دلالت بر زمان گذشته دارد و هم زمان نامده‌، دیر خواهم کرد‌، و‌این باید نسبتی با “دین” داشته باشد. می‌دانیم که یکی از نام‌های آخرالزمان‌، دین است که هم معنای داوری را می‌دهد و هم آیین. در عربی به تدریج بعد از اسلام دین و دنیا روبروی هم قرار گرفتند و‌ این بر خلاف فهم رایج از دین هست که فکر می‌کنیم منظور از دین همین شریعت است که مقابل دنیا تعریف می‌شود. دین در مقابل دنیا اشاره به همان امر بعید یا معوق دارد یا امر رفیع در مقابل امر نزدیک‌، پایین و پست.

می‌خواهم بگویم که چگونه‌این استعاره های مکانی به تدریچ باعث دگرگونی‌های الهیاتی می‌شوند.

حالا اگر بخواهیم‌این تبارشناسی ها  را بر “دا” یا آنجا تطبیق بدهیم باید تعمق بیشتری در مفهوم خانه داشته باشیم.

می‌دانیم که هایدگر دازاین را   هستنده‌ای پرتاپ شده می‌نامد‌، او از بی خانه بودن دازاین می‌گوید‌؟ خانه کجاست‌؟

چه نسبتی بین‌این هایم آلمانی یا home انگلیسی با هایت یا های یا بلندی وجود دارد‌؟

چرا دوست داریم خانه‌ای در بلندیها داشته باشیم‌؟ چرا دوست داریم در بالای شهر زندگی کنیم‌؟ چرا مایلیم در طبقات بالاتر یک ساختمان سکونت کنیم‌؟

آخرت به نوعی واجد‌این دلالت زمان و مکان بعید است‌، “آنجا” یی که  دیر‌، دور است.

۳.۵ ۲ آرا
ارزیابی شما

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
مرادی
مرادی
فروردین ۲, ۱۴۰۲ ۴:۴۶ ب٫ظ

جناب مسعود لطفا برای این نظر خود: “هر چند برای فهم متن مقدس راهی بجز رجوع به مقدس نیست” از “متن مقدس” ، یعنی قرآن ، آیه ای را شاهد بیاورید… متن مقدس خود برای هدایت انسان است چگونه میخواهیم همیشه یک مقدسی هم همراه با آن باشد …. پس از رسول ارسال کننده چگونه میتوان تصور کرد که در هر زمان یک مقدسی وجود داشته باشد که بگوید آن متن مقدس چه منظور و نظری برای مشکل جاری ما در حال حاضر دارد؟ ما مسئول هستیم که کلمات متن مقدس را از محل و موضع خود جابجا نکنیم یا… مطالعه بیشتر»

مسعود
مسعود
فروردین ۲, ۱۴۰۲ ۲:۴۷ ق٫ظ

دو مطلب را در این زمینه به نظرم رسید شاید که مفید واقع شود ۱_استفاده از آرا فلسفی برای فهم متن قرآن. آنهم با توجه به منشا فلسفه. ممکن است سبب درک نادرست متن باشد حکمت با فلسفه متفاوت است هرمنوتیک بعلت اینکه اصولا برای فهم کتاب مقدس عهدین ایجاد و گسترش پیدا کرده است شاید مفیدتر باشد هر چند برای فهم متن مقدس راهی بجز رجوع به مقدس نیست ۲_گرامر قرآن را با توجه به گرامر زبان عربی فهم نمی توان همانگونه اشتباه واضحی است که کلمات قرآن را هم با لغتنامه عربی معنی کرد صرف و نحو عربی… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
اسفند ۲۱, ۱۴۰۱ ۱۰:۴۵ ب٫ظ

أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ ﴿۱۴﴾ محمد تبعیت از هوای نفس ریشه مشکلات است و وساوس شیطان در درون ما که در مراحل اولیه خوشایند ماست… ما باید شیطان را دشمن خود بدانیم….و با استعانت از خداوند در برابر شیطان مقاومت کنیم… شیطان به پراکندگی و خود خواهی و انباشت وسوسه میکند ، اما خداوند ما را به وصل و در خدمت یکدیگر بودن امر مینماید… در درون ما مشابه همان خصومت اوایل خلقت آدم ابوالبشر و ابلیس و فراموش کردن توصیه الهی ، دائم در جریان است… تمیز و تشخیص هوای… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
اسفند ۲۰, ۱۴۰۱ ۱۰:۵۰ ب٫ظ

جناب اردستانی بنظر میرسد مشکل ، میزان و موارد آشکار و پنهان بودن است….بله ما در این جهان از چگونگی روح و ذات نفس و آنچه در آن جهان برای ما تدارک دیده میشود و…خبر نداریم ، اما آنقدری از درون خود و اسرار اعمال خود خبر داریم و آنقدری از جانب الهی راهنمایی رسیده است که مسئولیت جانشینی و حفظ امانت بر عهده ما قرار داده شود ….و عذری قبول نیست… وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ ﴿۳۷﴾ إِنَّ اللَّهَ… مطالعه بیشتر»

اسماعیل اردستانی
اسماعیل اردستانی
جواب به  مرادی
اسفند ۲۱, ۱۴۰۱ ۱۲:۲۸ ب٫ظ

وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَهٍ کَذَلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ و روزى که رستاخیز بر پا شود مجرمان سوگند یاد مى کنند که جز ساعتى [بیش] درنگ نکرده‏ اند [در دنیا هم] این گونه به دروغ کشانیده مى ‏شدند وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلَکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ و[لى] کسانى که دانش و ایمان یافته‏ اند مى‏ گویند قطعا شما [به موجب آنچه] در کتاب خدا[ست] تا روز رستاخیز مانده‏ اید و این روز رستاخیز است ولى شما خودتان نمى‏ دانستید ( آیات ۵۵ ۵۶ سوره روم… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
اسفند ۲۰, ۱۴۰۱ ۱۱:۵۶ ق٫ظ

جناب اردستانی فراموشکاری ما در این دنیا با اینکه بفرمایید :” …اینجا ما بر خودمان پوشیده ایم ….” فرق دارد… ما ممکن است کارهای اشتباهی در این دنیا انجام داده باشیم و بعدا یا در قیامت یادمان (یُنَبَّأُ) بیافتد…اما بنابر توصیف الهی ، در قیامت همه کارهای ما دیده میشوند (حتی آنهایی را که فراموش کرده بودیم) چون در جسم جدید ما منعکس میشوند و انکار ناپذیر: یُنَبَّأُ الْإِنْسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ﴿۱۳﴾ بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ ﴿۱۴﴾ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ ﴿۱۵﴾ قیامه وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ… مطالعه بیشتر»

اسماعیل اردستانی
اسماعیل اردستانی
جواب به  مرادی
اسفند ۲۰, ۱۴۰۱ ۹:۴۶ ب٫ظ

با تشکر بله فکتهایی که از قرآن آوردید موید همان نظر است که قیامت همه چیز بر آدمی مشهود است .مسئله همین است که نسبت دنیا با آخرت ، نسبت امر پوشیده و امر مشهود است .مثالی بزنم .اگر ما واقعا بدانیم وقتی سیگار می کشیم چه بر سرمان می آید ، این کار را نمی کنیم .یکی از دلایل انجام اعمال آدمی همین پوشیده بودن نتایج عمل اوست .ما هر چه بیندیشیم و مصلحت سنجی کنیم ، باز هم هر عملی انجام دهیم مقداری از نتایج آن عمل بر ما پوشیده می ماند که بعدا مشخص می شود .قیامت… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
اسفند ۱۹, ۱۴۰۱ ۸:۰۹ ب٫ظ

جناب اردستانی
این بیان شما :
“……یوم تبلی السرائر یکی بخش آن همین حضور است .
در واقع مادامیکه ما زنده ایم ، اسرارمان حتی بر خودمان هم پوشیده است ……”
برداشت اشتباه از آیات ذیل است :
إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ ﴿۸﴾
یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ ﴿۹﴾
فَمَا لَهُ مِنْ قُوَّهٍ وَلَا نَاصِرٍ ﴿۱۰﴾
آنروزی که اسرار هویدا میشود قیامت است نه روز دنیایی …. روزی که کمک کننده ای برای ما نیست…
در این جهان کمک کننده داریم ، حداقل هنگام تولد و رشد در کودکی…
Quranmizan[.]com

اسماعیل اردستانی
اسماعیل اردستانی
جواب به  مرادی
اسفند ۲۰, ۱۴۰۱ ۸:۲۸ ق٫ظ

درود بر شما تاکیدات فراوان قرآن که قیامت نوعی شهود و شهادت و حضور است ، بر خوانندگان پوشیده نیست .در قسمت ۱۱ به این مطلب پرداخته ام .وقتی از قیامت تحت عنوان حاضر یا ” وجد ” که در عربی به معنای یافتن استفاده می کند .بنابراین مسئله قیامت برای انسان نوعی فهم است ، نوعی حضور است ، شهود است .نسبت دنیا و آخرت ، نسبت مستوری و نامستوری است .از این سوی می فهمیم که دنیا ، نوعی پرده فهم است ، نوعی تعویق زمان است و گفتیم که تنها انسان است که قیامت دارد چون تنها… مطالعه بیشتر»

اسماعیل اردستانی
اسماعیل اردستانی
جواب به  مرادی
اسفند ۲۰, ۱۴۰۱ ۸:۵۰ ق٫ظ

ادامه : مبنای تحلیل ما اینجا خود وضعیت سوژه های انسانی است .اینجا من از تعبیر فطرت استفاده می کنم تا بتوانم این وضعیت وجودی بشری را توصیف کنم .فطرت در اصل به معنای شکافتن است و حتی معنای خلق هم که در مورد خداوند به کار رفته می تواند همین معنا را بدهد .می خواهم برای خلق هم دلالت جدیدی به کار ببرم که شاید نشنیده باشید .خلق کردن نوعی شکاف انداختن است .و اینجا استعاره از کمبود و خلا است . شکافی که خدا در واقعیت ایجاد می کند همچون زخمی که در بهبود آن دوباره باعث رشد… مطالعه بیشتر»

10
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx