علم اصول در بافت دانش های زبانی(سخنرانی استاد ملکیان در سال ۸۱)
مصطفی ملکیان: همه علوم و معارف بشریِ ناظر به زبان را میتوان در یک تقسیم کلی به دو قلمرو، تقسیم کرد: ۱. علوم و معارفی که به زبانهای خاص میپردازند؛ ۲. علوم و معارفی که به زبان به عنوان یک پدیده عام و جهان شمول نظر دارند. ما در بحث خود به قسم اول نمیپردازیم؛ زیرا علومی مانند صرف، نحو و لغت که همواره ناظر به زبان خاصی هستند، از این جهت چندان به کار جلسه ما و علقه دوستان نمیآیند. بنابراین، به قسم دوم، یعنی مباحثی میپردازیم که اختصاص به یک زبان خاصی ندارند، بلکه به زبان از آن جهت که زبان است و متقضی چنین مباحثی است، تعلق دارند.
علم اصول در بافت دانشهای زبانی
اشاره
زبان و مسائل مربوط به آن همواره موضوعی جذاب و مهم برای بررسی و مطالعه بوده است. این امر دست کم دو دلیل عمده دارد: نخست اینکه زبان، وجه امتیاز اساسی انسان از سایر حیوانات است. بنابراین، فهم حقیقت و ماهیت آن به فهم حقیقت و ماهیت انسان کمک میکند. دوم که به اعتباری مهمتر است، اینکه بسیاری از دشواریهای فکری ـ فلسفی بشر از کج تابیها و استعمال خطا و نابجای زبان ناشی شده است، که فهم زبان و مطالعه آن به فهم بهتر و اجتناب از این خطاها کمک میکند.
اهمیت زبان و توجه به آن، در تاریخ تفکّر بشر، سابقهای طولانی دارد؛ لکن در هیچ دورهای به اندازه قرن بیستم توجه فیلسوفان و متفکران به آن جلب نشده بود؛ به نحوی که قرن بیستم را قرن فلسفه زبان نامیده و صدها کتاب و مقاله در باب زبان از زوایای مختلف نگاشته و میراث گرانبهایی برای بشریت به ارمغان آوردهاند.
از سوی دیگر، در دامن تمدن و فرهنگ اسلامی، به همّت بزرگان و با استفاده از سنّت و فرهنگ اسلامی، علمی تولد یافته که دایره مباحث آن بسیار گسترده و عطای فکری آن چشمگیر و قابل توجه است. این علم که از آن با عنوان «علم اصول فقه» نام برده میشود، در تعامل با سایر علوم بشری و بهرهگیری از آنها، وظیفه تهیه و تنظیم قواعد و عناصر عامی را به عهده دارد که بر اساس آنها فقیه میتواند حکم شرعی را استنباط و وظیفه عملی انسان را در دایره تکالیف الهی روشن سازد.
امروزه علم اصول بیش از سایر علوم متداول در حوزه علمیه، توان و وقت طلاب را به خود مشغول کرده و دایره کاربرد آن از غایت و هدفی که برای آن تولد یافته بود، بسی وسیعتر شده است. محاسن و معایب این توسعه و بسط را کنار میگذاریم و بحث و بررسی در باب این نکته را امری ضروری میدانیم و به متخصصان علم اصول واگذاری میکنیم. اما آنچه امروزه به عنوان علم اصول در دست ماست، گنجینهای است که میتواند علاوه بر فقیهان، توجه سایر حوزههای معرفتی، از جمله فیلسوفان، متکلمان و حقوقدانان را نیز به خود جلب کند.
به هر تقدیر، به اعتقاد فقیهان، مهمترین دلیل در استنباط احکام شرعی، دلیل لفظی است. بحث و بررسی در باب قواعد و عناصر، استفاده از دلیل لفظی جهت استنباط حکم، بخش مهمی از علم اصول را به خود اختصاص داده است. در این بخش، مباحث مهمی در باب زبان طرح میشود که پارهای از این مباحث و شاید مهمترین آنها مباحث فلسفی مربوط به زبان است. اکنون در لابهلای مباحث علم اصول، بویژه مباحث الفاظ، مطالب عمیق و دقیق فلسفی در باب زبان و مباحث مربوط به آن وجود دارد که رهاورد مباحث اصولی است. به راستی این مباحث کدامند؟ به لحاظ روششناختی به کدام حوزه معرفتی ناظر به زبان، مربوطند؟ چگونه میتوان در حوزه علم اصول فقه با مباحث فلسفی که فیلسوفان تحلیلی در فرهنگ و سنّت مغرب زمین طرح کردهاند، تعامل برقرار کرد؟ آیا سنجش و مقایسه این مباحث ممکن است؟ در صورت امکان، چه قدر اهمیّت دارد؟ چگونه میتوان تحقیقات عالمان اصول را با زبانی نو به حوزههای معرفتی دیگر معرفی کرد؟
پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی، وابسته به مرکز مطالعات و تحقیقات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، برای پاسخگویی به این دست پرسشها، طرحی جامع تهیه و بخشهایی از آن را اجرا کرده است. در این طرح، چند کار پیشبینی شده است که به اجمال عبارتاند از:
الف. «افعال گفتاری در فلسفه تحلیلی و علم اصول»: این طرح را حجهالاسلام والمسلمین آقای محمدعلی عبداللهی یکی از اعضای هیئت علمی پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی و مدیر گروه فلسفه به عهده گرفته که در حال انجام است. در این طرح، نظریه افعال گفتاری که یکی از مباحث بسیار مهم و تأثیر گذار در دوره متأخّر فلسفه تحلیلی است و بیشترین قرابت را با مباحث علم اصول، به ویژه مباحث اخبار و انشا دارد، نقد و بررسی شده و مباحث فیلسوفان تحلیلی و عالمان علم اصول در این زمینه، مقایسه و ارزیابی میشود.
ب. ترجمه کتاب افعال گفتاری [speech acts =]: کتاب افعال گفتاری را که آقای جان سرل، از برجستهترین فیلسوفان زبان و ذهن معاصر، تألیف کرده و حجهالاسلام و المسلمین آقای محمدعلی عبداللهی آن را ترجمه و آماده نشر کرده است، در محافل و مجامع دانشگاهی، تبدیل به کتاب درسی شده و مورد توجه فیلسوفان قرار گرفته است. شاید بتوان گفت که این کتاب، یکی از تأثیر گذارترین کتابهای حوزه فلسفه تحلیلی است که ترجمه و انتشار آن، میتواند زمینهساز مباحث مقایسهای و تطبیقیِ بیشتری در میان متعاطیان علم اصول و فلسفه اسلامی باشد.
ج. تألیف مجموع مقالاتی در باب مباحث فلسفی ناظر به زبان در علم اصول: این مجموعه مقالات، عهدهدار عرضه و تبیین تحقیقات و کارهایی است که عالمان اصول درباره زبان انجام دادهاند.
د. ترجمه مجموعهمقالاتی در فلسفه تحلیلی: این مجموعه حاوی مهمترین مقالات توضیحی و تبیینی است که فیلسوفان تحلیلی تدوین کردهاند.
ه·· . برگزاری نشستهای علمی، با عنوان «فلسفه تحلیلی و علم اصول»: تاکنون از این سلسله نشستها که با حضور اساتید حوزه و دانشگاه در حال برگزاری است، سه نشست برگزار شده است. در نشست اول و دوم که جنبه تبیینی دارند، استاد مصطفی ملکیان، به تبیین حوزههای معرفتی ناظر به زبان و جایگاه علماصول در این میان پرداخته است. در نشست سوم، جناب حجهالاسلام والمسلمین صادق لاریجانی ضمن بررسی زمینههای مقایسهای میان فلسفه تحلیلی و علم اصول، بعضی از این مباحث را فهرست کردهاند. در دو نشست بعدی، که بزودی برگزار خواهد شد، دو مسئله از مسائل مهمی که میتوان در باب آنها میان علم اصول و فلسفه تحلیلی به مقایسه و سنجش پرداخت، به بحث گذاشته میشود و سرانجام، در میزگردی با حضور اساتید برگزار کننده این نشستهای علمی، به جمعبندی مباحث طرح شده، مبادرت ورزیده و به پرسشهای مخاطبان، پاسخ داده خواهد شد. این سلسله نشستها به همراه اقتراحی که در این زمینه میشود، پس از تکمیل منتشر خواهد شد.
اکنون خلاصهای از سه نشست علمی که تاکنون برگزار شده است، عرضه میشود.
علم اصول در بافت دانشهای زبانی
استاد مصطفی ملکیان
همه علوم و معارف بشریِ ناظر به زبان را میتوان در یک تقسیم کلی به دو قلمرو، تقسیم کرد: ۱. علوم و معارفی که به زبانهای خاص میپردازند؛ ۲. علوم و معارفی که به زبان به عنوان یک پدیده عام و جهان شمول نظر دارند. ما در بحث خود به قسم اول نمیپردازیم؛ زیرا علومی مانند صرف، نحو و لغت که همواره ناظر به زبان خاصی هستند، از این جهت چندان به کار جلسه ما و علقه دوستان نمیآیند. بنابراین، به قسم دوم، یعنی مباحثی میپردازیم که اختصاص به یک زبان خاصی ندارند، بلکه به زبان از آن جهت که زبان است و متقضی چنین مباحثی است، تعلق دارند.
قسم دوم نیز به دو نوع تقسیم میشود: الف: علوم و معارفی که به زبان از حیث فلسفی میپردازند؛ ب: علوم و معارفی که از حیث تجربی و تاریخی زبان را مطالعه میکنند.
زبانشناسی (Linguistics) علمی است که زبان را به لحاظ تجربی و تاریخی مطالعه میکند. این حوزه نیز چندان به کار کسانی که به لحاظ عقلی و مفهومی، زبان را مطالعه میکنند، نمیآید. اما علوم و معارفی که از حیث فلسفی به زبان میپردازند، عبارتاند از: فلسفه زبان (Philosophy of Language) که حدود و ثغور آن از بقیه حوزهها روشنتر است. فلسفه زبان، علمی است که به تحلیل مفهومی، نظری و عقلی زبان میپردازد. به طور کلی، هر سخن عقلیای که بتوان درباره زبان گفت، در حوزه زبان میگنجد. بعضی، مسائل فلسفه زبان را در ۲۲ مسئله احصا کردهاند. (در نشست اول تمام این ۲۲ مسئله به صورت اجمال توضیح داده شده است)
یکی دیگر از مسائل مطرح در این مباحث، روشی است که از آن به فلسفه زبانی (Linguistic Philosophy) و گاهی هم تحلیل زبانی (Linguistic Analysis) تعبیر میشود. فلسفه زبان یکی از شعب علوم عقلی است، اما فلسفه زبانی یا تحلیل زبانی، شاخهای از فلسفه نیست؛ بلکه نظریهای است در فلسفه؛ به این مضمون که بعضی از فیلسوفان بر این باورند که با تحلیل زبان متعارف انسانها میتوانیم مسائل فلسفی را حل یا منحل کنیم؛ یعنی با تحلیل زبان عادی انسانها بسیاری از مسائل فلسفی، دیگر مسئله نخواهند بود، بلکه معمّا هستند. بعضی دیگر گفتهاند که با تحلیل زبان عادی مسائل فلسفی حل میشوند؛ بعضی هم گفتهاند که مسائل فلسفی دو دستهاند: بعضی با تحلیل زبان عادی منحل و بعضی حل میشوند.
مهمترین فیلسوفانِ فلسفه زبانی، یا تحلیل زبانی عبارتاند از: ویتگنشتاین، جان ویزدام و گیلبرات رایل. گرچه این فیلسوفان نظرگاههای مختلفی در باب مسائل مختلف دارند، در این جهت که میگویند برای حلّ مسائل فلسفی باید زبان را تحلیل کرد، مشترکند.
امر سومی که در باب حوزههای معرفتی زبان وجود دارد، فلسفه زبان متعارف (ordinary Language Philosophy) است. البته بعضی معتقدند که فلسفه زبان متعارف، همان تحلیل زبان یا فلسفه زبانی است، ولی گروهی دیگر بر این عقیدهاند که فلسفه زبان متعارف در مواردی، از تحلیل زبانی جدا میشود.
به هر تقدیر، فلسفه زبان متعارف نظری است درباره زبان عرفی، مبنی بر این که پیشفرضهای اساسی زبان، واقعیتهای عالم واقع را برای ما حکایت میکنند؛ یعنی اگر پیشفرضهای زبان را بکاویم، به گزارههایی میرسیم که حاکی از واقع هستند. مثلاً شما در زبان، مسند و مسندالیه یا اسم ذات و صفت دارید. مسند صفت است و مسندالیه اسم ذات، از این میفهمیم که عالم طبیعت، نظام جوهری و عرضی دارد؛ یعنی از یک مسئله زبانی میتوان حکمی وجودشناختی و فلسفی استخراج کرد.
فلسفه زبان متعارف علاوه بر حکم ایجابی مذکور، حکم سلبی نیز دارد و آن اینکه منطق رمزی و سمبولیک در حلّ مسائل فلسفی، هیچ گونه گره گشایی ندارد، و لذا قائلان به این فلسفه، با کارنپ و کواین مخالفند.
کسی که به فلسفه زبان متعارف قائل باشد، استعداد و آمادگی این را دارد که به فلسفه فهم عرفی (Common sensory Philosophy) نیز قائل شود؛ زیرا پیشفرضهای زبان متعارف، پیشفرضهایی عرفیاند. در میان فیلسوفان فهم عرفی دو فیلسوف هستند که خودشان به فلسفه زبان متعارف به عنوان یک روش تصریح نکردهاند؛ ولی فلسفهشان فلسفه فهم عرفی است. این دو فیلسوف عبارتاند از: توماس رید و جرج ادوارد مور.
در اینجا امر چهارمی را نیز باید مورد بحث قرار دهیم و آن تعبیر فلسفه تحلیلی ( analytic philosophyیا analytical philosophy) است. فلسفه تحلیلی یک جنبش فلسفی در قرن بیستم است که افراد آن گرایش واحدی دارند؛ ولی به نتایج واحدی نمیرسند. فلسفه تحلیلی، یک مکتب و یک سنّت فلسفی نیست، بلکه یک جنبش فلسفی است با این اعتقاد که باید بکوشیم مدعیات فلسفی واضحتری داشته باشیم و در قسمت ادلّه هم سعی کنیم که با نقد فلسفی ادلّه قویتری فراهم آوریم.
بافت دانشهای زبانی
مطلب اول: حوزههای معرفتی ناظر به زبان به دو دسته قابل تقسیماند: حوزههایی که برای حلّ مسائل فلسفی به زبان روی میآورند و حوزههایی که برای خود زبان، موضوعیت قائل هستند. مباحث زبانی علم اصول در دسته دوم جای میگیرند؛ زیرا با تحلیل فلسفی و فلسفه تحلیلی، سرو کار ندارند.
مطلب دوم: گفته میشود که علم اصول متورم شده است، امّا باید گفت که نه علم اصول و نه هیچ علم دیگری قابل تورم نیست. اما تورم علم اصول به چه معناست؟ اگر مراد این است که در علم اصول خطا راه پیدا کرده است و جهلهای مرکبی در آن وجود دارد، این امر مختص به علم اصول نیست، بلکه هر علمی میتواند چنین باشد؛ اما اگر مراد این است که ما از علم اصول زیادی بلد هستیم و زیادی چیز میدانیم، این هم معلوم است که اساسا در علم معنا ندارد. البته به یک اعتبار میتوان علمی را متورم دانست و آن زمانی است که علمی مقدمه برای علمی دیگر باشد. در اینجا باید از مقدمه به مقدار نیاز برگیریم؛ چرا که بیش از آن زاید است. به این اعتبار، تورم علم اصول معنا دارد؛ یعنی بگوییم که این علم وارد مباحثی شده که برای فقیه از آن رو که فقیه است، لازم نیستند. اما در این صورت، باید نشان دهیم که فلان مبحث در علم اصول هیچ سودی در استنباط احکام فقهی ندارد و نباید در اصول مطرح شود. امر مهمتری که باید به آن توجه کنیم این است که در علم اصول مباحثی درباره زبان طرح شده که مرز آنها کاملاً مشخص نیست؛ یعنی معلوم نیست کجا در حیطه یک امر تجربی هستیم، کجا در حیطه امری تاریخی، بحث میکنیم و کجا در حیطه امری عقلی و فلسفی گام بر میداریم. این مرز ناشناسی مشکلاتی را ایجاد کرده است.
مطلب سوم: شناخت آدمی به دو قسم، قابل تقسیم است: ۱. شناخت اعیان و موجودات؛ یعنی شناخت عالم واقع، اعم از آفاق و انفس؛ ۲. شناخت متن، اعم از ملفوظ یا مکتوب. از قسم دوم تعبیر به فهم و تفسیر میشود، نه علم. البته آنچه گفتیم، یکی از معانی علم و فهم است و گرنه علم و فهم، مشترک لفظیاند و معانی متعدّدی دارند. بنابراین، میتوان گفت که اگر معلوم، امری باشد که خودش دالّ نیست، در این صورت، با علم سرو کار داریم و اگر معلوم ما خودش دالّ باشد، با فهم سرو کار داریم. حال هر یک از علم و فهم را میتوان مورد بحث قرار داد و در باب نحوه پیدایش آنها، وجه تمایزشان و مسائلی از این قبیل بحث کرد که مباحث مربوط به علم را معرفتشناسی و مباحث مربوط به فهم را هرمنوتیک میگویند.
مطلب چهارم: آنچه عالمان اصول را وا داشته تا از الفاظ بحث کنند، تلاش آنان برای فهم دلیل لفظی بوده است. بنابراین، کار اینان به نوعی، هرمنوتیک است. اما این هرمنوتیکی که در مباحث الفاظ علم اصول، مطرح است، اختصاص به فقه و فقاهت ندارد؛ بلکه برای استنباط احکام اخلاقی در اخلاق، احکام عقیدتی در کلام و مانند اینها نیز به کار میرود، پس این اصول تنها اصول فقه نیست، بلکه اصول فهم متن نیز هست.
مطلب پنجم: اصولیان دیدند که برای استنباط احکام شرعی از قرآن و روایات، به اموری از قبیل صرف، نحو، لغت، معانی بیان، رجال، درایه و چیزهای زیاد دیگری نیاز دارند، و برای هر کدام از این بحثها متکفّلی وجود دارد؛ اما مباحث زبانی که صبغه فلسفی، متکفلی نداشت، لذا مجبور شدند که خودشان متکفل این مباحث شوند.
مطلب ششم: عالمان علم اصول در هرمنوتیکِ خود (یعنی علم اصول) تنها به متن توجه میکنند تا ببیند که مثلاً صیغه امر بر فور دلالت میکند یا تراخی، بر وجوب دلالت دارد یا استحباب و مانند اینها؛ در حالی که در علم هرمنوتیک، علاوه بر متن به امور دیگری نیز که در فهم دخیلاند، توجه میشود که عبارتاند از: توجه به بافت و محیطی که متن در آن قرار دارد، توجه به ماتن، فاصله زمانیِ پیدایش متن و زمان تفسیر متن، محیط و بافت مفسّر، و ویژگیهای مفسّر. همه این امور در فهم تأثیر دارند و باید به آنها توجه کرد.
مطلب هفتم: آنچه از مباحث الفاظ علم اصول اختصاص به زبان عربی دارد، باید از آنچه مختص به زبان خاص نیست، جدا شود. اموری که مختص به زبان عربی است، باید در پایان علم اصول آورده شوند؛ اما مباحثی که به طور کلی مربوط به زبانند و نه زبان خاص، به سه دسته تقسیم میشوند که گاهی از مجموع این سه دسته به نشانهشناسی تعبیر میشود. این سه دسته عبارتاند از: نحوشناسی، معناشناسی و عملشناسی یا کارکردشناسی. در کتابهای اصولی، مباحث به صورت مختلط و در کنار یکدیگر، بدون تمایز آمدهاند. در هر سه قسم با تعبیر زبانی (واژه، عبارت و جمله) سرو کار داریم. در نحوشناسی، ارتباط یک نشانه زبانی را با نشانههای زبانی دیگر بررسی میکنیم؛ در معناشناسی، به بحث از ارتباط دال و نشانههای زبانی با غیر دال، یعنی ارتباط دال با معنا و مدلول ارتباط دالّ با محکی آن میپردازیم و در کارکردشناسی، ارتباط نشانههای زبانی را با کارکردشان بررسی میکنیم که بحث وضع و استعمال در این قسم سوم میگنجد. پس بحث وضع و استعمال به کارکردشناسی مربوط است.
منبع:
مجله:پگاه حوزه-دهم اسفند ۱۳۸۱، شماره ۹۰
http://bidgoli1371.blogfa.com
http://www.hawzah.net
http://www.hawzah.net/fa/Magazine//
سلام لینک دانلود هر دو سخنرانی دارای اشکال است لطفا اصلاح بفرمایید تا بتوانیم دانلود کنیم.
——–
سلام. بررسی شد. دانلودش مشکلی ندارد.
اگر مقصود علم اصول را ذیل مقصود دین بدانیم و مقصود دین را پرهیز از رذایل اخلاقی و معنا دهی به زندگی و سعادت اخروی بدانیم آنگاه تورم را می شود این گونه معنا کرد:
بخشهایی از علم اصول که در جهت مقصود دین نیست یا حتی تضعیف کننده آن است.