گزارشی از نشست «درد و رنج از دید مولانا و سورن کی یر که گور»
در مقالات شمس آمده که از شمس میپرسند که فرق چیست میان جزء و جزئی و کل و کلی؟ گفت: آری. گفتند: سوال کردیم و میگویی آری؟ خندید و گفت: خوش است، خوش است. ویتگنشتاین نیز در ابتدای کتابی نوشت: امیدوارم که نوشتههای من تو را ای خواننده بهتر کند. همچنین از پل مارتین لسر، نویسنده آمریکایی و پیرو آیین ذن نقل است که گفته: اگر یکی را نشانم دهی که خندهای بیریا و بیاختیار دارد، کسی را نشانم دادهای که به حقیقت نزدیکتر است….
هستی و مصائب پدر ایمان
تهران امروزـ مجید بیگلر: درآمد: سورن کییرکگور(۱۸۵۵-۱۸۱۳) فیلسوف، متکلم و پدر اگزیستانسیالیسم جدید را از بسیار ی جهات میتوان با مولانا جلالالدین بلخی مقایسه کرد، هر دو به نقادی عقل جزئی دست یازیدند و هر دو طریق عشق برگزیدند، مسیر برای هر دو راه رفتن بر لبه شک و یقین و انتخابهای مکرر بود و هر دو بسیار نوشتند و از آن مهمتر نوشتههایشان را زیستند، از این روست که شرح هر دو هنرمندانه، دلکش و سرشار از فراز و نشیبهای زندگی بود. عصر دوشنبه هفتم خردادماه، مصطفی ملکیان در پنجمین نشست از سلسله نشستهای انسان معاصر از نگاه مولانا، به بیان «دردها و رنجهای بشری از نگاه مولانا و کییرکگور »پرداخت.
سالن نشست مملو از جمعیت بود و ما دلیل اصرار برگزار کنندگان برای ننوشتن و ضبط نکردن و عکس نگرفتن را نفهمیدیم، مگر نه اینکه این سخنرانی باید از رسانهها به اطلاع همگان برسد تا شاید به پیشرفت فرهنگ عمومی کمک کند و دهها مگر دیگر… در هر صورت ما وظیفه خود را اطلاعرسانی میدانیم و از ملکیان تقاضا داریم هر جا احساس کرد که گزارش با بیاناتشان سازگار نیست، تذکر دهند تا با انعکاس اصل مطلب به روشن کردن گستره همگانی کمک کنیم.
مصطفی ملکیان سخن خود را با سه گزاره شروع کرد: در مقالات شمس آمده که از شمس میپرسند که فرق چیست میان جزء و جزئی و کل و کلی؟ گفت: آری. گفتند: سوال کردیم و میگویی آری؟ خندید و گفت: خوش است، خوش است. ویتگنشتاین نیز در ابتدای کتابی نوشت: امیدوارم که نوشتههای من تو را ای خواننده بهتر کند. همچنین از پل مارتین لسر، نویسنده آمریکایی و پیرو آیین ذن نقل است که گفته: اگر یکی را نشانم دهی که خندهای بیریا و بیاختیار دارد، کسی را نشانم دادهای که به حقیقت نزدیکتر است. ملکیان با بیان این سه مطلب گفت: به نظر میرسد که اگر دانشی از هر مقولهای ما را در یکی از این سه امر یعنی زندگی خوشتر از دید روانشناختی، زندگی خوبتر از دید اخلاقی و زندگی ارزشمندتر از این حیث که ارزش داشته باشد، نکند، یادگیری آن صرف عمر برای امری لاطائل است. وی با بیان این سه رکن نیکبختی مهمترین مسالهای که به این سه مقصود کمک میکند را بررسی درد و رنج دانست و گفت: از چهار منظر زیستشناختی، روانشناختی، فلسفی و دینیمذهبی میتوان به مساله درد و رنج پرداخت که رویکرد من در این بحث ترکیبی از نگاه روانشناختی و فلسفی است. از این منظر آمیزهای از چهار مساله مهم در بررسی درد و رنج وجود دارد که عبارتند از: الف- بحث از ماهیت درد و رنج و چگونگی هویتشان. در این بحث به تمایز و نسبت درد و رنج با یکدیگر و همچنین به ارتباطشان با مساله شر پرداخته میشود. در همین مساله به ربط درد و رنج با اضطراب و تشویش؛ غم و افسردگی؛ عدم رضایت و بیمعنایی زندگی از دید فلسفی و روانشناسی پرداخته میشود؛ ب- در مساله دوم به علت درد و رنج و عوامل ابتلای بشر به آنها و همچنین ابتلای فرد خاص به آنها پرداخته میشود؛ ج- در مساله سوم به آثار و نتایج مثبت و منفی جسمانی، ذهنی، روانی و اجتماعی درد و رنج پرداخته میشود و بالاخره د- به وظیفه اخلاقی و نحوه رویکرد ما در برابر رنج خود و یا دیگران میپردازیم. این چهار مساله مهمترین مسائل بررسی درد و رنج در رویکرد فلسفی و روانشناختی هستند.
ملکیان در ادامه گفت: هر یک از دو اندیشمند ما به تناسب در این چهار مورد بحث کردهاند، مثلا هر دو کمتر به ماهیت درد و رنج پرداختند، در حالی که در باب علل و عوامل درد و رنج هر دو بحث فراوان کردهاند و در باب نتایج نیز مولانا گرچه بسیار بحث کرده اما کییرکگور کمتر پرداخته، ضمن آنکه در باب بحث چهارم هر دو بحث کردهاند، گرچه مولانا از حیث کیفی بیشتر بحث کرده است.
وی سپس به بیان اندیشههای کییرکگور پرداخت گفت: در شرح نظر کی یر که گور لازم است که بیان نظر او در سه سپهر بپردازیم، از دید او این سه مرحله متوالیاند و بدون طی یک مرحله نمیتوان به مرحله بعدی رسید. این سه مرحله عبارتند از: الف- مرحله تذوقی، حسی، زیباییشناختی(aesthetic) که اصل آن لذت است؛ ب- مرحله دوم اخلاقی(ethic) است که اصل آن آرمان است، خواه آرمان درونی و بیرونی؛ و ج- مرحله دینی و مذهبی(religious) یا عاشقانه که اصل در آن عشق به ماوراء است و انسان در این مرحله شیفته خدا میشود و اصلا دغدغه اصول اخلاقی را ندارد و عشق راهبر اوست.
وی با بیان این سه مرحله ضرورت توجه به درد و رنج را در هر یک از این سه مرحله مهم دانست و گفت: از دید کییرکگور درد و رنجهای بشری از دو قسماند: یا گریز پذیر و اجتناب کردنیاند و یا گریزناپذیرند و دیر یا زود گریبانگیر همه میشوند. با توجه به این دستهبندی، کسانی که در سپهر اول حیات یعنی مرحله تذوقی زندگی میکنند دوست دارند از درد و رنجهای گریزپذیر رهایی یابند و از این رو در این مرحله همه درد و رنجها جهانی(universal) است و درد و رنج مقطعی و منطقهای(local) نداریم، در برابر ساختار جسمانی و ذهنی انسان به گونهای است که تعقیب لذت خود سه رنج مهم در پی دارد، یعنی دلزدگی، نوجویی و دلخوری از موجودات.
کی یر که گور در بیان درد و رنجهای مرحله دوم، مهمترین این رنجها را ناکامی در تحقق آرمانهای اخلاقی میداند، یعنی به اعتقاد او ساختار طبیعت به گونهای است که با اخلاقی بودن ناسازگار است و هیچ یک از آرمانهای اخلاقی اخلاقیون در این دنیا بر آورده نمیشود و از این رو این افراد به سه احساس خشم، کینه و نفرت مبتلا میشوند. ملکیان به اهمیت دو صفت صبر و شجاعت و دیالکتیک میان آن دو و برتری صبر از دید کییرکه گور در این مرحله اشاره کرد و گفت: در صبر فرد به ضرورتهای طبیعی هم ریشخند میزند و از این رو معجزات صبر بسی بیشتر از شجاعت است اما در مرحله سوم یعنی مرحله عاشقانه و دینی، هیچکدام از درد و رنجهای قبلی وجود ندارد، بلکه بزرگترین درد و رنج انسان در این مرحله بییقینی و شک است. کییرکگور به شیطان اعتقاد ندارد و معتقد است که درد و رنج این مرحله به مراتب از مراحل قبلی دشوارتر است و از این رو او بر خلاف کسانی است که میگویند فرد به این دلیل که از زندگی تذوقی یا اخلاقی خسته شده، به دین روی آورده است و بر این باور است که آدمی که دیندار است به هیچ وجه خوشحال نیست، به عبارت بهتر بلامال دوستان است و هر که در این بزم مقربتر است/ جام بلا بیشترش میدهند.
ملکیان سپس در بحث از جایگاه درد و رنج از نظر مولانا به پژوهشهای آنماری شیمل و ویلیام چیتیک اشاره کرد و گفت: عقیده من مولانا منشأ درد و رنج را هستی مستی یا هستی و مستی میداند و معتقد است که نفس بودن ما در این جهان برای اکثریت انسانها مستی میآورد و هر که مست شد در رنج و درد است. آنچه در مستی هم مهم است غفلت از واقعیت است، چرا که مستی مستلزم بیتوجهی به پیرامون است و ابلیس نیز هم به خاطر مستی رنج میبرد. ملکیان این نگاه مولانا را شبیه نگرش هندو درباره توهم عظیم در پرده مایا دانست و گفت: راهحل مولانا نیز شبیه راه حل ایشان است. وی سپس به سیمون وی، شاعر، نویسنده و مبارز سیاسی زن بزرگ سده بیستم اشاره کرد و گفت: از دید سیمون وی نیز منشأ همه رنجها و خیالپروری است و تمام عدم سلامت روانی، اخلاقی و ناکامی ما در مناسبات اجتماعی و نهادها ناشی از خیالپروری است، یعنی اینکه انسان به آنچه هست پشت کند و مستی نیز به همین معناست، یعنی پشت کردن به آنچه هست و نگریستن به آنچه نیست، چه آگاهانه و از روی تغافل و چه ناآگاهانه و به دلیل غفلت. مولوی سه عامل اصلی درد و رنج بشری را که ناشی از همین مستی هستی است چنین برمیشمارد: اول دست در الوهیت زدن: یعنی انسان بخواهد شبیه خدا شود، در این حالت دو واقعیت فراموش شده است، نخست اینکه انسان خدا نیست و دوم آنکه انسان گرفتار تصویر خود میشود و خود را فراموش میکند و به عبارت بهتر اصالت زندگی را از دست دادن و در اذهان دیگران زندگی کردن. مساله دوم عبارت است از خودخواهی، یعنی غفلت از این واقعیت که همه چیز را برای انسان نساختهاند و هر کس نصیبی در زندگی دارد، اینجا مولوی مساله بسیار مهم بهرهمندی به جای مالکیت را مطرح میکند و تفاوت آن دو را بسیار مهم میداند، از سوی دیگر معتقد است که بهرهوری برای هر کس حدی دارد؛ مساله سومی که به دلیل مستی هستی موجب درد و رنج بشر میشود، خلط میان داشتهها و بودههاست. در این حالت فرد بربستهها را بررستهها در هممیآمیزد و فراموش میکند که بررستهها جزو وجود من است در حالی که بربستهها داشتههای ماست. در این زمینه میتوان به کتاب بسیار خوب «داشتن و بودن» اثر اریش فروم اشاره کرد. در این غفلت دو موضوع فراموش میشود، یکی اینکه فرد فکر میکند داشته همان بوده است و ثانیا فردی که داشته و بوده را خلط کند بیخبر است که جهان و آنچه در آن است پایدار نیست و چیزهای جهان بیقرار است و قاعده ذهنی غلط است. شوپنهاور در این باب میگوید: یک وقت گمان نکنید که معشوق شما هیچ وقت دندانش فاسد نمیشود، پس اگر دهانش بو داد، تعجب نکنید.