قرآن، شورا و طالقانی
محسن آزموده: مرحوم آیتالله سید محمود طالقانی در زندگی توفانیاش مهمترین برهههای تاریخ معاصر ایران را نه فقط درک کرد که زیست و تجربه کرد. یک سال بعد از انقلاب مشروطه در ١٢٨۵ خورشیدی به دنیا آمد و یک سال بعد از انقلاب اسلامی در ١٣۵٧ خورشیدی از دنیا رفت، دو کودتا (سوم اسفند ١٢٩٩ خورشیدی و ٢٨ مرداد ١٣٣٢ خورشیدی) را در سالهای جوانی و میانسالی تجربه کرد و شاهد سقوط دو سلسله قاجار (١٣٠۴ خورشیدی) و پهلوی (١٣۵٧ خورشیدی) و جانشین شدن چندین شاه (محمد علی شاه، احمد شاه، رضاشاه و محمدرضا شاه) بود،
در دهه پر کشاکش ١٣٢٠ تنها شاهد تکاپو و برآمدن انواع و اقسام گرایشهای سیاسی و تعارضات و درگیریها نبود، بلکه خود در میدان حضور داشت و از نزدیک دید که نهضت ملی ایران چگونه در نتیجه ضعف تاریخی جامعه، کارشکنیهای داخلی و مداخلات خارجی به شکست انجامید. بعد از مرداد ١٣٣٢ خورشیدی با یارانش به مرکز کنش سیاسی گام گذاشت، با احیای گرایشهای مذهبی و با تلفیق علایق ملی و مذهبی. زندانی شد، به تبعید رفت، شکنجه شد و در نهایت پیروزی یک انقلاب دیگر را تجربه کرد، اگرچه دیری پس از آن نزیست تا دستکم دهههای آغازین سرنوشت آن انقلاب را تجربه کند.
طالقانی در این هفت دهه زندگی و در کوران حوادث بزرگ و کوچکش کم نگذاشت و نقش پررنگ و ماندگاری از خود بر چهره تاریخ به جا گذاشت. از خانواده علمای سنتی بود و خود در طول و عرض زندگی در نشر و بسط و حتی تولید معرفت به معنای عام و علم سنتی به معنای خاص کم نکوشید، اگرچه تخته بند کنج دنج حوزه نماند و گوشهنشینی و عزلت اختیار نکرد، در کانون میدان سیاست و اجتماع بود تا جایی که سالهایی را در زندان و تبعید و زیر شکنجه گذراند. یعنی که گفتارش با رفتارش میخواند و حقیقت جوییاش با حقیقت گویی همراه بود و از همین رو طیفهای متفاوت و گاه متعارض مبارزان سیاسی دوستش داشتند، تا جایی که «پدر» خطابش میکردند.
دو مفهوم قرآن و شورا اما در مرکز اندیشه طالقانی بود، تا جایی که به تعبیر یکی از محققان معاصر، «قرآن، شورا و طالقانی سه نام همبسته در ادبیات مذهبی- سیاسی در ایران معاصرند. پیوند طالقانی با قرآن و شورا چنان است که ذکر هر کدام، دو دیگر را تداعی میکند.»
در نوشتار پیش رو به مناسبت سی و هفتمین سالگرد درگذشت این مجاهد نستوه میکوشیم جنبههایی از رویکرد او به این دو مقوله را بازنمایی کنیم. همچنین ذیل صفحه بخشهایی از گفتار سید علی محمودی و علیرضا ملایی توانی، دو تن از استادان سیاست و تاریخ در بنیاد باران ارایه میشود:
ندای عام قرآن
«این کتاب هدایت که چون نیم قرن اول اسلام، باید بر همه شوون نفسانی و اخلاقی و قضاوت و حکومت حاکم باشد، یکسره از زندگی برکنار شده و در هیچ شأنی دخالت ندارد. دنیای اسلام که با رهبری این کتاب روزی پیشرو و رهبر بود امروزه دنباله رو شده، کتابی که سند دین و حاکم بر همه امور بوده مانند آثار عتیقه و کتاب ورد تنها جنبه تقدیس و تبرک یافته و از سر حد زندگی و حیات عمومی بر کنار شده و در سر حد عالم اموات و تشریفات آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن اعلام مرگ است… .» اینها بخشی از سخنانی است که آیتالله طالقانی در صفحات آغازین جلد نخست از تفسیر مشهور پرتوی از قرآن آورده و در آنها میتوان به خوبی رویکرد و نوع نگرش نوگرایانه و دغدغه مند او را به قرآن دید. او در زمانهای از بازگشت به قرآن سخن میگفت که حوزههای سنتی بیشتر درگیر لغت و ادبیات عرب و فقه و اصول بودند و مراجعه به اصلیترین میراث پیامبر اسلام(ص) در سطح علمی از رهگذر دغدغههای فقهی صورت میگرفت و در سطح عوام نیز تنها به جنبه تقدس آن کتاب مقدس توجه میشد و کمتر به آن به عنوان کتابی معرفت بخش و روشناییدهنده نگریسته میشد.
در چنین شرایطی پرداختن به قرآن کار سادهای نبود. خودش در تشریح این وضعیت میگوید: «در حدود سال ١٣١٨ الی ١٣٢٠ که از قم به تهران بازگشتم در جنوب تهران، قسمت قناتآباد که محل ما بود و مسجد پدر من بود شروع کردم تفسیر قرآن گفتن. از دو طرف کوبیده میشدیم: از یک طرف مجامع دینی که چه حقی دارد کسی تفسیر قرآن بگوید؟ این قرآن درست باید خوانده شود و به قرائتش مردم بپردازند… و چقدر من خودم فشار تحمل کردم تا بتوانم این راه را باز کنم که قرآن برای تحقیق است، برای تفکر و تدبر است نه برای صرف خواندن و تیمن و تبرک جستن… .»
البته طالقانی پیشگام قرآن گرایی در ایران معاصر نیست و رویکرد نو به قرآن برای یافتن نیازهای امروزین که ویژگی اصلی نگاه طالقانی به قرآن است، پیش از او رواج داشته است. اصولا نهضت «بازگشت به قرآن» چنان که مهرداد عباسی قرآن پژوه در گفتاری روشنگرانه توضیح داده، همگام با برخی مناطق دیگر جهان اسلام به ویژه مصر از حدود یک صد سال پیش سر برآورد. آغازگر این جریان در ایران معاصر شیخ هادی نجمآبادی (درگذشته ١٢٨١ خورشیدی) است که در تحریرالعقلایش میکوشد با استناد به قرآن مسلمانان را با اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسیشان آشنا کند. دیگر شخصیت هم دوره او اسدالله خرقانی (درگذشته ١٣١۵ خورشیدی) صاحب کتاب محو الموهوم و صحو المعلوم بود که آیتالله طالقانی بر آن مقدمهای نوشت. چهره نام آشناتر شریعت سنگلجی (درگذشته ١٣٢٢ خورشیدی) روحانی مشهور دوره رضاشاه بود که شعار بازگشت به قرآن را محور مباحثش قرار داد. چهرههای بعدی مثل محمود یوسف شعار، محمدتقی شریعتی، محمود طالقانی و مهدی بازرگان را باید ادامهدهنده این پیشگامان نخستین خواند. اهمیت طالقانی اما از این جهت است که «در فضای مناسب دهه ١٣٢٠ و بعد از آن، قرآن را به عنوان منبع مهم ایدئولوژی اسلامی، وارد زندگی، دانشگاه و مبارزات فعالان سیاسی کرد» از نگاه او قرآن هدایت و بصیرت میدهد و به همین خاطر به جای «تفسیر» از «تدبر» در قرآن سخن میگوید و نام کتاب خود را «پرتوی از قرآن» میخواند، «زیرا آنچه به عنوان تفسیر قرآن نوشته شده یا میشود محدود به فکر و معلومات مفسرین است. با آنکه قرآن برای هدایت و بهره همه مردم در هر زمان تا روز قیامت است، پس اعماق حقایق آن نمیتواند در ظرف ذهن مردم یک زمان دراید، اگر چنین باشد تمام میشود و پشت سر سیر تکاملی میماند، و بهرهای برای آیندگان نمیماند. این پیشرفت زمان و علم است که میتواند اندک اندک از روی بواطن و اسرار قرآن پرده بردارد.» برای طالقانی قرآن «پیش از آنکه کتاب منتسبین به اسلام باشد کتاب سعادت عمومی بشر است. این کتاب تنها کتابی است که با ضمیر هر انسانی سروکار دارد.» به سخن داود فیرحی شاید از همین روست که طالقانی «در بسیاری از مقالات و جلسات تفسیری خود در دهه ١٣٢٠ از «ندای عام قرآن» سخن میگفت.»
رویکرد تفسیری طالقانی به قرآن اگرچه متاثر از سید جمال و شاگردش محمد عبده، صبغهای اجتماعی و سیاسی دارد، اما از آموختههای او از مکتب فلسفه اسلامی و آموزههای فلسفی و عرفانی صدرا نیز تاثیر پذیرفته است. به همین دلیل است که چنان که ملایی توانی بیان کرده، به گفته یکی از قرآن شناسان، «پرتوی از قرآن طالقانی همان وعظهای دلنشین و دعوت به ترک تعلق و دل کندن از جیفهها و جلوههای دنیوی، همان عرفان غیررسمی و پیدا و پنهان، که با سلوکی طبیعی از گردش ایام و تلخ و شیرین زندگی و فرازونشیب عمر صیقل خورده و نفس از نیک دیدن دیگران و نیک اندیشیدن به دیگران، دست از انانیت برداشته و با خویش و خلق و خالق هماهنگ و هم آواست.»
سیاست شورایی
رویکرد نوین و پویای طالقانی به قرآن به تعبیر فیرحی، «او را به نظریه خاصی از شورا «هدایت» کرده است.» همو طالقانی را «نظریهپرداز شورا و قهرمان شوراگرایی در تشیع امروز» میخواند. البته طالقانی در طرح این اندیشه پیشگام نبود، اصل ایده چنان که گفتهاند، در آرای متفکران پیش از او حتی منورالفکران عرفی چون ملکمخان و مستشارالدوله بوده و در میان متفکران دینی نیز «نخستین فقیه شیعه که به نقش موثر شورا در مکانیزم تصمیمگیری حکومت اشاره کرده است، میرزای نایینی، صاحب تنبیهالامه است. وی به لزوم مشورت حاکم با نمایندگان مردم و تبعیت از نظر اکثریت پای فشرده است و این نظریه را به آیات، روایات، سیره پیامبر اکرم (ص) و سیره عقلا مستند کرده است.» با این همه نمیدانیم که طالقانی در طرح این نظریه متاثر از نایینی بوده است یا خیر، زیرا با وجود آنکه او نخستین شارح کتاب مهم نایینی است و مقدمه تنبیه را از در سال ١٣٣۴ منتشر کرده، اما از آنجا که معلوم نیست طالقانی در دوره تحصیل او در قم (١٣١٧-١٣٠١ خورشیدی) به نحو تفصیلی اثر نایینی را خوانده باشد، فیرحی معتقد است که «شوراگرایی طالقانی تابعی از قرآنگرایی و تلاشهای تفسیری وی در دهه ١٣٢٠ و بعد از آن است.» به عبارت دیگر اگرچه همراهیهایی میان دیدگاه طالقانی و نظریه نایینی مشهود است، اما در نگاه دقیقتر و عمیقتر به فقه سیاسی این دو «از بنیاد دو نظریه متفاوت اند» به همین خاطر است که به باور فیرحی «با وجود پیشتازی نایینی در دموکراسی دینی، میتوان از طالقانی به مثابه کاشف و احیاگر نظریه شورا در ایران معاصر نام برد.»
اساس نظریه شورا از دید طالقانی را در تفسیر آیه ١۵٩ سوره آل عمران (و شاورهم فی الامر) میتوان خواند که میگوید: قرآن «اصل شورا را تحکیم میکند، چون پایه اجتماع اسلامی است و برای همیشه، تا اندیشهها و استعدادها بروز کند و هر صاحب رایی خود را شریک سرنوشت بداند و مسلمانان برای آینده و همیشه تربیت شوند و بتوانند در هر زمان و هر جا بعد از غروب نبوت، خود را رهبری کنند، اگر در این راه و برای تحکیم شورا هر چه زیان دهند ارزش دارد تا با هر شکستی آرا محکمتر و قدمها ثابتتر شود… همیشه رهبری پیمبر و اوصیا و تربیتشدگان در میان نیست. پس باید خود را به دست سرنوشت رها کنند تا سرنوشتشان را دیگران تعیین کنند یا گرفتار استبدادها و خودسریها باشند یا با شورای اهل نظر و آشنا و مومن به معنای اسلامی، امت را اداره کنند و پیش برند.»
نظام شورایی طالقانی «از خانواده و روستا تا سیاست و اقتصاد و تا مرجعیت دینی» را دربر میگیرد. از نظر او شورا از ویژگیهای یک جامعه اسلامی است. طالقانی که از شورا به مثابه الگویی برای مشارکت مردمی و دموکراتیک دفاع میکرد، «پس از بازگشت از موتمر اسلامی و در پاسخ به پرسشهای گوناگونی که درباره معنا و مفهوم موتمر و مبدا و تاریخ طرح چنین نشستهایی مطرح میشد» در مقالهای که در مجله مجموعه حکمت در سال ١٣٣٩ نوشت، گفت: «کلمه موتمر اسلامی به معنای اجتماع و همفکری و مشورت در امور اسلامی یا محل آن است. مبدا الهام و اساس آن آیه شریفه و امرهم شوری بینهم است.»
طالقانی بعد از درگذشت آیتالله العظمی بروجردی در فروردین ١٣۴٠ در کتاب مشهور و تاثیرگذار بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، مقالهای با عنوان «تمرکز و عدم تمرکز مرجعیت و فتوا» نگاشت و در آن ضمن دفاع فتواب شورایی نوشت: «اکنون باید هر چند یک بار مراجع دین و اهل نظر و تشخیص، جمع شده تا مسائل و حوادث واقعه را مورد شور قرار دهند و پس از استخراج رای از این شورا، نتیجه و تکلیف قطعی عامه مسلمانان را اعلام کنند.»
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ١٣۵٧ نیز تمام تلاش خود را برای تبدیل شورا به رکن مهم قانون اساسی جمهوری اسلامی کرد، تا جایی که میتوان گفت فصل هفتم این قانون یعنی فصل شوراها که شامل اصول ١٠١ تا ١٠۶ است، «میراث طالقانی در جمهوری اسلامی» است.
عمر طالقانی در عرصه عمل بعد از انقلاب کوتاه بود، او «فرصت آن را نیافت که احتیاطات لازم و کمربندهای ایمنی محافظی برای نظام شورایی خود بیندیشد و تدارک کند تا چنین اندیشه زلالی به نوعی پوپولیسم نلغزد. طالقانی فقط به شورا میاندیشید و توکل به شورا، اما این نکته که چگونه میتوان شورا را از طمع ورزان بیرون و آسیب درون صیانت کرد، هرگز مجالی برای تامل نیافت. از این حیث، اندیشه شورا اندیشهای ناتمام است و طالقانی بیآنکه این نظریه را به نهایت منطقیاش برساند، تنها آغازگر شجاع این اندیشه در تفکر شیعه است. اهمیت طالقانی نیز، قطع نظر از تمام مبارزاتش و صرفا از دیدگاه نظری، در همین آغازگری و موسس بودن او نهفته است. به طور خلاصه، «شورا»، «آواز قوی» طالقانی است. توضیح آنکه اگر هر اندیشمند اصیلی در تمام عمر خود یک حرف برای گفتن و یک پیام برای بشریت داشته باشد، این سخن و پیام برای طالقانی همان شورا است که فشرده تمام دستاورد او از عمری قرآنورزی است.»
طالقانی و نایینی
با وجود آنکه طالقانی نخستین شارح نایینی است و مقدمه تنبیه را از در سال ١٣٣۴ منتشر کرده، اما از آنجا که معلوم نیست طالقانی در دوره تحصیل او در قم (١٣٠١-١٣١٧ خورشیدی) به نحو تفصیلی اثر نایینی را خوانده باشد، فیرحی معتقد است که «شوراگرایی طالقانی تابعی از قرآنگرایی و تلاشهای تفسیری وی در دهه ١٣٢٠ و بعد از آن است.» به عبارت دیگر اگرچه همراهیهایی میان دیدگاه طالقانی و نظریه نایینی مشهود است، اما در نگاه دقیقتر و عمیقتر به فقه سیاسی این دو «از بنیاد دو نظریه متفاوت اند» به همین خاطر است که به باور فیرحی «با وجود پیشتازی نایینی در دموکراسی دینی، میتوان از طالقانی به مثابه کاشف و احیاگر نظریه شورا در ایران معاصر نام برد.»
****
| سید علی محمودی |
استاد علم سیاست
نام آیتالله سید محمود طالقانی پرآوازه است، اما به دلایلی، ابعاد شخصیت، آثار فکری و مشی اجتماعی- سیاسی او ناشناخته مانده است؛ به ویژه برای جوانان و نسل سوم. به باور من، دو ویژگی مهم شخصیت او، یکی دیدگاه او نسبت به ایران و دو دیگر، دیدگاه او نسبت به اسلام است. آنچه در این نوشتار میآید برداشت من از شخصیت، اندیشهها و سلوک فردی و اجتماعی- سیاسی طالقانی است. نخست اینکه طالقانی به ایران و مردم آن دلبستگی بسیار داشت. او در پی ایرانی آزاد، عادلانه و آباد، عمری را به پژوهش، تدریس، خطابه و فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی گذرانید. پژوهش وی در باره رساله تنبیه الامه و تنزیهالمله محمد حسین غروی نایینی گواه آن است که او به ایران و جنبش مشروطه خواهی مردم ایران نظری خاص داشته است. نایینی در این رساله دو مشکل اصلی ایران را استبداد داخلی و استعمار خارجی میداند و به ویژه درباره استبداد دینی روزگار خود به تفصیل قلمفرسایی میکند. طالقانی با تجدید چاپ رساله نایینی که با مقدمه و پینوشتهایی عالمانه در شرح آن همراه است، به ایرانیان روزگار خود، تداوم استبداد و استعمار را در این سرزمین یادآور میشود. از سوی دیگر، او جنبش مشروطه را نقطه عزیمت به سوی حکومت قانون میداند؛ همان که نایینی «حکومت مقیده»اش نامیده بود. او در دوره زندگی خود نیز در عمل، با استبداد و استعمار به مصاف برخاست تا به انداره توان خود، این دو مانع اصلی ایران آزاد، قانونمند و آباد را از پیش پا بردارد. او در این راه، با ایمان و اعتقاد راسخ گام برمیداشت و از آنجا که هدفهای بزرگی را در زندگی دنبال میکرد، هیچگاه خستگی، نومیدی و انزوا به خود راه نمیداد. او در دورههای زندان، طرحهای پژوهشی خود را با نوشتن رسالهها و مقالههای گوناگون به پیش میبرد که نمونه مثال زدنی آنها، مجموعه شش جلدی تفسیر قرآن با نام پرتوی از قرآن است.
طالقانی مردم ایران را دوست میداشت. برای او مردم ایران، مردم ایران بودند؛ بیکم و کاست. او ایرانیان را مالک ایران و صاحب اختیار آن میدانست. او با نگاه انسانی و اخلاقی- که با پشتوانههای دینی همراه او بود- به هموطنان خویش مینگریست و آنان را ولی نعمتان حکومتگران میدانست. برای او همه مردم ایران، دارای کرامت و ارزش ذاتی انسانی بودند. او میان مسلمان (شیعه و سنی)، مسیحی، یهودی، زرتشتی، آسوری و همچنین آذری، ترکمن، کرد، لر، عرب، و بلوچ فرق نمیگذاشت. او در زندگی فکری و مشی عملی خود، هیچگاه به طبقهبندیهای من درآوردی تبعیضآمیز همانند خودی، غیرخودی و شهروندان درجه یک و درجه دو باور نداشت و در نظر و عمل، با این انگارههای ضداخلاقی و ظالمانه مبارزه میکرد. خانه او و مسجد هدایت، میعادگاه مردان و زنانی بود که از او درس انسانیت، دین، اخلاق، ظلمستیزی و آزادیخواهی میآموختند. او پناه کسانی بود که یا تحت تعقیب ماموران اطلاعات حکومت پهلوی بودند یا در تیررس جاهلان قداره بند و چاقو کشی که به نام خدا یا شاه، گاه و بیگاه به دگراندیشان، روشنفکران و آزادگان میشوریدند تا خون آنان را بریزند. او با خلق محمدی و روی گشاده در خانه و مسجد و زندان با جوانان دارای گرایشهای گوناگون فکری، دینی و مرامی به گفتوگو مینشست. او از نمونههای مثالزدنی تساهل، مدارا و سعه صدر بود.
وجه دیگر شخصیت طالقانی در نسبت او با اسلام معنا مییابد. طالقانی یک « عالم دینی» به معنی وسیع کلمه بود. او درجه اجتهاد خود را از سید ابوالحسن اصفهانی و عبدالکریم حائری یزدی دریافت کرده بود. او ادامه نسل عالمان دینی همانند محمد حسین غروی نایینی،
سید محمد حسین طباطبایی، ابوالحسن شعرانی، حسینعلی راشد و صدر بلاغی بود. او هیچگاه در صنف روحانیت و شبکه ارتباطی آن وارد نشد. محور دینداری مومنانه طالقانی، اعتقاد به خدا، نبوت پیامبر اسلام و قرآن بود. او به اسلام نبوی، علوی، و حسینی باور داشت و در راه شناساندن این همه، با همت و شجاعت میکوشید. تشیع طالقانی ذیل خدا، پیامبر و قرآن تعریف میشد. تشیع او نه در عرض دین اسلام، بلکه در طول آن بود. از این رو، گرانیگاه دینداری او قرآن بود. او قرآن محور بود. رجوع او به احادیث، با دستودلبازی، بیانضباطی و تسامح همراه نبود. نگاه او به حدیث و تاریخ، عالمانه، آگاهانه و ناقدانه بود. طالقانی اسلام را برای ایران و ایرانیان میخواست تا از آن درس اخلاق، خداشناسی، کمال معنوی و صیرورت به سوی واجبالوجود بیاموزند. از نظر او اسلام آیین زندگی و منبعی غنی برای زیست مومنانه در طلب سعادت این جهان و روز بازپسین بود. او باور داشت که در دینپذیری، نه اجباری هست و نه اکراهی. در نهادهای دینی نیز باید آزادی فردی و پیوستن و گسستن آگاهانه مردم حاکم باشد.
اسلام طالقانی، اسلام رحمانی بود. او این ویژگی را از پیامبر (ص) «رحمت للعالمین» آموخته بود. او به آن اندازه شجاع، ثابت قدم، مبارز و ستیهنده بود که کوچکترین تردیدی در پیکار با ظالمان، مستبدان و فریبکاران به خود راه نمیداد. او از پیشقراولان مبارزه با استبداد و استعمار بود. اگر یک بعد از چهره طالقانی، اندیشه ورزی و مبارزه بود، بعد دیگر شخصیت او، در سلوک فروتنانه، مردمداری و مدیریت مردان و زنان روشنفکر و مبارز زمان او متبلور میشد. او میانجیای مدیر و با تدبیر و داوری بیطرف و دلسوز در نزدیک کردن دلها با هم، در رفع کدورتها و ایجاد وحدت و همبستگی میان نخبگانی بود که با هر پایه اعتقادی و فلسفه سیاسی و اجتماعی، دل در گرو مهر میهن و خدمت به پیشرفت مادی و معنوی مردم داشتند. از طالقانی میتوان بسیار و بسیار آموخت. روشنفکران، پیشگامان راه اصلاح و تغییر، طلاب علوم دینی، دانشگاهیان و دانشجویان و بسیاری قشرهای دیگر جامعه، میتوانند از طالقانی درسهای زیادی بیاموزند همچون انسان بودن و حرمت انسان را با هر عقیده، مرام و زیست بوم، پاس داشتن.
****
مشی معتدل و اصلاحی میراث طالقانی
| علیرضا ملایی توانی|
استاد تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی
آیتالله سید محمود طالقانی بیش و پیش از آنکه متفکری خلاق و نوآور باشد، مفسری بزرگ در سپهر تفکر سیاسی ایران معاصر است. ایشان اگرچه اندیشمندی نبود که راه تازهای را در حوزهای از حوزههای مختلف تفکر سیاسی گشوده باشد، اما مفسر، حاشیهنویس و شارح اندیشهای است که آثارش بر اندیشه مشروطه ایرانی متمرکز است. مشروطیت مورد نظر او، مشروطیتی است که در متمم قانون اساسی مشروطه متبلور شده است. در مقام مقایسه، باید گفت که ایشان به لحاظ سطح اندیشه هرگز در رده شخصیتهایی همچون محمدحسین نایینی و سیدجمالالدین و حتی متفکرینی چون شیخ ابراهیم زنجانی قرار نمیگیرد اما همزمان شخصیتی است که به دلیل تجارب مختلف سیاسی در بستر زمان و همچنین تعمق در متون فکری ایران معاصر به نحو اجتنابناپذیری با بسیاری از مسائل فکری ایران معاصر پیوند خورده است. بنابر مطالعات و آموختهها، تعلق خاطر او و اساسا مجموعه نهضت آزادی به سبکی از مشروطه ایرانی برآمده از آرای مذهبی- سیاسی میرزا نایینی بوده است و میتوان او را ادامهدهنده آن تفکر دانست.
خلاقیت و نوآوری طالقانی به طرح مساله شورا بازمیگردد. البته در این زمینه نیز بحثهای فراوانی وجود دارد و اصل این ایده در آرای متفکرین پیش از او نیز وجود داشته و حتی روشنفکران عرفی ایرانی همچون ملکمخان و مستشارالدوله که پیش از مشروطه فعالیت میکردهاند، نیز به ایجاد نسبتی میان آموزههای بومی و مذهبی با آموزههای مدرن تاکید کرده بودند. اما طالقانی به دلیل اشراف بیشتر بر متون مذهبی بهویژه قرآن و نهجالبلاغه و تاریخ اسلام این بعد را برجستهتر از سایرین پیگیری و مطرح کرد. در حقیقت میتوان گفت مرحوم طالقانی همچون نایینی بر متمرکز شدن قدرت و ثروت بهطور عام، حساسیت داشت و سعی میکرد این نوع تمرکز که به اعتقاد او فسادآور و مانع از مشارکت عقل جمعی و نخبگان بود، ابراز مخالفت کند. اگر به مجموعه آثار مرحوم طالقانی به ویژه مقدمه و حاشیههای او در تصحیح تنبیهالامه و همینطور مقاله بسیار مشهور « مساله تمرکز و عدم تمرکز در فتوا و مرجعیت» بنگریم پررنگی این وجه را مشاهده میکنیم.
در مقطع پیش از انقلاب، طبیعتا طالقانی در صحنه قدرت حضور نداشت البته که در دورههایی سعی کرد به قدرت سیاسی نزدیک شود. مثلا در دوره مصدق و نهضت ملی شدن فعالیتهای پراکندهای انجام داد و حتی کاندیدای نمایندگی مجلس هفدهم شد که موفق به حضور در مجلس نشد. به نظر من در همان حوالی زمانی اگر امکانی هم فراهم میشد، شاید به قدرت ورود نمیکرد چرا که بهطور کلی جهتگیری او به سمت حضور در قدرت نبود و فعالیت به عنوان مدیر اجرایی و معمار انقلابی که قصد ایجاد «نهاد» داشته باشد، در ساحت فکری و عملی او جای ندارد بلکه او همیشه نقشی مشورتی و نظارتی را مد نظر داشته است؛ چه پیش و چه پس از انقلاب که اساسا امکان ورود به عرصههای سیاسی و قدرت اجرایی را نیافت. طالقانی در سالهای بعد از شهریور ١٣٢٠، به زنجان سفر میکند و در آنجا از نزدیک با اقدامات حزب دموکرات آشنا میشود و کسب تجربه میکند؛ بعد از کودتای ١٣٣٢ و با نزدیک شدن به جبهه ملی و نهضت آزادی تلاش میکند تا در حاشیه مرحوم بازرگان فعالیت سیاسی سازمانیافتهتری را انجام دهد اما با بررسی دقیق، هیچگاه وجه عملی سیاستمدار حرفهای را در آن مرحوم مشاهده نمیکنیم و مجموعه عملکرد او تا پایان عمر نشان میدهد که به مشی مشاورت و هدایت و نظارت پایبند بوده است.
گره فعالیت سیاسی طالقانی اینگونه گشوده میشود؛ مشی سیاسی او و اساسا نهضت آزادی مشی انقلابی ناظر به برهم زدن نظم موجود و در هم شکستن برانداختن ساختارها و بنیان نهادن نهادهای نو نبود. او بهدنبال ایده اصلاحگرایانهای بود که در طول سالهای پیش از انقلاب و بهطور دقیق تا مهرماه سال ١٣۵٧ که فروپاشی حکومت مسجل شد، پیگیری شد. در واقع تا مهر ١٣۵٧، اگر کورسویی برای اصلاح باقیمانده بود قطعا طالقانی در مسیر آن قدم برمیداشت امااز نقطهای که حکومت در مسیر فروپاشی قرار گرفت و مدیران عزم خروج از کشور کردند، میبینیم که طالقانی وارد عمل میشود. پس طالقانی همواره نقش رهبر گونه داشته که بهحق نقش بسیار مهمی هم بوده و نباید آن را کوچک و ناچیز محسوب کرد. البته صحنههایی از عملگرایی ایشان را هم در دست داریم؛ به عنوان مثال آقای یزدی در خاطراتش مینویسند که طالقانی ایدهای داشته و میخواسته شورایی مشابه شورای انقلاب ایجاد کند که گویا جلساتی را به همین منظور برگزار کرده است یا سازماندهی راهپیماییهای بزرگ تاسوعا و عاشورا ۵٧ را بسیاری به مرحوم طالقانی نسبت میدهند یا نقشهایی که در بحرانهای پس از انقلاب، همچون ترکمنصحرا و کردستان ایفا کرده که همگی دلالت بر فعالیت سیاسی موثر او دارد. البته نوع عملکرد در همه این نقشها از سنخ رهبری و هدایتگری است و نه سیاستمداری حرفهای که برآمده از جایگاهش در قدرت اجرایی باشد. در پایان اینکه میراث آیتالله طالقانی در چند حوزه قابل احصا و استفاده است؛ مشی معتدل، اصلاحی، تدریجی و آرام او امروز برای فعالان سیاسی و حتی سیاستمداران و کارگزاران رفتار مهم و الهام بخش است که میتوان از روش و منش مرحوم طالقانی این رویکرد را برداشت کرد؛ مخالفت و انتقاد از تمرکز قدرت در هر سطحی بخشی از میراث ماندگار اوست که سالها در راه آن تلاش کرد، دفاع واقعی از ضرورت نقشآفرینی و مشارکت نخبگان و متخصصان در حوزههای مختلف ذیل عنوان شورا؛ که اینها سه جنبه مهم اندیشه و عمل طالقانی است که برای زیست در ایران امروز قابل توجهند.
منبع: اعتماد