همان الگوی همیشگی!
وحید احسانی: از تمام هم وطنانم درخواست میکنم نوشتار زیر که گزیدار کوتاهی از یکی از کتابهای ارزشمند استاد همایون کاتوزیان (دولت و جامعه در ایران؛ انقراض قاجار و استقرار پهلوی) است را مطالعه و در خصوص آن تأمّل و گفتگو کنند:
۱- [پس از استقرار حکومت مشروطه که در نتیجۀ تلاشها و خوندادنهای بسیار به دست آمد] … حکومت قانون، سلطنت مشروطه و حتّی دموکراسی (که به آن حکومت ملّی میگفتند) به دست آمدهبود؛ امّا واکنش عموم مردم تفاوتی با رفتار استبدادیایی که جامعۀ ایرانی همواره پس از سرنگونی حکومتهای استبدادیش از خود نشان دادهبود نداشت. واژههای قانون و آزادی کمابیش به یک معنی به کار میرفتند، زیرا قانون برای ایرانیان مساوی بود با آزادی از بند حکومت استبدادی. بنابراین در عمل، هم قانون و هم –بهخصوص- آزادی، با رهایی از هر قیدی و حتّی از قید خود قانون یکسان تلقّی میشدند (ص. ۳۰). [مردم] هرجومرج را نتیجۀ استقرار نظام مشروطه میدیدند و از ریشههای تاریخی عمیق آن بیخبر بودند. از این رو اعتقاد خود را به حکومت مشروطه از دست دادند و اکنون آن را جز بینظمی و بیقانونی عمومی، که حتّی ثبات عادی و پیشبینیپذیریِ نسبیِ نظام استبدادی را از آنها گرفتهبود، نمییافتند (ص. ۱۲۴). پس تجربه همان تجربۀ آشنای قدیم بود در لباس جدید. به این ترتیب که درست مثل زمانهای قدیم -بعد از اینکه حاکم قدرتمندی سقوط میکرد -شروع به حسرت خوردن برای حکومت مقتدر ناصرالدّینشاه کردند و خود او را هم «شاهِ شهید» نامیدند (ص. ۳۰). حتّی شروع به فاتحهخوانی برای «شاه شهید»، ناصرالّدینشاه، کردند که اکنون حکومت مقتدرانهاش را با واقعبینی بیشتری (که با حالت تحسّر برای گذشتهای ظاهراً خوش نیز آمیخته بود) به خاطر میآوردند. از طبقۀ میانهحال، بسیاری از سالخوردگان، اگر نه اغلب آنها، زمزمه میکردند: «ملک ایران چوب استبداد میخواهد هنوز» (ص. ۱۲۴).
۲- [احمد]شاه را اکثر خواص متجدد کشور، ضعیف و طمّاع میدانستند و برای مشروطه نیز چون در مرکز و ولایات با هرجومرج مترادف شدهبود، آبرویی نماندهبود. حسرت ثبات و پیشرفت کشور به دلها ماندهبود. از این رو حتّی از [میان] مخالفان رضاشاه، کمتر کسی برای سقوط احمدشاه و سلسلۀ قاجار، هنگامی که اتّفاق افتاد، اشک ریخت. امّا بعد که رضاشاه نیز با حکومت استبدادیش مردم را از خود بیزار کرد، احمدشاه، شهیدِ راه دموکراسی و استقلال ایران شد [نام گرفت] و قصّههایی [که در این خصوص ساخته شدهبود] … حکم حقایق مسلّم تاریخی را پیدا کرد (ص. ۱۵۷).
۳- [در اثر ادامۀ هرجومرجهای دوران مشروطه] … خطر وقوع جنگهای داخلی و تجزیۀ کشور بود که بیش از هر عامل دیگری سرانجام منجر به کودتای ۱۹۲۱/۱۲۹۹ شد، … کودتا مورد استقبال روشنفکران ناسیونالیست متجدد قرار گرفت و فرماندهی قشون و سپس نخست وزیری رضاخان، به دلایل صلح و ثباتی که به همراه آورد، با حمایت بخش بزرگی از مردم روبرو شد. … ولی از اوایل دهۀ ۱۹۳۰/۱۳۱۰ اعمال قدرت با استبداد فزایندهای همراه شد و نه تنها زمینداران و تجار، سیاستمداران کهنه کار و آزادیخواهان جوان، بلکه حتّی سران لشکری و کشوری را نیز به ستوه آورد. در سال ۱۹۴۱/۱۳۲۰ متفقین به ایران هجوم آوردند و به عمر حکومت رضاشاه پایان دادند. ولی چنانچه او پایگاه اجتماعی قوی و نیرومندی میداشت، کناره گیریش ضرورت پیدا نمیکرد … [پس از برکناری رضاشاه] سال ۱۹۵۳-۱۹۴۱/۱۳۳۲-۱۳۲۰ باز دورۀ فترت بود و شاهد همان گرایش دیرینه به طغیان سیاسی و اجتماعی در پی سرنگونی حکومت استبدادی. … همان روندها و گرایشهایی که همیشه پیامد سقوط دولتهای قوی در ایران بودند حتّی در پایتخت و در خود مجلس وجود داشتند. یک بار دیگر آزادی به بیقیدی و کشمکشهای ویرانگر تعبیر شد. این بار هم عدّۀ فزایندهای از مردم آرزو میکردند که رضاشاه دیگری پیدا شود و نظم و انضباط را به کشور بازگرداند؛ و هنوز شش سال از جشن و سرور مردم برای کنارهگیری او نگذشته بود که مجلس پانزدهم، با تصویب طرحی، او را رسماً رضاشاهکبیر نامید (صص. ۳۰ و ۳۱).
۴- [در اثر ادامۀ هرجومرجها و کشمکشهای پس از سقوط رضاشاه، کودتای ۱۳۳۲ رخ داد که طی آن، دولت نهضت ملّی به ریاست مصدّق سقوط کرد و اوضاع در مشت محمّدرضاشاه قرار گرفت] پس از کودتا حکومتی اقتداراگرا یا دیکتاتوری، ولی نه استبدادی [۱]، بر سر کار آمد که پایگاه عمدۀ قدرتش زمینداران و بخش عمدهای از روحانیت بود. از این رو مشارکت سیاسی و پایبندی به قانون اساسی تا حدّ قابل اعتنایی وجود داشت. ولی این وضع دوام نیاورد و در ظرف چند سال دوباره قدرت رو به تراکم گذاشت. … [در نتیجۀ تراکم قدرت و استبدادی شدن آن، فضای سیاسیْ سنگین و غیرقابل تحمّل شد] … شکست تلاشهایی که برای ایجاد نظارت دموکراتیک، یا حتّی فقط مشارکت سیاسی در حد سالهای اوّل بعد از کودتا [کودتای ۱۳۳۲] صورت گرفت، بالاخره منجر به شورشهای ژوئن ۱۹۶۳/ خرداد ۱۳۴۲ شد که حکومت آن را به شدّت سرکوب کرد. از ۱۹۶۳/۱۳۴۲ تا ۱۹۷۷/۱۳۵۶ قدرت حاکمیت با شتاب بیشتری متراکم شد زیرا همۀ مخالفان سرکوب شدهبودند، درآمدهای نفتی دولت افزایش یافته … بود و … . از این رو هنگامی که در سال ۱۹۷۷/۱۳۵۶ و در اوج قدرت داخلی و حمایت خارجی، حکومت بر اثر پارهای مشکلات اقتصادی و فشار انتقادهایی از خارج به اقداماتی برای بازکردن فضای سیاسی جامعه دست زد، به سرعت در اوایل ۱۹۷۹/اواخر ۱۳۵۷ سرنگون شد. … به زحمت میتوان دانست که اگر جنگ خارجی دیرپا پیش نمیآمد و قدرت انحصاری دولت اسلامی را تثبیت نمیکرد، هرجومرج و کشمکشهای ویرانگرانۀ پس از پیروزی انقلاب به کجا میانجامید. ولی بسیاری از کسانی که در آغاز با جان و دل از انقلاب حمایت میکردند رفتهرفته پشیمان شدند و کم کم خیلی از مردم محمّدرضاشاه را «خدابیامرز» نامیدند. الگو همان الگوی همیشگی بود (صص. ۳۱ و ۳۲).
چند نکتۀ پایانی:
– امیرالمؤمنین على (ع): لاَ فِکْرَ لِمَنْ لاَ اِعْتِبَارَ لَه (درک ندارد کسى که عبرت نگیرد) (غررالحکم و دررالکلم، ج ۱، ص ۶۰۸).
– «تاریخ عرصۀ امکان است، امّا امکانهای تاریخ در افقی که با تفکر گشوده شدهاست ظاهر و معیّن میشود» (داوری اردکانی، ۱۳۸۴، ما و راه دشوار تجدّد (چاپ اوّل). تهران: نشرساقی. صص. ۱۱۰-۱۰۹).
– «ملتی که از گذشتۀ خود درس نگیرد، محکوم به تجربۀ مجدد اشتباهاتش است» (سیّد حسن خمینی، قابل دسترسی در سایت خبرگزاری ایسنا، کد خبر: ۹۶۰۲۱۰۰۵۸۶۸).
– بیشتر ما بخش عمدهای از عمر خود را با اتّکای صِرف بر دانستهها و قوّۀ تحلیلی خودمان، صَرفِ گفتگو در خصوص مسائل و مشکلات جامعه میکنیم. پیشنهاد میکنم به موازات این نوع گفتگوها، از کتابهایی که دانشمندان و صاحبنظران برجسته در این خصوص نوشتهاند نیز بهره ببریم. استاد کاتوزیان در کتابهای خود نظریههای روشنگری شامل «حکومت استبدادی-جامعۀ استبدادی»، «جامعۀ کوتاه مدّت»، «جامعۀ کلنگی»، «چرخۀ استبداد-هرجومرج-استبداد»، «تضاد دولت و ملت در ایران» و غیره را توضیح میدهند که میتواند جهت فهم و تبیین ماهیّت و علّت پیدایش بسیاری از مسائل و مشکلاتمان و همچنین چگونگی درمان آنها به ما کمک کند.
– هزینۀ عضویت سالانه در کتابخانههای عمومی ده هزار و پانصد تومان است و با عضو شدن در هر یک از آنها میتوان از تمامی کتابخانههای عمومی کشور کتاب به امانت گرفت. این بندۀ خدا بخشی از بهترین کتابهایی که مطالعه کردهام را از همین کتابخانههای عمومی به امانت گرفتهام.
[۱] جهت مطالعۀ تفاوت حکومتهای «دیکتاتوری، اقتدارگرا و مطلقه» با «حکومت استبدادی» به کتابهای استاد کاتوزیان رجوع کنید.
سلام و درود،
با سپاس از توجه شما،
منظور نوشته «بازگشت نظام پادشاهی» نیست. منظور از الگوی همیشگی (که امید است در آینده تکرار نشود) این است که جامعۀ ما طی قرنها درد کشیدن هنوز نتوانسته بیماری اش را درست بشناسد و لذا به تغییر سلسله ها و حکومت ها (که با زحمات زیاد حاصل شده است) دل خوش کرده امّا بیماری ها به قوّۀ خود باقی مانده اند و …
ارادتمند
به گمان من امکان برگشت به نظام پادشاهی وجود ندارد اینکه عده ای از مردم در اعتراضات خیابانی از رضا شاه یاد میکنند ویا اینکه عده ای به محمد رضا شاه درود میفرستند بیشتر بدلیل عمق نا رضایتی انها از حکومت فعلی است ولزوما معنی برگشت به استبداد را نمیدهد
مردم ایران تجربه گرانبهایی بدست اوردند هر چند این تجربه به قیمت نابود شدن چندین نسل از این ملت مظلوم بوده است
یک جمهوری سوسیال دموکرات تنها گزینه ایست که بتواند این مرز وبوم را به ساحل ارامش برساند امید که محقق شود