اسلامگرایان از امت مجازی تا سرزمینهای واقعی
حسن فرشتیان: یک دهه پس از ورود به هزاره سوم، دوران جدیدی برای اسلامگرایان آغاز شد. اسلامگرایان، به بازخوانی اندیشهها و به ارزیابی عملکردهای خویش پرداخته و پس از بازسازی هویتی خویش، بسان «نئوبنیادگرایان» وارد عرصه شدند. نیروهای هوادارشان در فضای مجازی فربه شده بودند، دیگر نمی شد این نیروهای فربه شده را در فضاهای تنگ مجازی مشغول نگاه داشت. اینان نیاز به ورود به سرزمینهای واقعی داشتند. بسان فضانوردانی می ماندند که مدتی بایستی در شرایط زیستی مشابه سازی شده زندگی کنند و سپس وارد محیط زیستی واقعی شوند.
«اسلامگرایان از امت مجازی تا سرزمینهای واقعی»
کوتاهترین راهِ بهشت، از القاعده تا بوکو حرام و داعش
….| حسن فرشتیان |…
پیشگفتار: سده بیستم میلادی، هنگامه احیای اندیشههای بازگشت به خویش و مقاومت در برابر استعمارگران بود. هنگامی که جهانِ محروم و ستمدیده به خود آمد یکی از دلایل عقب ماندگی آشکار خویش را زیاده خواهیهای جهان غرب و تسلیم در برابر فرهنگ آن دانست. جهان ستمدیده به ایستادگی در برابر ستمگران و قدرتهای زیاده طلب پرداخت.
مسلمانان که از قربانیان اصلی این دوران بودند، نهضت بازگشت به خویش را آغاز کردند. شعار « الإسلام هو الحلّ» اندیشه غالب گردید. در برابر هژمونی غرب و بعدها در برابر انترناسیونالیسم کمونیستی، شعار «جهان وطنی اسلامی» مطرح گردید. اندیشه امت اسلامی، پا گرفت. در آغاز، این اندیشه چونان گامی مشترک برای یک همفکری و هم اندیشی عقیدتی طرح گردید، ولی اندک اندک به مثابه یک همسویی کاربُردی در عرصه سیاسی شکل گرفت.
«اسلامگرایی اولیه»، به «بنیادگرایی» تغییر شکل داد، و سرانجام در بستر «تکنولوژی» و فن آوریهای مدرن (مثل اینترنت و فضای مجازی) «نئوبنیادگرایی» کاملا متفاوتی پرچمدار آن گردید.
بخش اول: اسلامگرایی در آغاز سده بیستم
در نیمه دوم سده بیستم، اسلامگرایی در پی ایجاد مدینههای فاضله خویش بود. این مدینههای فاضله بسان جزایری جدا از هم، سرزمینهای مستقل خویش را هدف قرار داده بود. هرچند در ابتدا سخن از جهان اسلام بود ولی اندک اندک، این تلاش ها، گروههای طایفگی، ملی و یا عقیدتی خاصی را هدف گرفت. پس از آن، این تلاشها برای ایجاد امت اسلامی نبود، بلکه مخاطب خویش را از میان هواداران ویژهای انتخاب می کرد و راه حلی برای سعادت آنان ارائه می نمود.[۱]
در این برهه، اسلامگرایان کسانی بودند که از اسلام به عنوان یک راه حل استفاده می کردند، این نسل از اسلامگرایان دو تفاوت اساسی با پسینیان خویش داشتند. تفاوت اول، نگرش سرزمینی آنان بود، هرچند شعار امت اسلامی می دادند، اما برنامه و نگاه آنان در واقع به جغرافیای سیاسی ویژه خویش محدود می شد. مسلمانان شبه قاره هند در پی ایجاد «پاکستان» بودند، و مسلمانان ایران نیز در پی ایجاد حکومت اسلامی در این کشور بودند، اخوان المسلمین نیز در هر کشوری برنامه و سیاست ویژهای بر مبنای صحنه سیاسی آن کشور داشت، شعار حمایت از جهان اسلامی و امت اسلامی، یا فقط در حدّ یک شعار جذاب و زیبا باقی ماند و یا حداکثر به معنای کمک به هم اندیشان بود. به عنوان نمونه، کمک به فلسطینیان به عنوان ژست زیبایی مطرح بود ولی جهان اسلام در واقع، فاقد برنامه و اقدام عملی برای کمک به فلسطین بود. اندیشه امت اسلامی نیز در حد یک تئوری باقی ماند.
تفاوت دوم، در کاربرد خشونت بود. خشونت گرایی از ویژگیهای بارز اسلامگرایان اولیه نبود بلکه برعکس، غالبا خودِ آنان، قربانیان خشونت طرف مقابل بودند. استفاده از خشونت توسط اسلامگرایان اولیه یا در حد متعارف در صحنههای نبرد بود و یا حتی در برخی موارد حرکت آنان فاقد خشونت بود. انقلاب ۱۳۵۷ در ایران به عنوان یک حرکت خشونت گرا شناخته نمی شد بلکه شعارها و رفتارهای مداراگرایانه مردم مثل «ارتش برادر ماست»، ترویج فرهنگ رواداری «گُل در برابر گلوله» بود.
وجه اشتراک این اسلامگریی، با اسلامگراییهای پسینی (بنیادگرایان و سپس نئوبنیادگرایان)، توجه به اسلام به عنوان یک راه حل برای مشکلات جوامع مسلمان بود. در این نوشتار منظور از اسلامگرایی، نیز همین تعریف مبنایی هست، هر چند در تعاریف بعدی در مورد اسلامگرایی، چاشنی خشونت بارزه اصلی آن را تشکیل داد و بر این مبنا، اطلاق واژه «اسلامگرا» بر منادیان اولیه بازگشت به اسلام ناخوش آیند است و برداشت کنونی از اسلامگرایی مسیر کاملا متفاوتی را پیموده است.
بخش دوم: اینترنت و امت مجازی اسلامگرایان
سالهای پایانی هزاره دوم میلادی و گذربه هزاره سوم، با ایجاد و گسترش فراگیر شبکه مجازی جهانی «اینترنت» همزمان گردید. در این برهه، نخستین تلاشها برای ایجاد امت جهانی اسلام در فضای مجازی انجام شد.
برخی از ویژه گیهای امت مجازی اسلام:
الف. مرزبندیهای جدید در فضای مجازی، گامی بسوی «بی فرهنگی»:
هنگامی که تلاش شد تا در فضای مجازی «امت جهانی» تشکیل شود، مرزبندیهای آن نیز در فضای مجازی شکل گرفت. شبکههای مختلف، هم اندیشان مختلف را در محورهای نقاط مشترکشان گردهم آورد. «خرده امت ها» نیز در درون این امت بزرگ مجازی، پا گرفت. بحث و گفتگوها، مجازی بود و اولین ارتباطات نیز از طریق اینترنت انجام شده و یارگیری و عضوگیری نیز در فضای مجازی و از طریق ارتباطات مجازی انجام می شد.[۲]
در این آرایش جدید، امت اسلامی به مرزهای «بی فرهنگی» نزدیک شد. منظور از بیفرهنگی، در این نوشتار، معنای منفی آن، نیست بلکه منظور، گرایش به سوی «اسلامِ تهی از فرهنگ جوامع اسلامی» است.
تا پیش از آن، هر یک از جوامع اسلامی حامل پیشینه فرهنگی خویش بودند و بخشی از تفاوتهای مسلمانان یک منطقه با منطقه دیگر، ناشی از تفاوتهای سنتی و فرهنگی آنان بود. اما با فراخوان امت جهانی اسلام در فضاهای انتزاعی و تصوری، اعضای امت ناچار بودند سلایق فرهنگی خویش را کنار گذاشته و در پروسه «بی فرهنگ» شدن گام بردارند. به عنوان نمونه، در زمینه حجاب اسلامی، قبلا زنان مسلمان کشورهای مختلف بر مبنای سلایق فرهنگی و سنتی خویش، نوع حجاب اسلامی خویش را انتخاب می کردند. حجاب ایرانی، عراقی، لبنانی، مغربی، آفریقایی و اروپایی کاملا متفاوت بود (چادر، عبا، روسری، مقنعه، برقع، پوشیه، مانتو و…). اما در فضای امت جهانی اسلام، حجاب اسلامگرایان به شکل ویژهای به سمت یکنواخت سازی پیش می رفت. ریش مردان نیز همین حکایت را داشت. امت جهانی اسلام در پروسه بیفرهنگی، به سوی یکسان سازی و همانند سازی مجازی گام بر می داشت.
ب. اینترنت و علامههای اینترنتی:
آموزشهای امت اسلامی نیز در همان فضای مجازی انجام می شد، «فوروم ها» و سالنهای گفتگو و تبادل نظر جایگزین و یا مکمل مساجد و مکتب خانههای سنتی شد. تا پیش از آن، گروههای وعظ و تبلیغی، مبلغان خویش را به سوی زمینههای مستعد یارگیری اعزام می کردند، این مبلغان از مناطق روستایی دور افتاده در جهان اسلام، تا حاشیه نشینان شهرهای بزرگ اروپایی، به وعظ و ارشاد می پرداختند. اما اینترنت این معلمان جدید را به درون خانهها آورد و همگان بر طبق علایق و سلایق خویش از جریان رودخانه شبکههای مجازی سیراب می شدند و دیگران را سیراب می کردند.
حدود سه دهه پیش، هنگامی که طلاب حوزههای علمیه ایران، وارد مشاغل اجرایی شدند و یا به دلیل حضور در جبهههای جنگ تحمیلی از شرکت در درسهای اساتید محروم شدند، جهت جبران آن، بنگاههای تشکیل شد که درس اساتید را ضبط می کرد و در اختیار داوطلبان قرار می داد. این دانش آموختگان که درسهای حوزه را از شنیدن نوارهای کاست پیگیری می کردند مشهور شده بودند به «علامه نواری». در امت جهانی اسلام نیز ما شاهد نسلی از مدعیان اسلام شناسی هستیم که رفرانسهای آنان، اینترنت هست این «علامههای اینترنتی» در هر زمینهای خود را صاحب نظر دانسته و از مفتیان سنتی اسلامی بینیاز می دانستند.
ج. اجتهاد فراگیر و همگانی:
در این مقطع، علوم اسلامی به گونهای همگانی گردید و از انحصار مبلغان و مروجان رسمی و سنتی اسلامی خارج گردید. این پدیده از یکسو سبب گسترش اندیشههای اسلامی گردید ولی از سویی دیگر سبب کم عمق شدن و گاهی بیمحتوا شدن این آموزشها گردید. این عالمان جدید، برای کسب مشروعیت خویش، مشروعیت انحصاری عالمان و رفرانسهای رسمی و سنتی اسلام را زیر سوال بردند. علوم اسلامی همگانی گردید و اجتهاد (در مفهوم عمومی آن در جهان اسلام) فراگیر شد.
د. سطحی شدن آموزشهای اسلامی:
نتیجه طبیعی نکات بالا، سطحی شدن و بیریشه شدن آموزشهای اسلامی بود. در مناطق مختلفی از جهان اسلام، گروههایی از هم اندیشان مسلمان تشکیل شد، اساتیدی به جذب مشتاقان علم آموزی پرداختند، و علاقمندان بر محور مدعیانی گردهم آمدند.
ه. مفتیان، قطبها و رهبران جهادی جدید در فضای مجازی:
حلقههای آموزش دانشهای اسلامی در زمینههای مختلفی در فورومهای اجتماعی تشکیل شد. این گروهها هم در آموزش فقه و شریعت اسلامی فعال شدند و هم در علوم معنوی اسلام، قطب هایی مشتاقان عرفان و معنویت را جذب کردند. در اسلام سیاسی نیز همین حکایت تکرار شد، رهبران جهادی، مدعی پرچمداری و علمداری مبارزه بر علیه کفر شدند.
بخش سوم: ورود پر طمطراق اسلامگرایان به هزاره سوم میلادی (۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱)
اینترنت، امت مجازی را پشت اکرانهای رایانهها بسیج کرده بود. اسلامگرایان با همان صفحه کلیدهای کامپیوتر خویش، علیه کفار مبارزه می کردند، امر به معروف می کردند، و کفار و بیدینان را لعن و ناسزا می گفتند.
«القاعده» تلاش کرد تا امت مجازی را با یک حرکت عینی و خارجی متحد و منسجم ساخته و به عمل وادارد. به پیروی از شبکههای مجازی، شبکه هایی حقیقی ایجاد کرد تا حرکتی واقعی انجام دهد. یازده سپتامبر بزرگترین و پر طمطراقترین تلاش برای این خودنمایی بود.
اسلامگرایان، سمبل قدرت اقتصادی ابرقدرت جهانی را هدف گرفتند، برجهای دوقلو به عنوان قلب اقتصاد کاپیتالیستی که تحت سلطه یهود و یا صهیونیستها شناخته می شد هدف قرار گرفت. نفرت تاریخی امت مجازی اسلام، خود را بر برجهای دوقلو فرود آورد.
برخی از ویژگیهای این دوران عبارت بود از:
الف. محوریت نفرت:
در این برهه، محور امت مجازی «نفرت نسبت به جهان غرب» بود. این محوریت نفرت، بسیار قوی تر از بازگشت به ارزشهای اسلامی بود. عاملان برخی از عملیاتهای انتحاری و انفجاری این دوران، عمل کنندگان به آموزشهای اسلامی نبودند، آگاهی و شناخت آنان نسبت به ارزشهای اسلامی نیز بسیار ضعیف بود. برخی از این افراد در زندگی خصوصی خویش در غرب، کاملا به شیوه غربی زندگی می کردند، برخی دیگر نیز سوء پیشینههای متعددی از بزهکاری در پرونده خویش داشتند. نقطه اشتراک آنان «نفرت شدید به غرب» بود و همه مشکلات را از جهان غرب می پنداشتند.
پاردادوکس اینان، معجونی از شیفتگی و نفرت بود. کفش آدیداس به پا می کردند و لباسهای مارک دار غربی پوشیده و در مک دونالد و کنتاکی، همبرگر سفارش داده و کوکاکولا می نوشیدند، اما لبریز از نفرت از غرب بودند. در یک کلام می توان مدعی شد که سراپا پُر از «نفرت و شیدایی نسبت به غرب» بودند. تلاش برای جایگزین کردنها (مثلا مکه کولا در برابر کوکاکولا و پپسی کولا) جستجویی برای پاسخ به این پارادوکسها بود.
ب. خشونت به خویش، و مفهوم جدیدی از «شهادت»:
در این مقطع، پدیده خشونت این گروه از اسلامگرایان، شکل جدید و متفاوتی به خویش گرفت. خشونت از خشونتِ به خویشتنِ خویش آغاز می شد. در جهاد کلاسیک اسلامگرایان پیشین، مجاهدین دشمن را می کشتند تا موانع را برداشته و به اهداف مقدس خویش برسند، شهادت افتخاری بود که ممکن بود در زمان جهاد، نصیب یک مجاهد و رزمنده بشود یا نشود (احدی الحُسنیین).
اما در خشونتهای ۱۱ سپتامبری، جهادگر پیش از آنکه دشمن را نابود کند، ابتدا خویش را قطعه قطعه می کند سپس دیگران را. هنگامی که کمربند انفجاری را می کِشد، مطمئن است که خودش اولین قربانی است و در مرحله بعدی ممکن است دیگران را هم قربانی بکند یا نکند.
در این دوران، مفهوم جدیدی از شهادت رایج می شود که با مفاهیم پیش و پس از آن کاملا متفاوت است. شهادت نه چونان گذشته، یک افتخار احتمالی در مصاف با دشمن است و نه چونان مفهوم مرحله بعدی آن (مرحله ورود به فضای حقیقی) قربانی کردن خویش برای سعادت و رستگاری فردی امت و یا برای ایجاد مدینه فاضله است. در این دوران؛ هدف رزمنده، رستگاری امت نیست، چون خواسته و تقاضایی برای رستگاری امت ندارد، اما فرد (مجاهد) رستگار می شود.[۳]
نامزدهای این گونه عملیاتها کسانی هستند که شدیدا احساس ستمدیدگی می کنند. برخی از محرومترین اقشار جامعه هستند که فشار گرسنگی و قحطی را تحمل کرده و به امید سفرههای رنگین بهشتی، دنیای فانی را داوطلبانه ترک می کنند (جهادگران در مناطق فقیر آسیایی و آفریقایی). برخی دیگر از آنان، تحصیل کردگان و ساکنین غرب هستند که علیرغم موفقیتهای نسبی شغلی و اجتماعی در کشورهای میزبان غربی، خویش را با محیط پیرامون خویش غریبه و بیگانه احساس می کنند و عزم سفر به فضای شورانگیز بهشت دارند.
ج. نگرش به تمامیت غرب به عنوان «دشمن»:
دشمن، در این دوران، با دشمنان پیشین و پسین این دوران متفاوت است. در دوران جهاد کلاسیک، دشمنان، اشغالگرایان یک کشور مسلمان نشین هستند که برای بیرون راندن این استعمارگرایان، با آنان جنگ می شود و هنگامی که مانع راه مسلمانان می شوند، کشته می گردند، و یا حاکمان بیدین و دیکتاتوری هستند که بسان طاغوت، سدِّ راه سعادت مسلمانان تلقی می گردند. اما در مرحله بعد (ورود به سرزمینهای حقیقی)، کشورهای خاص و عقاید خاص، «دشمن» محسوب می شوند.
ولی اسلامگرایان این برهه، کشتار کور انجام می دهند، و گروه ویژهای را به عنوان هدف انتخاب نمی کنند بلکه کلیت جهان غرب را دشمن پنداشته و از کشتار آنان احساس پیروزی می کند.
د. فقدان برنامه برای ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۱:
یازده سپتامبر ۲۰۰۱ اوج برنامه ریزی اسلامگرایان در این برهه بود. این حادثه با یک برنامه ریزی منسجم و قوی هماهنگ شده بود. اما اینان برای فردای یازده سپتامبر نه برنامهای منسجم داشتند و نه خواستهای دقیق. گروههای تروریستی، غالبا خواستهای دارند، می جنگند، می کشند، گروگانگیری می کنند تا به خواستههای خویش برسند، و همزمان نیز با دشمن خویش، بده بستان دارند. اما بنیادگرایان اسلامی در این برهه، خواستهای واقعی از دشمن خویش نداشتند، فقط می خواستند به وی ضربه بزنند، بدون اینکه هیچ برنامهای برای آزاد کردن سرزمینی و یا برای ایجاد حکومتی در نقطهای از جهان داشته باشند.
ه. پا در هوا بودن؛ نداشتن زمین برای استقرار و ثبات:
اینان در فضای مجازی سیر می کردند، بر روی کره زمین مکانی برای استقرار خویش نداشتند. اگر با برخی از اسلامگرایان (در آفریقا یا در افغانستان و پاکستان) پیوند می خوردند، بیش از آنکه در پی ایجاد تحولی در کشور میزبان باشند، خویش را میهمان دانسته و این کشورها را پناهگاهی می دیدند که ظرفیت داشت ستاد عملیات آنان باشد. این مهاجران خانه به دوش، دل به سرزمین ویژهای نبسته بودند فقط پیمان همکاری با برخی مناطق بسته بودند، گویا در پیمانی نانوشته با کشور میزبان، حرمت میزبان را نگاه می داشتند و در آن کشور عملیاتی انجام نمی دادند (آفریقا و پاکستان) و یا اگر در آن کشور فعال می شدند این فعالبت در راستای کمک به تقویت میزبانان خویش بود (در افغانستان در دوران حکومت طالبان).
در این دوران، برخی از پژوهشگران بدین نتیجه رسیده بودند که «نئوبنیادگرایی به عنوان کارگزارا بیفرهنگ کردن به یک جامعه انتزاعی و تصوری فراتر از همه تفاوتهای قبیله ای، فرهنگی، زبانی می اندیشد. دیگر دلیلی برای وابسته بودن به سرزمین خاص و ایجاد مدینه فاضله و اتوپبایی در نقطهای خاص از جهان وجود ندارد».[۴]
و. مخاطب، امت جهانی بود نه مسلمانان یک منطقه:
در این برهه، اسلامگرایان بسان یک «امت جهان وطنی» عمل می کردند. نگرشی جهانی داشتند و در پی آزادسازی کشور و سرزمین ویژهای نبودند و مخاطبانشان نیز یک گروه مسلمان در یک کشور یا منطقه ویژهای نبود بلکه تمامیت جهان اسلام را مخاطب خویش تلقی می کردند و با آنان سخن می گفتند.
ز. آموزشهای مجازی نظامی در کنار آموزشهای عقیدتی و سیاسی:
آموزشهای این امت و عالمان و مدرسان آن همگی مجازی و در دانشگاه و آموزشگاه مجازی بودند. این آموزشهای مجازی از آموزش احکام عبادی و شرعی اسلام تا آموزش فنون نظامی، ساختن بمب و عملیات انتحاری را شامل می شد. هر کسی حرفهای می دانست که به این امت کمک می کرد کلاس درسی در فضای مجازی جهانی باز می کرد و شیفتگان نیز در این آموزشگاههای مجازی، فقط آنچه را تمایل داشتند گلچین کرده و می آموختند. برخی از جهادیهای انتحاری چیزی از احکام شرعی و عبادی نمی دانستند، فقط فنون نظامی را می آموختند و به کار می گرفتند.
ح. فقدان خواسته و مطالبه واقعی:
در این برهه نیز امت جهانی اسلام، هنوز خواسته و مطالبهای واقعی نداشت، لذا این برهه را می توان، زمان اعلان موجودیت دانست. کنشها برای این بود که اعلان موجودیت کنند.
بخش چهارم: گذر اسلامگرایان از فضای مجازی به سرزمینهای حقیقی
یک دهه پس از ورود به هزاره سوم، دوران جدیدی برای اسلامگرایان آغاز شد. اسلامگرایان، به بازخوانی اندیشهها و به ارزیابی عملکردهای خویش پرداخته و پس از بازسازی هویتی خویش، بسان «نئوبنیادگرایان» وارد عرصه شدند. نیروهای هوادارشان در فضای مجازی فربه شده بودند، دیگر نمی شد این نیروهای فربه شده را در فضاهای تنگ مجازی مشغول نگاه داشت. اینان نیاز به ورود به سرزمینهای واقعی داشتند. بسان فضانوردانی می ماندند که مدتی بایستی در شرایط زیستی مشابه سازی شده زندگی کنند و سپس وارد محیط زیستی واقعی شوند.
(مشابه همین حکایت برای طالبان نیز پدید آمد. مهاجران افغانی که به پاکستان[۵] می رفتند غالبا به کارگری می پرداختند، برای تحصیل، با توجه به مشکلات ورود به دانشگاه، سادهترین راه، تحصیل در حوزههای دینی بود، این حوزهها هم رایگان بودند و هم این آموزشها به طلاب، اعتبار اجتماعی می داد. ولی اینان نیاز به بازار کار داشتند. طالبان سنی تحصیل کرده در پاکستان، برای اولین بار تلاش کردند تا آنچه را خوانده بودند در عمل اجرا کنند و اقدام به تشکیل حکومتی بر مبنای آموختههای خویش کردند تا شریعتی را که آموخته بودند کاربردی کنند. اما هدف آنان در چارچوب منطقه سرزمینی خویش در افغانستان و بخشی از مناطق مرزی پاکستان، تعریف می شد، نه در سطح امت جهانی اسلام).
برخی ویژه گیهای نئوبنیادگرایان جدید اسلامی:
الف. بازگشت به تئوری سرزمین اسلام:
یک دهه پیش، در آغاز هزاره سوم، گمان می شد که دوران، وابستگی اسلام گرایان به سرزمین ویژه و خاص و ایجاد مدینه فاضله و اتوپیایی در نقطهای خاص از جهان، به پایان رسیده است. اما حوادث سالهای اخیر، نشان از بازگشت اسلامگرایان به ایده ایجاد مدینه فاضله در سرزمینهای ویژه است.
دهه دوم هزاره سوم میلادی دوران گذر نئوبنیادگرایان اسلامگرا از فضای مجازی به سرزمینهای حقیقی بود. این فضانوردان جهان مجازی به دنبال فضاهای «خالی» می گشتند. قدرت، خلا را تحمل نمی کند. مناطقی از جهان اسلام و یا همسایگان آن که با خلا قدرت مواجه بود، اهداف و «سیبل»های مناسبی برای فرود این فضانوردان بود.
خلا قدرت و نبرد قدرت در آفریقا، «بوکو حرام» (جماعه اهل السنه للدعوه والجهاد) را در نیجریه فرود آورد. در خاورمیانه، منطقه شامات، سوریه و عراق (که یادآور نوستالژی دوران پرشکوهی از میراث خلافت اسلامی بود) نیز میزبان اجباری میهمانان ناخواندهای چون «داعش» (الدوله الإسلامیه فی العراق والشام) شد. از این پس، نئوبنیادگرایان می توانستند پایگاههایی حقیقی داشته باشند تا سربازان اسلامگرای فضاهای مجازی را به آنجا دعوت کنند.
ب. خواستههای مشخص و تلاش برای ایجاد مدینه فاضله:
چنانچه دیدیم بنیادگرایان پیشین، خواستهای مشخص و حقیقی نداشتند و در پی ایجاد مدینه فاضله و اتوپیایی در جایی نبودند. اما در گذر نئوبنیادگرایان اسلامگرا از فضای مجازی به سرزمینهای حقیقی، اینان، خواسته هایی واقعی مطرح کردند.
در آفریقا، در پی اجرای احکام شریعت اسلام در شمال نیجریه، «بوکو حرام» تلاش می کند تا شریعت اسلامی را در تمامی این کشور حاکم کند. در منطقه شامات خاورمیانه (سوریه و عراق)، جبههای از اسلامگرایان از «داعش» تا دیگران در پی برقراری خلافت اسلامی و احیای این میراث پیشینیان هستند.
در تداخل مرزهای جهان مجازی و جهان حقیقی، در بسیاری از موارد هنگامی که دوستان مجازی همگرا در صفحات فیس بوکی و یا فرومهای اجتماعی، فربه می شوند تلاش می کنند تا با کنش (اکشن) حقیقی از دنیای مجازی به دنیای حقیقی پا بگذارند تا در نتیجه یاران مجازی به یاران حقیقی تبدیل شوند. در برخی از این گروهها، دوستان مجازی همان بازیهای مجازی را (مثل پوکر بازی و آب پاشی) را در فراخوانی همگانی، تبدیل به بازیهای حقیقی می کنند. اسلامگرایان نیز بایستی آموزشهای مجازی خویش را در جهان حقیقی پیاده می کردند. توصیه و دستور به رعایت شریعت به دوستان مجازی بایستی به اجرای شریعت اسلامی بر جایی در کره خاکی منجر می شد.
ج. نبرد با «دشمنان» کلاسیک در صف بندیهای سیاسی نظامی:
در ابتدای هزاره سوم، دشمن انتزاعی و تصوری بود. تعریف دشمن متناسب با فضاهای مجازی، تصویری واضح و عینی نداشت، هر چه غیر خودی بود دشمن تلقی می شد و جهان غرب و سمبلهای آن، روشنترین تصویر از این دشمن فرضی بود.
اما در دوران جدید، «دشمن» نیز تعریف جدیدی پیدا می کند و به تعریف کلاسیک سیاسی از دشمن نزدیک می شود. در صف بندیهای سیاسی، اتحادها و دشمنیهای حقیقی در نبردهای سرزمینی شکل می گیرد. مصالح جهادگرایان و منافع آنان موجب مرزبندی آنان در جبهههای نبرد می شود. «بوکوحرام» در مرزبندیهای قبیلگی، چاشنی دین را ضمیمه می کند تا صف بندیهای طایفگی دیروز به نبردهای آزادیبخش موعود نزدیک شود. بنیادگرایان «داعش» در مرزبندیهای نظامی سوریه و در مرزبندیهای سیاسی داخل عراق، دوست و دشمن خویش را تعریف می کند، و با آنان پیمان همکاری می بندند و یا به نبرد با آنان اقدام می کند. اینجاست که همکاری بعثیهای پیشین با مدعیان اسلامگرایی کنونی (داعش) در مصاف با دشمن مشترک (حاکمیت کنونی عراق و شیعیان)، معنا پیدا می کند.
د. گذر از خشونتِ به خویش، به خشونتِ بیرحمانه به دشمن:
در جهان مجازی، بخش زیادی از بازیهای جذاب اینترنتی، با خشونتی شدید همراه است. در این بازیهای انتزاعی، آن بازیگری که سریعتر و بیشتر، «بدها» را می کُشد بیشتر امتیاز می گیرد.
هنگامی که مسافران جهان مجازی به جهان واقعی آمدند همان بازیهای خشونت آمیز را همراه خویش آوردند. تمایز دادن و تفاوت قائل شدن میان دنیای مجازی و حقیقی برای برخی از نابالغان، موجب اختلال هویت و دوشخصیتی شدن و خشونت گرایی آنان می شود.
اسلامگرایان که در آموزشگاه مجازی امت جهانی اسلام آموزش هایی ناکافی و ناصحیح دیده بودند، با خشونتی باورنکردنی به کشتار «بدها» پرداختند. «بدها» در نظر اینان رقیبانی بود که در برابرشان قرار داشت. در آفریقا «بدها» سفیدها و مسیحیان و کفار بودند، و در مناطق اسلامی «بدها» حاکمان منطقه و شیعیان بودند.
فضای مجازی از جنبه دیگری نیز به بازتولید این چرخه خشونت کمک کرد. تکنولوژی مدرن کمک کرد تا اینان، قهرمان پنداریها (رفتارهای بیرحمانه و خشونتگرایانه) خویش را در معرض دید دیگران قرار بدهند. پخش و نشر این قساوت ها، خشونت را عادی جلوه داد. نمایش سرهای بریده دشمنان، بخشی از این بازی بیرحمانه بود. (برخی از سربازان امریکایی نیز در عراق، رفتار خشن و غیر انسانی خویش را با افتخار ثبت و ضبط کرده و در فضاهای مجازی منتشر می کردند). شدت خشونت عریان و نمایش آن، در تاریخ مدون جنگها نیز بیسابقه بود. علیرغم حجم خرابیها و کشتارهای اتفاق افتاده در جنگ جهانی اول و دوم، حتی در آن جنگها نیز، جهان شاهد خشونت هایی چنین عریان نبود.
چکیده و نتیجه:
ویژگی بارز اسلامگرایان سده بیستم میلادی، دردمندی و آرزومندی برای سعادت امت اسلامی بود. آنان بر این باور بودند که برای سعادت دنیوی نیز، مسلمانان چارهای جز بازگشت به اسلام پبشینیان (سلف) ندارند. لذا پیش قراولان آنان، اهل اندیشه بودند و سلاح اصلی آنان قلم بود و آموزش و اندیشیدن.
اما اسلامگرایان جدید (نئوبنیادگرایان)، دانش آموختگان حوزه علمیه اینترنت هستند، بیش از آنکه بیندیشند لبریز از کینه و نفرت و شیدایی هستند.
تحقیرهای تحمیل شده همچون دُملی چرکین، جهان اسلام را رنج می دهد. خشونت غربیان (در نمونه مشابه معاصر، رفتار سربازان امریکا در عراق هر چند به صورت سازماندهی شده و سیستماتیک نبود بلکه رفتاری ایزوله و فردی بود) مدل خشونتهای جدید با قربانیان و با جنازههای آنان می شود. در مناطق اسلامی نیز، برخی رفتارهای شیعیان (از رفتار سیاسی حکومت شیعیان عراق تا سنّی ستیزیهای رایج) این چرخه خشونت را تشدید می کند.
«نا آگاهی» نئوبنیادگرایان کنونی، سبب شده است تا تحقیرهای تحمیل شده را با خشونتی بیرحمانه پاسخ بگویند. بیمناسبت نیست که «بوکو حرام» کتاب و مدارس جدید را تحریم کرده و دختران دانش آموز را به گروگان می گیرد. «آگاهی» پاشنه آشیل است، البته بردباری و حوصله لازم دارد، ولی نئوبنیادگرایان اسلامگرا همچون همه چیز قرن بیست و یکم پرشتاب هستند و پرعجله و کم حوصله، راههای صد ساله را می خواهند یک شبه طی کنند. برای به بهشت رفتن و به بهشت بردن نیز راه میان بُر جستجو می کنند. «و تنها دست آورد کشتار، نان پاره ی بیقاتق سفره ی بیبرکت ما بود».
«نماز گزاردم و قتل عام شدم
که رافضیام دانستند
نماز گزاردم و قتل عام شدم
که قِرمطیام دانستند.
آن گاه قرار نهادند که ما و برادرانمان یکدیگر را بکشیم و
این
کوتاهترین طریقِ وصولِ به بهشت بود![۶]».
پانوشت ها:
———————————
[۱] در جهان اسلام، شخصیت هایی چون سید جمال الدین اسدآبادی و علامه محمد اقبال، و در جهان تشیع شخصیت هایی مثل دکتر علی شریعتی و آیت الله سید روح الله خمینی هر کدام به شکلی منادی بازگشت به اسلام و ارزشهای اسلامی شدند، اما تفاوتهای آن اسلامگرایی با اسلامگراییهای پسینی، همچنانکه در متن توضیح داده شده، کاملا روشن است و شباهت فقط در شعار بازگشت به اسلام است.
[۲] ر.ک. اولیویه روآ، Olivier Roy، اسلام جهانی شده، ترجمه حسن فرشتیان، ۱۳۶۷، بوستان کتاب، قم، ص ۱۷۹ و بعد.
[۳] برای واکاوی مفاهیم گوناگون مرگ و شهادت و «فردگرایی در مرگ» در اندیشه اسلامگرایان و بنیاد گرایان، ر. ک. فرهاد خسرو خاور L’Islamisme et la mort : le martyre révolutionnaire en Iran, L’Harmattan, Paris, 1995, ، همچنین ر.ک. Les Nouveaux Martyrs d’Allah, Flammarion, Paris, 2002.
[۴] اولیویه روآ، Olivier Roy، همان، ص ۱۶۷.
[۵] مهاجران افغانی که به ایران می آمدند، و به ویژه آنانی که برای تحصیل وارد حوزههای علمیه ایران شدند، اکثرا از شیعیان بودند. این شیعیان تحت تاثیر انقلاب ایران، همپای این انقلاب رشد کردند و وقتی به کشور خویش بازگشتند تجربه حکومت اسلامی در ایران را نیزبا خود داشتند. در این تجربه، حکومت اسلامی، هرچند از جهت تئوری طرفدار اجرای شریعت و مجازاتهای اسلامی بود، ولی در عمل، مماشات می کرد و مصالح کشور را بر اجرای بیچون و چرای شریعت ترجیح می داد. لذا طلاب افغانی شیعه، چونان طالبان (گروهی از طلاب سنی دانش آموخته در پاکستان)، منادی افراطگرایانه اجرای شریعت نشدند. تفاوت دیگر میان طلاب شیعه و سنی، نقش مرجعیت سنتی در حوزههای شیعه بود، که محوریت این مرجعیت سنتی، سبب می شد تا نگرشهای افراطی و تندرو در تشیع، در حاشیه باقی بمانند و به عنوان جریان اصلی تفکر اسلامی شیعی به رسمیت شناخته نشوند.
[۶] احمد شاملو «جخ امروزاز مادر نزادهام».
منبع: جرس