جست و جو گر فضاهای گم شده
مراسم رونمایی از «در جستوجوی فضاهای گمشده» تازهترین اثر دکتر داریوش شایگان روز عصر یکشنبه ۸ دی ماه ۱۳۹۲ در تالار اجتماعات فرزان روز برگزار شد. به گزارش وبسایت مجله بخارا، در این مراسم بعد از سخنرانی آقایان تورج اتحادیه، علی دهباشی، بهاءالدین خرمشاهی، مصطفی ملکیان، کامران فانی، ،ایرج کلانتری، ایرج پارسی نژاد و محمد منصور هاشمی، نوبت به دکتر شایگان رسید و وی درباره رویکردهای فکری خود و چرایی نگارش کتاب «در جستجوی فضاهای گمشده» سخن گفت:
فایل صوتی سخنان دکتر داریوش شایگان
« بعد از این همه تعریف راستش نمیدانم چه بگویم. احساس میکردم که دربارۀ کس دیگری صحبت میکردند. آقای فانی صحبت از مونتین کردند. مونتین میگوید: من در پستوی دکان جهان زندگی میکنم. من هم همیشه خودم را از پستوی دکان جهان دیدهام.هر وقت راجع به من صحبت میشود، دائماً فکر میکنم دربارۀ کس دیگری است و به من ربطی ندارد. ولی به هر حال خیلی متشکرم.
مطالبی که آقایان اینجا فرمودند واقعاً برای من خیلی آموزنده بود. وقتی آدم خودش را از منشور نگاه دیگران ببیند خودش را کشف میکند. مثلاً آقای دکتر ملکیان حرف خیلی درستی دربارۀ من زدند. گفتند که من از یک طرف نیستانگارم و از طرف دیگر در جستوجوی یک چیز ثابتی هستم و من را به فکر این شعر تی.اس.الیوت انداخت که میگوید شاعر در جستوجوی نقطه ثابت جهان است و من هم به دنبال چنین نقطهای میگشتم، برای همین به عرفان علاقهمند شدم، به هند علاقهمند شدم.
از این گذشته، آقای خرمشاهی طبق معمول مرا شرمنده کردند من را دارنده جام جم دانستند و ای کاش میداشتم. کسی که این جام را داشت، دوست عزیز و از دست رفتۀ من شاهرخ مسکوب است، من همیشه دعاگو هستم.
دکتر داریوش شایگان ـ عکس از ژاله ستار
و آنچه آقای فانی گفتند درست است من خیلی به مونتنی علاقمندم. و همیشه هم بودهام. و حال به شما میگویم که این مقالات با کسی دیگری هم مرتبط است، با بودلر. من شعر خیلی خواندهام و شاعران را هم خیلی دوست دارم. البته شاعران ایران که معلوم است، خیام و حافظ و مولوی و اخیراً هم خیلی به سعدی علاقمند شدهام که یکی از بزرگان ماست و من معتقدم به او بیانصافی شده و تحت الشعاع دیگران قرار گرفته است. بله من از بودلر خیلی چیز یاد گرفتم مخصوصاً در ارتباط با شهر. برای آن که والتر بنیامین یک کتاب دربارۀ بودلر که میگوید بودلر شاعر مدرنیته است.
و این کلمه مدرنیته را خود بودلر ابداع کرد یعنی مدرنیته .و شهر پاریس در تمام اشعار بودلر هست. یعنی اولین شاعری است که دغدغه شهر بزرگ را دارد. هیچ کس قبل از او به شهر توجه نکرده است. از پیرمرد ، از لاشهای که در حال پوسیدن است ، پیش از بودلر کسی حرف نمیزد. از این جهت آقای والتر بنیامین معتقد است که یا شاعران قبل از بودلر داریم و یا شاعران بعد از بودلر. و این کتاب در واقع سیری است بر فرهنگ و آن قسمت اول که سفر من به قرن پانزدهم است به مناسبت نمایشگاه بزرگی بود که به مناسبت کشف قارۀ آمریکا توسط کریستف کلمب به وسیلۀ گالری واشنگتن برگزار شده بود و عجیب بود که تمام فرهنگهای جهان در آن حضور داشتند، از ژاپن دوران موروماچی تا سلسله مینگ در چین و امپراتوری عثمانی و در ایران دوران تیموریان، زمانی است که عثمانیها قسطنطنیه را گرفتهاند، تا بیابیم به ایتالیا، به اروپا و بعد هم برویم به آمریکای لاتین که فرهنگهای بومی پیش از کلمب، یعنی مایاها .
و چیزی که در این سفر برای من جالب بود که چگونه تمام این فرهنگهای بزرگ که من میدیدم ، از ژاپن تا آمریکای لاتین علیرغم اختلافات فاحش در یک فضا که به آن میگویند فضای بینش شاعرانۀ اساطیری جمع شده بودند، ولی در یک گوشۀ دنیا همه چیز عوض شده بود و آن گوشۀ دنیا ایتالیا بود. ایتالیای قرن پانزدهم و کسی که مظهر این بود لئوناردو داوینچی بود که بدون شک برای اولین بار شما آن تابلوها را میدیدید، پرسپکتیو مطرح است، بدن انسان مطرح است،کالبدشکافی مطرح است و تمام چیزهایی که در جای دیگر نبود. این خیلی مرا به فکر واداشت و بعد برخوردم به این جمله از بورکهارت که به فارسی هم ترجمه شد و آقای لطفی هم خیلی خوب آن را ترجمه کردند ، با عنوان فرهنگ رنسانس در ایتالیا . و این جمله این بود که قبل از رنسانس تمام جهان یک نوع پردۀ زیبایی بود که اساطیر در آن بود، شعر در آن بود ، خدایان بودند و ناگهان این پرده پاره شد ، در ایتالیا ، در قرن پانزدهم میلادی . از یک طرف دنیای بیرون خودش را نشان داد ، یعنی دنیای ابژکیتو و عینی. و از سوی دیگر دنیای درونی ، یعنی سوبژکتیو است . این برش، این گسست اولین اتفاقی بود که من در آن نمایشگاه بزرگ در واشنگتن دیدم ، یکی در آثار لئوناردو و دیگری در دورل آلمانی که خیلی متأثر بود از لئوناردو . مقاله دومی که در این کتاب مطرح است راجع به بینش نظری هنر است .
این خیلی جالب است برای این که این فرضیه با روشنگری شروع میشود . میدانید که در اواخر قرن نوزدهم فرانسه در واقع حاکم است بر اروپا، هم از لحاظ قدرت اقتصادی و هم از لحاظ هنر و هم از لحاظ دایرهالعمارف که ولتر و همفکرانش حاکماند و در آلمان است که واکنشی علیه این تسلط فکری فرانسه ایجاد میشود. آلمان کشوری است که قطعه قطعه است و هنوز یکپارچه نشده و بزرگترین فیلسوفی هم که به روشنگری شکل منسجمی میدهد کانت است. ولی کانت در واقع متافیزیک را قفل میکند.
شما که دیگر به این گونه زبان راه ندارید. در اینجاست که واکنش بزرگ رومانتیستهای آلمانی دیده میشود که میگویند حال که ما از طریق فلسفه به مطلق راه نداریم، پس باید از راه هنر به آن راه پیدا کنیم و در واقع هنر میشود وسیلۀ شناسایی مطلق. این تئوری خیلی مهم است ، برای این که یک فرضیه آلمانی است که از طریق کالریج در انگلیس اشاعه پیدا میکند، از طریق مادام دوستال در فرانسه ولی مسئلهای آلمانی است که حتی آثارش را در آوانگارد هم میبینیم. در آوانگارد قرن بیستم. خلاصه این کوششی بود که من در این کتاب کردم. و از سویی دیگر میخواستم از بزرگان فرهنگ ایران یاد کنم .
سهراب سپهری دوستم بود و اگر آثارش را به زبان فرانسه ترجمه کردم به علت حضور خودش بود که کنار دستم نشسته بود و کمکم میکرد، چون زبان فرانسه میدانست و این اواخر هم به فرانسه شعر گفته بود. چون آنقدر به زبان فارسی فشار آورده بود که بیش از این نمیکشید. بعد هم ابوالقاسم سعیدی که نقاش بزرگ ماست و آقای آغداشلو معتقدند که شاید یکی از بزرگترین نقاشان نسل خودش است. بعد هم مرحوم بهمن جلالی است که اینجا نیست و از دستمان رفت. و من هم خودش را دوست داشتم ، هم کارش را. بعد هم اسدالله بهروزان که من را با ایرانگردی آشنا کرد.و او بود که مرا برد به مدرسه هنرهای تزئینی که تمام نخبگان ایران آنجا بودند، از فریدون رهنما گرفته تا کریم امامی، بیژن صفاری، تناولی، سهراب سپهری، همه آنجا درس میدادند و جایی استثنایی بود.این خاطرات آن دوران است و وقتتان را بیش از این نمیگیرم»
