تفکر نقدی – ۴
مصطفی مکلیان: تفکر نقدی یک دانش هویتاً عقلی است. یعنی روشِ تحقیقش فلسفی است. اما روش تحقیق فلسفی را، در باب تفکر نقدی، باید کمی تخصیص داد. یعنی چه؟ خواهم گفت که امروزه وقتی گفته میشود تحقیق فلسفی چه اهدافی مد نظر است و بعد عرض میکنم که از بین این اهداف دستکم یکی از آنها در تفکر نقدی مطمح نظر نیست و آن سه تای دیگر بیشتر مطمح نظر است.
وقتی از تحقیق فلسفی سخن به میان میآید، این تحقیق فلسفی در هر بابی چه غرضی را برآورده میکند؟ اگر گفتند در این باب تحقیق فلسفی بکنید در واقع چه چیزی مد نظرشان است؟ معمولاً این چهار هدف در نوشتههای غربیها وجود دارد و در ابتدای کتابها این بحث را میبینید. میگویند روش تحقیق فلسفی چهار غرض را برآورده میکند. به تعبیرِ دیگر، اگر بخواهیم به مسئلهای نگاه فلسفی بکنیم باید دستکم یکی از این چهار کار را انجام دهیم.
۱) کار اوّلی که از یک فیلسوف انتظار میرود در باب یک مسئله انجام بدهد ایضاح الفاظ و مفاهیم به کار رفته در آن مسئله است. البته وقتی که گفته میشود الفاظ و مفاهیم به کار رفته در واقع یعنی الفاظ و مفاهیم کلیدی. این است که گاهی تعبیر میکنند به key terms یعنی الفاظ کلیدی و گاهی تعبیر میکنند به key concepts یعنی مفاهیم کلیدی. باید روشن کرد که الفاظ و مفاهیم کلیدی دقیقاً به چه معنا استعمال میشود، به خاطر اینکه تجربهی تاریخی در فلسفه نشان داده است که اولاً بسیاری از اوقات وقتی لفظ به کار رفته در یک بابی، یا مفهوم مستعمل در یک بابی واضح بشود، معلوم میشود که اصلاً نزاعی در بین نبوده است؛ یعنی نزاع حاصل آمده به خاطرِ ابهام و غموضی بوده که در خود مفهوم وجود داشته است. ثانیاً در بیشتر موارد وقتی الفاظ و مفاهیم روشن میشوند مسئله از میان نمیرود ولی خیلی از موافقان مخالف میشوند و خیلی از مخالفان با هم موافق میشوند. به تعبیری، وقتی یک لفظی یا مفهومی وضوح پیدا میکند بعضی از کسانی که تا دیروز با هم توافق داشتند از این به بعد میفهمند که در واقع با هم توافق ندارند بلکه با هم تخالف دارند و بالعکس. ثالثاً ایضاح الفاظ و مفاهیم شرط لازم ایصال به واقع و وصول به واقع است.
غرض اول و دوم با غرض سوم فرق میکند. وقتی که ما میگوییم گاهی اگر الفاظ و مفاهیم به کار رفته روشن بشوند مسئله ناپدید میشود و یا مخالفها موافق میشوند و موافقها مخالف، این دو تا برای ایضاح الفاظ و مفاهیم یک سود پراگماتیک و عملی ایجاد میکند ولی غرض سوم یک سود رئالیستیک دارد. به تعبیر دیگر، گاهی هست که میگویند بیایید الفاظ و مفاهیم در سخنانتان را روشن کنید. اگر بگوییم حالا اگر روشن کنیم با آن وقت که روشن نیست چه فرقی دارد میگویند اگر روشن بکنید گاهی میبینید که مسئله از بین رفته. گاه میگویند اگر روشن بکنید معلوم میشود که حسن و حسین موافق هم نیستند و در واقع مخالف همند و یا بالعکس. این دو تا مطلب میرساند که یک سود عملی و پراگماتیستی در روشن کردن الفاظ و مفاهیم وجود دارد. اما یک بار بحث در این نیست، بلکه میخواهیم ببینیم که آیا این جمله با واقعیت مطابقت دارد یا نه. و اینجا به ما میگویند که لازم است اول الفاظ و مفاهیم به کار رفته در آنها روشن بشود. اینجا دیگر سود رئالیستی است؛ یعنی در ربط و نسبت قضیه با محکی قضیه این سود عاید میشود.
پس اول کارش [کار فلسفی] این است که الفاظ و مفاهیم به کار رفته را ایضاح کنیم. اگر با نوشتههای غربیان سر و کار داشته باشید میبینید که غربیان هر وقت وارد بحث میشوند اول میگویند مراد از این لفظ چیست؟ مثلاً جبر و اختیار. اول بدانیم دقیقاً کسی که میگوید من طرفدار جبرم مرادش از جبر چیست و آنکه میگوید من طرفدار اختیارم مرادش از اختیار چیست … الان در کتابهای در باب دین هم همین صورت میگیرد. کتابهای فراوانی دیده میشود فقط در بابِ مفهوم خدا the concept of god. اصلاً کاری ندارد به اینکه خدا وجود دارد یا نه.اصلاً میخواهد ببیند کسانیک ه با هم تعاطی میکنند، کسانی موافق وجود خدا هستند و کسانی مخالف وجود خدا، مرادشان از مفهوم خدا چیست. یا مثلاً در بابِ معجزه، وقتی لفظ معجزه به کار میرود، اصلاً یعنی چه. مراد از معجزه چیست. اول ایضاح مفهومی ایجاد بکنیم بعد ببینیم کسی قائل است به معجزه یا نه و قس علی هذا.
فیلسوفان تحلیل زبانی از کسانی هستند که به این خیلی اهتمام ورزیدهاند و یکی از موفقیتهای فیلسوفان تحلیل زبانی این است که این سنت را ایجاد کردهاند (ولو کسانی با دیدگاهشان موافق نباشند) که دیگر از این سنت نمیشود تخطی کرد. الان شما در بحث فلسفی یا در بحث اخلاقی یا در بحث کلامی تا مفهوم کمال را به کار میبرید میگویند اول بگویید مرادتان از کمال چه هست؟ اینکه الفاظ را تعاطی بکنیم بدون وضوح ممنوع است. این سنت را فیلسوفان تحلیل زبانی نهادهاند.
درج نخست در وب: وبلاگ سنجشگرانهاندیشی