ریزهخواران نامودب (!)
مهدی علیپور: گاهی قلم میخواهد که بنویسد اگرچه در این نوشتن نویسنده را نصیبی از دانش نیست، اما دستکم چونان مسکنی برای کوتاه مدت آرامشش میدهد. سالها است که در این میانه ماندهام که آیا من اندیشمند در چنین فضای ناسالمی باید سخنی در نقادی و سنجش آنچه به نادرستی در جریان است، بگویم یا تنها باید به کار علمی خویش بیندیشم و به خود بگویم آنچه پیرامون من میگذرد، ارتباطی به من ندارد؛ مهم این است که من ادب و اخلاق اندیشهورزی را فروننهم و در کنجی سرخویش گیرم و به تحقیق بنشینم؟ غافل از اینکه زمانی که آتش بیادبی و بیاخلاقی و دروغ و دزدی و سیاستزدگی در فضای علمی جامعه رسوخ کند، دیگر تر و خشک نمیشناسد و کنجی برای اندیشیدن در اختیار تو نمیگذارد تا با فراغت خاطر بدان بپردازی.
زمانی یکی از اساتید مورد احترام من میگفت باید تقیه کرد؛ این یک اصل مسلم شیعی است! بیآنکه بخواهم در این مجال چنین اصلی را به بوته تردید بکشانم، اما به هیچ رو آن را در این ظرف و شرایط نمیپذیرم. این سخن و رویهی درستی نیست، که حیثیت علمی دانشگاه و حوزه چنین آلوده میگردد و من به حکم تقیه صرفا به خاطر آرامش و آسایش خویش در کنجی بنشینم و با دوستانم اختلاط کنم و بگویم به من چه که در جامعه علمی پیرامون من چه میگذرد! ضربات مهلکی که به پیکره نحیف علماندوزی و اندیشهورزی در این مرز و بوم خورده و میخورد، آنچنان پر شتاب است که اگر دانشمندان و حکیمان جامعه دیرتر بجنبند، دیگر به هیچ رو علاج شدنی نیست. پاس علم را جز عالمان نمیدارند و اگر آنان نیز در خواب خوش بمانند یا خود را به خواب بزنند، دیگر چه جای گلایه!
القصه، یکی از مقولاتی که همواره نگارنده در طول این دو دهه به مثابه سنت رایج دیده و همیشه از این مساله رنج برده است، دزدیهای آشکار علمی از یک سو و ریزهخواریهای بدتر از دزدی از سوی دیگر است. این دو امر، عجیب رواج دارند، بیآنکه قانونی در این کشور باشد تا تشری به آنان بزند و از این امر ناپسند پرهیز دهد! از یک سو، مساله حق معنوی که به یمن تفسیر ناصواب از فقه اسلامی هیچ ارج و قربی ندارد! و از سوی دیگر، مقوله دانش نیز بدل به کتابسازیهای عریض و طویل برخی کسان شده است!
بگذارید به اصل ماجرا بپردازم. در این دو سه دهه اخیر فضای گفتمان علمی کشور به دلایل بسیاری دچار اعوجاج و غبارآلودگی است. افراطگریهای اطراف ماجرا نیز بر این امر بیش از پیش دامن زده و همه چیز را به ورطه ابهام و تاریکی برده است. در این میانه مثل همیشه بودهاند عدهای که با مهارت تمام از این آب گلآلودِ دانش، ماهیهای خویش را صید نمایند و شهرت و مالی بیندوزند. اگرچه این شهرتها کاذب است و ناپایدار، اما آن اموال پایدارند و عینیت یافته که خوشا به حال میراثبران آنان!
این مساله ابعاد بسیاری دارد و من تنها قصد دارم در اینجا به یک معضل اشاره کنم. مشکل مورد نظر من، معضل ریزهخوارانی است که ای کاش در این ریزهخواری دستکم «مودب» میبودند و از ریزه خواری روباه از پسماندهی شکار شیر میآموختند که برای این بهرهمندی دمی برایش تکان میدهد و فروتنانه پیش از اتمام خوردن شیر از شکار خویش، بدان نزدیک نمیشود!
این ریزهخواران قصه ما که متاسفانه جمعی از آنان در کسوت روحانی حضور دارند ، کارشان این است که همواره ببینند در این فضای مریض گفتمان علمی چه چیزی مد شده یا دیکته شده است ، (۱) تا به سادگی بر آن سفره بنشینند و حاصل تحقیقات چندین ساله محققانی که فارغ از مدها و دستورها، عرق ریخته و جان کندهاند تا در آن موضوع به مطالعه و تحقیق و اندیشه بپردازند را به سادگی و ظاهرا در خفا بردارند و بر سفره دروغین دیگری که به خیال خویش پهن کردهاند، بکشانند و از آن برخورند، بیآنکه در نهایت، ادبِ بهرهگیری نگه دارند و دمی تکان دهند و اشارهای به ماجرا داشته باشند. غافل از اینکه اگر آنان چون کبک سرخویش را در برف فرو می برند، بدین معنا نیست که دیگران هم چشمی برای دیدن ندارند!
برای عینیت بخشیدن به آنچه اشاره کردهام، چند نمونه از این سنخ ریزهخواریها را به اجمال در اینجا مینمایانم:
نمونه ۱: روزگاری (از اواسط دهه ۶۰ تا اواخر دهه ۷۰) «فلسفه اخلاق» در فضای ایران بسیار شایع شده بود و دانشوران حوزوی و دانشگاهیِ بسیاری شروع به مطالعه در این زمینه کرده بودند، که من به شخصه دانشوران حوزوی این عرصه را هنوز هم ترجیح میدهم. خود شاهد بودهام که چقدر سخت میکوشیدند تا در این عرصه تبحر یابند، یاد بگیرند، ترجمه کنند و بیندیشند. حاصل این سالها رنج مطالعه و تحقیق، ترجمه یا تالیف مقالات یا کتابهایی بوده است. اما این ریزهخواران ماهر ما که تو گویی هیچ گاه نیازی به مطالعه نداشته و ندارند و همیشه بر سر سفره آماده دیگران مینشینند، در کمتر از ماهی یا هفتهای چندین کتاب در این عرصه نوشتهاند! آنان شنیده بودند که در حوزه اخلاقیات کلان، از اخلاق توصیفی، اخلاق هنجاری و فرا اخلاق سخن میگویند، آنها نیز به سرعت سه کتاب نوشتهاند. البته اگر میشنیدهاند که در آنجا از ده گونه چیز سخن میگویند، احتمالا به همین سرعت ده کتاب مینوشتهاند! خوب شد در آن ایام کتاب اخلاق ویلیام فرانکنا دو ترجمه یافت(۲) تا در کنار چند ترجمه دیگری که جسته و گریخته در این سالها انجام شده بود، دستمایه خوبی برای این کتابسازیها باشد؛ ولو کتاب سازندگان خود نفهمند که چه مینویسند!
آن روزها کتابی در همین زمینه (و ظاهرا از همین سنخ ریزهخوران) برای ارزیابی، به اصرار، به من سپرده شد که قرار بود به عنوان کتاب منبع برای درس فلسفه اخلاق مرکزی به کار گرفته شود. ماه رمضانی بود و من طبق عادت هر ساله شبها تا به صبح بیدار میماندم که به کارهای علمیام بپردازم. آن شب، آن نوشته را میخواندم و هر چه پیش میرفتم، غمگینتر میشدم تا آنجا که ساعتها در اتاق کوچک خویش راه رفتم و بر این همه جهلِ این مدعیِ دانش، غصه خوردم و عمیق در اندیشه شدم که به کجا چنین شتابان؟!
بامزه، و در واقع اندوهبار، بود که کتابساز روحانی مورد نظر ما، در اخلاق هنجاری به این نظریه ناب رسیده بود که اخلاق هنجاریِ اسلام هم «وظیفهگرایانه» است و هم «سودگرایانه» و هم «فضیلتمحورانه» و هم «قراردادگرایانه» و هم شاید هزار چیز دیگر(!) البته اگر فیلسوفان اخلاق غربی به آن هزار چیز دیگر نیز رسیده بودند و بدان اشاره کرده بودند و به گوش این مدعی ریزهخوار ما رسیده بود!! جاهل و غافل از اینکه این نظریهها به کل با یکدیگر مغایر و در مواردی معارض هستند!
نمونه ۲: در دورهای در همین نزدیکیها مقوله علوم انسانی و اجتماعی از بالا مهر نفی و تردید به خویش دید. از آن طرف، سالها بود که عدهای فرهیخته دانشگاهی و حوزوی بدور از هر گونه هیاهو و سیاستزدگی، تنها به دلیل علاقه و دغدغه شخصی و علمی خویش به مقوله علوم انسانی و فلسفه آن و نیز علم دینی میپرداختند. چشمتان روز بد نبیند! پس از شنیده شدن این ندای حاکمانهی نفی و تردید، همگان بسیچ شدند، از دفاتر رسمی حاکمیت گرفته تا برادران سپاهی و بسیجیان هر کوی و برزنی تا برادران روحانی، که چه نشستهاید برخیزید که اسلام در خطر است و باید دانش انسانی جدید تولید کرد و علوم انسانی شیطانی موجود را از دامن دانشگاهها زدود!!!
اینبار نیز ریزهخواران زیرک ما که اکنون دیگر در کسوت اندیشهگری (تو بخوان حیلهگری) شهرتی بهم زدهاند و صد البته در تمام عرصهها و حوزههای علمی نیز متبحر و ماهرند، سر رسیدند و حاصل سالها کوشش علمی صادقانه محققان این عرصهها را به نام خویش بردند و خوردند و حتی دمی هم تکان ندادند!
اینان آنقدر بیپروا و بدون شرم در این وادی گام میزنند که پس از چنین ریزهخواری نامودبانهای در مقابل همین اندیشمندان راستین و زحمتکش قرار میگیرند و در حضور فروتنانه آنان، بیآنکه به روی خویش بیاورند داد سخن درباب این حرکت کثیف خویش میدهند و اینکه چهها کردهاند و این همه را به نام خویش ثبت میکنند! انگار نه انگار که کار ناپسندی مرتکب شدهاند! باز ای کاش در این بهرهگیریِ نامودبانه، دستکم درست و کامل بهره میبردند و به غلط و شتابآلود دزدی یا ریزهخواری نمیکردند تا تمام کوششهای چندین ساله اندیشمندان این عرصه را مغشوش و مغلوط به جامعه عرضه کنند که اهل فن به هرچه از سنخ مقوله دانش دینی است، بخندند و آن را به مثابه فکاهی نقل بزمهای شبانه خویش نمایند!
نمونه ۳: چندین سال پیش از این به دیدار یکی از حقوقدانان برجسته این مرز و بوم رفته بودم. استاد دانشگاه تهران بود و در همان دوران انقلابیگری، بیمهریها دید، اما حاضر نشد خدمت به این کشور و فرزندان این سرزمین را رها کند و مانند برخی دوستان خود در جای دیگری آسایش خویش بجوید. وی سرِ درد و دل باز کرد و بسیار چیزها گفت که این یکی بیش از همه دل مرا سوزاند. پیرمرد میگفت، فلان روحانی که اکنون به هزار رانت و دسیسه استاد دانشگاه تهران، هست و دورهای هم نماینده مجلس شده بود، کتاب مرا به نام خویش چاپ کرد، بیآنکه حتی چیزی را تغییر دهد جز تغییر جلد و حذف نام اصلی نویسنده!! من راستش هنوز هم باورم نمی شود وقاحت تا بدین پایه را!
نمونه ۴: قرار بود سید حسین نصر، که در شناساندن فلسفهی موسوم به فلسفه اسلامی به دنیای غرب حق عظیمی بر گردن داعیهداران این مکتب فلسفی دارد، برای روز جهانی فلسفه به ایران بیاید. آقای ریزهخوار پرمدعایی که بعید میدانم به درستی بداند فلسفه چیست یا فلسفهورز کیست، چون تریبون رسمی کشور به دستش داده شده است، فریاد برآورد که ایهاالناس برخیزید که دشمن ایران و اسلام در حال آمدن به ایران است!
در فرجام اگر دوست میدارید تا این ریزهخواران را اندکی بهتر بشناسید، بلکه از گزندشان در امان بمانید، چند ویژگی بارز و حتمی آنان را در اینجا برمیشمارم، باقی را خود پیگیری کنید:
نخست. اینان در تمام زمینههای دانش ماهرند و صاحب نظر!
دوم. اینان در بهرهگیری از افکار و نوشتههای دیگران وقتشناساند؛ یعنی همواره در کمین هستند تا زمینه کی فراهم میشود که طعمه را از صاحبش بربایند!
سوم. اینان به درستی میدانند که باید به کجا متصل شوند و به چه قدرتی تکیه نمایند تا از یک طرف هم پول باشد و هم شهرت و از طرف دیگر دست نیاز شتابزدهای به سوی آنان دراز شده باشد تا مرتب همایشسازی کنند، خواه ملّی یا بینالمللی؛ و بدین سان نوشتههای برآمده از ریزهخواری نامودبانهشان را به نام خویش پرشتاب ثبت نمایند!
چهارم. اینان زمانشناسی و جایگاهشناسی را به درستی فراگرفتهاند. بیشک توسّل به قدرت زمینه ترقی خوبی هم برایشان است؛ میتوانند از این رهگذر تا بدان پایه برکشیده شوند که جای پیران دانش و استادان سابق خویش را به سادگی بگیرند و به یُمن مجری بیدست و پایِ علم ناشناس جایگاههایی بلند را اشغال کنند!
پنجم. اینان بیشرم و ناجوانمرد هستند؛ چشم در چشم تو دقیقا همان وقت که حاصل سالها زحمتت را بدون کوچکترین اذنی و بیکوچکترین ارجاعی به نام خویش ثبت کردهاند، به تو میگویند که من چنین کردهام و چنان. حتی اینقدر فتوت و فروتنی ندارند که دستکم به زبان و به طور شفاهی در حضور خود تو اذعان کنند که فضل سبقتی با تو بوده است!
ششم. ….
باقی را تو خود بجوی!
آری، قصّه تلخی است این قصه روزگار ما خودش به تنهایی!
پی نوشت ها:
۱ . روزگاری فلسفه هر دانشی مطرح بود و نام جعلی فلسفههای مضاف را بر تارک آن نقش بستند (از فلسفه اخلاق و حقوق و اقتصاد گرفته تا فلسفه فقه و فلسفه اصول. همه شتابزده دست به کار نوشتن فلسفه اصول و فلسفه فقه شدند تا به خیال خام خویش ارسطووار نام موسس و مدون دانشی بدین نام با نام آنان گره بخورد!) ؛ روزگار دیگری همه معرفتشناس و معرفتشناس دین شدند؛ و دیگر بار کرسی ساختند و بر بلندای این کرسیهای خود ساخته نظریهپردازی نمودند و امتیاز گرفتند و ارتقا یافتند و از پس این ارتقا و شهرت به مهندسی فرهنگی پرداختند و نسخه علمی کشور را در یک نقشه جامع (!) پیچیدند و دوغ و دوشاب را به هم بافتند. و در نهایت آنچه مهم بود، جیبهای پر شده و شکمهای سیری بود که فارغ و غافل از اینکه در این میانه تنها چیزی که از دست شد دانش و فرهنگ این مرز و بوم بود که چنین به چوب حراج هوسهای زودگذر آنان به تاراج رفت.
۲ . مشحصات کتابشناختی این دو ترجمه به شرح زیر است:
۳. فرانکنا، ویلیام (۱۳۷۶) فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی، قم: انتشارات طه.
……………..(۱۳۸۰..) فلسفه اخلاق، ترجمه انشالله رحمتی، تهران: انتشارات حکمت