آیا قران سخن محمد است ( قسمت دوم ) /وحی به مثابه رویا و نوشتار

اسماعیل اردستانی:  در قسمت قبلی که به نقد و بررسی ایده ” وحی به مثابه رویا ” پرداختیم ، نوشتیم که این نظریه همچنان در چنبره ” گفتار محوری” logocentricism  باقی مانده است ، یعنی علی رغم اینکه تلاش می کند وحی را پدیده ای تصویری به جای صوتی ، معرفی کند ، همچنان آن را محصول ذهنیت سوژه یا…

اسماعیل اردستانی:  در قسمت قبلی که به نقد و بررسی ایده ” وحی به مثابه رویا ” پرداختیم ، نوشتیم که این نظریه همچنان در چنبره ” گفتار محوری” logocentricism  باقی مانده است ، یعنی علی رغم اینکه تلاش می کند وحی را پدیده ای تصویری به جای صوتی ، معرفی کند ، همچنان آن را محصول ذهنیت سوژه یا یک فاعل می داند. این مشخص است که هر گفتاری متعلق به یک سوژه گفتاری است، حتی وقتی وحی نوعی دیدن تصاویر تفسیر می شود همچنان به یک بیننده نیاز دارد. نقدی که آنجا به نظریه وارد دانستیم این بود که وحی به مثابه رویا، همچنان سوژه محور و وابسته به فاعل مشخصی باقی مانده است. این البته نقد ریشه ای تری را می طلبد که اصلا خود الهیات و کلام دینی در سیطره ” فاعل گرایی” قرار دارد.

خداوند همچنان برای دینداران یک فاعل است، یک اراده شخصی است و اراده او نوعی اراده فاعلی است. کلام دینی همچنان در سیطره ” سوژه محوری ” قرار دارد و تصور از خدا هم خارج از این دیدگاه کلی نیست. خدا همچنان یک ” سوژه ” یا فاعل باقی می ماند.

اینکه اصلا ما نیاز داریم که به رابطه خدا و انسان ( اینجا پیامبر ) در جریان واقعه وحی فکر و نظرورزی کنیم به خاطر نیازی است که ناخودآگاه برای ما ایجاد شده است.
اینکه خدا همچنان برای ما یک اراده فاعلی و سوژه گون است و این نیاز را ایجاد می کند که نوع رابطه را مشخص کنیم.
بنابراین برای نقد ریشه ای ایده وحی شنیداری ، نیاز داریم که خود اندیشه فاعل محور را نقد کنیم.

به اعتقاد ما این خود زبان انسانی است که اندیشه را در زندان فاعل محوری ، محبوس می کند. در حال حاضر نمی خواهم این بحث را باز کنم که چه نسبتی بین اندیشه و زبان وجود دارد ( بازتابی ، انتقادی ، همبودی)  هر نسبتی که اینها با هم داشته باشند ، تصور انسان از خدا و نیز وحی ، بازتابی از همین رابطه است. زبانی که دوگانه است ، در هر گزاره ای ، دوگانه فاعل و فعل وجود دارد. این دوگانگی که می تواند محصول دوگانگی ذهن و زبان باشد  ، این ساختار زبانی به شکل ناخوداگاه در تصور انسان از چیزها هم موثر است. ما نمی توانیم تصور فاعلی از خدا نداشته باشیم و خود این ، پروبلماتیک  وحی را ایجاد می کند.

این سوال باید برای ما مطرح باشد ( در اینجا ) که چرا قرآن خودش را ” کتاب” معرفی می کند ؟ حتی رد کتاب نامیدن قران توسط خودش را می توان در آیات ابتدایی وحی هم پیگیری کرد. از نظر تاریخی می دانیم که قرآن در زمان عثمان جمع آوری و کتابت شد ، پس اینکه قرآن از همان ابتدای وحی خودش را کتاب معرفی می کند چه معنی می دهد ؟

عموما به این سوال اینگونه پاسخ داده می شود که این ناشی از آگاهی خدا بوده که از قبل از کتاب بودن قران اطلاع داشته ، اما این مصادره به مطلوب است. من اطلاعی ندارم که آیا هیچ یک از پیروان اسلام در زمان وحی این سوال را از پیامبر اسلام پرسید که کدام کتاب ؟ ما که کتابی نمی بینیم ؟ ما فقط گفتارهای منقطعی از شما می شنویم. آیا اطلاعی دارید  که این یک کتاب است ؟ آیا از قبل محتوی کامل ان را می دانید ؟ اگر اینگونه است پس تکلیف آیاتی که به واقعه خاصی می پردازند چه ؟ حکم ” یسالونک” چیست؟ این سوال را اینجا نگه می داریم و بعدا به آن باز می گردیم.

گفتیم که فاعل محوری یا به قولی متافیزیک ، نتیجه ساخت ذهن و زبان آدمی بوده است. این ساخت دوگانه فاعل- فعل باعث شده است که انسان برای چیزها و نیز خودش تصور اراده یا فاعلیت کند. در صد سال اخیر مخصوصا با نقدهای جدی نیچه بر اراده محوری ، این موضوع زیر سوال رفته است. ایده ” اراده خدا ” نیز تحت نفوذ همین فاعل گرایی ذهنیت انسانی قرار گرفته است. انسان به واسطه این ساخت دوگانه ذهن و زبان خود ، خدا را واجد فاعلیت و اراده می داند و همین اراده گرایی باعث می شود که خدا برای انسان تبدیل به فاعل یا سوژه شود. خداباور نمی تواند تصور نا- فاعلی از خدا داشته باشد. خدا برای خداباور تجمیع همه اراده هاست. و اینگونه خدا تبدیل به یک سوژه یا فاعل می شود و از این پس سرگشتگی بشر شروع می شود.

تصور خدا به عنوان فعل نه فاعل یکی از ابداعات اسپینوزا بود و نیز ایده ” ایلیا ، هست ” در نزد لویناس هم متاثر از تصور  فعل گرایی  از خداست. ایده ” خدا به عنوان فعلیت ” هنوز در ابتدای دوران خود است و پیروان زیادی ندارد ، هنوز اکثریت مومنان به خدا همچون فاعل نگاه می کنند و تصور نا- فاعلیت از خدا برای آنها دشوار است.

به تصور ما ایده خدای فاعل و با اراده تاثیر مستقیمی بر تصورمان از وحی نیز دارد. از همین جهت است که هنوز بسیاری از ما ، وحی را گفتگوی بین انسان و خدا می دانیم. این نشان می دهد که سیطره ” گفتار محوری” تا کجا بر انسان نفوذ دارد. برای نقد ریشه ای از چنین تصوراتی از وحی نیاز داریم که این ” گفتار محوری ” ابتدا مورد نقد قرار گیرد

۲:

برای درک بهتر نظریه رویای رسولان ، لازم است به پیش فرضهایی بپردازیم که نظریه آنها را غافلانه در نظر گرفته است. از جمله این غافلانه ها ، سیطره گفتارمحوری و نیز فاعل محوری مستتر در متافیزیک نظریه است.
از انجا که هر متنی در داخل زبان شکل می گیرد لازم است ابتدا روشنگری در مورد خود ساختهای زبانی که غافلانه مورد استفاده قرار می گیرد ، صورت گیرد تا سکویی باشد برای نقد هر نوع الهیات فاعل باورانه یا وحی گفتاری.
انچه که مورد توجه قرار نمی گیرد همین ساختار زبانی است که باعث می شود اولا : تصورمان از خدا فاعل گرا باشد و ثانیا وحی را گفتاری از فاعل فوق بدانیم. به اعتقاد ما هر دو این مسائل همبسته یکدیگرند ، یعنی خود تصور فاعلیت از خدا باعث شده که خیلی آسان و غافلانه گفتاری را هم به او نسبت بدهیم. بنابراین غلبه گفتار محوری بر هر نوع وحی می تواند ناشی از تصور فاعلی از خدا باشد.

اما چگونه چنین تصوری ایجاد شده و آیا این تصور نیاز به نقادی ندارد ؟

از آنجا که هر تصوری از وجود یا صفات خدا ( الهیات) در داخل زبان ساخته می شود باید به بنیادهای خود زبان و از ان مهمتر دستور زبان توجه کنیم. این ساخت دوگانه زبان است که فاعلیت و اراده گرایی را در اندیشه و زبان ما به ارمغان می آورد. ساخت دوگانه فاعل- فعل گزاره های زبانی که در واقع فاعل صورت اراده و نیروی ان است. فاعل نام برگردانی از اراده و نیرو است. نیرویی که باید نامیده شود.
بنابراین در خود نامیدن چیزها نوعی اراده گرایی نهفته وجود دارد. ما با نامیدن چیزها به انها نیرو و ارده می بخشیم. در واقع نامیدن نخستین اقدام در جهت معنابخشی به چیزهاست. ما چیزها را ذیل یک نام – فاعل واجد نیرو و اراده می کنیم. نامیدن قدرت جادویی به چیزها می دهد.

در واقع زبان با نامیدن چیزها در نقش یک فاعل ، انها را واجد اراده و نیرو و نیز معنا می کند. ( کاسیرر ، زبان و اسطوره)

فلسفه مدرن هم به تبعیت از اسلاف خود ، زبان را به شکل غیر انتقادی به کار برد. سوژه مدرن دکارتی – کانتی هم تجمیعی از نیروها تحت عنوان عقل است. در پس ” می اندیشم ” دکارت یا سوژه استعلایی کانتی در واقع پشته، پشته اراده خوابیده است. اینها نامهای استعاری برای فاعلیت اراده گرای مدرن هستند. فاعلیتی که جای خدا را می گیرد. بنابراین گشت و وارون سازی اندیشه مدرن در واقع وارون سازی واقعی هم نبوده است. در اندیشه مدرن همچنان جایگاه فاعل اراده گرا پابرجاست فقط کسی که در این جایگاه می نشیند عوض می شود. اگر روزگاری خدا فاعل اراده تام عالم وجود بود با اندیشه مدرن ، انسان جایگاه فوق را تصاحب می کند.

برای نقد ریشه ای ” انسان محوری مدرن ” که در نظریه وحی خود به آن نیاز داریم ، لازم است خود زبان را وادار به واسازی خود کنیم. زبانی که در ساخت بنیادی خود دوگانه ، اراده گرا و سلطه طلب است.

از طرفی گفتار محوری فرهنگ بشری نتیجه این فاعل محوری است. نظریه ای که برای گفتار زنده ارزش بیشتری از نوشتار قائل است. ( دریدا ، از گراماتولوژی )

همین سلطه گفتار بر نوشتار است که عموم برداشتها از وحی بر سخن گفتن خداوند تاکید دارند. خداوند از انجا که یک فاعل با اراده است ( بلکه کامل ترین اراده) قادر است با انسان سخن بگوید. این برداشت از وحی نتیجه ای از نفوذ متافیزیک فاعل- گفتار محور است که نظریه رویای رسولان هم نتوانسته خودش را از آن رها سازد. گو اینکه وحی را هم سخنی پیامبر با خدا می داند.
نقد رویکرد فاعل محورانه از الهیات کمک می کند تا بر سیطره گفتار محوری ( سخن خدا ) در وحی غلبه کنیم و زمینه ای فراهم کنیم برای آنچه من نوشتار وحی و قرآن ان را” کتاب” می نامد.

 

پی نوشت :

آیات پایانی سوره رعد آیات عجیبی هستند. در میان مجادله ای که پیامبر بزرگوار اسلام با کافران دارد ، ناگهان خداوند از قرآن خاصی سخن به میان می آورد که متفاوت از قرآن نازل شده بر پیامبر است :

وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعًا أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا وَلَا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَهٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ
و اگر قرآنى بود که کوهها بدان روان مى ‏شد یا زمین بدان قطعه قطعه مى‏ گردید یا مردگان بدان به سخن درمى ‏آمدند [باز هم در آنان اثر نمیکرد] نه چنین است بلکه همه امور بستگى به خدا دارد آیا کسانى که ایمان آورده‏ اند ندانسته‏ اند که اگر خدا مى‏ خواست قطعا تمام مردم را به راه مى ‏آورد و کسانى که کافر شده‏ اند پیوسته به [سزاى] آنچه کرده‏ اند مصیبت کوبنده‏ اى به آنان مى ‏رسد یا نزدیک خانه ‏هایشان فرود مى ‏آید تا وعده خدا فرا رسد آرى خدا وعده [خود را] خلاف نمى ‏کند (رعد۳۱)

اکثر مفسران منظور از قران در آیه فوق را همین قران نازل شده بر محمد ( ص) دانسته اند، در بین مفسران طبرسی در مجمع البیان از قول زجاج گفته : 
” آنچه من تصور مى‏کنم و برخى هم گفته‏ اند، معنای آیه این است که اگر چنین قرآنى با این مشخصات، هم نازل شود؛ یعنی کوه ها را به حرکت در آورد و…، در عین حال اینها ایمان نخواهند آورد”( مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۶ ص ۴۵۱، ناصر خسرو، تهران،‏ چاپ سوم، ۱۳۷۲ ش.)

از ترجمه آیه هم مشخص است که اینجا سخن از یک قرآن دیگری است به جز قرآن نازل شده ، چون لفظ “لو” به معنای اگر در ابتدای آیه آمده است و نیز واژه ” قرآنا” که واژه ای نکره است ، مشخص است که سخن از قرآن دیگری است.

اینجا سخن از یک قرآن فرضی است که قادر است کوهها را جابجا کند یا مردگان با آن به سخن می آمدند ، از آنجا که در این آیه می خواهد اوج لجاجت کافران در ایمان آوردن را بیان کند از فن بیان مبالغه استفاده کرده است. در اینجا خداوند در گفتگو با پیامبر می گوید ؛ حتی اگر چنین قرآنی هم بود ، باز اینها ایمان نمی آوردند. می توانیم از این آیه این را بفهمیم که در نزد خدا ، قرآن های دیگری هم به غیر از قران نازل شده بر پیامبر وجود دارد. همینکه فرض وجود چنین قرآنی در اینجا آمده است ، نشان می دهد که در نزد خدا قرآنی وجود دارد که چنین معجزاتی نیز دارد. هر چند در اینجا هدف ما این نیست که قدرت قران نازل شده را کمتر از قرآن ذکر شده در این آیه بدانیم ، بلکه هدف این است که بین قران نازل شده بر پیامبر اسلام و قران های دیگر نزد خدا تفاوت قائل شویم.
این تفاوت در آیات بعدی سوره رعد هم به زبان دیگری تایید می شود :

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّیَّهً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ.
و قطعا پیش از تو [نیز] رسولانى فرستادیم و براى آنان زنان و فرزندانى قرار دادیم و هیچ پیامبرى را نرسد که جز به اذن خدا معجزه ‏اى بیاورد براى هر زمانى کتابى است (رعد ۳۸)

وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا وَاقٍ.
و بدین سان آن [قرآن] را فرمانى روشن نازل کردیم و اگر پس از دانشى که به تو رسیده [باز] از هوسهاى آنان پیروى کنى در برابر خدا هیچ دوست و حمایتگرى نخواهى داشت (رعد ۳۷)

آیات فوق نشان می دهد که باید تفاوت گذاشت بین قران نازل شده در هر عصر ( برای هر زمانی کتابی است) و نیز قرآن و کتاب نزد خداوند که قرآن آن را” ام الکتاب ” می نامد.
یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ
خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات مى ‏کند و اصل کتاب نزد اوست (رعد ۳۹)

بسیاری این ایه را به حکمت تشریعی و تکوینی خداوند تفسیر کرده اند اما توجه به قاعده ” هم نشینی” آمدن این آیه در ذیل آیات فوق نشان می دهد که منظور از ” یمحو الله ما یشاء و یثبت” و آمدن ” ام الکتاب ” بعد از این عبارت ، منظور تفاوت بین کتاب در هر زمان خاص و نیز کتاب در نزد خدا که ” ام الکتاب” است ، می باشد.
در اینجا آمده که قرآن نازل شده بر محمد( ص) همان “حکم عربی” و “اجل کتاب” قوم عرب بوده است و تفاوت دارد بین این حکم عربی و کتاب زمان خودش با ” ام الکتاب” که در نزد خداست.

بر این اساس هر چند بارها در قران آمده که این کتاب حق است ، و شکی در آن نیست ، اما با توجه به تفاوتی که بین قرآنی که بر پیامبر نازل شده با قرآنی که در نزد خداست ( ام الکتاب) بخشی از حق در نزد خداوند[نازل نشده] باقی است.

به عبارت دیگر اگرچه قران نازل شده بر محمد(ص) تماما حق است ، اما تمام حق نیست. هر کتابی اجل خود را دارد ( تاریخی است ) به جز کتاب در نزد خدا ( ام الکتاب) ، به عبارت دیگر بخش اول آیه ۳۹ سوره رعد ” یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ”شامل کتب پیامبران می شده و بخش دوم که ثابت و از زمان برکنار و اجلی ندارد ، قرآن خدا یا همان ام الکتاب است.
تنها قران محفوظ در نزد خداوند از تعدی از زمان برکنار است. اگر چه کتب آسمانی پیامبران ، همگی از جانب خداوند و نسخه ای از همان ام الکتاب است ، اما اجل خود را دارند و البته این اجل به اراده خداوند بستگی دارد که کتابی را محو کند یا نگه دارد.

با برداشت ذکر شده از آیات فوق ، می فهمیم که بین کتاب آنچنانکه در نزد خداست با کتب آسمانی آنچنانکه بر پیامبران نازل شده تفاوت وجود دارد، بنابراین حتی اگر ما کاملا معنای مورد نظر در قرآن را بفهمیم ، همچنان بخشی از حقیقت از دست ما خارج است و ان حقیقتی است که در نزد خداست و در کتب مذکور نیامده است و در گذر زمان آشکار می شود. بر این اساس سهم و بهره  آیندگان  از حقیقت  همواره  از گذشتگان بیشتر است.

 

 ادامه دارد

 

+ آیا قرآن سخن محمد( ص) است ؟ (قسمت اول)

 

 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
محمدعلی رضائی
اسفند ۲۹, ۱۳۹۸ ۶:۱۱ ب٫ظ

چه باید کرد؟ همه ما از مردمان عامی و عادی گرفته تا دانشمندان و متفکرین بالاخره به جایی میرسند که از خود می پرسند : با این همه مسئله و مشکل در کشور و جهان چه باید کرد؟ بنظر من خداوند از طریق آخرین پیامبرش و در قرآن کریم راه حل این مسئله و پاسخ این سوال را به روشنی فرموده است. ان الله یامروا بالعدل و الاحسان آری خداوند به زبان پیامبرش در ۱۴ قرن پیش به دو امر مهم انسانها را سفارش فرموده است. : ۱. عدل ۲. احسان (شفقت) در مورد قسط و عدل گویندگان و مفسران… مطالعه بیشتر»

محمدعلی رضایی
محمدعلی رضایی
مهر ۱۵, ۱۳۹۸ ۱۲:۴۰ ب٫ظ

فرق فلسفه و دین و عرفان فرق فلسفه و دین و عرفان را باید در نگرش و بینش یا نگاه فیلسوف و دیندار و عارف جستجو کرد.فیلسوف می گوید :ای انسان، عاقل باش و در زندگی به عقل تکیه کن و کارهایت را بر پایه عقل انجام بده تا در زندگی موفق و خوشبخت شوی.دیندار می گوید :ای انسان، به خدا ایمان بیاور و به حرف خدا گوش کن و کارهایت را براساس دستورات خدا انجام بده تا در زندگی موفق و خوشبخت شوی.اما عارف می گوید :ای انسان، تو عین خدایی، عقل را تو آفریده ای و کامل میکنی،… مطالعه بیشتر»

2
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx