انسانِ در موقعیت

علی زمانیان: ما آدمیان در ظرف مکان و زمان، در شرایط، وضعیت ها و موقعیت های متفاوت و بعضا متضادی زیست می کنیم. در همه ی آنات زندگی خویش، ساکن یکی از هزاران ایستگاهی هستیم که مستمرا و پر شتاب، تغییر می کند. به سخن دیگر، هر لحظه در احوالی و در وضعیتی بسر می بریم که ممکن است با…

علی زمانیان: ما آدمیان در ظرف مکان و زمان، در شرایط، وضعیت ها و موقعیت های متفاوت و بعضا متضادی زیست می کنیم. در همه ی آنات زندگی خویش، ساکن یکی از هزاران ایستگاهی هستیم که مستمرا و پر شتاب، تغییر می کند. به سخن دیگر، هر لحظه در احوالی و در وضعیتی بسر می بریم که ممکن است با چند لحظه ی پیش و یا دقایق بعد متفاوت باشد. تصویر انسان‌ِ بی موقیت، در خلا و یا فضای مه آلود انتزاعی، تصویر خطا و غیر واقعی از انسان است. تصویر واقعی این است: انسان، یعنی ” انسانِ در موقعیت”.

 

فهم انسان و تبیین رفتارهای او در گرو فهم موقعیت هایی است که محدودیت ها و اقتضائاتی را برای عمل او ایجاد می کند. بدون فهم حقیقی از موقعیت ها، راه چندانی برای شناخت رفتار انسانی باقی نمی ماند. علاوه بر این که اساسا تصور انسان تهی از موقعیت، ممکن نیست. این ادعا، سویه ی دیگری از بحث معرفت شناختی است که به چگونگی فهم انسان از هستی و از واقعیت ها می پردازد و می پرسد: آیا “نگریستن از هر کجا به ناکجا” ممکن است؟ آیا ما با واقعیت، بدون مانع و هر گونه پیشداوری مواجه می شویم؟ آیا جهان واقعیت ها، آن گونه که واقعا هست به تور شناخت و فهم می افتد یا شناخت به صورت خالص و فارغدلانه ممکن است؟ “تامس نیگل” بر این باور است که: ” مادام که ما همینیم که هستیم، نمى‏توانیم یکسره از خود بیرون شویم. هر چه کنیم، باز هم اجزاى ‏جهانیم، و دسترسى محدودى به سرشت واقعى بقیه ی اجزاى جهان و نیز به سرشت واقعى خودمان داریم. خود عینیت، ‏ما را به این تشخیص، رهنمون مى‏شود که ظرفیت، قدرت، استعداد، و امکاناتش محدود است.” [۱]

ادعای نوشته ی حاضر، این است که حیات آدمی، همواره و به نحو مستمر و لحظه به لحظه، در موقعیت ها و وضعیت های مختلفی تعین و تجلی می یابد. از این رو، شناخت و داوری در باره ی رفتارها نیز منوط به این است که ویژگی ها و مختصات هر یک از این موقعیت و وضعیت ها را بشناسیم تا فهم درستی از رفتارها بدست آوریم. مسلم است شخصی که در موقعیت اندوه است، رفتاری متفاوت از کسی دارد که در موقعیت ابتهاج و شادمانی است. آن که در موقعیت وصال با محبوب است، کنشی متفاوت از دردمندی دارد که در فراق و هجران می سوزد. اندوه و شادی، وصال و فراق، نمونه هایی از موقعیت هایی است که سبب کنش متفاوت می شوند. از کسی که در اندوه بسر می برد، نمی توان انتظار لبخند و پایکوبی داشت. چرا؟ زیرا اندوه و فراق، منطق خودشان را دارند. همه ی سخن این است که ماهیت و چگونگی این موقعیت ها را فهم کنیم تا در نهایت، به فهم رفتار انسانی که در این موقعیت ها بسر می برد، نایل آییم. “بدن ما ذهن ما را اسیر هوس ها و نوسانات خود می کند. هضم ناهاری سنگین می تواند کل دیدگاه ما در باره ی زندگی را تغییر دهد. به عقیده ی مونتنی، احساس می کنم قبل و بعد از صرف یک وعده غذا آدم کاملا متفاوتی هستم. وقتی تندرستی و روز آفتابی به من لبخند می زند، کاملا سرخوشم، به محض این که ناخن پایم در گوشت فرو برود، زودرنج، بداخلاق و عبوس می شوم.” [۲]

خلاصه ی کلام این است که: فهم کنش انسان، در گرو فهم موقعیت هایی است که کنشگر در آن می زید.

در یک صورت بندی کلی، موقعیت ها را می توان به دو دسته ی بزرگ تقسیم کرد.

اولا، موقعیت های عینی، آفاقی و بیرونی

ثانیا، موقعیت های ذهنی، روان شناختی، انفسی و درونی

و اگر موقعیت ها ی عینی و وجودی را به جهت مثبت و منفی تقسیم کنیم، در نهایت، چهار دسته موقعیت کلی داریم که باید از هم متمایز شوند. یعنی:

الف) موقعیت های فردی

۱. موقعیت عینی مثبت فردی. مانند: پیروزی و موفقیت در شغل و تحصیل، داشتن منزلت و احترام اجتماعی، ثروت و سرمایه های مالی، موقعیت اشتغال، وصال در کنار یار، آسایش

۲. موقعیت عینی منفی فردی. مانند: تحقیر شدن، بیکاری، فقر، هجران از یار، شکست، از دست دادن عزیزی.

۳. موقعیت وجودی و انفسی مثبت. مانند: امید، شادی، ابتهاج، آرامش و رضایت.

۴. موقعیت وجودی و انفسی منفی. مانند: غم و اندوه، افسردگی، اضطراب، ترس، نگرانی، یاس و نومیدی، شکست عاطفی و احساس ناتوانی.

۵. موقعیت بدنی مثبت. مانند: سلامت، توانایی و قدرت جسمی، زیبایی، نشاط و سرزندگی.

۶. موقعیت بدنی منفی. مانند: درد، ضعف و سستی جسمی، بیماری، نقص جسمانی، گرسنگی و تشنگی.

ب) موقعیت های جمعی

۷. موقعیت جمعی مثبت. مانند: رفاه عمومی، امنیت، شرایط دموکراتیک، جامعه ی اخلاقی و پیروزی های جمعی.

۸. موقعیت جمعی منفی. مانند: شرایط جنگ، استبداد، فقر عمومی، ناامنی، جامعه ی غیر اخلاقی و جنگ.

ج) موقعیت طبیعی

۹. موقعیت طبیعی مثبت. مانند: آب و هوای خوش، سرسبزی و آبادانی، سرما و گرما.

۱۰. موقعیت طبیعی منفی. مانند: خشکسالی، قحط سالی و کمبود، گرما، سیل و زلزله.

 موقعیت شناسی و صورت بندی دهگانه از انواع وضعیت هایی که ممکن است در یک، دو و یا بیش تر از این وضعیت ها قرار گیریم، از آن جهت اهمیت دارد که این موقعیت ها است که رفتار و کنش آدمیان را ممکن می سازد. هر یک از این موقعیت ها است که به ما می گوید که ممکن است افراد، در آینده دست به چه کنش هایی بزنند.

 طرح این مطلب، تقریبا بدیهی و تقسیم بندی ارایه شده، به دو جهت اهمیت دارد:

اولا، فهم رفتارها منوط به این است که انسان را در موقعیت هایش بشناسیم.

ثانیا، داوری در باره ی رفتارها، وقتی می تواند منصفانه و واقعی باشد که آدمی را در موقعیتی که در آن قرار دارد محاسبه نماییم.

وقتی در مقام فهم رفتارها و کنش های آدمیان بر می آییم، یادمان می رود که ادراک درست از انسان، وقتی ممکن می شود که او را در ظرف موقعیتی که در آن قرار دارد، ببینیم. به همین دلیل است که دریافت درست و واقع بینانه ای از کنش ها بدست نمی آوریم. به عنوان مثال، “میشل بن سایق”(رزمنده ی جنبش پارتیزانی چه گوارایی در دهه ی هفتاد میلادی در آرژانتین)، در کتاب خود به این نکته اشاره می کند که نمی توان زندانی را که با شکنجه در هم شکسته شده است و دوستانش را لو می دهد، انسانی خائن و دشمن بدانیم. زیرا ترس، دردها و جراحت ها و تهدیدهای بیش از توان زندانی به او ورد می شودو او را در هم خورد می کند . به تعبیر”سایق”، گویی “در درون دستگاهی گیر افتاده باشید که همچون چرخ گوشت، انسان و انسانیت در آن له و لورده می شود.”تصویری که “سایق” از موقعیت زندان ارایه می دهد غم انگیز و هولناک است.” می توانند هر کاری که بخواهند با شما بکنند. هیچ پناهگاهی وجود ندارد، شما محو شده اید. وارد دنیای دیگری می شوید که نه مادری وجود دارد، نه پدری و نه رفیقی. کسی وجود ندارد که به او شکایت کنید. کسی که به او بگویید: غل و زنجیرم را بردارید می خواهم راه بروم.”[۳]

چگونه می توانم رفتار گرسنگانی را به درستی فهم کنم و داوری منصفانه ای در باره ی رفتارشان به دست دهم در حالی که در این جا در اتاقی خنک و آرام نشسته ام و در حالی که صبحانه ام را کامل خورده ام و اکنون هم فنجان چای در کنارم، در ذهنم به تحلیل آن رفتارها می اندیشم. وقتی غذای کافی در سفره نیست و تعداد کودکان نشسته ی کنار سفره می دانند اگر نان را از برادر و خواهر خود نگیرند، گرسنه خواهند ماند، معلوم است که باید به سفره هجوم بیاورند. در این حالت است که اخلاق بقا حاکم می شود. “تهدیدهای درازمدت برای بقا، اخلاق را در تنگنا قرار می دهد[۴]…..در تحمل انسان و تهدید درازمدت به نقطه ای می رسیم که ورای آن، عدالت برای کسانی که گرفتار شده اند بی معنی می شود و کسانی که بیرون گود نشسته اند نمی توانند آنان را با اصول اخلاقی ارزیابی کنند.”

فهم رفتار و ارزیابی و سنجش آن منوط به این است که آن رفتار را در زمینه ها و مناسبات، تنگناها و محدودیت هایی قرار دهیم که در آن رخ داده است. فهم و داوری در باره ی کنش ها بدون در نظر گرفتن شرایط و موقعیت، فهم و داوری پر خطا خواهد بود. فهم رفتار یک عاشق، وقتی ممکن می شود که پیش از این، با موقعیت عشق آشنا شده باشیم و این موقف و ایستگاه را شناخته باشیم. وقتی می توانیم رفتارهای یک مادر را در هنگام از دست دادن فرزندش فهم کنیم که پیش از این با موضوع از دست دادن و اندوه مرگ عزیزان آشنا شده باشیم و یا تجربه هایی از این دست را از سرگذرانده باشیم. همچنین وقتی می توانیم داوری منصفانه ای در باره ی کنش ها داشته باشیم که آن کنش ها را در موقعیتها و شرایط وقوع آنها در نظر بگیریم.

آبراهام مزلو(روان شناس)، با طرح نظریه ی سلسله مراتب نیازهای های انسان، پنج موقعیت را از یکدیگر تفکیک می کند. در این مدل، فهم کنشگر، منوط به این است که او را در سلسله مراتب مازلویی قرا دهیم و کنش او را تبیین نماییم. این نظریه، تلاش می کند چیستی و چرایی رفتارها را توضیح دهد. به اعتقاد مزلو، نیازهای آدمی از یک سلسله مراتب برخوردارند که رفتار افراد در لحظات خاص، تحت تأثیر شدیدترین نیاز قرار می‌گیرد. هنگامی که ارضای نیازها آغاز می‌شود، تغییری که در انگیزش فرد رخ خواهد داد بدین گونه است که به جای نیازهای قبل، سطح دیگری از نیاز، اهمیت یافته و محرک رفتار خواهد شد. نیازها به همین ترتیب، تا پایان سلسله مراتب نیازها، اوج گرفته و پس از ارضاء، فروکش کرده و نوبت به دیگری می‌سپارند[۵].

در این نظریه، نیازهای آدمی در پنج طبقه قرار داده شده‌اند که به ترتیب عبارتند از:

۱. نیازهای زیستی و فیزیولوژیک: خوراک، پوشاک، غریزه جنسی و مسکن.

۲. نیازهای امنیتی: نیاز به رهایی از وحشت، تأمین جانی و نیاز به حفاظت از خود در زمان حال و آینده.

۳. نیازهای اجتماعی: احساس تعلق و محبت؛ علاقه به دیگران.

۴. احترام و عزت نفس: موفقیت و احترام متقابل، دیده شدن از سوی دیگران.

۵. خودشکوفایی: یعنی شکوفا کردن تمامی استعدادهای پنهان آدمی. «آنچه آنسان می‌تواند باشد، باید بشود»[۶].

آرزوها, ترجیحات ارزشی، کنش ها و انتظارات یک شخص، کم و بیش به این وابسته است که در کجای این سلسله مراتب نیازها قرار می گیرد. آن که هنوز نیازهای اولیه و فیزیولوژیک خود را نتوانسته است حل و فصل کند، بدیهی است که رفتارهایش با آن که در پنجمین پله ی این سلسله مراتب قرار دارد. اینگلهارت(جامعه شناس)، با تکیه بر داده های پژوهش میدانی وسیع، معتقد است که ساختار نظام های ارزشی و حتی باورها، آشکارا به این وابسته است که شخص، در میانه ی کدام نیازها شناور است. به عنوان مثال، “کسانی که در باره ی نیازهای طبیعی، احساس ناامنی می کنند، دیدگاه و رفتار سیاسی کاملا متفاوت با آنهایی دارند که در باره ی این نیازها احساس امنیت می کنند.”[۷] در این نظریه، نیازهای مادی ارضا نشده، بر نیازهای ذهنی، زیباشناختی و اجتماعی تقدم دارند. در نظریه ی اینگلهارت، نه تنها کنش ها، بلکه ترجیحات ارزشی و باورها نیز به این وابسته است که آدمی در چه موقعیتی زندگی می کند و با کدام نیاز دست و پنجه نرم می کند.

“برایان فی”[۸] ، پرسشی را مطرح می کند که “آیا باید همان کسی باشی تا آن کس را بشناسی؟” برایان فی، ذیل مفهوم “شناخت شناسی خودی”، به این نکته می پردازد که برخی بر این باورند که برای فهم شخص یا گروهی دیگر، آدم باید همان شخص یا شبیه همان شخص یا عضو همان گروه باشد. “فی” با نقد این تز می گوید “کس بودن نه شرط کافی و نه شرط ضروری برای شناختن کسی است”. اما برای شناخت دیگری، توانایی فهم معنای کنش آنها و معنای تجربه ی شخصی آنها ضروری است. برای آن که به معنای تجربه و رفتار دیگران دست یابیم، لاجرم باید آن رفتار را در زمینه های بروز و ظهور آن قرار دهیم و پروسه ی شکل گیری اش را ادراک کنیم. این همان معنای موقعیت است که آدمی در تمامی لحظات زندگی اش درون آن می زید. و البته این سخن، هیچ به معنای آن نیست که آدمی یکسره از اختیار، تهی است و دست بسته ی موقعیت ها است. این گونه نیست که ما آدمیان در زندان اجبارها زندگی می کنیم و هر چه انجام می دهیم لاجرم از آن هستیم. درست است که موقعیت ها و وضعیت ها، چهارچوب هایی برای کنش ایجاد می کنند, محدودیت ها و مقتضیاتی را بر ما بار می کنند، اما ما هنوز می توانیم علی رغم همه ی موقعیت ها، دست به کنش بزنیم. اگر نتیجه و محصول موقعیت ها و رفتار آدمی، تماما ناشی از شرایطی باشد که در آن زندگی می کند، آن گاه موضوع تغییر و تحول اجتماعی را نمی توانیم تبیین کنیم. نقد اجتماعی و تحول در مناسبات و نظامات فرهنگی در طول تاریخ نشان می دهد که کسانی توانسته اند از دایره ی فرهنگ، عرفیات زمانه و بدیهیات زمان خود بیرون بیایند و در تقابلی منتقدانه و از ورای آنها دست به کنش بزنند. علاوه بر این، اگر آدمی را تماما دست بسته ی موقعیت ها تلقی کنیم، اخلاق، بلاموضوع می شود. زیرا رفتار، آن هنگام می تواند مشمول داوری اخلاقی قرار گیرد که آدمی از اراده ی کافی برخوردار باشد. وقتی می توان در باره ی کنشی به داوری اخلاقی تن داد که آن کنش را نتیجه ی آگاهی و اراده ی کنشگر بدانیم.

واقع نگری به ما می گوید، ما زندانیان موقعیت ها نیستیم اما حقیقتا این موقعیت ها هستند که خودشان را بر ما تحمیل می کنند، زیرا ما بر فراز موقعیت ها پرواز نمی کنیم بلکه در زمین واقعیت هایی گام می زنیم که صعب و سخت و اجبارکننده اند. واقعیت هایی که راه گریز را بشدت محدود و تیره می کنند. و اشاره به این نکته هم ضروری است که آدمی به میزانی که اختیار و اراده ی خود را در برابر واقعیت ها و موقعیت ها واگذار کرده و فردیت خود را فراموش نموده است، زندانی تر از فردی است که فردیتش فربه است و برپای خود ایستاده است.

نکته ی آخر

از آن چه گفته شد می توان نتیجه گرفت که در هنگام فهم دیگری و داوری در باره ی کنش هایش، الزاما باید او را در موقعیت هایش بررسی کنیم. و این یعنی مشاهده ی انسانِ در موقعیت. دیدگاهی که انسان را در موقعیت هایش می بیند به انصاف و عدالت نزدیکتر است. زیرا به علل و عواملی توجه می کند که بر افراد تحمیل می شود و سبب محدودیت و مقتضیاتی می گردد. بنابراین قانون نمی تواند عادلانه باشد زیرا قانون نمی تواند به مختصات و ویژگی های شخصی و موقعیت های افراد نظر کند. قانون، مبتنی بر حکم کلی و تعمیم پذیری معقول است. اما دیدگاه انسانِ در موقعیت، داوری را از عمومیت می اندازد و جزیی نگر می شود. در این نگرش، فهم و داوری در باره ی هر شخص، معطوف به موقعیت ها و تجربه های شخصی است. در این نگرش، فرد، ملاک است و نه جمع. سیستم قضایی، مبتنی بر شباهت ها است اما نگرش انسانِ در موقعیت, مبتنی بر تفاوت ها است. به نظر می رسد این همان چیزی است که در آیه وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ[۹] آمده است. این که آدمیان به صورت فرد و تک به تک نزد خداوند خواهند رفت، از این رو است که داوری در باره ی هر فرد را فقط می توان با خود او مقایسه کرد و مورد داوری قرار داد. هر فرد با توجه به موقعیت ها و وضعیت هایش مورد محاسبه قرار می گیرد. شاید معنایش این باشد که هر یک از آدمیان، یک کیس و یک پرونده ی خاص هستند و نمی توان برای رفتارهای مشابه، یک رای و یک حکم صادر کرد. این همان چیزی است که به عدالت نزدیک تر است. با این همه انسان، در اسارت موقعیت هایش نیست. انسان واجد اراده است و همواره می تواند علیه موقعیت هایش طغیان کند. و اراده اش را بر موقعیت هایش تحمیل کند.



[۱] –  تامس ننیگل (ThomasNagel)مصطفى ملکیان، فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۷ – تابستان ۱۳۷۵

[۲] – آلن دوباتن، تسلی بخشی های فلسفه، ترجمه عرفان ثابتی، تهران: انتشارات قنوس، ۱۳۸۳

[۳] – مبارزه، مقاومت و زندگی میشل بن سایق، آن دوفورمانتیل، ، ترجمه حمید نوحی، تهران:گام نو ۱۳۸۱

[۴] – مبارزه، مقاومت و زندگی میشل بن سایق، آن دوفورمانتیل، ، ترجمه حمید نوحی، تهران:گام نو ۱۳۸۱

[۵] – رضائیان، علی؛ مدیریت رفتار سازمانی، تهران، سمت، ۱۳۷۹

[۶] – پیشین

[۷] – رونالد اینگهارت، تحول فرهنگی در جامعه ی پیشرفته صنعتی, ترجمه مریم وتر، تهران انتشارت روزنه

[۸] – برایان فی، فلسفه امروزین علوم اجتماعی، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران: طرح نو،

[۹] – سوره انعام, آیه ۹۴ : و به تحقیق شما تک تک همچنانکه نخستین بار شما را خلق کرده ایم به نزد ما آمده اید.

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
فرشته
فرشته
خرداد ۲۵, ۱۳۹۵ ۵:۰۵ ب٫ظ

[quote name=”زمانیان”]…
فکر کنم می توان از خاطی هم دفاع مشروع و مشروط کرد. همان کاری که وکلا انجام می دهند…[/quote]

دفاع مشروع را در مورد قربانی جرم به کار می برند نه مجرم و خاطی. قربانی جرم در برابر حمله مجرم از خود دفاع می کند.
مشکل اینجاست که شما کلمات را در جای خود به کار نمی برید به همین علت در تبیین منظور خود به مانع بر میخورید.
در هر حال ممنونم از توضیحات تون جناب زمانیان

زمانیان
زمانیان
خرداد ۲۳, ۱۳۹۵ ۶:۵۵ ق٫ظ

خانم فرشته اصلا موضوع دفاع از خاطی نیست. بلکه شرح یک موقعیت است. موقعیتی که در چگونگی داوری ما موثر است و اگر این موقعیت را نادیده بگیریم قضاوت منصفانه ای نخواهیم کرد. می دانید چرا خاطی و خطا و یا فاعل و فعل را از هم جدا می کنم؟ زیرا بر این باورم می توان بر خاطی مشفق بود و از او نفرتی به دل نگرفت. اما جلوی خطا را گرفت. خاطی البته مسئولیت کارش را برعهده دارد و باید آن را رفع و رجوع کند…فکر کنم می توان از خاطی هم دفاع مشروع و مشروط کرد. همان کاری… مطالعه بیشتر»

فرشته
فرشته
خرداد ۲۱, ۱۳۹۵ ۱:۴۲ ب٫ظ

[quote name=”زمانیان”] … اما منظور من از این که قانون ناعادلانه است از این رو است که داور و قاضی نمی تواند تمام احوال و موقعیت های فرد خاطی را در نظر بگیرد. نمی تواند سهم جامعه و دیگران را در بروز جرم محاسبه نماید… این سخن یعنی به میان آوردن احوال شخصی و موقعیت انفسی فرد خاطی…[/quote]

خودتان پاسخ خودتان را دادید! منظور من هم این بود که جنابعالی، به طور ناخودآگاه از مجرم یا به تعبیر خودتان خاطی دفاع می کنید.
حتی در مثالهای شما هم مفروض بودن آن پیشفرض یعنی دفاع از خاطی و مجرم مشهود است.

نیما
نیما
خرداد ۱۹, ۱۳۹۵ ۹:۵۲ ب٫ظ

[quote] این که آدمیان به صورت فرد و تک به تک نزد خداوند خواهند رفت، از این رو است که داوری در باره ی هر فرد را فقط می توان با خود او مقایسه کرد و مورد داوری قرار داد. هر فرد با توجه به موقعیت ها و وضعیت هایش مورد محاسبه قرار می گیرد. شاید معنایش این باشد که هر یک از آدمیان، یک کیس و یک پرونده ی خاص هستند و نمی توان برای رفتارهای مشابه، یک رای و یک حکم صادر کرد. این همان چیزی است که به عدالت نزدیک تر است. [/quote] ما زبان را ننگریم و قال… مطالعه بیشتر»

زمانیان
زمانیان
خرداد ۱۹, ۱۳۹۵ ۳:۱۲ ب٫ظ

[quote name=”فرشته”]از این جمله که “قانون نمی تواند عادلانه باشد”استنباط کردم. قانون به ضرر چه کسی عادلانه نیست؟[/quote] قانون هم می تواند به ضرر خاطی و یا قربانی، ناعادلانه باشد. اما منظور من از این که قانون ناعادلانه است از این رو است که داور و قاضی نمی تواند تمام احوال و موقعیت های فرد خاطی را در نظر بگیرد. نمی تواند سهم جامعه و دیگران را در بروز جرم محاسبه نماید…. وقتی این چنین است نمی تواند عادلانه منصفانه باشد. می دانید چرا قانون نمی تواند عادلانه باشد؟ زیرا قانون هر کنشگری را مطلقا مختار و صاحب اراده ی… مطالعه بیشتر»

فرشته
فرشته
خرداد ۱۹, ۱۳۹۵ ۲:۳۰ ب٫ظ

از این جمله که “قانون نمی تواند عادلانه باشد”استنباط کردم.
قانون به ضرر چه کسی عادلانه نیست؟

زمانیان
زمانیان
خرداد ۱۹, ۱۳۹۵ ۱:۲۵ ب٫ظ

پیشاپیش، لزوم دفاع از مجرم مفروض انگاشته شده، یعنی قانون باید وضع مجرم و موقعیتش را درک کند اما موقعیت قربانی مهم نیست! مایلم بدانم شما از کدام سخن این نوشته دفاع از مجرم را استباط کرده اید.همه ی سخن این است که هر کسی در کنش های خیر و شری که دارد، دیگران هم سهمیند. بنابر این افتخار کنش خیر، تماما از کنشگر نیست و تمام مسئولیت کنش شر از آن کنشگر نیست. و همچنین مایلم بدان قانون عادلانه از نظر شما چگونه قانوینی است؟به نظرم قانون وقتی می تواند عادلانه باشد که سهم واقعی دیگران را از دوش… مطالعه بیشتر»

فرشته
فرشته
خرداد ۱۹, ۱۳۹۵ ۱۱:۳۶ ق٫ظ

مبرا بودن دیوانه و کسانی که اختلالات روحی شدید دارند از مسئولیت کیفری
همینطور مبری بودن اطفال
همینطور جاری نبودن قصاص برای مرتکبین قتل غیر عمد که مثلا در اثر اشتباه یا حواس پرتی کسی را کشته اند و.

سهیل
سهیل
خرداد ۱۹, ۱۳۹۵ ۱۱:۱۴ ق٫ظ

خانم فرشته مثال یا دلیل برای سویه دوم قانون نیاورده اند.

فرشته
فرشته
خرداد ۱۹, ۱۳۹۵ ۶:۱۴ ق٫ظ

حرف غریبی است که قانون عادلانه نیست. قوانین برای انسان فارغ از موقعیت بشر اولیه وضع نشده بلکه بعد از سالها پس از پدید امدن حیات انسانی و با تجزیه و تحلیل موقعیت بشر و درک و فهم وضع و حال وی وضع شده است.در مدعای آقای زمانیان، پیشاپیش، لزوم دفاع از مجرم مفروض انگاشته شده، یعنی قانون باید وضع مجرم و موقعیتش را درک کند اما موقعیت قربانی مهم نیست! قانون دو سویه است حال و شرایط قربانی را هم درک می کند. قصاص فلسفه اش این است. اصل مدعای نوشته هم اثبات نشده و به طور ضعیف به… مطالعه بیشتر»

10
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx