انجماد چارچوب؛ خطری در کمین روشنفکری
نیلوفر – معین مشکات : به گمانم میتوان چیزی شبیه آنچه را که ابن خلدون در باب انحطاط حاکمیت سلسله های سیاسی میگفت در حاکمیت مشربهای فکری نیز جستجو کرد. تصور میکنم هرگاه جنبش های فکری به سوی مکتب شدن پیش بروند، مقدمۀ انحطاط خود را رقم می زنند. معتزلۀ خردگرا که طغیانی علیه تعصبات نصگرایانه بود و برای آزادگی و آزاداندیشی مبارزه می کرد، در دام تعصبات فرو غلطید و در زمانی که قدرت گرفت اسارت فکری شدیدی بر علیه مخالفان تحمیل و راه نابودی خویش را تسهیل کرد…
****
بسم الله الرحمن الرحیم
انجماد چارچوب؛ خطری در کمین روشنفکری
|معین مشکات|
به گمانم میتوان چیزی شبیه آنچه را که ابن خلدون در باب انحطاط حاکمیت سلسله های سیاسی میگفت[۱] در حاکمیت مشربهای فکری نیز جستجو کرد. تصور میکنم هرگاه جنبشهای فکری به سوی مکتب شدن پیش بروند، مقدمۀ انحطاط خود را رقم میزنند. معتزلۀ خردگرا که طغیانی علیه تعصبات نصگرایانه بود و برای آزادگی و آزاداندیشی مبارزه میکرد، در دام تعصبات فرو غلطید و در زمانی که قدرت گرفت اسارت فکری شدیدی بر علیه مخالفان تحمیل و راه نابودی خویش را تسهیل کرد.[۲] صوفیۀ مکتب گریز که علیه خطکشی های انحصارطلبانه و جمود ظاهرگرایانه شوریده بود شاهد پدید آمدن صوفیان بسیاری شد که تصوف را بدل به مذهبی با چارچوب مشخص کردند، حقیقت و لب معرفت را در انحصار طریقت خود میدیدند و بی بهره از علم ظاهر، دعوی علم باطن داشتند و با دلخوشی به ادا و اطوار ظاهری عارفانه، متصل بر فقیهان طعن میزدند.[۳] تشیع که برای پیمایش مسیر کمال و شاگردی پیشوایان معرفت شکل گرفته بود، هرگاه که مجال وارستن از احیاگران و اصلاحگران خود را پیدا میکرد، شکل مکتب انحصارگرایی را به خود میگرفت که سر و ته فکرش لعن بر خلیفه های سه گانه و نقل کرامت های بزرگان بود.
جنبش اجتماعی-فکری با مشاهدۀ نقصهای جامعه، بر اساس آرمانهایی مطلوب شکل میگیرد و برای اصلاح قدم میگذارد، پیروانی جذب میکند، قدرت میگیرد و هویت خود را بر اساس آرمانها شکل میدهد. از اینجاست که بعضی پیروان جنبش –شاید بی آنکه خود بدانند- بیشتر به همین هویت توجه میکنند تا حقیقت و غایت. اینجا دیگر نام مهم میشود نه انجام. فرد بیش از آنکه در پی ترقی باشد در پی معرفیست. میخواهد به دیگران بگوید: «من پیروی فلان مشرب هستم» او میخواهد تمایزات و برتریهای خود را بر دیگران نشان دهد و لذا لازم است چارچوبی برای هویت خود تدارک ببیند و اگر تعداد پیروان نظیر او در آن جنبش افزون شوند و غلبه یابند، آنگاه این چارچوب بر جنبش اولیه تحمیل میشود و آن را تبدیل به مکتب میکند. سپس این «ما»ی مکتبی، احتیاج به یک «شما»ی مکتبی دیگر دارد تا در مقابل آن عرض اندام کند و بهاین طریق هویت خود را زنده نگاه دارد. زیرا اگر فضا چالشی نباشد و نقطههای اختلاف برجسته نشوند، اختلاط پیروان مکتبها، به التقاط میرسد و زمینۀ ذوب یکی در دیگری را فراهم میکند. امری که یهودیان بهخوبی دریافته بودند و لذا سعی میکردند سد میان خود و بیگانگان را نگاه دارند.[۴] حتی اگر مکتب هویت-طلب دشمنی جدی برای خود نیابد، ممکن است یک دشمن فرضی برای خود بسازد. بهطور مثال معمولاً در ایران مکتب پانترکیسم را چندان جدی نمیگیرند و آن را مهم نمیدانند. این نحله نیز برای آنکه از تکاپو نیفتد، یک دشمن خیالی به نام پانفارسیسم جعل کرد تا در سایۀ مبارزه با آن، اندیشههای افراطی خود را رواج دهد.
وقتی جنبش تبدیل به مکتب میشود، از جهتی قوام میگیرد، چرا که اسم و رسم یافته است اما این اسم و رسم آفت جان او میشود که جمع بسیاری از هواداران را دلسرد کند و آنها از حمایت از مکتب دست بکشند. بی جهت نیست که قبل از آنکه لعن و طعن خلیفه ها از مشخصات لازمۀ هویت شیعی شود، چتر تشیع جمعیت ها و قشرهای بسیار متعددی از امت اسلام را در برمی گرفت. چندان که به قول حاکم جشمی، شیعیان به کثرت خود احتجاج میکردند![۵] اما انجماد چارچوبها و تحمیل ضرورتها سبب دفع حداکثری شد. چه نیکو فرمود حضرت لائوزه که «آن ره که نام دارد نپاید»
تا آنجا که من در حد بضاعت خود سمت و سوی مسلکهای مختلف را میبینم، احساس میکنم جریان روشنفکری نیز چنین سمت و سویی در پیش گرفته و تعداد نواندیشانی که در پی کسب هویت نواندیشی هستند در حال فزونیست و روشنفکری میرود که تبدیل به یک مکتب شود. گویا که در نزد بعضی نواندیشان، هدف سخن نو گفتن است، نه گنج حقیقت سفتن! مهم گفتن حرفیست که بوی تازگی بدهد ولو حرفهای کهنه غنی تر باشد و معضلات را بهتر حل کند. نواندیشی در نزد بعضیها تبدیل به مرامی شده که بناست گفته های عالمان سنتی را رصد کند تا از در مخالفت با آنان به در آید! ای بسا هیچ معضلی را هم حل نکند و حتی شاید معضلی بیفزاید. اما فقط به “نِقّ و نقد” بپردازد و تمام معرفت و حکمت اش خلاصه در غرغر شود که «فقیهان چنین کردند و متحجران چنان کردند». در نظر این دوستان روشنفکر و نواندیش کسی ست که چنان ژستی بگیرد و چنین سخنانی بگوید وگر نگوید یا بدتر از آن –خدای ناکرده (!)- از سنتی ها دفاعی به زبان براند، انسانیست متحجر و خشک مقدس!
اگر من درست دیده باشم، پس بر ذمۀ خود میدانم به چاره جویان بگویم: روشنفکری به ذات خویش نهضتی بس مبارک است، اما اگر تعداد این طیف از نواندیشان –که عامیان نواندیش هستند- غلبه یابد، بدل به مرام سخیف و مبتذلی خواهد شد که جای هیچ اعتنایی باقی نخواهد گذاشت. چارۀ کار در آزاداندیشی است! عامیان نواندیش تصور میکنند آزاداندیشی اختصاص به آنها دارد و فی المثل عالمان سنتی همه از آن بی بهره اند. اینگونه تعصبات انحصارگرایانه، خود حاکی از عدم آزاداندیشی آنان است و من این امکان را نمیپذیرم که کسی روشنفکر باشد و آزاداندیش نباشد! به جد معتقدم که هرچند بایستی احترام بزرگان را نگاه داشت و از ایشان با لقبهای احترام-آمیز یاد کرد، اما دامنۀ مصداقهای اهانت را نباید آنقدر فراخ گرفت که جلوی نقد را بگیرد! اگر فلان روشنفکر دینی مغالطه ای کرده است باید بدون هیچ هراسی مغالطۀ او را نشان داد و این مصداق اهانت نیست. تعصب به خرج دادن بر هر شخصی، خواه فلان آیت الله باشد و خواه فلان دکتر، باز هم از تعصب بودن اش کم نمیشود. یعنی که تعصب برای هیچ مشربی اماننامه نفرستاده است!
لازم است که انسان هر مشرب و مرامی را در نقطۀ مقابل خود میداند دقیق بشناسد وآنچه را که درست میگویند بپذیرد! شرط آزاداندیشی همین سخن ساده و بدیهی است و من فکر نمیکنم چیزی از شأن سنتی ها و نواندیشان کم شود که در سخن یکدیگر تأمل کنند و آنچه را حق یافتند به تشکر بپذیرند! خداوند همۀ ما را از بلای تعصب به دور بدارد آمین.
پی نوشت ها:
[۱] برای مثال ر.ک: ابنخلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمۀ محمدپروین گنابادی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲، ص۲۷۹[۲] فاخوری، حنا، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی ص۱۳۶
[۳] این وضعیت انتقاد بزرگان صوفیه را هم بر میانگیخت که نمونه های آن را میتوان در رساله القشیریه از امام قشیری، کشف المحجوب از هجویری، کیمیای سعادت از امام غزالی، شرح التعرف از مستملی بخاری، مثنوی معنوی از مولانا و… مشاهده کرد.
[۴] برای شرح بیشتر این موضوع میتوانید به کتاب “باورها و آیینهای یهودی” اثر الن آنترمن –خاصه دو فصل نهایی آن- رجوع کنید.
[۵] جشمی، حاکم، تثبیت دلائل نبوه سیدنا محمد ج ۱ ص ۲۱۱
جناب مشکات از کم گفتن و نغز گفتن تان بسیار لذت و بهره بردم و هنگام خواندن در اندیشگاه من چندین جرقه- گره گشا زده شد برایتان آرزوی مراتب بالای آزادد اندیشی را دارم