نیمه‌ی تاریک اخلاق اسلامی (۲)

| مجید نواندیش | موارد جواز خدعه، نیز همواره مورد مذمّت منتقدان بوده و موارد سوء استفاده از آن فراوان است و لذا آن نیز مثالی از نیمه‌ی تاریک اخلاق اسلامی برشمرده می گردد. در این پاره نوشت، به بررسی حدود و ثغور خدعه، افتراق جواز و حرمت آن می پردازیم. سپس حیله شرعی بررسی می‌شود و موارد جواز و…

| مجید نواندیش |

موارد جواز خدعه، نیز همواره مورد مذمّت منتقدان بوده و موارد سوء استفاده از آن فراوان است و لذا آن نیز مثالی از نیمه‌ی تاریک اخلاق اسلامی برشمرده می گردد. در این پاره نوشت، به بررسی حدود و ثغور خدعه، افتراق جواز و حرمت آن می پردازیم. سپس حیله شرعی بررسی می‌شود و موارد جواز و حرمت آن مشخص می گردد.

بررسی لغوی خدعه

خدعه: از ماده­ “خدع” است به معنای وادارکردن دیگرى به کارى که او در صدد آن کار نبوده و آشکار کردن کارى برخلاف آنچه که پوشیده است[۱]. “خدعه” معنایی شبیه به معنای مکر دارد. اما گستره­ معنایی آن محدودتر از “مکر” است.

کید: به معنای سعی و تلاش در ضرر رساندن به غیر به صورت حیله کردن معنا شده است. این ماده در بسیاری از موارد به معنای مکر بیان شده است.

نهی از خدعه

مکر جزء گناهان کبیره می باشد.

در وسائل الشیعه است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «مسلمان نباید مکر و خدعه کند، زیرا از جبرئیل شنیدم که مکر و خدعه در آتش است» پس فرمود: «کسی که مسلمانی را فریب دهد یا به او خیانت کند، از ما نیست»

امیرالمومنین (ع) مى فرمایند:

اِیّاکَ وَ الْخُدیعَهَ فَاِنَّ الْخُدیعَهَ مِنْ خُلْقِ الَّلئیم[۲]

بپرهیز از فریب دادن دیگران . بدرستى که فریبکارى خوى انسان پست مرتبه است.

همچنین می فرمایند:

لا دینَ لِخُدّاعٍ [۳]

انسان خدعه گر در صراط دین نیست.

عـلى (ع ) بـارهـا نـفـس عـمـیـق و بـلنـدى مـى کـشـیـد و مـى فـرمـود: اى واى! بـا من مکر مى کنند و حـال آن کـه مـى دانـنـد کـه من به مکرشان آگاهم و راه هاى مکرو حیله را بیش از ایشان مى شناسم ولیـکـن مـى دانـم مال خدعه، آتش جهنم است ، پس بر مکرشان شکیبایى پیشه مى کنم و آنچه را که آنان مرتکب مى شوند، من مرتکب نمى شوم.

عـلى (ع ) ، تـمـسـک بـه خـدعـه را حـتـى در سـیاست ، حکومت و زمامدارى جایز نمى داند. آنگاه که گـروهـى از مـردم بـه حـضـرت پـیـشـنـهـاد کـردنـد کـه بـه کـسـانـى کـه بـه [امـثـال مـعاویه ] با تو راه مخالفت مى پیمایند حکومت را واگذار کن و سپس ‌ برکنار نما فرمود: حیله گر، نیرنگ باز و پیمان شکن همه در آتشند[۵].

برخی پیشنهاد می‌کردند برای فریب هم که شده حضرت مدتی کاری به کار معاویه نداشته باشد، اما علی (ع)  می‌فرمود: نه به خدا قسم حاضر نیستم معاویه را حتی برای دو روز ابقا کنم. یکی از این افراد ابن‌عباس بود که به علی (ع)  عرض کرد: «أما سمعت رسول الله یقول: الحرب خدعه! …»؛ آیا نشنیده‌ای که رسول خدا فرمود جنگ خدعه است؟ علی (ع)  باز هم نپذیرفت و فرمود: ای ابن‌عباس من از خرده‌کاری‌های تو و خرده‌کاری‌های معاویه به دورم» [۶] یعنی من این روش فریب‌کاری را نمی‌پسندم.

این روایت تاریخی به خوبی نشان می‌دهد که علی (ع)  ابقای موقتی معاویه را به حکومت شام به‌منظور عزل راحت‌تر او نیرنگ می‌دانست و علی‌رغم پیشنهاد ابن‌عباس که تصور می‌کرد این کار خدعه و مجاز است، آن را نپذیرفت. امیرالمومنین همچنین در شورای شش نفره عمر، وقتی عبدالرحمن بن عوف به آن حضرت پیشنهاد کرد: حاضرم با شما بیعت کنم با این شرط که به سیره شیخین (علاوه بر قرآن و سنت پیامبر) عمل کنی، نپذیرفت و حاضر نشد (هرچند با دروغ مصلحتی) خود را پایبند به سیره شیخین نشان دهد. در واقع او نخواست با خدعه و دروغ و فریب به حکومت دست یابد.

موارد جواز خدعه

در جـنـگ خـنـدق ، عـمروبن عبدود به همراه چندتن از نیروهاى دشمن با پرش اسب ، از باریکترین نـقـطـه خـنـدق عبور کرد و در برابر مسلمانان رجز خوانى کرد. پیامبر اکرم (ص) به مسلمان ها دسـتـور مـقـابله داد، امّا هیچ کس حاضر نشد به مقابله با عمرو برود، تا اینکه على (ع) به پا خـاست و با اجازه رسول خدا(ص ) به میدان شتافت و با عمرو به نبرد پرداخت . على (ع) در آن دم تـدبـیـر بـه کار بست . به عمرو فرمود: تو که جنگجوى عربى ، پس چرا با کمک دیگران بـه نـبرد من آمده اى ؟ همین که عمرو به عقب نگاه کرد، على (ع) با یک ضربه سریع ، دو ساق پـایـش را جـدا کـرد و سـپس سر از تنش ‌ جدا نمود و سر او را در حالى که از آن خون مى ریخت ، نـزد رسـول خـدا آورد. پـیـامبر فرمود: با او حیله کردى ؟ امیرمؤ منان (ع) عرض کرد: آرى، جنگ خدعه است[۷].

از رسول خدا نقل شده است که در جنگ خندق فرمود الْحَرْبُ خُدْعَهٌ ، جنگ فریب است[۸].

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود:
ثَلاثٌ یَحْسِنْ فیهِّنَ الْکِذْب: الْمَکیدَهُ فِی‌الْحَرْبِ وَعَدْتُکَ زُوْجَتُکَ وَالْاصْلاحِ بَیْنَ النَّاسِ

در سه جا دروغ نیکوست، فریب در نبرد و وعده به همسر خود و سازش دادن میان مردمان[۹].

عـدى بـن حاتم مى گوید: روزى که حضرت على (ع ) در صفین با معاویه مواجه شد، با صداى بـلنـد بـه اصـحاب خود فرمود: ((وَ اللّهِ لاَقْتُلَنَّ مُعاوِیَهَ وَ اَصْحابَهُ)): به خدا قسم! معاویه و اصحاب او را خواهم کشت! سپس به آهستگى فرمود: ان شاء اللّه . و من که نزدیک او بودم عرض کـردم یـا امیرالمومنین! تو بر آنچه فرموده بودى، قسم خوردى، امّا بعد جمله ان شاء اللّه را ادا فرمودید. على (ع ) فرمود: الحرب خدعه ، مردم مرا به راست گفتارى مى شناسند. قصدم این بود که اصحابم را تحریص و تشجیع کنم تا انسجام خود را حفظ نمایند[۱۰].

غدر

خدعه و غدر در بعضی احادیث در کنار یکدیگر مورد استفاده قرار گرفته اند. لذا آن را نیز اندکی بسط خواهیم داد.

غَدْر به معنی ترک وفا و شکستن پیمان است. ضد کلمه غدر، «وفا» است. وقتی گفته می‌شود «وفی بعهده» در جایی است که غدری به‌کار نبرده باشد.

غدر نیز جزء گناهان کبیره می باشد.

در سوره مائده پاره آیه یک آمده است:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ….

اى کسانى که ایمان آورده‌اید، به قراردادها[ى خود] وفا کنید….

امیرالمومنین (ع) در خطبه ۱۰۰ نهج البلاغه می فرمایند: والله ما معاویه بادهی منی و لکنه یغدر و یفجر ولولا کراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس و لکن کل غدوه فجره و کل فجره کفره ولکل غادر لواء یعرف به یوم القیامه

به خدا سوگند معاویه از من زیرکتر نیست. او پیمان شکنی و گنهکاری (مکر و حیله) می کند . اگر پیمان شکنی ناپسند و نامطلوب نبود من زیرکترین مردم می بودم! ولی پیمان شکنان گنهکارند و گناه کاران اهل فجور و نافرمانی. هر پیمان شکنی را روز قیامت پرچمی است که بدان شناخته می شود.

امیرالمومنین در نامه به مالک اشتر نوشته است که به پیمان و امان خویش به دشمن وفادار باشد، خیانت نکن و نیرنگ نورز، چرا که وفای به عهد و پیمان یکی از اصول انسانی است که همه انسان ها در آن اتفاق نظر دارند[۱۱].

در جنگ صفین، پس از امضای صلح میان امام علی و معاویه یکی از یاران امام (محرز بن جریش بن ضلیع) که صلح را موجب خواری و زبونی می دانست از ایشان خواست که آن را نقض کند که با مخالفت جدی امام مواجه شد[۱۲].

شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهر) پس از اشاره به عدم جواز غدر، خدعه در جنگ را جایز می‌داند[۱۳].

حدود و ثغور خدعه

فریب نظامی دشمن امروزه جزء تاکتیک های نظامی می باشد و بهره بردن از آن در جنگ واقعی منطبق با عقل هست. اما اینکه مدام دشمن برای خود فرض نماییم و تمامی عرصه ها را عرصه جهاد و جنگ با دشمن بدانیم و در نتیجه استفاده از خدعه را در آن عرصه ها مجاز بدانیم، این تفسیر و تاویل شرعی نیست و از نظر عقل و منطق هم قابل پذیرش نمی باشد.

همچنین غدر یا پیمان شکنی، هیچگاه جایز نمی باشد!

حیله شرعی

مکر و خدعه با خداوند تبارک و تعالى نیز می تواند انجام گیرد. یکی از انواع آن، بهره جستن از حیله هایی برای حلال نمودن حرام ها از جمله ربا می باشد که اصطلاحا حیله شرعی یا بخش نامشروع آن کلاه شرعی نامیده شده است.

اما در باب حیله شرعی، حیله، به معنای چاره جویی می باشد. بنابراین تعریف لینک [۱۴]، به طور کلی، حیله در اصطلاح فقها؛ حیله به کار بستن راه هایى است که گرچه ظواهر قانون در آن رعایت شده، ولى چه بسا با روح قانون مخالف است. به دو قسم مشروع و نامشروع تقسیم بندی می نمایند.

امام صادق (ع) در حدیثی صحیح ضمن پاسخ به چند سؤال شخصی به نام ابن‌حجاج، از پدر بزرگوارش امام باقر (ع) نقل می‌کند که فرمود: نعم الشیء الفرار من الحرام الی الحلال؛ چه خوب چیزی است فرار کردن از حرام به سوی حلال.[۱۵]

براساس این حدیث مشهور که مورد استناد برخی از فقها قرار گرفته و به گفته صاحب جواهر در ستایش این قبیل حیله‌های شرعی وارد شده، حیله شرعی نوعی فرار از ارتکاب حرام و اقدام به انجام عمل حلال است که این خود می‌تواند دلیلی بر جواز بخشی از حیله‌های شرعی باشد.

از جمله حیل شرعی متداول می توان به رهن خانه توأم با یک اجاره بسیار اندک، استفاده از لغت کارمزد به جای بهره در نظام بانکی، رشوه را با نام هدیه گرفتن، عملیات لیزینگ اشاره نمود که بعضی مشروع و بعضی نامشروع هستند.

سوره ص آیه ۴۴ را بعنوان یکی از موارد استفاده از حیل شرعی، برخی از فقیهان بدان استناد کرده‌اند، این آیه است:

و (ایوب را گفتیم) دسته‌ای از چوبهای باریک (خرما) به دست گیر و (بر تن زن خود که بر زدنش قسم یاد کردی) بزن و عهد و قسمت را نشکن (و زن را هم بی گناه نیازار) ما ایوب را بنده صابری یافتیم، نیکو بنده‌ای بود که دایم رجوع و توجهش به درگاه ما بود.

چنان که در تفسیر این آیه آمده، حضرت ایوب (ع) در حال بیماری به علت تخلفی که از همسرش سر زده بود، سوگند یاد کرد که بعد از بازیابی سلامت خود، او را صد تازیانه بزند، اما بعد از بهبودی به لحاظ علاقه و محبتی که به او داشت و از طرفی خدمت و پرستاری فداکارانه همسرش، از سوگند خود پشیمان شد و در اجرای آن تردید کرد. او از یک سو نمی‌توانست سوگندش را بشکند و از سوی دیگر دلش راضی نمی‌شد که آن حد سنگین را بر همسر وفادارش اجرا کند. خداوند رئوف برای حل مشکل عبد صالح خود ایوب (ع) و خروج او از این تنگنا، راه حلی شرعی به او آموخت که یک دسته چوب نازک از ساقه‌های گندم، جو، یا خرما و مانند آن را تهیه کند و یک بار بر بدن همسرش بنوازد. بنابراین اجرای حد به این شکل، نوعی حیله و چاره جویی شرعی برای فرار از تنگنایی شرعی است که خداوند متعالی آن را به پیامبرش آموخت.

در مقابل در آیه ۲۳۱ سوره بقره آمده است:

و هرگاه زنان را طلاق دادید بایستی تا نزدیک پایان زمان عدّه یا آنها را به سازگاری (در خانه) نگاه دارید و یا به نیکی رها کنید، و روا نیست آنان را به آزار نگاه داشته تا بر آنها ستم کنید. هر کس چنین کند همانا بر خود ظلم کرده است. و آیات خدا را به مسخره نگیرید و به یاد آرید نعمت خدا را که به شما لطف فرمود و (به خصوص نعمت بزرگ) کتاب آسمانی و حکمت الهی را که به شما فرستاد و شما را به اندرز آن بهره‌مند گرداند، و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا به همه چیز آگاه است.

پاره آیه مهم آن ولا تتخذوا آیات اللّه هزواً می باشد. این عبارت بر حرمت هر حیله‌ای دلالت دارد که مقاصد شارع از تشریع احکام  روح و باطن حاکم بر احکام  را به تمسخر گیرد.

همچنین طبق نظر همه فقهاء هر حیله‌ای که‌ به‌طور قطع ناقض غرض شارع باشد، به لحاظ تناقض در قانون گذاری و لغویتی که درپی آن خواهد بود، عرفاً مورد تجویز شارع قرار نمی‌گیرد و به بیانی که شرح آن گذشت، محکوم به حرمت و بطلان است.

حدود و ثغور حیل شرعی

پروردگار متعال، به نیات درونی همه انسان ها و آنچه از فکر آنها می گذرد آگاه هستند. امکان فریب دادن پروردگار عز و جل وجود ندارد. عالم ملکوت، باطن اعمال را دریافت می نمایند و تمیز و تشخیص درست یا غلط بودن آن فعل یا مجموعه افعال برای شان سهل و آسان هست. حیل شرعی، قراردادی ست میان انسان ها. اما باید همواره متوجه بود که امکان فریب دادن پروردگار عز و جل و عالم ملکوت به هیچ وجه وجود ندارد.

Author Contact Email: nzibayi@gmail.com

مراجع

[۱] لسان العرب، ج‌۸، ص۶۳

[۲] غرر الحکم و درر الکلم ، عبد الواحد آمدى ، ج ۲، ص ۳۰۶

[۳] غرر الحکم و درر الکلم ، عبد الواحد آمدى ، ج ۶، ص ۳۹۳

[۴] جامع السعادات ، محمد مهدى نراقى ، ج ۱، ص ۲۳۹

[۵] مستدرک الوسائل ، میراز حسین نورى ، ج ۹، ص ۸۳

[۶] مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۵۶؛ یوسفی غروی، موسوعه التاریخ الإسلامی، ج ۴، ص ۴۴۸

[۷] بحار الانوار، ج ۲۰، ص ۲۲۸

[۸] حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۳۳

[۹] صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۸۷، ترجمه مدرس گیلانی

[۱۰] مستدرک الوسائل ، ج ۱۱، ص ۱۰۲

[۱۱] نهج البلاغه، نامه ۵۳، ص ۴۴۲

[۱۲] دینوری، اخبار الطوال، ص ۱۹۷، منقری، وقعه صفین، ص ۵۱۹

[۱۳] نجفی، جواهر الکلام، ج ۲۱، ص ۷۹

[۱۴] https://www.islamquest.net/fa/archive/ar21425

[۱۵] وَسائِلُ الشّیعه ج ۱۸ ص ۱۷۸ – اَبوابُ الصَّرفِ باب ۶ شماره ۲۳۴۳۱ حدیث ۱

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
مرادی
مرادی
شهریور ۱۰, ۱۴۰۲ ۴:۵۷ ب٫ظ

برداشت مطرح شده از آیه ۴۴ سوره ص ، قابل مناقشه است…اگر از آیات قبل شروع کنیم و فقط رعایت اتصال آنها را در نظر بگیریم و نه برداشت های رایج را ، معلوم میگردد در اثر مس شیطان و عمل به گناه (حنث) خود ایوب نبی ، ایشان دچار بیماری میشوند…این مورد گناه با انتخاب شیطان آلودگی داشته است… نبابد فراموش کنیم که ایوب نبی دارای مال و منال بسیار بوده و در معرض لغزش…همانطور که در همین سوره بیان میشود که سلیمان نبی سرگرم اسبان خود شد و از نماز به وقت جاماند و… گفت خورشید در حجاب… مطالعه بیشتر»

1
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx