ضرورت ارتقاء قانون اساسی 

|محمد علی رضایی| قانون اساسی کشور ما لازم است براساس حقوق عامه و انسانی ایرانیان اصلاح شود و از حالت عدالت دینی به حالت عدالت فرادینی و جهانی ارتقاء یابد. حکومت ما در ایران حتا اگر بخواهد مروج و مشوق زندگی معنوی مردم هم باشد باید پایه و اساس زندگی معنوی را که همانا عدالت گسترده و فرادینی است فراهم نماید تا بدینوسیله موانع زندگی معنوی برداشته شود و مردم بتوانند خودشان راه زندگی معنوی خود را جستجو کرده و به آن عمل نمایند. 

|محمد علی رضایی|

همه چیز در زندگی به نظم نیاز دارد و نظم به عقل. همه چیز در زندگی به عقل نیاز دارد و عقل به وجدان.

عقل و وجدان و نظم (عون) ارکان سه گانه زندگی هستند.

عقل و وجدان در انسان مانند دو نهال نوپایی هستند که باید در انسان پابه پای هم رشد کنند. عقل مانند تنه درخت محکم و استوار بالا می رود و وجدان مانند نیلوفر به دور آن می پیچد و تنه درخت را خشن و نازیبا است نرم و زیبا می کند. ما انسانها اما در رشد این دو نهال در وجودمان کوتاهی می کنیم و هر دو متناسب و متعادل با هم رشد نمی دهیم. اغلب تنه درخت (عقل) را در خود قوی و رسا می کنیم ولی نیلوفر (وجدان) خود را آب نمی دهیم و به اندازه کافی رسیدگی نمی کنیم. در نتیجه عقلمان (IQ) قوی ولی وجدانمان (EQ) ضعیف باقی می ماند و ترکیب درخت وجودمان زشت و بدقواره می شود.

ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه.

***

عدالت امری فرادینی است حکومت هم باید فرادینی باشد. 

جهان همیشه از بی عدالتی رنج برده و اکنون هم در لهیب آتش بی عدالتی می سوزد. انسان از دیرباز عدالت را شناخته و ارزش آن را در رأس ارزشهای زندگی خود قرار داده است. بشر به همان اندازه عدالت را می شناسد که ظلم را می شناسد و عدالت را به همان اندازه دوست دارد که از ظلم بیزار است. پیامبران دین خدا را آوردند و به مردم معرفی کردند تا مردم بدانند که خداوند هم مانند آنها از ظلم و ظالم بیزار است و بلکه بیشتر از آنها تا جایی که برای ظالمین عذاب و عقابی شدید دنیوی و اخروی قرار داده است. از آن موقع به بعد بود که دید مردم نسبت به خداوند عوض شد و آنها دیگر نه تنها از خداوند نترسیدند بلکه او را بسیار هم دوست داشتند و پیامبران و اولیاء الله توانستند مردم را بخصوص مردم ستمدیده و مظلوم را به این وسیله به طرف خداوند و عدالت جلب نمایند و به زندگی امیدوار نمایند.

اما عدالت مفهومی است که فقط در مقابل ظلم معنا پیدا می کند. به این معنا که اگر در جایی ظلم نباشد عدالت هم معنایی ندارد و ضرورتی هم ندارد. بدون موضوع ظلم، عدالت معنا و مفهومی ندارد. ظلم های زمان های قدیم و زمان پیامبران و بویژه پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد ص عدالتی را ایجاب می کرد که شرح آن عدالت به زیبائی و بسیار کامل در قرآن آورده شده است. بعد از آخرین پیامبر ص تا کنون بیش از ۱۴۰۰ سال می گذرد و امروز نوع ظلم ها در جهان بسیار تغییر کرده است که عدالتی متناسب با این نوع ظلم ها را می طلبد. اما گروهی از پیروان و دوستداران پیامبر ص و اهل بیت ع می خواهند و اصرار دارند با همان نوع عدالت و با همان ابزار و ادله (شریعت) مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش به جنگ مظالم امروزی بروند که این امری نشدنی و غیر معقول است.

امروز دموکراسی ابزار و وسیله و راهکار مناسب تری برای مقابله با مظالم جهان است. دین و مذهب از نظر محتوا و قابلیت های فکری و تئوریک قادر به مقابله با مظالم امروزی نیست ولی دموکراسی از این لحاظ باز تر، جامع تر و قوی تر است. در زمان امام حسین علیه السلام دین بود ولی دموکراسی نبود. اگر دموکراسی بود و گروهها و قبایل و احزاب با روش دموکراسی به حکومت می رسیدند نه با زور و جنگ و خشونت امام حسین علیه السلام به شهادت نمی رسید.

امروز علوم انسانی فرادینی بسیار گسترش یافته و قابلیت های فراوانی برای حل مسائل فردی و اجتماعی انسان بوجود آورده است.

ظلم ها همه یکسان و با هم برابر نیستند. ظلم ها را هم باید مانند اشیاء طبقه بندی و کد بندی نمود تا بتوان مهربانی های برطرف کننده آنها را شناسایی و ارزش گذاری نمود. امروزه ظلم را به دو گروه کلی تخلف و جرم طبقه بندی می نمایند. در میان مظالم ظلم هایی هستند که مادرند. یعنی ظلم های بزرگ اجتماعی و سیاسی اند که آنقدر بزرگ و کهنه هستند که بصورت فرهنگ و عادات اجتماعی و سیاسی مردم در آمده اند و متاسفانه ظلم های کوچک اخلاقی از آنها بوجود می آیند. حکومت عدل وظیفه دارد تا نظمی را در جامعه ایجاد کند که بتواند نخست ظلم های مادر را از بین ببرد و سپس بتواند جلو ظلم های کوچک اخلاقی را نیز بگیرد و راهشان را سد کند. متاسفانه بیشتر حکومت ها براساس تفکر فلسفی لیبرالیسم شکل گرفته و سازمان یافته اند. لیبرالیسم اگرچه ظاهرآ براساس حفظ آزادی و حقوق فردی و اجتماعی انسان بنا شده ولی عملاً موجب گسترش ظلم و بی عدالتی در جوامع شده است. زیرا اخلاق و وجدان انسانی و معنویت الاهی در آن نقشی ندارد. و متأسفانه اسلام هم که برپایه دوستی و اطاعت از خدای مهربان بنا شده بدلیل پیروی مسلمانان از قوانین سرمایه داری و لیبرالیسم و پذیرش این نوع اقتصاد در احکام معاملات و کسب و کار خود دچار همان نقیصه های لیبرالیستی و سرمایه داری شده و از معنویت  هدف پیامبران الاهی بکلی دور افتاده اند.

شاید دانشمندان علوم اسلامی و فقها بتوانند کمبود های عدالت دینی را برطرف نمایند و آن را متناسب با نیاز امروز در مقابله با مظالم بشر اصلاح نمایند اما لازم است برای اینکار ابتدا فقها مسایل و مظالم عصر حاضر را خوب بشناسند و دموکراسی را به عنوان یک راه حل مناسب و کارآمد و فراگیر برای رفع این مظالم بپذیرند و سپس دست به اصلاحات عدالت دینی خود بزنند. اسلامی که حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه معرفی کرده است یک دموکراسی پلاس یا «دموکراسی خداگرا» است که روح عشق و معنویت و مهربانی انسانها نسبت به یکدیگر در آن  وجود دارد.

ظلم و احسان (مهربانی) دو مفهوم کلیدی هستند که تمامیت زندگی فردی و اجتماعی (اخلاقی و سیاسی) انسان را در بر گرفته و عدالت حالت آرام و مطلوب بین این دو مفهوم است که اتفاقاً هدف ادیان و اسلام نیز هست. بنظر من این دو مفهوم آنقدر اهمیت دارند که بجای اصطلاح امر به معروف و نهی از منکر که راهبرد زندگی انسان معنوی در اسلام است با اصطلاح «امر به احسان و نهی از ظلم» جایگزین شود.

ان الله یامر بالعدل و الاحسان

متاسفانه در حال حاضر مرغ فقها که بخش اعظمی از دانشمندان علوم اسلامی را تشکیل می دهند یک پا دارد. آنها همچنان اصرار بر عدالت دینی دارند و دموکراسی را به عنوان حکومت فرادینی و مناسب جوامع انسانی قبول ندارند.

امروز بشر بعد از هزاران سال زندگی اجتماعی به حدی از عقل و شعور و آگاهی و وجدان اجتماعی رسیده است که می داند چرا نباید ظلم کند و چگونه می تواند قوانین و مقرراتی را وضع کند که جلو ظلم ظالمین و آنانکه برای رسیدن به خواسته های خود به قوانین و مقررات و اخلاق و وجدان اجتماعی توجه نمی کنند را بگیرد. اما بدلیل آنکه تعداد ظالمین کم نیستند و عده و عده بیشماری دارند و به همه ابزارهای لازم و از جمله قوانین و مقررات نیز مجهزند و به دروغ و فریب و زر و زور هم متوسل می شوند تا اراده خود را به هر قیمتی که لازم است پیش ببرند. به همین دلیل هنوز بطور کلی انسان نتوانسته که جامعه را از لوث وجود ظلم و ستم پاک کند و بعید است که در آینده هم به این راحتی بتواند فقط با قانون و مقررات گذاشتن و تبیین و آموزش قوانین کاری کند که انسانهای ظالم دست از ظلم و ستم خود بردارند. زیرا ظلم نکردن و بهتر است گفته شود، مهربانی و احسان، یک انگیزه و عشق و اراده و وجدان درونی قوی می خواهد که انسان را از درون وادارد که دست بکار ظالمانه نزند و هر کاری را براساس احترام، توافق و رضایت دیگران انجام دهد.

اما این مشکل عدم رعایت قانون از سوی بعضی از مردم (ظالمان) دلیل نمی شود که اگر قوانین و از جمله قانون اساسی اشکالات تئوریک داشت آن اشکالات را برطرف نکنیم. قانون اساسی کشور ما لازم است براساس حقوق عامه و انسانی ایرانیان اصلاح شود و از حالت عدالت دینی به حالت عدالت فرادینی و جهانی ارتقاء یابد. حکومت ما در ایران حتا اگر بخواهد مروج و مشوق زندگی معنوی مردم هم باشد باید پایه و اساس زندگی معنوی را که همانا عدالت گسترده و فرادینی است فراهم نماید تا بدینوسیله موانع زندگی معنوی برداشته شود و مردم بتوانند خودشان راه زندگی معنوی خود را جستجو کرده و به آن عمل نمایند.

ان الله لایغیرو ما به قوم حتا یغیروا ما بانفسهم 

خداوند زندگی هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه آن قوم افکار و عقاید و طرح و نقشه و مسیر زندگی شان را تغییر دهند.

اصولا هدایت بیشتر مواقع به معنای عوض کردن مسیر زندگی است وگرنه کسی که در مسیری در حال حرکت و زندگی است نیازی به هدایت ندارد. اما وقتی مسیر زندگی پر از سوال و ابهام و گمراه کننده باشد نیاز به هدایت یک راهنما و راه بلد در مسیر می گردد.

ایمان و دینداری به این نیست که روی عقاید و افکار نادرست خود پافشاری کنیم و آنها را تغییر ندهیم. ایمان و دینداری درست آن است که اگر لازم شد که زندگی را تغییر دهیم ابتدا فکر و عقیده خود را به فکر و عقیده بهتر تغییر دهیم و تعالی ببخشیم تا زندگی مان متناسب با آن فکر و عقیده برتر عوض شود و تعالی یابد. پیامیر گرامی اسلام هم در طول زندگی خود چندین بار افکار و عقاید خود را تغییر دادند و بدینوسیله توانستند زندگی خود و زندگی پیروان خود را بهبود دهند و تعالی ببخشند.

اگرچه ارتقاء افکار و عقاید لازمه زندگی انسان است اما من فکر می کنم اگر یک روز را در سال بصورت نمادین به روز ارتقاء فکر و عقیده اختصاص دهیم بسیار نیکو خواهد بود و من برای خودم این روز را نوروز (اول فرودین) قرار داده ام.

اصل دین ای بنده روزن کردن است
دوزخ است آن خانه کان بی روزن است
مولانا

قرآن را باید یک سند راهبردی برای زندگی دانست که پیامبر گرامی اسلام در ۱۴۰۰ سال پیش آن را برای مسلمانان به ارمغان آوردند. این سند راهبردی لزوماً حاوی راهکارهای هم برای زندگی در آن زمان و آن تاریخ و جغرافیای خاص (عربستان) بوده که ضرورتا لازم نبوده همه آن راهکارها (شریعت) در دوره های بعد هم با همان شیوه حفظ شوند. اما فقهای اسلام بدون توجه به لزوم تفکیک مقوله راهبرد از مقوله راهکار سعی در حفظ آن راهکارهای خاص آن زمان نموده و مسلمانان را تا آنجاکه توانسته اند از زندگی روزآمد بازداشته اند.

قبول کنیم که قاطبه ملت ایران بویژه فرهیختگان و دانشگاهیان با هدف تشکیل یک حکومت ملی و دموکراتیک دعوت امام خمینی ره را برای سرنگونی حکومت وابسته پهلوی لبیک گفته و انقلاب کردند. اما پس از سرنگونی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب هنگام تدوین قانون اساسی، فقهای شرکت کننده در تدوین قانون اساسی، یک حکومت غیرملی را جایگزین آن نمودند و بدین ترتیب هدف ملت ایران ابتر ماند.

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx