سرنگون افتادگان زیرِ منار (در بیان زمینه و زمانه ی ظهور و نحوه مواجهه با آن)

سید هادی طباطبایی: گویند که در زمانه ی ظهور، صیحه ای آسمانی شنیده شود و هول در جان مردمان اندازد و بانگ بر آوَرَد که آگاه باشید که حق با علی و شیعیان اوست. پس در پایانِ آن روز شیطان ندایی دیگر بر آوَرَد که آن ندایی باطل است. [۱] و گویند که مهدی موعود در مکه مکرمه اعلام ظهور…

سید هادی طباطبایی: گویند که در زمانه ی ظهور، صیحه ای آسمانی شنیده شود و هول در جان مردمان اندازد و بانگ بر آوَرَد که آگاه باشید که حق با علی و شیعیان اوست. پس در پایانِ آن روز شیطان ندایی دیگر بر آوَرَد که آن ندایی باطل است. [۱] و گویند که مهدی موعود در مکه مکرمه اعلام ظهور کند و پشت بر پشت کعبه زَنَد و صَلا دهد که اَنا بَقیهُ الله[۲] ، و اول کسی که دست مبارک آن حضرت را می بوسد جبرئیل می باشد، بعد از او ملائکه و نجباء و جن و بعد از ایشان نقبا بیعت کنند.[۳] دیگر آنکه که گویند چون زمانه ی ظهور نزدیک گردد، خروج یمانی رخ دهد، سفیانی سر بر آوَرَد، نفس زکیّه به قتل رسد، خَسف بیداء به وقوع پیوندد و دهها و صدها از این وقایع رخ نماید تا مهدی موعود(عج) از پس پرده ی غیب بیرون آید. گویی زمانه ای در می رسد که فهم و تفسیر آن، برای امروزیان صَعب و دشوار است.

هنگامه ای اسرار آمیز رخ می نماید. زمانه ای که دریافتِ حقیقتِ آن، به ذهن بشر در نمی آید. عالَمی دگر است و روزگارِ اسرار آمیزی دیگر. وقتی که سخن از دنیایی متفاوت است، برای درک آن نیز می باید به آگاهی و فهمی دگر توسل جست.

آگاهی های انسانی

آدمیان را دو گونه آگاهی است. یکی “آگاهی مفهومی” است و دیگر “آگاهی فرامفهومی”. در آگاهی مفهومی، ذهن برای درک امور بیرونی، آنها را در قالب مفاهیم در می آورد. به این معنا که هر چه در قالب مفهوم در آید، قابل شناسایی است و هر چه در این قالب در نیامد، ناشناخته خواهد ماند. آگاهیِ مفهومی کارکرد سمت چپ مغز است. در این نحوه از آگاهی، ذهن امور بیرونی را در قالب مفاهیمی چون زمان، مکان، جوهر، علیت و … می ریزد تا به این وسیله، آنها را شناسایی کند. اینکه انسان بسیاری از امور را در نمی یابد از این حیث است که نمی تواند آن را در قالب یکی از مفاهیم صورتبندی کند. به فرض مثال، درک موضوعی که زمان و مکان نداشته باشد، برای ذهن دشوار است. آنجا که ذهن، توان مفهوم سازیِ جهان خارج را نداشته باشد، برای انسان بیگانه خواهد بود. اما هر کجا که توان مفهوم سازی را بیابد، آن را به راحتی در قالب عباراتی تبیین خواهد کرد و به شناخت آن راه خواهد برد.

شناخت و آگاهی انسان اما معطوف به این نحوه از ادراک نیست. نحوه ی دیگری از آگاهی نیز وجود دارد که آن را “آگاهی فرامفهومی” می نامند. این نحوه از آگاهی را نیم کره راست مغز بر عهده دارد. این نحوه از آگاهی، در زمانی رخ می دهد که توان مفهوم سازی وجود نداشته باشد. اموری که در حیطه ی منطق و استدلال در نمی آید و می باید با قدرتی فرامفهومی آن را دریافت، به این نحوه از آگاهی مرتبط اند. زبانی که در این نحوه از آگاهی وجود دارد، زبان استعاره است. برای تبیین این نحوه از آگاهی، زبانِ مرسوم به کار نمی آید. زبان پیچ و تاب بر می دارد. اگر سخنی هم گفته می شود، جز برای تقریب به ذهن نیست. به این معنا که در اینچنین آگاهی، زبانِ مرسوم، رهزنی کرده و واقعیت امر را مکشوف نمی کند. این عرصه، میدانِ راز است. در میدان راز، نمی توان از زبان مرسوم و معمول، برداشتهای ظاهری کرد و حقیقت را به فهمِ ظاهری محدود کرد.[۴] فرض بفرمایید، فردی که خوابی عجیب می بیند، در هنگامه ی خواب، آن وقایع را بسیار قابل فهم و مقبول می پندارد. اما همین که در هنگام بیداری بخواهد آن وقایع را بازگو کند، جز امور لایعقل در آن نمی-بیند. نمی تواند بسیاری از وقایع را با عقل و منطق خود سازگار ببیند. فهم خواب و رؤیا، زبانی دیگر را می-طلبد. زبانی که در قالب مفاهیم مرسوم در نمی آید.[۵] 

ما و زبانِ زمانه ی ظهور

باری! وقایعی که در هنگامه ی ظهور تحقق می یابد، اعمالی که به دست حضرت حجّت(عج) محقق می گردد، همگی در قالب زبانی بیان شده است که فهم آن، به زبان مرسوم و معمول ممکن نیست. فهم ظاهری آن، گاه سبب ساز رهزنیهایی می گردد و داعیه دارانی را به میدان می فرستد که گاه ادعای یمانی می کنند و بعضاً خود را سید خراسانی می خوانند و گاه هم خود را در رتبه ی مهدی آخرالزمان می پندارند. یکی مستند “به سوی ظهور می سازد” و خام اندیشانه به مصداق یابی می پردازد و شعیب بن صالح را کشف می کند. آن دیگری به زعم خود چنان خلوص می ورزد که برای لشکریان حضرتش، به جمع آوری یاران و اصحاب مدد می رساند.

گویی این رهزنیِ همیشه ی تاریخ بوده است. گاه نفس زکیه سر بر می آوَرد و گاه محمد علی شیرازی. یکی امر بر او مشتبه می شود و ادعای مهدویت می کند و دیگری، به پشتوانه ی پیروانش خود را در جایگاه مهدی می بیند. گویند که وقتی نفس زکیه با عنوان مهدی قیام کرد و بر سر همین ادعا کشته شد، پیروانی یافت که او را تقدیس کردند و مدعی غیبت وی شدند. منصور دوانیقی، نفس زکیه را به دسیسه ای از پای در آورده بود. فرزندِ منصور نیز از روی رقابت با نفس زکیه ادعای مهدویت کرد. منصور دوانیقی که مهدی دروغین را سر بریده بود، این بار از فرزندِ خود حمایت کرد و او را مهدی آخرالزمان نامید. گاهِ دیگر ابومسلم خراسانی سر بر آورد که پیروانش مرگ او را باور نداشتند و به انتظار ظهورش نشستند. محمد علی شیرازی (باب) هم که چون آوازه اش بلند شد و نامش بر سر زبانها افتاد، خود را مهدی نامید و حتی ادعای نبوت کرد. و شگفت آنکه داعیان مهدویت، نخست خود را در قالب پیروان مهدی(عج) معرفی می کنند، چرا که چنین ادعایی هیچ نیازی به کرامت و اعجاز ندارد و می توان ساده اندیشان را فریفت. اما پس از آن است که جمع شدنِ یاران و مریدان، کافی است تا گامی فراتر نهند و ادعای مهدویت کرده و خود را برگزیده ی خداوند قلمداد کنند. و داستانِ داعیانِ امروز نیز همینگونه است. احمدالحسن یمانی روستایی زاده ای بود که ابتدا ادعا کرد امام زمان به خوابم آمده و گفته است که تو با چهار واسطه، فرزند من هستی و وظیفه داری که علیه فساد علمی و مالی حوزه علمیه قیام نمایی. او با این تعابیر توانست برخی افراد را بر گرد خود جمع کند و آنگاه شرایط مهیّا بود تا خود را مهدی موعود معرفی نماید. پس از این حتی ادعای نبوت نموده است.

باری! اینگونه ادعاها از آنجا سر بر می آورد که پاره ای از روایاتِ زمان ظهور را به فهم ظاهری سنجیده اند و به مصداق یابی آن برخاسته اند. این مدعیان کاذب را فرو نهید و تعابیر برخی از روایات را بنگرید که بعضاً از خشونت های رفته بر دستان مهدی موعود سخن می گوید. در روایتی گفته شده است که از امام باقر(ع) پرسش شد آیا سیره ی مهدی(عج) به مانند رسول الله است؟ حضرت فرمود: “نمی شود و محال است که مهدی به سیره ی رسول الله باشد. رسول الله با نرمش، شفقت و رحمت، مردم را به هم پیوند می داد و ائتلاف قلوب پدید می آورد، در حالی که کار مهدی قتل است و توبه کسی را نمی پذیرد. وای بر کسی که مهدی را ملاقات کند”.[۶] و در روایتی دیگر گفته شده است که: “چون مهدی (عج) خروج فرماید تنها چیزی که میان او و مردم شامل عرب و عجم خواهد بود، شمشیر است”.[۷] اینگونه تعابیر اگر چه نیاز به سند شناسی و پالایش دارد، اما به نظر می رسد که چرخش زبانی را هم می باید در آن لحاظ کرد.

اینگونه منقولات در خصوص زمانه ی ظهور، در قالب “آگاهی مفهوم ساز” بیان نشده اند و نیاز به آگاهی فرامفهومی دارند. تفسیر آن بر اساس آگاهی های مرسوم و معمول، جز رهزنی به بار نمی آورد. می باید دست به دامان آگاهی فرامفهومی شد و جز این چاره ای در پیش نیست.
تفسیر مهدویت، زبان خود را می طلبد. برخی دیگر از مفاهیم دینی هم هستند که فهمی فراتر از “آگاهی مفهوم ساز” را می طلبند. در نظر آورید موضع شیخ عبدالکریم حائری را در قبال مسأله ی رجعت که گفت: “احقر به واسطه کثرت اخبار، اعتقاد به رجعت دارم به نحو اجمال، ولی این مطلب نه از اصول دین و نه از اصول مذهب است که فرضاً اگر کسی معتقد به آن نباشد، خارج از دین یا مذهب شمرده شود”.[۸]

و یا موضع ابن سینا را که در خصوص معاد جسمانی سکوت پیشه کرد و گفت که با عقل و منطق و برهان نمی توان به بدن اخروی و معاد جسمانی علم یافت؛ آنچه نبیّ مکرم گفته است را می پذیرم سمعاً و طاعتاً؛ اما بر آن دلیل و برهانی نمی شناسم و خِرَد را به این عرصه راهی نیست.[۹]

اینگونه امور دینی را می توان به سکوت گذراند. اگر سخنی در خصوص زمانه ی ظهور است، اگر داعیه داری، بانگ اَنا المَهدی سر می دهد، جز به تکذیب راهی در پیش نیست. آگاهیِ مفهوم سازِ ما، کمتر به فهم این امور نائل می آید. تنها می باید قُربی حاصل شود، آگاهی فرامفهومی فربه و فربه تر گردد تا فهمی از این مساله نیز به دست آید. هر آنکس که درکی فرامفهومی از ماجرای ظهور را کسب کرد، خود می تواند سِرّ آن را دریابد و به فهم آن زمانه نیز نائل گردد. در غیر این صورت، سخن گفتن از آن زمان و اتفاقات آن دوران، دشوار و ناممکن می نماید.

متولیان امور را نیز می باید تحذیر داد که چون در خصوص مهدویت سخن می گویند، به زبان پر رمز و رازِ آن واقف گردند و هرگونه روایتی را حمل بر ظاهر نکنند و کنکاش در خصوص حوادث زمانه ی ظهور را به همان موعد وانهند. نه از آن زمانه خبری دادن به کارِ امروزیان می آید و نه رغبتی دینی و ایمانی می افزاید. زمانه ی ظهور، رازی سر به مُهر است. سخنهای مکرر در خصوص آن دوران گفتن، نه تدبیری عقلانی است و نه می تواند دغدغه ای دینی لقب گیرد. کارشناسی مذهبی که بر صفحه ی تلویزیون ظاهر می شود و از انواع وقایع و رفتارهای زمانه ی ظهور سخن می گوید و به فهم ظاهریِ روایات بسنده می کند، جز اینکه آب در هاون می کوبند و آب به آسیاب مخالفان تشیع می ریزد، چه ثمره ی مبارکی به ارمغان می آورد؟ به نظر می رسد که ترویج بیش از پیش این موضوع، داعیه دارانِ مهدویت را متوهم تر کرده و در پای این مناره قربانی می کند.
سرنگون افتادگان زیر منار می نِگر صدها هزار اندر هزار.

 

*درج نخست در شماره ۱۲۸ مجله خیمه

پی نوشت ها

[۱] کتاب الغیبه شیخ طوسی، صص۴۳۵-۴۵۴؛ ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۳۷۱
[۲] شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص۶۷۳
[۳] محمد باقر مجلسی، مهدی موعود، ج۲، ص۳۱۱
[۴] این نحوه از تفکیک را دکتر آرش نراقی برای فهم پذیری مقوله­ی وحی به کار گرفته است. در این زمینه رجوع کنید به: آرش نراقی، سنت و افقهای گشوده، ص۱۴۷ به بعد.
[۵] قصد برابر نهادن وقایع ظهور با خواب را نداریم. تنها به قصد تقریب موضوع به ذهن، این برابری را برقرار کرده­ایم.
[۶] الغیبه النعمانی، ص۳۲۷
[۷] محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۵۲، ص۳۸۹
[۸] سید عبدالحجه بلاغی، تذکره عرفا، ص۲۵۹
[۹] ابن سینا، الشفا، الهیات، فصل السابع، فصل فی المعاد، ص۴۲۳

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
حسين آهوئى
حسين آهوئى
اردیبهشت ۳, ۱۳۹۸ ۷:۳۰ ب٫ظ

مطلب بسیار حساس و آموزنده اى که حق آن با نگارش کوتاهى مثل این ادا نمیشود. امید است آقاى طباطبائى هر چه زودتر در این باب نوشتار مشروح ترى’ حتى به صورت کتاب در اختیار علاقمندان قرار دهند. البته شخصا از دشوارى این کار در زمان و مکان کنونى به خوبى آگاه هستم ولى اطمینان دارم آقاى طباطبائى با توکل و پشتکارى که دارند بر این مهم فائق خواهند آمد.

1
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx