روان شناسی گرایی و نابرابری اجتماعی

محمد باقر تاج الدین: چندی پیش در نوشته ای از یکی از دوستان جامعه شناس به نام دکتر فردین علیخواه خواندم که روان شناسی گرایی در جامعه ما می خواهد راه حلی برای نابرابری های اجتماعی گسترده باشد و صدا و سیما هم مرتب از روان شناسان دعوت می کند که برای جامعه نسخه های فردی بپیچند و تنها بر…

محمد باقر تاج الدین: چندی پیش در نوشته ای از یکی از دوستان جامعه شناس به نام دکتر فردین علیخواه خواندم که روان شناسی گرایی در جامعه ما می خواهد راه حلی برای نابرابری های اجتماعی گسترده باشد و صدا و سیما هم مرتب از روان شناسان دعوت می کند که برای جامعه نسخه های فردی بپیچند و تنها بر توانمندی های فردی تکیه و تأکید کنند تا از پسِ انبوهی از مشکلات خویش برآیند، بدون توجه به ساختارها و الگوهای فرهنگی و اجتماعی بیمار و رنجوری که هر روز افراد جامعه را رنجورتر و بیمار تر می خواهند. افسوس که عموما جای جامعه شناسان در این بحث های مهم خالی است. این دوست گرامی ما حقیقتا نکات نغز و خواندنی ای گفتند و در تأیید گفته های ایشان من نیز متن زیر را بنا بر بضاعت اندک خویش قلمی می کنم.

روان شناسی گرایی جریانی است که کوشش می کند تمامی مشکلات و گرفتاری های فرد و جامعه را بر عهده خودِ فرد بگذارد و راه حل تمامی این مشکلات را نیز در فرد و توانمندی های او جستجو کند. به عبارت دیگر، روان شناسی گرایی دیدگاه ها، رفتارها و عملکردهای منفی، نادرست و غیر عقلانیِ فرد از یک سو و تنبلی، سستی، کم کاری و بی انگیزگی او از سوی دیگر را از جمله عوامل مهم عقب ماندگی و یا فقر و محرومیت فرد تلقی می کند. همان گونه که ملاحظه می شود روان شناسی گرایی همه موانع موفقیت و پیشرفت فرد را در خودِ فرد جستجو می کند و بر این اساس معتقد است تا خود فرد نخواهد و اقدام نکند هیچ اتفاق مثبتی هم در زندگی اش رخ نمی دهد. در یک نگاه کلی شاید این دیدگاهی که روان شناسی گرایی ارائه می کند چندان نادرست هم نباشد و حقیقتا باید گفت انسان دارای توانمندی های فردی فراوانی است که در صورت بروز و ظهور این توانمندی ها می تواند به اهداف مهمی دست پیدا کند. اما در نقد این دیدگاه باید گفت انسان در خلاء زندگی نمی کند، بلکه موجودی فرهنگی و اجتماعی است.

توانمندی های انسان درون جامعه و فرهنگی که در آن زندگی می کند هم می تواند فرصت بروز و ظهور پیدا کند و هم سرکوب شود. گویی روان شناسی گرایی به این نکته مهم و بنیانی توجه ندارد که رفتارها و عملکردهای فرد و حتی ذهن و اندیشه او تا حدود زیادی محصول الگوها و ساختارهای جامعه و فرهنگی است که در آن متولد شده و تربیت یافته است. به عنوان مثال در فرهنگی که کار و کوشش به عنوان الگوی اصلی ترویج می شود بدیهی است که بیشتر افراد چنین فرهنگی کار کردن را مهم ترین وظیفه خود بدانند و در مقابل بیکاری و تنبلی را از خود دور کنند. این موضوع البته منافاتی با توانمندی های فردی نداشته و بلکه بالعکس در چنین فرهنگی توانمندی های انسانی بهتر و بیشتر رشد می کند و بارور می شود.

اما حال تصور کنید در فرهنگی که به جای کار و کوشش رانت خواری، واسطه گری و دلالی به الگویی مسلط تبدیل شود چگونه می توان از افراد در خواست کار و تلاش نمود؟ و از آنان خواست که مثبت اندیش، آینده نگر و خلاق باشند؟ در فرهنگ واسطه گری و دلالی و رانتی، مثبت اندیشی و خلاقیت تا کجا می تواند برای افراد موفقیت در پی داشته باشد؟ البته که نمی توان منکر تأثیر خلاقیت و مثبت اندیشی شد و گفت که هیچ تأثیری در موفقیت های فردی ندارد، اما بحث ما فراتر از موفقیت های فردی است و بحث بر سر کاهش نابرابری های اجتماعی و پیشرفت متوازن و عادلانه جامعه است.

 

نابرابری های اجتماعی با به کارگیری مثبت اندیشی، خلاقیت و سایر توانمندی های فردی اگر چه تا حدودی کاهش می یابد، اما و هزار اما بدون اصلاح ساختارها و الگوهای فرهنگی و اجتماعی بسیار دور از ذهن به نظر می رسد که شاهد کاهش نابرابری های اجتماعی باشیم. نابرابری های اجتماعی بیشتر از آن که محصول عملکرد افراد باشند محصول عملکرد ساختارها و الگوهای فرهنگی و اجتماعی هستند و بر این اساس ضمن توجه به تربیت فرد و تمرکز بر توانمندی های فردی باید که در بنیان نهادن و یا اصلاح ساختارها و الگوهای مناسب فرهنگی و اجتماعی نیز کوشا بود. اکنون پرسش اصلی این است که چرا در جامعه ایران نابرابری های اجتماعی به طور مرتب تولید و بازتولید می شوند؟ و به رغم توصیه ها، سفارش ها و تأکیدها برای اصلاح و بهبود اخلاق و رفتار فردی چرا نتیجه مورد پسند و دلخواه به دست نیامده است؟ و هر روز شاهد افزایش شکاف طبقاتی و گسترش نابرابری های اجتماعی در جامعه هستیم؟

همه امور را فردی دیدن و اصلاح نابرابری های اجتماعی را از فرد آغاز کردن البته جای تأمل و بحث فراوان دارد. مثال ساده بزنم تا بحث برای خوانندگان روشن تر شود. کارگری را فرض کنید به طور شبانه روزی و با صداقت و درستی کامل و مبتنی بر توانمندی های فردی خویش کوشش می کند و در نهایت حقوق و دستمزد اندکی به دست می آورد تا خانواده ای را اداره کند. از سوی دیگر فرزندان این فرد اگر چه شاهد کوشش های بی دریغ و صادقانه پدرشان هستند اما در عمل می بینند که هر روز به ورطه فقر و محرومیت رانده می شوند و در مقابل کسانی را می بینند که بدون هرگونه کار و کوششی به ثروت های افسانه ای دست یافته و در موقعیت های اجتماعی برتری قرار گرفته اند و فاصله ای نجومی بین خود و آنان احساس می کنند.

به راستی باید از روان شناسان محترم پرسید که در چنین الگو و ساختاری تا کجا و چگونه فرد می تواند با استفاده از خلاقیت ها و توانمندی های خود فاصله با افراد طبقه بالا را کم و کوتاه کند؟ و به اصطلاح نابرابری های اجتماعی را کاهش دهد؟ تا آن جا که ما در جامعه شناسی فرا گرفته ایم در چنین الگو و ساختاری که نابرابری های اجتماعی به طور مرتب تولید و بازتولید می شوند فرد در لابلای چرخ دنده های آن به جز له شدن گویی سرنوشت دیگری ندارد و تمامی توان و اراده و خلاقیت خود را از دست رفته می بیند.

به نظر می رسد هر چه قدر افراد توانمند، خلاق و با اراده باشند بسیار دشوار خواهد بود که بتوانند در مقابل ساختار و الگویی که موتور محرک نابرابری های اجتماعی به حساب می آید، توان مقاومت و مبارزه را داشته باشند. این موضوع درست است که فرد دارای اراده، حق انتخاب و استعداد هایی برای خروج از دایره نابرابری های اجتماعی است و این که این فرد است که باید در نهایت برای کاهش نابرابری های اجتماعی اقدام کند، اما پرسش این است که کدام فرد؟ و در کدام الگوی فرهنگی و اجتماعی؟ فردی که در یک ساختار و الگوی سرشار از نابرابری تربیت یافته به گونه ای که رانت خواری و دلالی به جای کار و کوشش تبلیغ و تشویق شده، چگونه و تا کجا می تواند با استفاده از اراده و خلاقیت فردی در جهت کاهش نابرابری عمل کند؟ تولید و بازتولید نابرابری های اجتماعی عوامل و دلایل گوناگونِ فردی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارد و حقیقتا با نسخه های فردی ای که دوستان روان شناسی تجویز می کنند نمی توان شاهد کاهش نابرابری های اجتماعی بود.

کوتاه سخن این که کاهش نابرابری های اجتماعی هم نسخه فردی می خواهد و هم نسخه اجتماعی و یکی بدون دیگری ابتر و ناقص خواهد بود. از گردانندگان صدا و سیما که چندان انتظاری نیست اما از دوستان و فرهیختگان روان شناسی انتظار می رود که به همراه فرهیختگان جامعه شناسی و سایر فرهیختگان در حوزه های مرتبط راه کارهای بنیانی و اساسی را دنبال کنند تا نه تنها شاهد کاهش نابرابری های اجتماعی که شاهد حل و فصل سایر مشکلات و مسائل اجتماعی باشیم.

 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
مرادی
مرادی
مهر ۲۷, ۱۳۹۶ ۴:۱۹ ب٫ظ

ضمن قدردانی از تذکرات اجتماعی نویسنده محترم در تایید باید عرض شود که : ریشه این مشکلات در برداشت اشنباه متولیان و (حاکمان) مذهب رایج از قرآن است…. ایشان حتی در برداشت از قرآن نیز غالبا همبستگی آیات را رعایت نمی کنند و بیشتر و در مواضع حساس جدایی آیات که سهل است جدایی بعضی از جزئیات تک آیات را نیز از یکدیگر معتقد هستند… بطور مثال از آیه ۱۰ سوره فصلت : وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ (۱۰) فصلت نتیجه میگیرند که خداوند برای هر سائلی (تلاشگری) بمقدار نیاز… مطالعه بیشتر»

1
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx