دین و آزادی (۹): تأملی در معنی «ما ملکت أیمانکم» و «رقاب»
ابوالفضل ارجمند: بر خلاف آنچه در ترجمهها و تفسیرهای قرآن با مسامحه رواج دارد، تنها کلمهی قرآنی که میتوان با اطمینان آن را در فارسی به «بنده» یا «غلام» ترجمه کرد، «عبد» است. این کلمه که ریشهای عبری دارد و در تورات هم به همین معنی به کار رفته است، در قرآن در مقابل «حُرّ» قرار گرفته است: الحر بالحر، والعبد بالعبد. «حر» به معنی آزاد و «عبد» به معنی بنده است. مؤنث عبد، «أمه» است که به فارسی «کنیز» میشود. جمع عبد، عباد و جمع أمه، إماء است.
کلمات و اصطلاحات دیگری مانند «ما ملکت أیمانکم» و «رقاب» هم در قرآن هستند که در ترجمهها با «عباد» و «إماء» مترادف فرض میشوند، یعنی آنها هم به معنی غلامان و کنیزان گرفته میشوند. درستی و دقت این ترجمهها جای تأمل دارد.
ابتدا به اصطلاح «ما ملکت أیمانکم» میپردازیم. این اصطلاح در زبان عربی صرف میشود، به این معنی که در قرآن هنگام خطاب به پیامبر از «ما ملکت یمینک»، و هنگام اشاره به زنان از «ما ملکت أیمانهن»، و هنگام اشاره به مردان از«ما ملکت أیمانهم» استفاده شده است. «ما ملکت أیمانکم» به صورت تحت اللفظی یعنی «آنچه در تملک دستهای راست شماست». هم مردان میتوانند چنین کسانی را تحت اختیار خود داشته باشند، هم زنان.
«أیمان» جمع «یمین» به معنی دست راست است. این کلمه هم عبری است (ימין). در کتاب خروج آمده است که پس از عبور موسی و بنیاسرائیل از دریا و غرق شدن فرعون و همراهانش، سرودی در ستایش خدا خوانده شد. در یکی از بندهای این سرود، دست راست خدا که مظهر قدرت اوست این گونه توصیف شده است: دست راستت ای خداوند، قدرت عظیمی دارد. دست راستت ای خداوند، دشمن را در هم کوبید (خروج ۱۵:۶).
عموم احکام قرآن دربارهی «ما ملکت أیمانکم»، یعنی کسانی که در تملک دستهای راست شما هستند، به مسائل جنسی اختصاص دارد: احکامی از قبیل ازدواج شما با آنان، محرمیت شما و آنان نسبت به یکدیگر، اجازهی ورود آنان به خوابگاه شما و حدود لباس شما و آنان در برابر یکدیگر.
«ما ملکت أیمانکم» هم مذکر هستند هم مؤنث. واضح است که وقتی قرآن میگوید با آنان ازدواج کنید، منظور ازدواج با کسانی از آنان است که نسبت به شما جنسیت مخالف دارند، نه همهی آنان. قرآن از طرفی میگوید کودکان و «ما ملکت أیمانکم» باید برای ورود به اتاق خواب شما اجازه بگیرند (نور:۵۸)، و از طرفی دیگرمحرمیت «ماملکت أیمانهم» نسبت به مؤمنان را مانند محرمیت آنان با همسرانشان میداند: الذین هم لفروجهم حافظون، إلا علی أزواجهم أو ما ملکت أیمانهم. از این احکام بر میآید که «ما ملکت أیمانکم» شامل افراد مختلفی هستند که وضعیت یکسانی ندارند. شما با بعضی از آنان ازدواج کردهاید یا میتوانید ازدواج کنید، و با بعضی نه.
عبارت دیگری با ساختاری مشابه با «ما ملکت أیمانکم» وجود دارد که تنها در یکی از آیات قرآن آمده است: ما ملکتم مفاتحه. این عبارت یعنی «آنچه کلیدهایش در اختیار شماست». قرآن برای منع مردم از ورود بیاجازه به خانههای دیگران، فهرستی از خانههایی را که میتوانند آزادانه به آنها وارد شوند اعلام کرده است (نور:۶۳). یک گروه از این خانهها «ما ملکتم مفاتحه» است، یعنی خانههایی که کلیدهایش در اختیار شماست. این خانهها به شما تعلق ندارد، اما شما اختیار دارید که به آنها وارد شوید چون کلیدشان را به شما سپردهاند. خانههایی که به خود شما تعلق دارد «بیوتکم» است که در آیهی مذکور از «ما ملکتم مفاتحه» جدا شده است.
اکنون در جستجوی افرادی که میتوانند مصداق احتمالی «ما ملکت أیمانکم» باشند، به گروههای خاصی از مردم حاضر در مدینه توجه میکنیم که در قرآن به آنان اشاره شده است. این گروهها کسانی بودند که به حمایت مؤمنان نیاز داشتند و تحت سرپرستی آنان قرار میگرفتند. بحث محرمیت این افراد با مؤمنان و چگونگی ازدواج با آنان مهمترین بحث قرآن در خصوص آنان است.
در سورهی ممتحنه، قرآن به گروهی از زنان مهاجر اشاره کرده است که خانوادهی خود را رها کردهاند و به مدینه آمدهاند. قرآن ابتدا به مؤمنان میگوید با آنان با احتیاط برخورد کنید و از آنان امتحان بگیرید. نام سورهی ممتحنه از همین امتحان زنان مؤمن مهاجر گرفته شده است. سپس میگوید در صورتی که ایمان آنان احراز شد، آنان را نزد کفار برنگردانید. این زنان دیگر بر کفار حلال نیستند و کفار هم بر آنان حلال نیستند: لا هن حل لهم و لا هم یحلون لهن (ممتحنه، ۱۰).
این زنان به زبان امروز پناهجو یا پناهنده نامیده میشوند. دقیقا همین فرآیند امروزه در پذیرش پناهجویان پس از مهاجرت از کشوری به کشوری دیگر طی میشود. بسیاری از پناهجویان امروزی هم کسانی هستند که در کشور خودشان تحت فشار قرار دارند و ناچار به مهاجرت میشوند. درست مانند زمان پیامبر، از اینان در کشور مقصد مصاحبه میشود تا صداقتشان احراز شود.
مؤمنان در مدینه میتوانستند با این زنان، با وجود اینکه شوهر داشتند، ازدواج کنند. قرآن ابتدا به مردان مؤمن میگوید مهریهی آنان را به شوهران پیشینشان مسترد کنند: آتوهم ما أنفقوا. سپس میگوید ایرادی ندارد اگر پس از دادن مهریه به این زنان با آنان ازدواج کنند: لا جناح علیکم أن تنکحوهن إذا آتیتموهن أجورهن. میبینیم که حتی حقوق شوهران کافر این زنان هم در حد امکان رعایت شده است.
پس از پیامبر در زمان خلفا، مهاجرت مؤمنان به مدینه در روندی معکوس تبدیل به هجوم اعراب به سرزمینهای غیرعرب و تشکیل امپراتوری عربی تحت عنوان فریبندهی خلافت پیامبر شد. فقه خلافت احکام اجتماعی قرآن را که متناسب با شرایط مردم مدینه نازل شده بود، به شرایط جدید تعمیم داد. زنان غیرعربی که اینان در جنگ به اسارت میگرفتند، جایگزین زنان عربی شدند که خودشان به مدینه مهاجرت میکردند. معنی بسیاری از احکام قرآن با وارونه شدن اوضاع تغییر کرد.
در آیهی ۲۴ سورهی نساء گفته شده است که با «محصنات» نمیتوانید ازدواج کنید، مگر اینکه از «ما ملکت أیمانکم» باشند. محصنات را در این آیه، زنان شوهردار معنی میکنند. ظاهر آیه میگوید که مردان میتوانند با گروهی از زنان شوهردار ازدواج کنند. با توجه به حضور زنان مهاجر در مدینه و توضیح قرآن، میتوان دید که چگونه و در چه شرایطی ازدواج با زنان شوهردار اخلاقا ممکن میشود.
بخش بزرگی از مردم مدینه را آوارگان مهاجر تشکیل میدادند. اگر فقر عمومی اقتصادی را هم در نظر بگیریم، میتوان نتیجه گرفت که در چنین محیطی بسیاری از مردم به سرپرستی و حمایت نیاز داشتند و لازم بود که ثروتمندان به نیازمندان کمک کنند. ورود مددجویان به خانههای مؤمنان بحثهای محرمیت و ازدواج آنان با صاحبخانه را به دنبال داشت.
به اعتقاد نویسنده، «ما ملکت أیمانکم» تمام کسانی هستند که شما سرپرستی آنان را به عهده دارید. این تعریف شامل غلامان و کنیزان شما هم میشود، اما به آنان محدود نمیشود. به عبارت دیگر، اگر شما امروزه غلام و کنیزی هم نداشته باشید، باز هم میتوانید «ما ملکت أیمانکم» داشته باشید، یعنی کسانی را به خانه بیاورید و سرپرستی آنان را به عهده بگیرید.
گروه دیگری که باز هم به اعتقاد نویسنده میتوانند جزء «ما ملکت أیمانکم» قرار بگیرند، «أدعیاء» هستند. أدعیاء یعنی فرزندخواندهها. بحث قرآن دربارهی ادعیاء هم همان بحث محرمیت و ازدواج است. این موضوع در مورد خود پیامبر هم پیش آمد و مجادلاتی را به دنبال داشت (احزاب: ۴ و ۳۷). زنان پناهجو و فرزندخواندهها از جمله افرادی بودند که شما آنان را در مدینه به خانه میبردید و تحت سرپرستی خود قرار میدادید و میتوانستید با آنان ازدواج کنید.
برای «ما ملکت أیمانکم» میتوان معادل فارسی «زیردستان شما» را پیشنهاد کرد. زیردستان نه به معنی ضعیفان، بلکه به معنی کسانی است که زیر دست شما زندگی میکنند. در این اصطلاح فارسی، «دست» در برابر «یمین» است. اگر شما غلام و کنیز داشته باشید، آنان هم زیردستان شما هستند، اما «ما ملکت أیمانکم» مجموعهای بزرگتر از غلامان و کنیزان شما را در بر میگیرد.
اکنون به کلمهی قرآنی «رقاب» توجه کنیم. رقاب جمع رقبه و در اصل به معنی گردن است. یک نکتهی مهم قرآنی دربارهی این کلمه این است که به آن هیچ ضمیری اضافه نشده است، یعنی در قرآن «رقابکم» و «رقابهن» و امثال آنها نیامده است. رقاب را با کلمات و اصطلاحات قرآنی زیر مقایسه کنید:
– عبادکم
– إمائکم
– فتیاتکم
– موالیکم
– أدعیاءکم
– ربائبکم اللاتی فی حجورکم
– ما ملکت أیمانکم
همهی اشخاص بالا کسانی هستند که به شما «تعلق» دارند و تحت سرپرستی شما زندگی میکنند، از این رو به آنان ضمیر «کُم» اضافه شده است. این پرسش پیش میآید که اگر «رقبه» یا «رقاب» تحت مالکیت یا قیمومیت کسی قرار داشتهاند، چرا در هیچیک از آیات قرآن به آنان ضمیری اضافه نشده است؟
در توبه:۶۰ کلمهی رقاب در کنار «غارمین» آمده است. غارمین کسانی هستند که باید غرامت یا خسارت بدهند. شما نمیتوانید از «غارمینکم» سخن بگویید، با این تلقی که غارمین کسانی باشند که تحت سرپرستی شما قرار داشته باشند و شما از آنان نگهداری کنید. «غارمین» ارتباطی با شما ندارند، اما به کمک مالی شما نیاز دارند. همین وضعیت در مورد افرادی مانند «فقراء» و «مساکین» هم برقرار است. نمیتوان گفت «فقراءکم» یا «مساکینکم»، به این معنی که این فقرا و مساکین متعلق به شما هستند و در خانهی شما زندگی میکنند.
یکی از معانی «فکّ»، از گرو بیرون آوردن است. عبارت قرآنی «فک رقبه» میتواند به این معنی هم اشاره کند. هم در قرآن هم در تورات به گرو گذاشتن اشاره شده است. قرآن میگوید وقتی به هم قرض میدهید آن را مکتوب کنید و برای آن شاهد بگیرید و اگر نتوانستید، چیزی را گرو بگذارید (بقره: ۲۸۲ و ۲۸۳). تورات میگوید کسی نباید سنگ آسیاب کسی را گرو بگیرد، چون زندگی او را گرو میگیرد (تثنیه ۲۴:۶). همچنین میگوید اگر فقیری ردایی را که در آن میخوابد به شما گرو دهد، ردا را شب به او برگردانید (تثنیه ۲۴:۱۲). این آیات نشان میدهد که شدت فقر باعث میشده است که کسی ناچار شود ضروریترین لوازم زندگی خودش را هم گرو بگذارد.
معنی رقاب با توجه به متن قرآن بیشتر به «گرفتاران مالی» نزدیک است؛ کسانی که به کمک مالی نیکوکاران نیاز دارند تا از گرفتاری مالی خلاص شوند. «گرفتار» در زبان فارسی هم به اسیر و زندانی اطلاق میشود، هم به کسی که به مشکلی مبتلاست، از این رو «گرفتاران» معادل مناسبی برای «رقاب» به نظر میرسد و میتواند تمام معانی احتمالی آن را پوشش دهد. در روزگار ما نزدیکترین مصداق «رقاب»، زندانیان بدهکار هستند که برای آزادی به کمک مالی مردم نیاز دارند.
شواهد دیگری هم در قرآن وجود دارد که ترجمهی «رقاب» به «بردگان» را با تردید مواجه میکند. قرآن کفارهی سوگند را آزادی یک رقبه (تحریر رقبه) یا اطعام ده فقیر با غذای متوسط قرار داده است (مائده:۸۹). اگر تحریر رقبه به معنی آزادی برده باشد، این دو کفاره معادل نیستند. طبعا بردهدار ترجیح میدهد که به جای آزادی برده، به ده فقیر غذایی متوسط بدهد.
قرآن برای آزادی غلامان و کنیزان (عباد و إماء) توصیهای نکرده است. اگر اینان تحت حمایت و سرپرستی شما باشند و زندگی آنان با کمک شما بگذرد، آزادی آنان خدمتی به آنان نیست و به ضررشان تمام میشود. آزادی زمانی معنی دارد که کسانی را بر خلاف میلشان گرفتار کرده باشند، نه زمانی که آنان خود به در خانهی شما آمده باشند و به شما اظهار نیاز کرده باشند، اتفاقی که در زمان حکومت یوسف در مصر پیش آمد و در گفتار قبل به آن اشاره شد (پیدایش ۴۷:۲۵). در ادبیات قرآن، اصطلاح «بندگی خدا» و اظهار نیاز مردم به او که «ملک الناس» خوانده شده است، از همین روابط انسانی رایج در جهان قدیم اقتباس شده است. همهی مردم بندگان پادشاه جهان هستند.
(ادامه دارد)
در این ارتباط
دین و آزادی (۴): عیسی و پیلاطس
دین و آزادی (۵): سَبت برای انسان، یا انسان برای سَبت؟
دین و آزادی (۷): بردگی و بندگی
سال نو مبارک بادوبلاگ خوبی است بیشتر به نو آوری به پردازیدبه قول خودتان تازه سازی کنیدبه دیگران بگوئیداز دروغ گفتن دوری کنندراستی خیر دنیا و آخرت است برای کسانی که می فهمند یاد آوری کردم ایشا الله موفقیت نزدیک است نگران دنیای امروز مسلمانان هستم دروغ جهان اسلام را خراب کرده است اسلام فقط اسلام خدا بقیه سرگردانی هستند
سلام جناب حجت جانان قسمت پایانی نظر شما چنین است:” خلاصه کلا م اینست که قران گفته دیگر زن ازاد نمیتوانی بگیری اما کنیز جدید ایرادی ندارد چون مالکش هستی” دستور الهی مبنی بر اینستکه از این به بعد هیچ زنی بر تو حلال نیست.این محدودیت با اعلام و احتساب “ماملکت یمینک” است. یعنی هر چه از بانوان در اختیار داری آزاد و غیر آزاد همین ها کافی است دیگر هیچ زنی بر تو حلال نیست. اما تعویض فقط از جنس “ازواج” است. یعنی از جنس “برده – ما ملکت یمینک” نیست. یعنی برده جدید هم نمی توانی اختیار کنی.… مطالعه بیشتر»
سلام جناب حجت جانان اینکه میگویید:”زن ازاد شرایط وحقوق مترتب برخود را دارد وکنیز حقوق وقوانین مترتب برخودش را دارد در ایه ۵۲ سوره احزاب هیچ حرفی از ازاد کردن کنیز نیست شما از خودتان دراوردید” البته که هر کدام در جای خود قوانین خود را دارند. اما در آیه ۵۲ سوره احزاب در مورد حلال نبودن زنان جدید بر نبی است. موضوع تبدیل “بهن” یعنی تمام زنان پیامبراست.هیچ بانوی اضافه بر ایشان بر رسول الله حلال نیست. علاوه بر آن هیچکدام از ایشان را نمی تواند تبدیل کند به “ازواج” مگر “ماملکت یمینک” را. در هر صورت ایشان (یعنی… مطالعه بیشتر»
سلام
جناب حجت جانان
شما چه دلیلی برای این ایده خود دارید:”هرچیز را با هم سنخ خودش کنیز را با کنیز جدید میتوانی مبدل سازی خلاصه کلا م اینست که قران گفته دیگر زن ازاد نمیتوانی بگیری اما کنیز جدید ایرادی ندارد چون مالکش هستی”
اما دلیل بنده این است که فرموده تبدیل به “ازواج” نفرموده تبدیل به “ازواج یا ماملکت یمینک” تا ما بتوانیم نتیجه بگیریم تبدیل نظیر به نظیر منظور است…
والسلام
جناب مرادی اشتباه است زن ازاد شرایط وحقوق مترتب برخود را دارد وکنیز حقوق وقوانین مترتب برخودش را دارد در ایه ۵۲ سوره احزاب هیچ حرفی از ازاد کردن کنیز نیست شما از خودتان دراوردید انجاییکه زن ازاد را میگوید نمیتوانی مبدل کنی یعنی نمیتوانی تعویض کنی وزن تازه ای بجای قبلی بگیری یعنی مبدل کردن کهنه با نو . حالا بعد میاید همین مبدل کردن را برای کنیز مجاز میداند همین مبدل کردن را هرچیز را با هم سنخ خودش کنیز را با کنیز جدید میتوانی مبدل سازی خلاصه کلا م اینست که قران گفته دیگر زن ازاد نمیتوانی… مطالعه بیشتر»