بازگشت به «کتاب» با بازاندیشی «قرآن»؛نقدی به رویکرد نصر حامد ابوزید

آرش سلیم: زنده یاد نصر حامد ابوزید در راستای ارائه راه حل برای زیست مسالمت آمیز مسلمانان (رادیکال) با جهان مدرن و زندگانی بهتر، رویکردی نو به قرآن [۱] [۲] [۳] را لازم می داند. بنا بر نظر ابوزید (و دیگران)، در «بازاندیشی قرآن» (Rethinking the Qur’ân) باید با قرآن به مثابه «گفتار» تعامل کرد. چرا که فهم «قرآن عربی»…

آرش سلیم: زنده یاد نصر حامد ابوزید در راستای ارائه راه حل برای زیست مسالمت آمیز مسلمانان (رادیکال) با جهان مدرن و زندگانی بهتر، رویکردی نو به قرآن [۱] [۲] [۳] را لازم می داند. بنا بر نظر ابوزید (و دیگران)، در «بازاندیشی قرآن» (Rethinking the Qur’ân) باید با قرآن به مثابه «گفتار» تعامل کرد. چرا که فهم «قرآن عربی» به مثابه «گفتار»، در مقایسه با فهم «مصحف در دست» به مثابه «متن»؛ به نتایج متفاوتی می انجامد.

در این نوشتار خواهیم دید که «راه حل» مساله مورد نظر ابوزید و راهکار، از دل فهم تمایز و رابطه بین «الکتاب» (نزول مرحله یک وحی) و «قرآن عربی» (تنزیل مرحله دو وحی) در می آید. آیات قرآن عربی، «تنزیل» آیات الکتاب است در محیط بعثت و فرهنگ قریش. آموزه‌های پایه‌ای «الکتاب» که محکمات «دین» می باشد، ورای زمان و مکان است و برای همه پیامبران نیز یکسان می باشد.

فرآیند سه مرحله‌ای شکل گیری مصحف در دست که در نمودار:۱ ترسیم شده است، در این نوشتار واکاوی می شود. «مصحف در دست» نه الکتاب است و نه قرآن. اما در پژوهش و تعقل، خواهی نخواهی با «مصحف در دست» سر و کار داریم که مجموعه پراکنده‌ای از آیات شامل آموزه‌های پایه‌ای «دین» به اضافه آموزه‌های غیر پایه‌ای می باشد. اما این مجموعه پراکنده آیات، یک «منظومه» منسجم و سازگار را نمایندگی می کند. درست است که «تنزیل» بسیاری از آیات «قرآن» در مرحله دوم وحی (نمودار-۱) حاصل تعامل با مخاطب ویژه در شرایط میدانی ویژه بوده است، اما تمام آیات در یک «چارچوب مفهومی» یکسان (الکتاب) تنزیل شده است. با تعقل و پژوهش متدیک، می توان تاثیرات جانبی کاستی‌های مصحف در دست را دور زد و به محکمات یکسان رسید- کاستی هایی چون: ۱- عدم تدوین مصحف طبق ترتیب نزول سوره‌ها و یا عدم یقین در زمان نزول سوره‌ها و آیات، ۲-دقیق نبودن چیدمان برخی آیات در جمع آوری و تدوین مصحف، و همچنین ۳- خطاهای احتمالی سهوی انسانی در فرآیند طولانی تبدیل «قرآن» به «مصحف در دست».

بر مبنای مدل ساده شده در نمودار-۱، فهم و منظور کردن مقوله هایی که در ادامه فهرست شده است می تواند در فهم بهتر «دین» و حل مشکلات مسلمانان در زمانه ما تعیین کننده باشد. مواردی که بر اساس تعداد زیادی از آیات قرآن در این مقاله بحث می شود:

۱) وحی آموزه‌ها به پیامبر در دو مرحله «نزول» (الکتاب) و «تنزیل» (قرآن)،

۲) فرآیند رابطه دو طرفه بین «تنزیل» آیات و محیط گفتمان بعثت،

۳) فرآیند شکل گیری سه مرحله‌ای مصحف در دست.

سه مورد بعدی شامل راه حل و راهکار می باشد:

۴) دین عمومی همه پیامبران: «ایمان و عمل صالح» و «نماز و زکات»،

۵) پایوری در دین عمومی بر پایه «محکمات» و پرهیز از «تاویل» فتنه گرانه آیات، و

۶) سبقت در «احسن عمل» به مثابه آزمون مومنان و نه منازعات ویرانگر بر سر اختلافات انتزاعی درباره دین و شریعت!

لازم به یادآوری است که برخی حقایق قرآنی این مقاله ممکن است در نگاه نخست احساسات برخی از مومنان را کمی جریحه دار کند. اما زود گذر خواهد بود. آن دسته از مومنانی که تا کنون فقط «شنونده یک طرفه» منبرها و خطابه‌ها بوده اند، بدون تردید با پرسشگری و تفکر و تعقل سرانجام به چنین حقایقی خواهند رسید. مطالعه دقیق مقاله و تعقل در فهم استدلال مقاله (که با نمودار-۱ آسان تر می شود)، همراه با رجوع به منظومه آیات قرآن (و مقاله های) ارجاعی، می تواند بسیاری از ابهامات درباره آیات قرآن را روشن تر کند.

می توان گفت به لحاظ محتوا، «قرآن» زیرمجموعه «الکتاب» است. همان «الکتاب» که یک جا در مرحله نخست وحی به پیامبر نازل شد. اما به لحاظ شکل یا فرم، آیات «الکتاب» زیر مجموعه یا بخشی از آیات «قرآن» است که به تدریج در مرحله دوم وحی به پیامبر وحی شد. اگر برای تجسم بهتر فرض کنیم دستگاه سانتریفیوژی داریم که با آن می توان آیات سنگین (با چگالی زیاد) را از آیات سبک (با چگالی کم) جدا کرد؛ آیات سنگین آیات «الکتاب» یا همان کتاب مادر («ام الکتاب») است که قرآن تفصیل آن می باشد. طبق قرآن هر دو گونه آیات از طرف خداست و برای مومنان ارجمند و مقدس. پس در زندگی مومنانه فردی و نیایش (تلاوت آیات)، هیچ فرقی بین آیات نیست. ولی آیات پایه‌ای یا همان چارچوب مفهومی دین عمومی معیار فهم و تبیین آیاتی می باشند که در میدان عمل و در تعامل با مخاطب زنده عصر بعثت «جدا جدا» تنزیل شده است. آیات پایه‌ای همچنین مبنای زندگانی جمعی و تعامل با دیگران منجمله پیروان سایر پیامبران می باشند.

آشکار است که الکتاب که ورای زمان و مکان است و یک جا نازل شده است؛ می باید سازگاری، انسجام، و یکپارچگی یک کتاب به مفهوم امروزی را داشته باشد. اما آیات پراکنده‌ای که در واکنش به رخدادها و جدل‌ها و پرسش‌های زمینه مند نازل شده است، ظاهرا نمی تواند یکپارچگی یک کتاب را داشته باشد. مگر آن که در متن هر آیه، علت یا سبب نزول آیه ثبت می شد یا دوربینی وجود داشت که موقعیت و شرایط محیطی را با فیلم ثبت می کرد! همچنین طبق مدل ارائه شده در رابطه بین «کلمه» و «امر» و «خلق» [۲۰]، می توان گفت که «امرِ» نزول الکتاب از کتاب مادر نزد خدا، تحقق و یا خلق آن است در جهان هستی. در حالی که قرآن عربی در مقایسه با «خلق»، «جعل» می باشد. در [۲۰] بحث شد که «کلمه» با «امر» خدا در جهان هستی «خلق» می شود.

زندگی زیبای مومنانه در این دنیا و درجات عالی نزد خدا در دنیای دیگر در گروی فهم «گوهر» بی‌بدیل قرآن است. وقتی آیات قرآن برای فرد مومن آسان و روشن شد، قرآن از حاشیه به متن زندگی اجتماعی مومن می آید. فشار ابهامات بر ذهن به آرامش ذهن تبدیل می شود. فرد مومن با خود، با دیگران، و با جهان به سکینه و صلح پایدار می رسد. دین یک مجموعه از آیات و آموزه‌ها و یا یک بسته نظری داخل کتاب و کتابخانه نیست. دین حرکت در «صراط مستقیم» است با «ایمان» و «عمل صالح». هر فرد انسانی با عمل صالح (ترجیجا احسن عمل) در این دنیا کسب فضیلت می کند و در آخرت رستگار خواهد بود. با کسب فضیلت بیشتر در این دنیا زندگی بهتر و زیباتری خواهد داشت. «آزمون» انسان در این دنیا انجام «بهترین عمل» است. «احسن عمل» سنجه ایمان به خدا و آخرت و مبنای داشتن درجات عالی تر آخرت نزد خدا می باشد.

لازم به تاکید است که مصحف در دست (قرآن)، تنها منبع این پژوهش می باشد. هیچ استدلالی در این مقاله بر مبنای تاریخ و یا کلام و یا فقه و یا کتاب‌های تفاسیر موجود نیست. متدولوژی پژوهش نیز توسط نگارنده در حین پژوهش چند ساله ابداع و گسترش داده شده است. در این مقاله و سایر مقالات پژوهشی نویسنده که به برخی از آن‌ها در بخش منابع ارجاع داده شده است، نظام فکری منسجمی درباره دین ارائه می شود که طبق بهترین اطلاع نویسنده تا کنون توسط دیگران ارائه نگردیده است. هر چند که ممکن است المان هایی از آن توسط دیگران مطرح شده باشد. فرض قریب به اتفاق پژوهشگران مدرن و متقدمین، بر خلاف مولف این نوشتار، بر پیامبران جهانی است که در نتیجه آن‌ها را به تناقضات لاینحل کشانده است. همانطور که بحث خواهد شد طبق آموزه مسلم قرآنی هر پیامبر مخاطب محلی‌قومی ویژه خود را داشته است. تمایز بین الکتاب و قرآن یعنی تمایز بین آموزه‌های فراگیر دین و آموزه‌های محلی برای قوم قریش. محلی‌قومی بودن مخاطب پیامبران هیچ خللی در پیام جهان شمول کتاب‌های در دست و جایگاه انسان در نظام خلق و امر الهی ایجاد نمی کند. اما فرض نادرست جهانی دانستن رسالت پیامبران و کتاب‌های در دست، که آشکارا خلاف آموزه‌های قرآن می باشد، علت بسیاری از ابهامات و در نتیجه جدال‌ها و درگیری‌های بعضا خونبار در تاریخ و عقب ماندگی کنونی مسلمانان شده است.

۱. مقدمه و چکیده بحث

براستی علت ریشه‌ای ابهام یا بدفهی برخی از آیات قرآن که حتی به ظهور مکتب‌های فکری متعارض و در نتیجه به ستیزه‌های خونین و ویرانگر بین مومنان انجامیده است چیست؟ آیا خدا دارای آن چنان حکمتی نبوده است که این گونه خطرها را پیش بینی کند و در نحوه نزول آیات دوراندیشانه عمل کند! آیات قرآن بنا بر تصریح و تاکید آیات قرآن «ساده» و «مبین» می باشند؛ پس چرا برخی از این آیات ساده و مبینِ قرآن مبین چنین پیچیده و در عمل قرن‌ها مشکل ساز شده اند؟ حتی آیه آل عمران:۷ درباره محکمات و متشابهات، که برای توضیح بیشتر و کمتر کردن مشکل نازل شده است؛ به نظر می رسد خود باعث ابهام و در نتیجه مشکل آفرین شده است. چهارده قرن اختلاف در این که آیات محکم کدامند و آیات متشابه کدامند؛ هنوز ادامه دارد! در این نوشتار تبیینی درباره دوگانه «محکمات و متشابهات» و همچنین دوگانه «ناسخ و منسوخ» ارائه می گردد که مکمل بحث و سازگار با و تایید کننده مدلی است که مدعای اصلی این نوشتار می باشد. همانطور که در بخش‌های ۴ و ۶ بحث شده است، به باور نگارنده، برداشت رایج از هر دو دوگانه نادرست است.

می توان برای نرمش فکری و تولید مطالب دینی چندین قرن دیگر به بحث و تحلیل‌ها همچنان ادامه داد. اما فراموش نکنیم که درخت کلمه طیبه میوه دار است. حاصل این بحث‌ها و تفسیرها و تاویل‌ها را باید در بهبود زندگی فردی و اجتماعی مومنین مشاهده کرد- آن طور که هدف زنده یاد ابوزید بوده است. جهان اسلام نه تنها برای پیشرفت فکری و شکوفا شدن استعدادها و زندگی بهتر مسلمانان، که برای صلح نیازمند یک انقلاب فکری می باشد که بدون بازاندیشی قرآن شدنی نیست. اما در این نوشتار خواهیم دید که این انقلاب فکری چیزی نیست جز بازگشت به محکمات یا «الکتاب».

مقالات ابوزید درباره «قرآن به مثابه گفتار» به گفتگو و نقدهای مفیدی در فضای روشنفکری دینی ایران دامن زده است؛ از جمله [۴] [۵] [۶] [۷] [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴]. جالب این که استفاده از واژه «گفتار»، ذهن برخی از منتقدین را به سمت مقایسه متن «گفتاری» با متن «نوشتاری» سوق داده است! پس جای شگفتی نیست اگر نتیجه گیری این منتقدین چنین باشد: بعد از همه حرف‌های مقبول تکنیکی و هرمنوتیکی، قرآن «مکتوبِ» در دست ما چیزی نیست جز مجموعه همان آیات «گفتاری» که به پیامبر وحی شده است! در اثر چنین فهمی از مساله، به «فرآیند» مرحله دو وحی آیات (نمودار-۱) که محل اصلی نزاع است کمتر توجه شده است و یا اصلا توجه نشده است. براستی چیست علت العلل بدفهمی‌ها و کژفهمی‌ها از قرآن، که فقر و عقب ماندگی در کشورهای مسلمان و به ویژه ناکامی تاریخی کشورهای خاورمیانه؛ پیامد آن است؟

دراین نوشتار بحث خواهد شد که چرا برای فهم بهتر قرآن لازم است در وهله نخست فرق بین دو مرحله وحی و حاصل آن دو را فهمید: ۱) نزول یک جای «الکتاب» یا محکمات در مرحله یک وحی، و ۲) فرآیند تنزیل تدریجی آیات قرآن در مرحله دو وحی. نزول آیات در مرحله یک مستقل از مخاطب بوده است. اما تنزیل آیات در مرحله دو، تابعی از متغیر مخاطب محلی موضوع هدایت و انذار و هشدار به آن‌ها بوده است (آیات جدول-۲). رسالت هر پیامبر «هدایت» یک قوم در روی زمین در یک مکان‌زمان فرهنگی و میدان (فیلد) عمل مشخص است. «تنزیل» آیات در مرحله دوم وحی متاثر از تعامل پیامبر با مخاطب عربی قریش می باشد که موضوع هدایتند. بدون این مخاطب، بعثت و رسالت پیامبر و تنزیل آیات قرآن موضوعیت نداشت. باید بین آن چه آن را «دین» می خوانیم از یک طرف، و از طرف دیگر روش بشارت و انذار و هدایت و همچنین روش آموزش مخاطبی خاص و از نقطه شروع خاص فرق گذاشت.

همچنین فرآیند طولانی تبدیل آیات قرآن (قرآن با همان مفهوم قرائت) به مصحف یا کتاب «در دست»، دست کم گرفته شده است. بنابراین پژوهشگر و یا جستجوگر با سه مجموعه سروکار خواهد داشت و نه یک کتاب یا متن: ۱) الکتاب المبین، ۲) قرآن (آیات قرائت شده)، مصحف در دست.

در بازاندیشی قرآن بدون فهم و منظور کردن مقوله‌های زیر مشکل بتوان به نتیجه‌ای رسید که در بهتر شدن زندگانی مسلمانان در زمانه ما و آینده‌ای رو به پیشرفت به «ثمر» بنشیند:

۱) وحی آموزه‌ها در دو مرحله:

مرحله یک- «نزول» یا القای یک باره «الکتاب المبین» (آموزه‌های پایه‌ای دین عمومی) به پیامبر،

مرحله دو- «تنزیل» تدریجی آیات قرآن برای مخاطب، شامل آیات الکتاب المبین به اضافه تفصیل و تصریف آیات الکتاب المبین برای مخاطب ویژه و به زبان مخاطب به اضافه هشدارها و بشارت‌ها و یادآوری‌ها و داستان‌ها و مثال ها… در راستای «هدایت» و آموزش و راهنمایی جمعیت مخاطب.

می توان گمانه زنی کرد که الکتاب المبین عرضه کننده چارچوب مفهومی یکسان در بعثت پیامبران و گفتمان هر پیامبر با مخاطب آن پیامبر است.

۲) فرآیند شکل گیری «قرآن» و رابطه دو طرفه بین:

الف- «تنزیل» آیات، و

ب- محیط «گفتمان» بعثت.

شکل گیری «قرآن» در فرایند تعامل هدفدار و معنادار پیامبر با هدف «هدایت» مخاطب مشخص در محیط فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی قریش.

۳) فرآیند شکل گیری کتاب در دست در سه مرحله و تمایز:

الف- «الکتاب (المبین)»،

ب- «قرآن»،

ج- «مصحف در دست»؛

«الکتاب» که کتاب مشترک همه پیامبران ابراهیمی برای عرضه دین عمومی است، در فرآیند «تنزیل» در محیط فرهنگ و زبان قوم هر پیامبر به مجموعه آیات نسخه و یا کتاب ویژه قوم تبدیل می شود. سپس در طول تاریخ با عبور از حافظه حافظان و کتابت و گردآوری آیات و تدوین مصحف … خواهی نخواهی کتاب «در دست» می شود!

۴) دین عمومی پیامبران

ایمان و عمل صالح، نماز و زکات

۵) راهکار مومنان در این دنیا: سبقت در «احسن عمل»

سپردن داوری اختلافات نظری ویرانگرانه شریعت‌ها به خدا در آخرت،

۶) پایوری در «محکمات» و پرهیز از «تاویل» فتنه گرانه آیات

محکمات یا پایه‌های دین مشخص است، جای ابهامی ندارد و برای پیروان همه پیامبران یکسان است. تاویل یا سرانجام هر کاری دست خداست!

نمودار-۱ تلاشی است ترسیمی در راستای تجسم و فهم بهتر موارد ۱ و ۲ و ۳ بالا. فهرستی از منابع پایه‌ای درباره شش محور بالا در زیر ارائه شده است:

درباره نزول دو مرحله‌ای قرآن: «نگاهی به قدر و لیله القدر در قرآن» [۱۵]، «قرآن، پیامبر، و جمعیت مخاطب» [۱۶]، بازتاب تعامل و گفتگوی پیامبر با مخاطبین در آیات قرآن [۱۷]، مخاطب محلی داشتن همه پیامبران [۱۸] [۱۹].

همچنین در ضمیمه آخر این نوشتار برخی از آیات مربوطه دسته بندی و در سه جدول ارائه شده است:

برای موارد ۴ و ۵ بالا یعنی دین عمومی پیامبران، جایگاه انسان در نظام خلقت و «بهترین عمل» به مثابه آزمون انسان می توان به [۲۰] [۲۱] [۲۲] [۲۳] مراجعه کرد.

درباره «محکمات و متشابهات (مورد ۶ بالا) و همچنین «ناسخ و منسوخ» در بخش‌های ۴ و ۶ این نوشتار بحث شده است و تبیینی ارائه گریده است.

لازم به یادآوری است که بازتاب نحوه تعامل «فرد» پیامبر با فرشته وحی در «تنزیل» آیات را نیز نباید از معادله خارج کرد- «فرد» انسانی که به هر حال برای مثال تعلقات و علایق قومی خودش را دارد و از طرف دیگر آموزه‌ها و دستورات وحی شامل حال خود او به عنوان یک فرد عرب قریشی نیز خواهد شد! اما این وجه مساله موضوع بحث این مقاله نیست. برای مثال به آسانی می توان بر اساس آیات قرآن گمانه زنی کرد که تغییر قبله پیروان پیامبر به کعبه، راه آمدن خدا با دل پیامبر بوده است. این تغییر قبله در پاسخ به آرزوی قلبی پیامبر انجام می شود: قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضَاهَا (بقره:۱۴۴) ، اما خدا همزمان بر این محکم قرآنی، که بارها در قرآن یادآوری شده است، تاکید می کند که در کار خیر بر هم سبقت گیرید: وَلِکُلٍّ وِجْهَهٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُواْ یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعًا (آل عمران:۱۴۸). چرا که از نظر فیزیکی، شرق یا غرب از آن خداست. فرقی نمی کند، هر سمتی سمت خداست: وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ (بقره:۱۱۵). انسان اگر واقعا در جستجوی خداست باید به کارهای نیک بپردازد؛ برای مثال: فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذَلِکَ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ (روم:۳۸).

۲. تمایز و رابطه الکتاب، قرآن، و کتاب در دست

همانطور که در نمودار-۱ ترسیم شده پیامبر واسطه‌ای بوده است بین فرشته وحی و مخاطبین اصلی وحی که جمعیت قریش مقیم مکه و حومه بوده اند. هر دو رابطه دو طرفه می باشد: ۱) رابطه دو طرفه پیامبر و فرشته وحی (پیکان دو جهت سبز)، ۲) رابطه دو طرفه پیامبر با مخاطبین (پیکان دو جهت نارنجی). فهم «دو طرفه» بودن این بردار نارنجی، تکرار می کنم فهم «دو طرفه» بودن این بردار نارنجی، و البته رابطه آن با بردار دو طرفه سبز در نمودار-۱؛ نقطه کانونی بحث این نوشتار می باشد. عدم فهم «دو طرفه» بودن این رابطه یا تظاهر به ندانستن آن؛ چهارده قرن تاریخ را طور دیگری رقم زده است! این همان راز گهرباری است که حتی بسیاری از کسانی که خود را روشنفکر دینی می دانند هنوز آمادگی ذهنی فهمیدن آن را ندارند- چه رسد به کسانی که از دین امرار معاش می کنند!

پس اینجا تمرکز نوشتار روی نقش تعامل پیامبر با مخاطب محلی از یک طرف، و از طرف دیگر تعامل پیامبر با فرشته وحی در پاسخ به مخاطب محلی خواهد بود. در چنین رابطه و فرآیند تعامل است که آیات قرآن «تنزیل» می شود. خروجی چنین فرایندی که بیش از دو دهه جریان داشته است؛ آیات «قرآن» بوده است. نه تنها نزول برخی از آیات در «واکنش» به رخدادها بوده است که محتوای بسیاری از آیات بازتاب فرآیند تعامل پیامبر با مخاطبین محلی در آن زمان می باشد. بسیاری از آیات درباره روش آموختن و روش آموزش دادن و نحوه برخورد و تعامل پیامبر با مخاطب است. در این رابطه چند مثال در جدول-۳ آورده شده است: در إسراء:۱۰۶خدا به پیامبر یاد می دهد چگونه با مکث آیات را برای مردم بخواند. در طه:۱۱۴ به پیامبر گفته شده است در دریافت وحی عجله نکن تا وحی آیه کامل شود و بتوانی تمام آیه را دریافت کنی. در اعراف:۲۰۴ به مخاطب سفارش شده است وقتی آیات برای شما خوانده می شود ساکت شوید و گوش دهید. شکوه پیامبر به خدا در آیه فرقان:۳۰ چنین بازتاب داشته است: یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (ای پروردگار من قوم من از قرآن دوری جستند). در آیات اسراء:۴۵ و ۴۶ و ۴۷ خدا به یپامبر دلداری می دهد تا از نفرت مخاطبین از قرآن دلسرد نشود. مثلا می گوید هنگام خواندن آیات قرآن بر قلب‌هایشان اکنه در گوشهایشان وقر قرار می دهیم تا آن را نفهمند و چون در قرآن پروردگار خود را به یگانگى یاد کنى با نفرت پشت مى‏کنند: وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا! در آیه اسراء:۴۱ (جدول:۱) آمده است که قرآن برای پند گرفتن مخاطب تصریف شده است، اما جز بر نفرت آن‌ها اضافه نمی کند: وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُواْ، وَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ نُفُورًا.

تعامل پیامبر با مخاطبین از آموزش ابتدایی‌ترین نکات درباره چگونگی آموختن، تا پاسخ به پرسش‌ها و بحث‌ها و جدل‌ها و انکارها … و درگیری‌ها و جنگ ها… ادامه پیدا می کند و در آیات قرآن بازتاب دارد. اما این بازتاب بی‌معنی، بی‌هدف، تصادفی، و نامنسجم نیست. در راستای محکمات یا چارچوب مفهومی دین عمومی بوده است که در مرحله اول وحی با «الکتاب» یک جا بر حضرت محمد نازل شده است (بردار آبی رنگ در نمودار-۱). به بیان دیگر می توان گفت که الکتاب حاوی امهات و یا پایه‌های دین (ابراهیمی) است. این محکمات حداقل برای همه پیامبران ابراهیمی مشترک است. با دقت در آیات قرآن می توان دریافت که در مرحله دوم وحی یا فرآیند هدایت و آموزش قوم مخاطب، خدا به واسطه فرشته وحی و پبامبر با مخاطب محلی سخن می گوید. یا این که شاید بتوان گفت فرشته وحی نظر خدا را به پیامبر القا می کند تا به مخاطب ابللاغ کند. مطابق سطح سواد و فهم مخاطب، مطالب تفصیل و تصریف می شود. داستان‌ها و مثال‌ها گوناگون آورده می شود. پاسخ پرسش‌ها و شبهه‌های مخاطب داده می شود. «بشارت»‌ها و «هشدار»‌ها تکرار می شود و غیره! خدا از طریق فرشته وحی به زمین می آید و مثلا می گوید خدا ابایی ندارد که به یک پشه مثال بزند. یا در مقام جدال به مخاطب بگوید شما مالک یک پوسته خرما هم نیستید! در مقاله «قرآن به مثابه گفتمان نه متن» [۱۷]، برخی فرمت‌های زبانی که در تعامل با مخاطب استفاده شده با نمونه آیات هر فرمت آورده شده است؛ مثلا: ۱- (یَسْأَلُونَکَ —> قُلْ)، ۲- ( قالوا—> قل)، ۳- (یَسْأَلُکَ) ، ۴- (سْتَفْتُونَکَ —> قل) ۵- ، (وَلَئِن سَأَلْتَهُم —> لَیَقُولُنَّ)، ۶- (وَإِذَا قِیلَ لَهُم—> قَالُواْ) ، ۷- (وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا —> قَالُواْ) ، ۸- (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ)، ۹- (وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا)، و فرمت‌های پراکنده دیگر.

لازم به یادآوری است که در این نوشتار واژه «دیسکورس» آگاهانه و به مفهوم «گفتمان» به کار رفته است. ابوزید در متن انگلیسی مقاله خود [۲] نیز از این واژه دیسکورس استفاده کرده است که با توجه به منظور او در ترجمه‌های فارسی «گفتار» ترجمه شده است. ابوزید از «گفتارهای» گوناگون (و مواردی متناقض) قرآنی در شرایط مختلف سخن می گوید. به باور نگارنده اما پیامبر وارد «گفتمانی» هدفدار و معنادار با مردم قوم خود شد که در چارچوب مفهومی یا محکمات دین ابراهیمی از روز نخست بعثت پیامبر تا آخرین روز بعثت کاملا منسجم و بدون هیچ تناقضی بود. تناقضات ظاهری از آن جا ناشی می شود که نه تنها آیات را از دیسکورس آن بیرون می کشیم که هر آیه را نیز به تنهایی می خوانیم! – همان قرآن به مثابه «متن» یا کتاب «در دست» که ابوزید آن را به چالش می کشد. سرتاسر قرآن پر است از «قیل» و «قال»‌ها بین پیامبر و مخاطبان پیامبر، بین پیامبر و جمعیت موسوم به اهل کتاب و دیگران. همچنین در سرتاسر قرآن می توان جای پای رخدادها و آیاتی که در واکنش به رخدادها نازل شده است را دید. حتی بسیاری از آیاتی که بعدها به «حکم» تبدیل شده اند در پاسخ به معضل یا بحرانی (مثلا بحران کودکان دختر یتیم در سوره نساء) در آن جامعه، و یا در واکنش به رخدادی بوده است (مثلا توصیه پوشاندن سینه زنان با خمار).

می توان گفت که «الکتاب» که در مرحله نخست وحی به پیامبر «یک جا» نازل و یا القا شد، بسیار فشرده است. فراموش نکنیم که در قرآن حتی برای یک نامه واژه «کتاب» به کار رفته است. مثال دیگر ده فرمان حضرت موسی می باشد که برای ابلاغ آن یک «لوح» کافی بوده است. آیات بروج:۲۱ و ۲۲ نیز که قرآن را در «لوحی» محفوظ (فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ) می داند، می توان گفت که شبیه سازی با لوح حضرت موسی است. برای آن دسته از جمعیت مخاطب قرآن که در رقابت با «اهل کتاب» در آرزو و حسرت داشتن کتاب خودشان بوده اند. اما این لوح، الکتاب می باشد و نه قرآن. می توان گفت قرآن عربی گسترش «الکتاب» بوده است. آیات مفصل قرآن در فرآیند تعامل هدفدار و معنادار پیامبر با مخاطب محلی آیات در محیط و وضعیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی ویژه به تدریج به پیامبر وحی شد. به بیان دیگر در طول ۲۳ سال «تنزیل» آیات، افق فرهنگ قریش و تعامل پیامبر با مخاطب و رخدادها در آیات بازتاب داشت. بنابراین همانطور که ابوزید تاکید کرده است باید «بعد افقی» تنزیل در محیطی ویژه را که به ناچار در «ساختار» قرآن جای گرفته است درک کرد و در بازاندشی قرآن منظور نمود. غیر از سوره‌های بسیار کوچک، سوره‌های قرآن فاقد «ساختار» نوشتاری یک کتاب می باشد. سرتاسر قرآن بدون هیچ نظم ویژه‌ای پر است از هشدارها و بشارت‌ها و یادآوری‌ها و داستان‌ها و مثال ها… ؛ که در سوره‌های مختلف به منظور هدایت و آموزش مخاطب تفصیل و تصریف داده شده است و یا تکرار گردیده است.

با توجه به مطالبی که تا کنون بیان شد آیا فهم «بعد افقی» تنزیل بدون فهم تمایز بین: ۱) الکتاب، ۲) آیات قرآن، ۳) مصحف در دست؛ می تواند گره گشای باشد؟ به باور نگارنده پاسخ این پرسش آری نیست. مسلما درک بعد افقی تنزیل راهگشاست. تغییر از چارچوب مفهومی «قرآن به مثابه متن» به چارچوب مفهومی «قرآن به گفتار»، که ابوزید در بازاندیشی قرآن پیشنهاد کرده است؛ یک ضرورت است. اما بر اساس مدل این نوشتار و مقالات پژوهشی دیگر (با روش کتاب در دست به مثابه یک منظومه)؛ به باور من مشکل اصلی جای دیگری است. در بازاندیشی قرآن، با در نظر گرفتن مواردی که در بخش یک این مقاله فهرست شده است؛ باید آموزه قرآنی «پیامبر قومی» جایگزین چارچوب مفهومی «پیامبر جهانی» در همه ادیان شود. بازاندیشی در مصحف در دست با روشن قرآن به مثابه گفتار، به نتیجه گیری آموزه قرآنی «پیامبر قومی» منتهی خواهد شد. برای اثبات محلی‌قومی بودن مخاطب اصلی همه پیامبران با آیات قرآن، به هیچ گونه ابزار یا روش هرمنوتیک نیاز نیست. و این در حالی است که بازاندیشی قرآن با چارچوب مفهومی بعثت هر پیامبر برای هدایت قوم خودش، بسیاری از ابهامات رایج در آیات قرآن خود بخود روشن می گردد. در نتیجه فهم آیات قرآن راحت می شود. البته همین جا برای پرهیز از ابهام باید به تمایز بین ۱- «مخاطب محلی‌قومی» پیامبران، و ۲- «پیام جهانشمول» پیامبران ابراهیمی توجه ویژه داشت.

در نمودار-۱ تلاش شده است فرآیند نزول دو مرحله‌ای [۱۶] آموزه‌ها و شکل گیری تدریجی قرآن در روند تعامل پیامبر با مخاطبانش به تصویر کشیده شود. قرآن «در دست» که با جمع آوری و تدوین آیات سرانجام در یک مصحف شکل گرفت، «جعل» (زخرف:۲ و ۳) یا نسخه عربی الکتاب می باشد. همچنین با نمودار-۲ بخش ۵ نوشتار، درباره دین و کتاب در رابطه با لایه‌های مختلف آیات قرآن تبیینی ارائه شده است.

از طرف دیگر تدوین کتاب «در دست» دو دهه بعد ار رحلت پیامبر نهایی شد. نمی توان احتمال جابجا شدن برخی از آیات را دست کم گرفت. زیرا اولا سواد حافظان آیات و تدوین کنندگان قرآن بسیار ابتدایی بود. دوما تدوین نسخه واحد از قرآن نه تنها در کشاکش جنگ‌ها و کشورگشایی‌های حاکمان وقت قریش انجام شد، بلکه ضرورت تدوین و نهایی کردن نسخه واحد در واکنش به شرایط جنگی بود. در [۲۸] [۲۹] نشان داده شد که چگونه جابجایی سه آیه در سوره نساء می تواند برداشت فقیهان از کتاب «در دست» را درباره آن چه به حکم «تعدد زوجات» موسوم است تغییر دهد. آیاتی که در مواجهه با بحران کودکان دختر یتیم و مدیریت سرپرستی آن‌ها در آن جامعه نازل شده است، بعدها به «حکم خدا» برای چهار همسری مردان تبدیل شد! در [۲۹] و [۳۰] درباره بدفهمی‌های آیات قرآن که به تبعیض و ستم بر زنان انجامیده است بحث گردیده است.

نگاهی به آیات جدول‌های ۱ و ۲ و ۳

در سه جدول-۱ و جدول-۲ و جدول-۳ ضمیمه مقاله، برخی آیات قرآن در رابطه با مطالب این بخش و نمودار-۱ دسته بندی و ارائه شده است. آیات مربوط به تنزیل قرآن در تعامل با مخاطب محلی مشخص در جغرافیای مشخص و با زبان مشخص، شامل چنین موضوعاتی می باشد: «الکتاب»، «قرآنی عربی»، «تفصیل» و «تصریف» الکتاب با آیات قرآن، تعامل و نحوه تعامل خدا با پیامبر و مخاطبین زنده قرآن و واکنش آن ها، زبان ساده قرآن برای فهم بهتر مخاطب، هدف از رسالت پبامبر و تنزیل قرآن، محیط و سرزمین تنزیل آیات قرآن.

جدول-۱: الکتاب و قرآن

رابطه قرآن با الکتاب، القای الکتاب و قرآن به پیامبر، تنزیل قرآن به زبان عربی به قلب پیامبر، تنزیل قرآن برای تفصیل الکتاب، تصریف یا گوناگون بیان کردن آموزه‌ها و مثال ها. بیان داستان‌ها برای عبرت آموزی.

جدول-۲: هدف از تنزیل قرآن، محیط و سرزمین تنزیل

تنزیل قرآن برای هشدار و پند دادن به قومی که برای آن‌ها قبلا نذیری فرستاده نشده بود، قرآن برای هشدار دادن و بشارت دادن، خواندن آیات قرآن توسط پیامبر برای مخاطب، هر فرد مسئول هدایت یا گمراهی خویش، هدف رسالت همه پیامبران: بشارت و هشدار اما به زبان قوم خود، رستگاری مخاطب با ایمان و عمل صالح. آسان سازی قر آن به زبان عربی، تفصیل آیات قرآنی به زبان عربی مخاطب، محدوه جغرافیایی مخاطب قرآن: مکه و حومه.

جدول-۳: نمونه آیات تعامل با مخاطب زنده

گام به گام آموزش دادن پیامبر در چگونگی قرائت قرآن برای مخاطب، خواندن تدریجی آیات برای پیامبر، راهنمایی‌ها و هشدار‌ها در جهت رفع تردیدهای پیامبر، خواندن آیات قرآن برای مردم با مکث، سفارش به مخاطب در گوش دادن به آیات قرآن برای آموختن، واکنش مخاطب به آیات، ایمان نیاوردن و رویگردانی و گوش ندادن مخاطب.

۳. ابوزید و تغییر به چارچوب مفهومی «قرآن به مثابه گفتار»

چکیده نظر ابوزید [۱] [۲] چنین است: برای درک «بعد افقی» فرآیند تدریجی ارتباط و گفتگو بین پیامبر و مخاطبانش در دوران بعثت- که خواهی نخواهی در «ساختار» قرآن جای گرفته است؛ باید چارچوب مفهومی رایج «قرآن به مثابه متن» به چارچوب مفهومی «قرآن به مثابه گفتار» تغییر کند. البته ابوزید تاکید می کند که خود او ابزار یا روش هرمنوتیک ویژه‌ای برای فهم قرآن در چارچوب مفهومی پیشنهادی‌اش ارائه نداده است. او دیگران را در این مهم به یاری و تلاش می طلبد. امید است این نوشتار کمکی باشد در راستای تلاش‌های انسان دوستانه زنده یاد نصر حامد ابوزید.

پیشنهاد ابوزید و دیگران مبنی بر تعامل با قرآن به مثابه «گفتار»، فراتر از به حساب آوردن «شان» و «سبب» نزول آیات در فهم آیات می باشد. تا جایی که ابوزید «بعد افقی» تعامل پیامبر با مخاطبانش را در شکل گیری «ساختار» قرآن موثر می داند. اما همانطور که در این نوشتار بحث می شود بازاندیشی پیشنهادی در عمل گره گشای معضلات فکری و آشتی شریعت و مومنان با جهان مدرن در حال پیشرفت نخواهد شد. استفاده از «شان نزول» در تفسیر و تاویل آیات قرآن قرن‌ها سابقه دارد. حتی متاخرین آن را به «سبب نزول» آیات نیز گسترش داده اند و ریزتر کرده اند. «شان» را مناسبت نزول آیه و «سبب» را رخداد یا عاملی می دانند که متعاقب آن آیه یا آیاتی نازل شده است.

به نظر می رسد در وهله نخست ابوزید خود در مقام کاربر تعامل کننده با قرآن در چهارچوب مفهومی قرآن «به مثابه گفتار» چندان موفق نبوده است. تاجایی که مثال اصلی او در مقایسه بین دو آیه مائده:۵ و بقره:۲۲۱ نادرست است! ابوزید در راستای تبیین [۱] [۲] نظریاتش، با مقایسه این دو آیه، استدلال می کند که در دو محیط مختلف دو آموزه متفاوت درباره ازدواج با اهل کتاب نازل شده است. متاسفانه ابوزید فهم نادرست برخی از فقها از آیات قرآن مبنی بر مشرک بودن پیروان سایر پیامبران (مسیحیان و یهودیان) و حتی «جزیه» را پذیرفته است! درباره «اهل کتاب»، «یهودیان و مسیحیان»، «قتال» و «جزیه» در این مقالات [۲۴] [۲۵] [۲۶] مفصل بحث شده است.

این که قرآن را شامل «گفتارهای» مجزا بدانیم که در شرایط یا موقعیت‌های گوناگون در جامعه مخاطب نازل شده است؛ اگر چه در مقیاس «خُرد» می تواند درست باشد اما در مقیاس «کلان» شالوده استدلال ابوزید را پارادوکسال می کند. ابوزید نزول آیات یا «گفتارهای» متناقض (با فرض خودش) را در یک بازه زمانی ۲۳ سال و در یک جامعه ابتدایی و ساده قبیله‌ای با فرهنگ و خلق و خوی مشترک، تئوریزه می کند- جامعه‌ای که کل جمعیت آن شاید از جمعیت یک شهر متوسط امروزی کمتر بوده است. با این استدلال، در مقیاس جهان پیچیده کنونی و در مقیاس جمعیت میلیاردی ملیت‌های گوناگون مسلمان و بازه زمانی چهارده قرنه؛ به قول برخی از روشنفکران دینی (دل نگران از دست رفتن اسلام) دیگر از اسلام چیزی باقی نمی ماند! طبق مدلی که در این نوشتار ارائه گردیده است، قرآن حاصل یک گفتمان یا تعامل هدفدار و معنادار با جامعه مخاطب پیامبر در چارچوب مفهومی دین ابراهیمی و یا دین عمومی است. در این چارچوب قرآن منسجم و هماهنگ است و خللی در آن نیست، همانطور که قرآن خود به صراحت تاکید می کند. مثلا می توان روند پیشرفت جهت دار را در تساوی حقوق زن و مرد در آن جامعه دید و ادامه این پیشرفت را تا برابری کامل حقوق انسانی مرد و زن بر اساس این روند گمانه زنی کرد. مشکل ابوزید و دیگران آن جاست که با فرض «قرآن» برای بشریت و برای همه زمان‌ها به سراغ قرآن می روند. با تلاش در نشان دادن احکام متفاوت در موقعیت‌های مختلف در عصر بعثت، تلاش ابوزید آن است که متولیان رسمی دین به اصلاح احکام موسوم به احکام شرع در زمانه ما راضی شوند. که البته این هدف قابل ستایش است. اما به لحاظ نظری نه تنها فاقد استحکام لازم که در راستای حل مشکل مسلمانان جهان پارادوکسال است. باید نخست به تمایز بین «الکتاب المبین» و «قرآن» و اثر آن توجه کرد، سپس وارد فرق بین «قرآن» و «مصحف در دست» شد- تمایز بین الکتاب و قرآن یعنی تمایز بین آموزه‌های فراگیر دین و آموزه‌های محلی برای قوم قریش.

آیات «قرآن» عموما «پند» بوده است در راستای «هدایت» جمعیت خاص در یک بازه ۲۳ ساله مشخص در حیات تاریخی آن جمعیت. هدف از تنزیل «قرآن» (قرآن به مفهوم قرائت) فرستادن «کتاب» قانون نبوده است آن هم برای بشریت! برای مثال در «قرآن عربی» در توصیه به کتبی کردن داد و ستدهای نسیه بین ایمان آورندگان مخاطب (که شاید در حد چند درهم بوده است)، آیه‌ای با بیش از صد و بیست واژه نازل شده است (بقره:۲۸۲). در این آیه گام به گام چون یک پروتکل نحوه نوشتن و کاتب و شاهد و غیره را در جزییات شرح می دهد. حال چطور می شود همین خدا و همین قرآن در ستاندن «جزیه»‌های میلیون میلیون از ملت‌های دیگر به هفت واژه اکتفا کند: حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَهَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه:۲۹) ؟! درباره «قتال» و «جزیه» در این مقاله [۲۶] مفصل بحث شده است، از طرف دیگر همین پندها یا ذکرهای قرآن برای مخاطب ویژه‌ای بوده است در مرحله‌ای از سطح دانش و پیشرفت در حیات تاریخی قریش. نمی توان از مخاطب ایمان آورده، خواستار «عمل صالح» و «احسن عمل» به مثابه آزمون انسان شد؛ اما رجال و سران و اشراف قریش را از ستم به زنان و کنیزان و غلامانی که در یک خانه جمع کرده بودند نهی نکرد. و در جهت تخفیف ستمی که طبق سنت قریش بر زنان می رفت سخنی نگفت و آموزه‌ای ارائه نکرد. حال اگر در زمانه ما این توصیه‌ها می شود قانون، این وظیفه فرهیختگان است که با فهم قرآن درفش پاسداری از حقوق زنان را با تمام توان برافرازند. تفصیل آیات الکتاب در قرآن در جامعه قبیله‌ای عقب مانده قریش آن زمان در برخی موضوعات از بقیه جوامع عقب تر بوده است؛ اگر چه در آن جامعه نسبت به جامعه جاهلی قبل از بعثت یک پیشرفت بزرگ به حساب می آمده است. برای مثال در مصر دو هزار سال قبل از بعثت پیامبر برابری زن و مرد یک نُرم بوده است. یعنی آموزه‌های قرآن که در جهت بهبود حقوق زنان قبایل قریش یک گام بسیار بزرگ حق مدارانه بود، برای مردم مصر در مقایسه با نرم‌های دو هزار سال پیش جامعه مصر بسیار عقب گرایانه بود!

در این که مخاطب اصلی دعوت و «هدایت» همه پیامبران، بر اساس چندصد آیه در قرآن، مخاطب محلی است و نه بشریت هیچ گونه تردیدی وجود ندارد. حتی حضرت عیسی مسیح که پدیده‌ای استثنایی بود و نطفه او با دمیدن مستقیم روح خدا در بطن حضرت مریم شکل گرفت، بر اساس آیه صریح قرآن پیامبر قوم بنی اسرائیل است: یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم (صف:۶)! سوره کوتاه «قریش» که در سال‌های نخستین بعثت حضرت محمد نازل شده است، حاوی نکات بسیار آموزنده‌ای درباره قومی بودن رسالت حضرت محمد و اهداف آن می باشد. این سوره با تاکید بر لزوم همبستگی و الفت بین قوم قریش (لِإِیلَافِ قُرَیْشٍ)، آن‌ها را به پرستش خدای واحد دعوت می کند. اما این خدا یک خدای انتزاعی یا خدا برای خدا نیست. خدایی است که به آن‌ها «طعام» و «امنیت» می دهد. خدایی که به بندگی و پرستش او دعوت می شوند، از همان آغاز دعوت، خدای طعام و امنیت و برقرار کننده «الفت» بین طوایف دشمن و پراکنده قوم قریش است! سال‌ها بعد در سوره‌های سال‌های پایانی بعثت چون انفال (انفال: ۶۳) و آل عمران (آل عمران:۱۰۳ )، خدا نزدیکی و الفت ایحاد شده بین آن‌ها را یادآوری و بر اجتناب از تفرقه و ستیزه گری دوباره تاکید می کند. به بیان دیگر در آیات قرآن می توان مسیر دعوت و رسالت پیامبر را از همان شروع تا مرحله‌ای از موفقیت نسبی در رسیدن به اهداف تعیین شده، پیگیری کرد. در آل عمران:۱۰۳ با یادآوری تفرقه و دشمنی دیرین بین آن‌ها (إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء)، بر ادامه تمسک آن‌ها به همان خدایی که بین آن‌ها همبستگی و الفت برقرار کرده است تاکید می شود:

آل عمران: ۱۰۲ و ۱۰۳

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ. ﴿۱۰۲﴾

وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ ،

وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا،

وَکُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَهٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ .(۱۰۳)

اى کسانى که ایمان آورده‏اید از خدا آن گونه که حق پرواکردن از اوست پروا کنید و زینهار جز مسلمان نمیرید.

و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و فرقه فرقه نشوید،

و نعمت‏خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید پس میان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید،

و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید،

این گونه خداوند نشانه‏هاى خود را براى شما روشن مى‏کند باشد که شما راه یابید.

این الفت و به هم نزدیک شدن طوایف قریش در راستای رسالت پیامبر، آن قدر مهم بوده است که در آیه انفال:۶۳ خدا به پیامبر می گوید: اگرتمام آن چه را که در زمین وجود دارد هزینه می کردی قادر نبودی بین آن‌ها الفت و دوستی برقرار کنی؛ اما این «خدا» بود که آن‌ها را به هم نزدیک کرد: وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ. باید توجه داشت که این آیات با فعل ماضی از دشمنی‌های گذشته پیش از نزول آیه سخن می گویند. یعنی این که نمی توان با فعل مضارع در ترجمه فارسی، با آیات بازی کرد و آن را به مسلمانان جهان در آینده نسبت داد! اکثر آیات قرآن درباره سرگذشت همان دعوت شدگان گمراه، متفرق، و دشمن یکدیگر در شروع بعثت است. کسانی که به «ایمان آورندگان» به یکدیگر نزدیک شده سال‌های آخر بعثت تبدیل شدند: همان «الَّذِینَ آمَنُواْ» در آل عمران:۱۰۲ و «جمیعا» و «لاتفرقوا» در آل عمران:۱۰۳. همان کافران و مشرکان امّی قبیله‌ها و طوایف قریش که اکثرشان در برابر دعوت به خدای واحد دو دهه مقاومت ستیزگرانه داشتند.

از طرف دیگر ابوزید قرآن را یک پدیده «زنده» می داند و بر این باور است که بدون یک هرمنوتیک «انسانی» و «دموکراتیک» نمی توان این زنده گی را به زندگی مومنان در زمانه ما گسترش داد [۲]. به باور نگارنده این پدیده زنده را باید با «الکتاب» یا همان دین عمومی به زندگی اجتماعی مومنان آورد تا با «احسن عمل» تک تک آن‌ها رشد کنند و کسی شوند. در زندگانی مسالمت آمیز با غیرمسلمانان بیاموزند و یاد بگیرند. جایی که آزمون انسان در نظام خلق و امر «بهترین عمل» [۲۰] [۲۱] می باشد، دین پدیده اجتماعی می شود. در نیایش و عبادت فردی، قرائت آیات قرآن مومنان را به خدا وصل می کند و ایمان آن‌ها را استوارتر می کند. اما این ایمان باید در عرصه عمل صالح و ترجیجا احسن عمل در اجتماع فعلیت پیدا کند.

درست است که قرآن برای ترویج فرهنگ «تعقل» در جامعه مخاطب بود: إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. اما نبود یا کمبود فرهنگ تعقل و اندیشه ورزی (و به جای آن حاکمیت شمشیر) در آن جامعه عقب مانده قبیله‌ای قریش را نمی شد در طول دو دهه و در حالی که در ستیز و قتال خونین با پیامبر بودند غنی کرد. اکثریت جمعیت مکه و حومه که مخاطب اصلی قرآن بودند، دو دهه طول کشید تا فقط از بت پرستی دست بردارند. آن هم با مقاومت‌ها و ستیزه گری‌های خونین. پس از رحلت پیامبر فرهنگ حاکمیت شمشیر در درگیری‌های خونین بین پیروان پیامبر و کشتن برخی رهبران سیاسی (خلفا) قریش ادامه پیدا کرد. زمانی هم که به فکر تبلیغ اندیشه خود افتادند ابزارشان لشکرکشی و جنگ با سایر کشورها بود. بنابراین ادامه چنین دیسکورسی در اندیشه ورزی نه به نفع مسلمانان جهان است و نه به نفع بشریت و جامعه جهانی.

اگر چه بازاندشی قرآن با رویکرد پیشنهادی ابوزید به رفع بسیاری از ابهامات موجود در برداشت از قرآن به طور سلبی کمک می کند؛ اما علت ریشه‌ای چیزی نیست جز فهم ناقص یا نادرست از فلسفه «دین» و هدف رسالت پیامبران. نخست باید به فهم مشترک از هدف رسالت پیامبران رسید- آن طور که در قرآن بیان شده است. قرآن خود به طور ایجابی پاسخگوی مشکل به طور ریشه‌ای می باشد، در حالی که جایگاه و آزمون انسان را در جهان مشخص کرده است. محلی‌قومی بودن مخاطب پیامبران هیچ خللی در پیام جهان شمول کتاب‌های در دست و جایگاه انسان در نظام خلق و امر الهی ایجاد نمی کند. اما فرض نادرست جهانی دانستن رسالت پیامبران و کتاب‌های در دست، که آشکارا خلاف آموزه‌های قرآن می باشد، علت بسیاری از ابهامات و در نتیجه جدال‌ها و درگیری‌های بعضا خونبار در تاریخ و عقب ماندگی کنونی مسلمانان شده است.

۴. محکمات و متشابهات و رابطه آن با دین عمومی

ابوزید روش دو گروه فقیهان و متکلمان در تعامل با قرآن به مثابه «متن» را به چالش می کشد. می دانیم که روش تاویلی فقیهان بر دوگانه «ناسخ و منسوخ» (بقره:۱۰۶) و روش متکلمان بر دوگانه «محکم و متشابه» (آل عمران:۷، جدول-۴) استوار است. هر دو گروه فقیهان و متکلمان با استخدام این دوگانه‌ها در صدد پاسخگویی به تناقضاتی هستند که ظاهرا در برخی آیات قرآن مشاهده می شود. در قرآن بارها تکرار شده است که آیات قرآن آسان و روشن است و در آیات قرآن خللی نمی توان پیدا کرد. همچنین بارها تکرار شده است که آزمون انسان «احسن عمل» می باشد. باید اختلافات نظری درباره شریعت و دین را به منازعه تبدیل نکرد و داوری این اختلافات را به خدا در جهان آخرت واگذار کرد (به برخی از این گونه آیات در پایان این بخش اشاره شده است).

در این بخش درباره محکمات و متشابهات و آیه آن (آل عمران:۷) بحث می شود. ناسخ و منسوخ و آیه مربوطه (بقره:۱۰۶) در بخش ۶ واکاوی می شود.

بنیان نظری محکمات و متشابهات بر آیه آل عمران:۷ (جدول:۴) استوار است. فهم رایج این است که خدا دو گونه آیات فرستاده است: ۱) آیات محکمات که معنی آن روشن یا واضح است، ۲) آیات متشابه که معنی آن مبهم است. پس وظیفه رفع ابهام و روشن کردن معنی این گونه آیات به عهده علمای دین می باشد. پرسش این است که آخر چرا خدا باید برای مردمی که سواد اکابر امروزی هم نداشتند و می بایست آیات را برای آن‌ها «قرآئت» کرد، آیه مبهم بفرستد! حال فرض کنیم همه مخاطبین راسخون در علم بوده اند. خدا از مبهم حرف زدن با بندگان خود چه نصیبی می برد؟ برخی تا آن جا پیش رفته اند که می گویند آیات ظاهر و باطن دارند؛ پس باید آیات متشابه باطن داشته باشند! حتی اگر قرار باشد آیه‌ای باطن داشته باشد باید از محکمات باشد و نه متشابهات. چرا که متشابهات تفصیل محکمات هستند. خدا در قرآن تاکید می کند که «الکتاب» مبین است. حال آیات آسان و مبین قرآن خود تفصیل و تصریف آیات «الکتاب» است. آیه آل عمران:۷ که برای رفع ابهام و جلوگیری از سوء استفاده از آیات در جهت منازعات بین مومنین نازل شده است، خود قرن‌ها محل نزاع و موجب درگیری بیشتر شده است.

برای فهم آیه باید نخست طبق اصل طلایی گمانه زنی کرد که چه اتفاقی ممکن است رخ داده باشد که در «واکنش» به آن این آیه نازل شده باشد. به گمان من سه اشتباه عمده که در دنباله می آید، در برداشت از آیه آل عمران:۷ به زنجیره‌ای از بدفهمی‌ها دامن زده است که هنوز ادامه دارد. علت آن هم این بوده است که به تمایز و رابطه «الکتاب» و «قرآن» (با همان معنی قرائت)، که موضوع این مقاله است، توجه لازم نشده است! اگر این تمایز مشخص شده بود چه بسا آل عمران:۷ خود به محل اختلاف تبدیل نمی شد! به موارد زیر در فهم آل عمران:۷ توجه می کنیم:

۱) «محکمات» را آیات روشن و «متشابهات» را آیات مبهم فرض کرده اند- در حالی که در این آیه از لفظ متشابهات در مقایسه با محکمات یا آیات پایه‌ای که مادر یا مرجع کتاب (ام اکتاب) می باشند استفاده شده است. اگر بخواهیم از واژه‌های اصل و فرع استفاده کنیم، آیات «محکم» آیات اصلی قرآن و آیات «متشابه» آیات فرعی قرآن می باشند. آیا می توان گفت آیات اصلی روشن و واضح اند اما آیات فرعی مبهم و دارای بطن‌ها زیاد هستند؟!

۲) تاویل را در «وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ» فعل جمله فرض کرده اند، در حالی که «فَیَتَّبِعُونَ» فعل جمله می باشد. گفته شده است کژدلان از آیات متشابه تبعیت می کنند. این که آیات پایه‌ای را رها کرده اما آیات فرعی را در جهت اهداف فتنه گرانه دستاویز قرار می دهند.

۳) «تاویل» را تفسیر آیات به مفهوم امروزی فرض کرده اند، در حالی که مفهوم «تاویل» در آیه آل عمران:۷ چون سایر آیات قرآن عاقبت و سرانجام و پیامد امور است- آشکار است که سرانجام کارها را جز خدا کسی نمی داند.

در آیه آل عمران:۷ بیان شده است که افرادی که در قلب آن‌ها کژی است برای ایجاد فتنه از تشابه در آیات سوء استقاده می کنند. به بیان دیگر افراد مریض محکمات را که پایه دین هستند رها می کنند، اما با پیروی از متشابهات موجب درگیری می شوند.

آیه آل عمران:۷ بر محکمات که مادر یا مرجع کتاب است تاکید می کند. حال اگر «الکتاب» را همان «الکتاب المبین» مدل نمودار-۱ فرض کنیم، همان مطالب پایه‌ای می شود که یک جا در مرحله یک به پیامبر نازل شد. در مرحله دو وحی این مطالب پایه‌ای به اضافه شرح آن (آیات تفصیلی) برای هدایت مخاطب عربی به تدریج تنزیل شد تا به صورت گزاره هایی برای مخاطب خوانده شود. به آیه آل عمران:۷ درجدول-۴ دقت می کنیم. می گوید او کسی است که «الکتاب» را بر تو «نازل» کرد. در زمان نزول این آیه نه هنوز کتاب یا مصحفی به نام قرآن وجود داشته است، و نه حتی همه آیات قرآن نازل شده بوده است. آیات نازل شده در حافظه قاریان بوده است و یا در تکه مکتوب‌های پراکنده روی پوست حیوانات ثبت شده بوده اند. بعد در ادامه آل عمران:۷ آمده است: آیات این کتاب محکمات هستند، این کتاب‌ام الکتاب است. اینجا توصیف الکتاب در آیه تمام می شود. بعد در ادامه در جمله دیگری بیان می کند که آیات دیگر متشابهات می باشند. در زخرف:۲،۳،۴ نیز آمده است که: «قرآن عربی» جعل «الکتاب المبین» می باشد که مرجع یا مادر آن («ام الکتاب») نزد خدا محکم می باشد (و نه به صورت آیات قرآن عربی). یعنی اینجا نیز می توان سه مورد را مشاهده کرد:۱) تمایز بیت «قرآن» و «الکتاب»، ۲) رابطه این دو :قرآن جعلی از الکتاب، و ۳) الکتاب در کتاب مادر نزد خدا دارای حد اعلای استحکام است: وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ. إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ. برای آیات بیشتر می توان به جدول ۱ مراجعه کرد.

با این حساب و با توجه به موضوعات قرآنی دیگری چون: دین مشترک ابراهیمی برای همه پیامبران، اما شریعت و منهاج و مناسک و شعائر متفاوت برای پیروان هر پیامبر، «دین فطری» و «قیم» فراگیر، سوره بینه مبنی بر دین عمومی همه پیامبران (ایمان و عمل صالح- نماز و زکات)، تصدیق کتاب‌های پیشین توسط پیامبران و کتاب‌های متاخر، و غیره؛ می توان گفت الکتاب که همه آیات آن محکمات و مطالب پایه‌ای دین هستند، همان محکمات یکسان برای همه پیامبران (ابراهیمی) می باشد. کتاب در دست هر پیامبر شامل این محکمات به اضافه مطالب تفصیلی درباره این محکمات می باشد. این مطالب تفصیلی متشابهات نامیده شده است. هر پیامبر و قوم با توجه به شرایط زمان‌مکان هر بعثت، آیات غیر پایه یا متشابهات ویژه خود را دارد. حتی اگر فرض کنیم شرایط فرهنگی‌اجتماعی- سیاسی- اقتصادی تمام اقوام در زمان بعثت پیامبرشان شرایط یکسانی بوده است، نمی توان منکر زبان‌های متفاوت این اقوام شد. پس حداقل به زبان هر قوم ، کتاب آن قوم باید «جعلی» باشد از الکتاب، همانطور که قرآن دست کم جعلی است از الکتاب به زبان عربی. یعنی این جا حتی رخدادهای عصر بعثت تمام پیامبران را یکسان فرض کرده ایم!

گفته شد که با دانستن بیشتر درباره نزول «الکتاب» و تنزیل و جعل قرآنی عربی (آیات جدول-۲)، بحث محکمات و متشابهات و تاویل آیات روشن تر می گردد. حتی اگر مفهوم «تاویل» در آیه آل عمران:۷ را تفسیر و هرمنوتیک امروزی فرض کنیم، تاکید آل عمران:۷ بر سوء استفاده برگرداندن آیات مشابه به سوی غایت و سرانجامِ عملی (پیامد) فتنه گرانه مورد نظر تاویل کننده است. پشت تاویل مورد نظر قرآن در این گونه آیات، نیت و یا هدفِ خیر تحلیل و دانش پژوهی در دانش «هرمنوتیک» امروزی نیست! اما باید توجه کرد که حتی با فرض مفهوم تفسیر یا هرمنوتیک امروزی، طبق آل عمران:۷ قرآن نه تنها «تاویل» آیات را توصیه نکرده است که آن را نهی نیز کرده است و تاویل آن را نیز به خدا واگذار کرده است.

این که در این نوشتار برای ترجمه «هرمنوتیک» مقاله ابوزید واژه «تاویل» بکار برده نمی شود، برای پرهیز از ابهام با مفهوم واژه تاویل در قرآن می باشد. حتی با فرض تاویل به مفهوم امروزی آن، آیه آل عمران:۷ به مخاطب یادآوری می کند که تاویل آیات کتاب را باید به خدا واگذار کرد. مومنان (پیروان همه پیامبران) باید «داوری» اختلافات نظری در دین را به آخرت واگذار کنند و به جای منازعه، «سبقت در خیرات» را در این دنیا در دستور کار خود قرار دهند. وظیفه پیامبران اقامه دین و عدم تفرقه در دین بوده است: أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ (شوری:۱۳). اما بر خلاف پیامبران، پیروان پیامبران در اثر «بغی» در دین تفرقه افکنی می کنند: وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ (شوری:۱۴). فتنه انگیزی با «تاویل» آیات یکی از مصادیق این تفرقه افکنی است. یعنی هر جا به نام دین بندگان خدا به جان هم افتاده اند، هر دو طرف در «بغی» هستند و در دل کسانی که پشت این درگیری‌ها هستند کژی می باشد: فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ (آل عمران:۷)!

آیه بعد یعنی آل عمران:۸ (جدول-۴) نیز تاییدی است بر این مدعا که افراد کژدل مورد بحث در آل عمران:۷، کافران نبوده اند. بلکه افراد ایمان آورده پیرو حضرت محمد و یا مومنین پیرو سایر پیامبران بوده اند. در این آیه برای این گونه افراد دعا شده است که پس از هدایت دچار کژی نشوند.

می توان گمانه زنی کرد که در بحث‌ها و درگیری‌ها با برخی از پیروان سایر پیامبران، افرادی بر خلاف محکمات که در کتاب همه پیامبران یکسان است با تمسک به مسائل فرعی و شبهه افکنی در جزییات راه دشمنی و ستیزه پیش گرفته بوده اند. با نزول آیه آل عمران:۷ خدا می گوید تاویل و یا سرانجام این گونه آیات را جز خدا کسی نمی داند. محکمات پایه دین است. برای مثال هنگامی که برخی از افراد اهل کتاب به نوع نماز خواندن پیروان پیامبر می خندیدند و آن‌ها را مسخره می کردند؛ آیه نازل شد که مگر خدای ما یکی نیست. یعنی این که شبهه افکنی در نحوه نماز خواندن پیروان پیامبر را به محکم خدای واحد در الکتاب یا اصول پایه‌ای دین ارجاع می دهد. به بیان ساده اینجا شبهه افکنی معلولِ سرشت بالقوه شرافکن انسان است. «تشابه»، علتِ مشکل بودن آیات، نمی باشد. اتفاقا هر چه تفصیل و تصریف محکمات بیشتر باشد، فضا برای شبه افکنی و شرافروزی با مسائل فرعی و جزیی بازتر می شود. از طرف دیگر از آن جا که جمعیت مخاطب عموما بیسواد بوده اند و سطح دانش عمومی آن‌ها نیز بسیار نازل بوده است، تعامل پیامبر با چنین مخاطبینی در میدان عمل شرح و تفصیل و تصریف بیشتری را ضروری کرده بوده است.

واژه «تاویل»در قرآن ظاهرا به سه مفهوم به کار رفته است. اما اگر خوب دقت شود و به سرانجام یا «پیامد» وقوع گمانه‌ها و شبهه‌ها برگردیدم، هر سه مفهوم یکسان می شوند: «تاویل» خواب‌ها توسط حضرت یوسف، گمانه زنی درباره سرانجام یک خواب در یک رخداد واقعی با پیامدهای نگران کننده آن بود. پاک دستی در داد و ستد با پیمانه کردن درست، یا گوش کردن به حرف خدا و پیامبر؛ در عالم واقع به یک سرانجام یا عاقبت نیکو منتهی می گردد («احسن تاویلا» دراسراء:۳۵ و نساء:۵۹).

اگر بخواهیم لبّ مطلب «محکمات» و متشابهات» را به طور ساده و با معنی تشابه در میوه، و در رابطه با کتاب‌های مقدس و در هماهگی با مدل نمودار-۱، تعریف کنیم، شاید بتوان چنین گفت: انار و زیتون دو میوه «مختلف» هستند، اما زیتون سیاه و زیتون سبز یا زیتون ریز و زیتون درشت «مشابه» می باشند. «الکتاب» زیتونی است که در نسخه‌های تفصیلی «مشابه» چون تورات و انجیل و قرآن و… برای «هدایت» جمعیت مخاطب هر کتاب نازل شده است. یعنی این که «محکمات» الکتاب که همان دین عمومی است در تعامل و دیسکورس ناگزیر پبامبر مربوطه با جمعیت مخاطب، به ناچار داری «متشابهات» نیز شده است. همچنین در رابطه با دو گانه «هشدار» و «بشارت» که موضوع اصلی بعثت و تعامل پیامبران با مخاطب است، شاید بتوان چنین گفت: آیات هر کتاب در دست عمدتا شامل «مثانی» انذار و بشارت به مخاطبین خود می باشد؛ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ، کِتَابًا مُّتَشَابِهًا، مَّثَانِیَ (زمر:۲۳). بر اساس آیه زمر:۲۳ می توان با اطمینان بیشتری گمانه زنی کرد که: «الکتاب المبین» مادر کتاب و حاوی محکمات دین است، در حالی که کتاب محصول مرحله دوم وحی شامل متشابهات می باشد.

برای روشن تر شدن مفهوم «تشابه» در آل عمران:۷ برای مثال به آیه رعد:۱۶ دقت می کنیم:

رعد:۱۶

أَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَکَاء خَلَقُواْ – کَخَلْقِهِ

فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ؟

یا برای خدا شریکانی قرار داده اند که- چون خلقت خدا- خلق کرده باشند

چنانچه خلقت [خدا] برای آن‌ها مشابه شده باشد؟

شریک قائل شدن برای خدا باعث می شود که مشرکان بپندارند آن چه را خدا آفریده است، توسط بت‌ها آفریده شده است. در این مثال اشکالی در حقانیت خدا و خلقت خدا نیست. بلکه مشرکان آفرینش خدا را- در اثر شریک قرار دادن بت‌ها با خدا- آفرینش توسط بت‌ها می پندارند.

همچنین برای روشن تر شدن مفهوم «تاویل» در آیات قرآن در آیه اعراف:۵۳ دقت می کنیم. در این آیه می توان مفهوم «تاویل» را که سرانجام و تحقق وعده الهی در دنیای دیگر است به روشنی دید- همان پیامد اعمال این دنیا در آخرت. پشیمانی و افراد از غفلت در این دنیا؛ هنگامی که درآخرت با عاقبت و پیامد («تاویل») اعمالشان روبرو می شوند:

اعراف:۵۳

هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِیلَهُ؟

یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ،

یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ:

قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَیَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ

وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ.

آیا فقط منتظر سرانجام آن هستند؟

روزى که سرانجام آن درآید،

کسانى که پیشتر آن را فراموش کرده بودند گویند:

همانا رسولان پروردگارمان حق را آوردند آیا شفیعانى داریم که براى ما شفاعت کنند یا بازگردانده شویم و [این بار] کارى جز آنچه مى‏کردیم در پیش بگیریم؟

به راستى که به خود زیان زدند و برساخته‏هایشان نابود گردید!

شوربختانه برخی از متولیان رسمی دین با جدل‌ها و منازعات بیهوده (تاویل) بر سر متشابهات، «محکمات» را به ضد خود تبدیل کرده اند و پیروان پیامبران را به انحراف و به منازعه و ستیزه گیری با یکدیگر کشانده اند. در حالی که سنجه خدا برای داوری درباره ایمان هر فرد انسانی و دادن درجات، «عمل» صالح و یا بهترین «عمل» می باشد که همان آزمون انسان در این دنیا می باشد [۲۰] [۲۱]. داوری اختلافات «نظری» ویرانگر بر سر دین و کتاب و متشابهات آن را باید به خدا در دنیای آخرت واگذار کرد. در واقع این گونه‌ها «اختلافات» بر سر دو میوه «مختلف» مثلا انار و زیتون نیست. بلکه کاستی دانش ما در فهم یا قلب مریض ما در پذیرش حقانیت زیتون‌های مشابه است. به جای تعیین تکلیف برای دیگران باید بیشتر آموخت و کژدلان را شناخت. راسخان در علم و صاحبان خرد باید به کژدلان یادآوری کنند که دعوای بیهوده بر سر زیتون‌های مشابه (سبز و سیاه) راه نیندازند. تمام رنگ‌ها و اندازه‌های آن زیتونند!

در گفتگو و تعامل بین فرقه‌های مختلف اسلامی و همچنین با پیروان سایر پیامبران، اصالت با محکمات است که برای پیروان همه مذاهب و پیامبران یکسان است. افرادی که با تمسک به آیات مشابه منکر محکمات دین می شوند و یا با متشابهات کتاب‌های در دست محکمات یکسان دین خدا را در جهت اهداف فردی یا فرقه‌ای خود به چالش می کشند، کژدلانی هستند که سبب ساز فتنه می شوند. البته تمامی آیات هر کتاب از جانب خداست و برای پیروان هر پیامبر عزیزند. چون برای هدایت و رستگاری آن‌ها نازل شده است. مثلا اگر زمانی بنا بر شرایط برای پیروان پیامبری یک نوع خوراکی حرام اعلام شده است، با حلال اعلام شدن بعدی نمی توان در آیات مناقشه کرد و محکمات دین را به این بهانه فروکاهید، لوث کرد، و به سخره گرفت.

بد نیست همن جا برای مثال نگاهی داشته باشیم به آیات متشابه قرآنِ در دست درباره «اهل کتاب». نباید محکمات قرآن درباره حقانیت سایر پیامبران و آموزه‌های آنان را رها کرد، اما با استناد با آیات متشابه قرآن (مصحف در دست) مسیحیان و یهودیان را مشرک یا کافر دانست! برخی از این آیات متشابه در واکنش به درگیری‌های مقطعی محلی بین برخی از افراد در جمعیت موسوم به «اهل کتاب» مقیم حجاز که کافر بوده اند نازل شده است. محکمات می گوید که محکمات همه پیامبران ابراهیمی یکسان است. مادر کتاب همه یکسان است. همه با ایمان و عمل صالح رستگارند. متشابهات قرآن در این باره را باید به محکمات ارجاع داد. حال مثلا اگر پیروان حضرت محمد در موضوع نظری ثلیث با مسیحیان مناقشه‌ای دارند باید داوری را به خدا در آخرت بسپرند و در انجام کارهای خیر از مسیحیان سبقت گیرند. جالب است که در این مثال کاملا می توان شبهه ناشی از آیات متشابه قرآن را مشاهده کرد. در اثر شبهه آیاتی که درباره کفر افراد معدوی از جمعیت موسوم به «اهل کتاب» در یک قریه نازل شده است، به کلیه مسیحیان و یهودیان مومن و موحد دنیا نسبت داده می شود! چرا که اگر تک آیه ها را مبنا قرار دهیم و آن‌ها را در رابطه با محکمات نفهمیم، متشابه و باعث شبهه می شوند.

همانطور که گفته شد متاسفانه ابوزید خود این محکم را خوب نفهمیده است و در نتیجه در دام فقها افتاده است! تاجایی که مثال اصلی او در مقایسه بین آیه مائده:۵ و آیه بقره:۲۲۱ نادرست است؛ مقایسه‌ای که در تبیین تزش مبنی بر نزول آیات متناقض در دو محیط مختلف از آن استفاده کرده است. آیه مائده:۵ به روشنی می گوید: وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ. چه کسی گفته است مسیحیان و یهودیان به خدا ایمان ندارند؟ اصلا خود قرآن آمده است تا بگوید خدا برای هر قومی پیامبری و کتابی ویژه فرستاده است! کجای قرآن «مسیحیت» و «یهودیت» نفی شده است؟ اگر برخی از افراد مقیم آن جامعه که در مقابل «امیین» به «اهل کتاب» شهرت داشته اند کافر بوده اند چه ربطی به مسیحیت و یا یهودیت دارد؟ مائده:۵ درباره ازدواج با مشرکان قریش است که با پیامبر و یارانش در حال جنگ بوده اند- ربطی به بقره:۲۲۱ ندارد.

لازم به یادآوری است که در چند آیه قرآن، «تحریف» کلام به قصد فتنه انگیزی نیز آمده است. اما اینجا به نوعی از متشابهات متفاوت است. در «تحریف» کلام، سوء استفاده آگاهانه است: ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ (بقره:۷۵). تحریف کننده، یا خارج از مواضع سخن و یا با بخشی از سخن به تحریف منظور سخن می پردازد. اما در تاویل متشابهات، ممکن است تاویل در اثر نادانی فرد باشد- اگرچه با مرض و از پی غرض است!

در پایان این بخش توجه «تاویل» گران فتنه انگیز زمانه ما را به آیات زیر جلب می کنم. آن هایی که دین و مذهب را به ابزار اختلاف و نزاع و خونریزی تبدیل کرده اند:

وَلاَ تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى، ثُمَّ إِلَى رَبِّکُم مَّرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿انعام:۱۶۴)

فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (مائده:۴۸)

اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (حج:۷۰)

فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (بقره:۱۱۳)

وَلَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿نحل:۹۲﴾

إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (زمر:۳)

قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ أَنتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبَادِکَ فِی مَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (زمر:۲۶)

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (سجده:۲۵)

إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (جاثیه:۱۷)

۵. کتاب، دین، و لایه‌های آیات قرآن

برای فهم بهتر رابطه قرآن‌الکتاب، با لایه‌های بالاتر در یک سپهر گسترده تر، در این بخش به طور چکیده نقبی زده می شود به:

۱) جهان آفرینش یا نظام «خلق و امر» [۲۰]، و

۲) دین قیم «فطری» و چارچوب‌های مفهومی در امر متعالی [۲۵].

می خواهیم بدانیم که چگونه «کتاب در دست» از طریق «الکتاب» و جهان «خلق و امر» به «کتاب مبین» منتهی می شود و هر «کتاب» معرف کدامین «دین» می باشد.

رابطه کتاب و دین در لایه‌های مختلف در نمودار-۲ بر همان هرم [۲۵] ساده سازی شده است. هرمی که چهار لایه آیات قرآن را نشان می دهد. در [۲۰] گفته شد که «کلمه» با «امر» خدا در جهان ما «خلق» می شود. از بی‌نهایت «کلمات» بالقوه در «کتاب مبین» خدا، کلماتی در جهان ما نازل و بالفعل می شوند. می توان گفت «دین فطری» نیز که سرشت انسان بر آن بنا شده (فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا)، با خلق انسان بالفعل می شود. اما انسان مختار بنا بر خلقت در انتخاب بین خیر و شر آزاد می باشد. اینجاست که در برخی از جوامع پیامبران بعثت کرده اند تا مخاطب خود را از انحراف از دین فطری نجات دهند و به بازگشت به راه فطرت انسانی رهنمون شوند. با «امر» خدا و نزول الکتاب به پیامبر، رسالت هر پیامبر برای هدایت قوم و به زبان قوم خودش شروع می شود. کتاب هر پیامبر تنزیل الکتاب و تفصیل آن است در محیط بعثت. بنابراین آیات آن دارای لایه‌های جهان شمول تا محلی است.

همانطور که در [۲۵] و [۲۹] با ارائه دو نمودار بحث شد؛ برای فهم بهتر قرآن باید بتوان در دسته بندی آیات قرآن بین حداقل چهار لایه تمایز قائل شد: اول) فطرت و خلقت، دوم) چارچوب‌های مفهومی در امر متعالی، سوم) چارچوب مفهومی دین ابراهیمی، چهارم) شریعت و منهاج قومی هر پیامبر. در هرم ارائه شده در [۲۹] گفته شد که آیات هر لایه بالاتر قیم است بر آیات لایه و یا لایه‌های پایین تر و نه برعکس. به عبارت دیگر لایه بالاتر «مادر» یا «ام الکتاب» است برای لایه‌های پایین تر. در نمودار-۲ تلاش شده است تا رابطه دین و کتاب در لایه‌های مختلف همان هرم [۲۹] نشان داده شود. بالاترین لایه، «کتاب» یا «کتاب مبین» است با بی‌نهایت کلمه. پایین‌ترین لایه کتاب هر پیامبر است که تنزیلی است در محیط قومی هر پیامبر در زمان‌مکان دوران بعثت آن پیامبر. در [۱۵] گفته شد که الکتاب قدر معلومی است از کتاب نزد خدا که به پیامبر نازل شد. الکتاب در جهان خلق و امر نازل می شود که مخلوق انسان با دین فطری در آن خلق شده است.

می دانیم که «دین قیم» با «خلق» و «فطرت» سر و کار دارد و همانطور که در نمودار-۲ مشاهده می شود در بالاترین لایه هرم یعنی خلقت جای می گیرد: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ (روم:۳۰). یعنی این که اگر بخواهیم دین را کامل بدانیم باید خلقت و فطرت را کامل بدانیم. در نظام در حال تطور خلق و امر نیز خدا دائم در کار خلق جدید است. هنوز بسیاری از اسرار خلقت و فطرت برای ما نامکشوف است و چه بسا بسیاری از این اسرار برای همیشه برای بنی آدم نامکشوف بماند. اما تلاش بشر آن است که با دین فطری و آیات هستی و در صورت لزوم با هدایت و آموزه‌های پیامبران و نشانه‌های خدا، در «سمت» خدا قرار بگیرد. در صراط مستقیم ایمان و عمل صالح قرار گیرد و جستجوگر دانستن بیشتر باشد. اینجاست که گفته می شود دین یک بسته نظری محدود نیست. بلکه یک راه است در جهت کمال در سمت خدا و دانستن بیشتر و کشف بیشتر کلمات خدا. در نمودار-۲ مشاهده می کنیم که هر لایه‌ای از پایین‌ترین لایه تا بالاترین لایه در «سمتِ خدا» استوار است: وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله (نساء:۱۲۵). اگر هر عنصر در یک لایه زیرین در جهت لایه‌های بالاتر از لایه خود نباشد، سمت آن، سمتِ راس هرم یا خدا نخواهد بود. معیار سنجش لایه‌های پایین تر لایه‌های بالاتر است. به بیان دیگر لایه بالاتر مادر لایه‌های پایین می باشد. هر کتاب پنجره را به سوی تعقل در کتاب لایه بالاتر می گشاید!

می دانیم که چارچوب‌های مفهومی در امر متعالی به دین ابراهیمی محدود نمی شود. مثلا دین حضرت زرتشت و آیین بودایی هر کدام چارچوب مفهومی خود را دارند. اگر برای فهم بهتر بخواهیم با جغرافیای زمین برای دین سه لایه قائل باشیم، می توان به ترتیب از دین جهانی، دین منطقه‌ای و دین قومی سخن گفت. با این تقسیم بندی جغرافیایی می توان از ۱) دین فطری برای جهان، ۲) دین عمومی برای منطقه، و ۳) دین هر پیامبر برای یک قوم سخن گفت. مثلا شریعت حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت محمد هر کدام زیر مجموعه دین عمومی ابراهیمی در منطقه خاورمیانه بوده اند. اما فراموش نکنیم که تلاش تمام پیامبران هدایت و آموزش قوم در جهت راس هرم و بازگشت به دین فطری بوده است- در همان شرایط و محدودیت‌های مکانی- زمانی.

در نمودار-۲ جای «الکتاب» یا «الکتاب المبین» هنوز قابل بحث می ماند. آیا الکتاب ادیان غیر ابراهیمی منطقه‌ای همان الکتابی است که به پیامبران ابراهیمی نازل شده است؟ به نظر می رسد «ایمان و عمل صالح» در همه ادیان و آیین‌های ابراهیمی و غیر ابراهیمی مشترکند. نیایش (نماز) و دادن زکات نیز در همه ادیان و آیین‌ها وجود دارد. با این حساب شاید بتوان با پژوهش بیشتر نتیجه گیری کرد که ملت‌های غیر عربی که بعدا به اسلام گرویدند مشمول شریعت و منهاج و مناسک و شعائر ویژه قوم حضرت محمد نمی شوند. می دانیم که شریعت، منهاج، مناسک، و شعائر تمام پیامبران «جعل» می باشد و نه «خلق». به عبارت دیگر زمینه مند زمان و مکان می باشد. در آیات قرآن، خدا به روشنی چنین مواردی را «جعل» می داند : قبله (بقره: ۱۴۳)، بیت یا قبله (بقره:۱۲۵)، کعبه (مائده:۹۷)، فرقان (انفال:۲۹)، قرآن عربی (زخرف:۳)، شریعت (جاثیه:۱۸ و مائده:۴۸)، شعوب و قبائل (حجرات:۱۳)، امت واحده (هود:۱۱۸ و نحل:۹۳)، امت وسط (بقره:۱۴۳)، خلیفه در زمین (ص:۲۶). می بینیم که حتی «فرقان» که بنا بر برداشت رایج معیار تمایز و تشخیص حق و باطل است، جعل می باشد. یعنی این معیار در محیط و زمان‌مکان‌های مختلف یکسان نیست. باید به فطرت و خلقت و دین فطری بازگشت. خلقت است که «حق» است.

در نمودار -۲ دیدیم که چگونه کتاب در در دست از طریق «الکتاب» یا «الکتاب المبین» محدود، کانال و هدایت گر به سمت «کتاب» یا «کتاب مبین» بیکرانه می شود. پنجره را به سمت سپهر بی‌نهایت کلمه «کتاب» می گشاید. کتابی که البته جهان هستی نزول بخشی از آن است. منظور از «بازگشت به کتاب» که در عنوان این مقاله آمده است، بازگشت به همان «الکتاب» مشترک و یا آیات پایه‌ای است که به فارسی «کتاب» نوشته شده است. اگر چه با بازگشت به «الکتاب» خواهی نخواهی پنجره به سمت عالم خلق و امر و در نتیجه به بیکرانگی «کتاب مبین» باز خواهد شد. اما این بلندپروازی از جانب مومنان، وعده و هدف مقاله نیست. بازگشت به الکتاب یا پایه‌های دین، حداقل اذهان را از چنبره خرافاتی که شالوده آن «ضدیت» با بقیه جهان و پیروان سایر پیامبران است رها خواهد کرد. آن دسته از مومنانی را که در دنیای حقیر برخی از متولیان دین گیر افتاده اند، به سمت خویشتن نوینی از خود و بازنگری در خود و تعقل هدایت خواهد داد- که دستاورد کمی نیست! پس از آن تعقل در «آیات کتاب مبین» آغاز می شود. نزول قرآن نیز برای تعقل مخاطبان است: إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. در سپهر گسترده جهان یعنی در سطح «عرش»‌ها (منظومه‌ها چون منظومه خورشیدی ما) و تا این جهان برقرار است، چالش مخلوق هوشمند هر عرش جستجوگری و کشف کلمات «کتاب مبین» خدا یا بی‌نهایت کلمه خداست که بخشی از آن در جهان خلق و امر به آیات تبدیل شده اند.

۶. ناسخ و منسوخ

در این بخش درباره «ناسخ و منسوخ» که توسط فقها نظریه پردازی شده است، بحث کوتاهی ارائه می شود. مدعای فقها در ناسخ و منسوخ بر اساس آیه بقره:۱۰۶ (جدول-۵) می باشد که در راستای استنباط احکام از آیات به ظاهر متناقض قرآن گسترش داده شده است. با دلایلی که ارائه می شود به نظر می رسد در این مورد نیز متاسفانه برداشت رایج نادرست است!

درباره آیه بقره:۱۰۶ باید بر نکات زیر تاکید کرد:

یکم- موضوع نسخ یا باطل اعلام کردن آیات (با برداشت رایج)، آن چنان مهم و حساس است که حتما باید در قرآن با آیات مختلف تصریف شده باشد. خیلی بعید است خدا فقط با یک آیه آن هم چنین کوتاه (مَا نَنسَخْ امر، مِنْ آیَهٍ، أَوْ نُنسِهَا)، چنین امر مهم و خطیری را اعلام کرده باشد. و در را برای باطل اعلام کردن آیات توسط انسان باز کرده باشد. آن هم در جامعه قریش که تعداد افراد باسواد (در حد خواندن و نوشتن)، کمتر از انگشتان دو دست بوده است. در قرآن موضوعات بسیار بسیار کم اهمیت تر و پیش افتاده تر با آیات زیادی تفصیل و تصریف داده شده است.

دوم- اگر خدا می خواست قاعده ناسخ و منسوخ را بر آیات قرآن حاکم کند، می بایست حداقل در موقع نزول هر ناسخ مشخص می کرد که آیه منسوخ کدام است. آیا نباید در این حد برای خدا شعور قائل بود؟! در قرآن به هیچ آیه ناسخ و آیه منسوخ آن اشاره نشده است. بنابراین آیه بقره:۱۰۶ عملا مجوز مهر باطل زدن به برخی از آیات قرآن را برای انسان صادر کرده است و نه خدا!

سوم- در بقره:۱۰۶ سخن از نسخ «آیه» است و نه نسخ «حکم». فقها از این آیه در استنباط «احکام» استفاده می کنند. با همان برداشت فقها مگر چند درصد آیات قرآن «حکم» می باشند؟! حال اگر به ترجمه‌های قرآن دقت کنیم، اکثر ترجمه‌ها متاسفانه حداقل امانت را در ترجمه این آیه حفظ نکرده و واژه «آیه» را «حکم» ترجمه کرده اند.

چهارم- به نظر می رسد که در بقره:۱۰۶ صحبت از نسخ یا از حذف بخشی از یک آیه است (مَا نَنسَخْ مِنْ آیَهٍ)! (اگر چه استدلال این نوشتار برای بخشی از یک آیه یا تمام یک آیه فرقی نمی کند).

پنجم- در برداشت رایج تاکید آیه بر جایگزین کردن آن آیه‌ای است که ممکن است به علت الف) نسخ ، یا ب) فراموش شدن؛ نیاز به جایگزین داشته باشد.

ششم- منطق فقها در مورد «نسخ» یک آیه (با مفهوم ناسخ و منسوخ مورد بحث)، برای مورد «نسیان» یا فراموش شدن یک آیه کاربرد ندارد. چرا باید آیه‌ای به فراموشی سپرده شود که خدا آیه‌ای (مثل یا) بهتر از آن نازل کند؟ مگر خدا فراموشکار است؟ دلیل جایگزین شدن یک «حکم» جدید به جای «حکم» قبلی، قاعدتا باید موثرتر بودن «حکم» جدید باشد. اما این دلیل در مورد «فراموشی» یک آیه بی‌ربط است.

هفتم- در قرآن برای مفهوم جایگزین کردن (substitute)، ریشه «بدل» بکار رفته است و نه «أتی» که در بقره:۱۰۶ استفاده شده است. برای مثال: وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِیلًا (انسان:۲۸)، وَإِذَا بَدَّلْنَا آیَهً مَکَانَ آیَهٍ (نحل:۱۰۱)، فَأُولَٰئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ (فرقان:۷۰).

هشتم – در گزاره آخر آیه بقره:۱۰۶، خطاب به پیامبر بر قدرت خدا و توانایی خدا بر هر چیز تاکید شده است. به پیامبر که مخاطب آیه است گفته می شود: مگر نمیدانی (أَلَمْ تَعْلَمْ) که خدا بر هر کاری تواناست؟! یعنی هر چه هست موضوعی است بین خدا و پیامبر و در تعامل خدا و پیامبر در رابطه با وحی. به مخاطب آیات قرآن ربطی ندارد!

نهم- از آیه نمی توان این برداشت را کرد که در عمل آیه‌ای نسخ شده باشد و یا به فراموشی سپرده شده باشد. جمله شرطی است.

با توجه به نه نکته ای که بیان شد و با کمک از آیات دیگر قرآن می توان گفت که نزول آیه بقره:۱۰۶ در واکنش به تردیدهای پیامبر در فرآیند دریافت آیات قرآن از طریق وحی و ابلاغ آیات باشد:

الف) تردید در دریافت درست و کامل آیه از فرشته وحی،

ب) نگرانی پیامبر از فراموش کردن آیه پس از دریافت آن از فرشته وحی

یعنی این که هنگام دریافت آیه از وحی احتمالا خطایی رخ دهد، یا این که در ابلاغ آیه به مخاطب غفلت شود، یا اصلا خود آیه توسط پیامبر به فراموشی سپرده شود. با آیه بقره:۱۰۶ خدا به پیامبر اطمینان می دهد که اگر چنین مواردی رخ دهد، خدا قادر است آیه‌ای بهتر یا مثل آیه مورد نظر را نازل کند. برای مثال اگر پدری مشاهده کند فرزندش شدیدا نگران گم شدن کیف مدرسه است و نمی داند که آیا در مدرسه یا اتوبوس جا گذاشته است، به فرزندش چه می گوید؟ این قدر نگران نباش اگر پیدا نشد برایت یک کیف مشابه یا بهتر می خرم. در واقع خدا نگرانی‌ها و تردیدهای پیامبر را در این که نکند از عهده دریافت بایسته آیات یا ثبت و نگهداری آیات بر نمی آید، مدیریت می کند. چرا که با انباشت تردیدها و فشارها و اثرات مقاومت ستیزه گرانه قومش، ممکن بود پیامبر سست شود و فکر کند که از عهده امر خطیر رسالت برنمی آید. در آیات زیادی خدا به پیامبر قوت قلب می دهد و امید تزریق می کند و در آیاتی هم درباره هرگونه تردید و دودلی هشدار می دهد . اگر برای مثال به آیات یونس:۹۴ و ۹۵ (جدول-۳) و آیات دیگری که به پیامبر درباره تردی‌هایش هشدار داده شده است دقت کنیم، می توان درباره عمق تردیدهای پیامبر گمانه زنی کرد:

یونس:۹۴ و ۹۵

فَإِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ فَاسْأَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکَ،

لَقَدْ جَاءکَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ.

وَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِ اللّهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِینَ.

و اگر از آنچه به سوى تو نازل کرده‏ایم در تردیدى از کسانى که پیش از تو کتاب مى‏خواندند بپرس،

قطعا حق از جانب پروردگارت به سوى تو آمده است پس زنهار از تردیدکنندگان مباش.

و از کسانى که آیات ما را دروغ پنداشتند مباش که از زیانکاران خواهى بود.

آل عمران:۶۰

الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُن مِّن الْمُمْتَرِینَ.

از جانب پروردگار تو است پس از تردیدکنندگان مباش.

بقره:۱۴۷

الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ.

حق از سوى پروردگارت است، هرگز از دودلان مباش‏.

از طرف دیگر در آیه حج:۵۲ آمده است که گاهی آرزوی پیامبران پیشین با القای شیطان آمیخته می گردیده است. سپس در آیه تاکید شده است که خدا این گونه دخالت‌های شیطان را از بین می برد (فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ). باید توجه کرد که در حج:۵۲ سخن از جایگزین شدن آیه‌ای از خدا با آیه دیگری از خدا نیست. بلکه جایگزین شدن و تحکیم آیات خدا به جای القای شیطان است. اگر به آیه حج:۵۲ دقت کنیم، در راستای استدلال این بخش بسیار گویاست. گفته شده است خدا آن چه را شیطان القا کند نسخ می کند و سپس آیات خود را استوار می گرداند:

حج:۵۲

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ

إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ.

فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ،

ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ.

وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ.

و پیش از تو هیچ رسول یا نبى نفرستادیم

مگر آنکه وقتی آرزو می کرد، شیطان در آرزوی او اخلال مى‏کرد.

آنگاه خداوند آن چه را شیطان القا می کند نسخ می کند،

و سپس آیات خویش را استوار مى‏دارد.

و خداوند داناى فرزانه است‏.

همچنین در آیه اعلی:۶ خدا به پیامبر می گوید که تو را وادار به تکرار خواندن آیات‌ها می کنم تا فراموش نکنی: سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَىٰ. به بیان دیگر تمرین و تکرار در خواندن آیات راهکاری بوده است برای پیامبر تا آیات وحی را فراموش نکند.

پس جای پای هر دو مورد علت خطای احتمالی در دریافت درست وحی و ابلاغ آیات را می توان در آیات قرآن ردیابی کرد: الف) تردید و دغدغه پیامبر درباره از قلم افتادن بخشی از آیه در حین دریافت وحی، و ب) دغدغه فراموش شدن آیه پس از دریافت آیه. بنابراین می توان گفت در بقره:۱۰۶ خدا به پیامبر این اطمینان خاطر را می دهد که نگران (مثلا دخالت شیطان در) دریافت کامل و درست وحی یا نگران فراموش کردن برخی آیات پس از وحی نباشد. اگر چنین شود خدا قادر است همانند یا بهتر از این آیات را بیاورد.

می دانیم که در شروع بعضی سوره‌ها و همچنین در بدنه برخی سوره‌ها تاکید شده است این‌ها که بر تو وحی می کنیم آیات کتاب خداست. در راستای این بحث می توان گفت تکرار چنین آیاتی برای اطمینان دادن به پیامبر بوده است. برای این که در انجام کارهای رسالت دچار تردید و سستی نشود. مثلا تردید این که نکند خواب می بیند یا در معرض القای کسی غیر از فرشته وحی است.

علاوه بر موارد بالا بر اساس آیات اعراف:۲۰۰ و فصلت: ۳۶ می دانیم که پیامبر نیز در ریسک تحریک و دخالت شیطان بوده است. با توجه به این آیات شاید بتوان اضافه کرد که چون خدا می داند در فکر انسان‌ها چه می گذرد، در فرآیند وحی و ابلاغ آیات جلوی آن گونه افکاری که القای شیطان باشد و ممکن است به عنوان وحی ابلاغ شود گرفته می شود! با این حساب هشدار ازبین بردن یا نسخ کردن آیه در بقره:۱۰۶ می تواند هشداری پیشگیرانه به پیامبر باشد تا آروزها و تمنیات قلبی خود را اگر چه نیک باشد به عنوان آیات وحی به مردم ابلاغ نکند.

اعراف:۲۰۰ و فصلت:۳۶

وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ،

فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ،

إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ/ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.

و اگر تحریکی از سوى شیطان در تو دخالت کرد،

به خداوند پناه ببر،

چرا که او شنواى داناست‏.

به هر حال در آیات بسیاری در قرآن تاکید شده است که پیامبر نیز بشری چون دیگران است، غیر از این که به او وحی می شود. اگر پیامبر قابلیت‌های فرشتگان را داشت، به فرشته واسط بین خدا و پیامبر نیازی نبود. همچنین می دانیم که علاوه بر هشدار در تردیدهای پیامبر، خدا پیامبر را در آیات زیادی به نوعی مورد انتقاد قرار می دهد [۳۰]. پیامبر در میان قوم قریش فرد احسن برای امر رسالت و هدایت آن قوم بوده است. چرا که خدا برای هیچ قومی پیامبری نمی فرستد مگر به زبان همان قوم.

در پایان این بخش بد نیست برای مثال نگاهی داشته باشیم به نظر یکی از قرآن پژوهان دانشگاهی معاصر درباره آیه بقره:۱۰۶. بیل رابینسون در کتاب خود [۳۱، صفحه ۶۷] این احتمال را مطرح می کند که ممکن است نسخ مورد نظر آیه بقره: ۱۰۶، نسخ برخی احکام در سنت یهودی و مسیحی باشد:

“Thus, the passage probably refers to the Qur’anic abrogation of elements in the Jewish and Christian dispensations.”

که البته آشکارا بر خلاف محکم مسلم قرآنی مبنی بر پیامبر قومی برای هر قوم می باشد. هیچ پیامبر و هیچ کتابی نمی تواند پیامبران و کتاب‌های پیشین را نفی و یا نسخ کند. هر پیامبر و کتابش در همان راستای سنت خدا در هدایت هر قوم توسط پیامبر همان قوم است. هر پیامبر باید کتاب‌ها و پیامبران پیشین خود را تصدیق کند.

برای مثال اگر به آیات مائده:۴۶ و۴۷ در جدول-۶ دقت کنیم به روشنی می بینیم که:

۱) در مائده: ۴۶ جدا جدا تاکید شده است که هم حضرت عیسی و هم انجیل، تورات در دست را تصدیق می کنند.

۲) در آیه مائده:۴۷ به حضرت محمد گفته شده است بگذار اهل انجیل طبق آن چه خدا برای آن‌ها فرستاده حکم کنند. در آخر هم گفته شده است آن هایی که چنین نکنند فاسقند.

به روشنی می بینیم که در همان جامعه کوچک مدینه خدا به پیامبر می گوید بین اهل انجیل باید طبق کتاب خودشان حکم شود و هر کس این کار را نکند فاسق است. حال این فقط یک نمونه از ده‌ها و بلکه صد‌ها آیات قرآن است در این باره و موضوعات مربوطه. مگر می شود این همه آیات روشن قرآن و سنت خدا را (که در آن تبدیلی نیست) در موضوع بعثت و رسالت پیامبران نادیده گرفت؟ با استناد به ده‌ها آیه قران [۲۴] هر پیامبر و کتاب آن پیامبر، کتاب‌های پیشین را تصدیق می کند . هر کتاب و پیامبر هم برای قوم آن پیامبر نازل شده است. اهلِ هر کتاب، بین خودشان باید طبق کتاب خودشان حکم کنند. بنابراین با کدام سنت و یا رویه خدا، و با استناد به کدام آیات قرآن، قرآن می تواند احکام پیامبران پیشین را نسخ کند؟ در [۲۲] درباره چند نکته کلیدی در رابطه با رسالت پیامبران، و برخی بدفهمی‌ها از آیات قرآن که منشا ستیزه گری با پیروان سایر پیامبران شده است؛ بحث چکیده‌ای ارائه گردیده است.

می بینیم که نپذیرفتن اصل مسلم قرآنی هر پیامبر برای هدایت قوم خودش، چقدر حتی برای قرآن پژوهان معاصر (مجهز به روش‌های مدرن پژوهش) چون ابوزید و رابینسون مشکل آفرین شده است!

۷. سخن پایانی

در این مقاله بحث شد که با تشخیص تمایز بین «الکتاب المبین» و «قرآن» باید به محکمات یا پایه‌های دین و همان دین عمومی برگشت. آیات قرآن علاوه بر محکمات دین شامل تفصیل و تصریف محکمات به زبان قوم پیامبر می باشد. بازگشت به «الکتاب» خود بخود پنجره را به دین فطری و «کتاب» بی‌نهایت «کلمات» خدا باز می کند. نظر ابوزید مبنی بر «قرآن به مثابه گفتار» بی‌تردید در فهم بهتر آیات مصحف در دست موثر است. اما همچنان که بحث شد نمی تواند راه حل جامع باشد؛ آن طوری که بتواند مشکل مومنان را با جهان مدرن و آزادی و دمکراسی و حقوق بشر حل کند. البته ابوزید تاکید کرده است که خود هیچ متدولوژیی در رویکرد «قرآن به مثابه گفتار» ارائه نکرده است.

با اطمینان زیاد می توان گفت که برداشت رایج از دوگانه «ناسخ و منسوخ» و دو گانه «محکمات و متشابهات» و در رابطه با استخراج احکام قرآن پایه محکمی ندارند. برداشت مبهم رایج از دوگانه « محکمات و متشابهات» نه تنها مشکلی را در رابطه با فهم بهتر قرآن حل نکرده است که بر مشکلات افزوده است. طبق بحثی که ارائه شد محکمات همان آموزه‌های پایه‌ای دین عمومی می باشد که برای همه پیامبران یکسان است. بقیه آیات قرآن تفصیل و تصریف و مثال و داستان و هشدار است برای آموزش و هدایت مخاطب محلی قریش. مخاطبین امّی که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشته اند و پیامبر می بایست برای آن‌ها آیه‌ها را قرائت کند.

به نظر می رسد هم فقها و هم متکلمین باید با مطالعه و تعقل بیشتر، دوگانه‌های ناسخ و منسوخ و محکمات و متشابهات را مورد بازبینی قرار دهند. شاید در روش خود در فهم آیات تجدید نظر کنند. در حالی که دین عمومی همه پیامبران ابراهیمی (و بلکه پیامبران غیر ابراهیمی) یکسان است، احکام و عبادات شریعت هر پیامبر برای قوم همان پیامبر می باشد. این احکام نیز جاودانه نیست. «جعل» است و مشروط به شرایط موجود جامعه مخاطب. بنا بر تعداد زیادی از آیات قرآن و مشخصا سوره بینه، نماز و زکات عبادت مشترک همه مومنان است- مستقل از این که پیرو کدام پیامبر باشند. اگر نماز و زکات را عبادات دین عمومی بدانیم، شاید بتوان گفت که بقیه عبادات قرآن برای قوم مخاطب پیامبر بوده است و نه ملت‌های دیگر که بعدا اسلام آورده اند.

حال به بحث اصلی یعنی باز اندیشی قرآن نگاهی دوباره می افکنیم. قرآن به مثابه حاصل گفتمان خدا و پیامبر با قوم قریش و هدایت آن قوم، می تواند بسیاری از گره‌ها را باز کند. می تواند از دل قرن‌ها ابهامات و نزاع‌های بعضا خونین، راهکار برای صلح و پیشرفت پیشنهاد کند. «دین» در این نوشتار و مقاله‌های دیگر مولف که در بخش منابع به آن‌ها ارجاع داده شده است؛ دارای ارکان هماهنگ، منسجم، و سازگار زیر است:

۱) دین یک «بسته» محدود نظری نیست، حرکت در «صراط مستقیم» است با ایمان و عمل صالح.

۲) دین عمومی تمام پیامبران (ابراهیمی) شامل محکمات: الف- «ایمان»، ب- «عمل صالح»، ج- نماز، د- زکات می باشد.

۳) هیچیک از پیامبران مخاطب اصلی جهانی نداشته اند، بلکه رسالت و کتاب تنزیلی هر پیامبر برای «هدایت» قوم مشخصی بوده است.

۴) با مشابهات نباید در محکمات یکسان دین شبهه افکنی و فتنه انگیزی کرد. از اختلافات نظری منجر به درگیری می باید اجتناب نمود و داوری این گونه اختلافات را در آخرت به خدا واگذار کرد. به جای آن پیروان پیامبران و مذاهب مختلف باید در انجام کارهای نیک بر هم سبقت گیرند.

۵) نماز و زکات واجب است اما سنجه ایمان نیست. آزمون انسان در این دنیا انجام «بهترین عمل» است که با آن سنجیده می شود و مبنای درجات آخرت نزد خدا می باشد.

۶) هر فرد انسانی با عمل صالح (ترجیجا احسن عمل) در این دنیا کسب فضیلت می کند و زندگی بهتر و زیباتری خواهد داشت.

۷) موارد بالا در قرآن روشن و مکرر و با تفصیل و تصریف بیان شده است و در سازگاری کامل با هم و محکمات الکتاب و مصحف در دست می باشند. جای ابهامی نیست.

شوربختانه حقِ خدایی زندگانی زیبای مومنانه با صلح و آسایش و رفاه در این دنیا، در برخی از کشورهای اسلامی به جهنمی از تلخی‌ها و نکبت‌ها و خونریزی‌ها تبدیل شده است. در اثر نادانی و یا کژدلی و فتنه انگیزی برخی دینداران و متولیان رسمی دین، راه رشد و شکوفایی استعداد شهروندان که همان راه خداست سد شده است.

بازگشت به پایه‌های دین راه حل بهینه می باشد. همان محکمات یکسانی که به همه پیامبران نازل شده است. بر اساس آیات محکم کتاب، صراط مستقیم کسب فضیلت در این دنیا و رستگاری در آخرت؛ باور و پایوری در دین عمومی است. دین عمومی: «ایمان و عمل صالح» و «نماز و زکات» می باشد. با «احسن عمل» می توان به درجات عالی تر رسید. بازگشت به «کتاب» پایه یکسان، فهم قرآن را نیز راحت می کند. آیات قرآن ساده و مبین هستند. هر کتاب پنجره را به سوی تعقل در کتاب لایه بالاتر می گشاید… تا بی‌نهایت «کلمات» خدا!

منابع

[۱] رویکردی نو به قرآن: از متن تا گفتار، به سوی تأویل‌گرایی انسانی، محسن آرمین، فروردین ۱۳۹۲، سایت جرس

[۲]    Rethinking the Qur’an: Towards a Humanistic Hermeneutics, Nasr Abû Zayd, 2004  Humanistic University press publication

[۳]   Reformation of Islamic Thought، Nasr Abû Zayd، Amsterdam University Press, Amsterdam   ۲۰۰۶

[۴] قرآن به مثابه‌ گفتار؛ انقلاب در قرآن‌شناسی، مهدی خلجی، دی ۱۳۹۱، سایت جرس

[۵] نقد نظریه گفتاری بودن قرآن، حسن یوسفی اشکوری، دی ۱۳۹۱، سایت جرس

[۶] نقدی بر «نقد نظریه گفتاری قرآن»، مهدی خلجی، دی ۱۳۹۱، سایت جرس

[۷] ساختار قرآن، متن یا گفتار؟ عبدالعلی بازرگان، دی ۱۳۹۱، سایت جرس

[۸] قرآن به مثابۀ گفتار یا نوشتار، سید علی اصغر غروی، ، دی ۱۳۹۱، سایت جرس

[۹] قرآن هم گفتار و هم نوشتار، احمد عابدینی، بهمن ۱۳۹۱، سایت جرس

[۱۰] قرائت رادیکال و اعتدالی از نظریه وحی گفتاری، محسن آرمین، بهمن ۱۳۹۱، سایت جرس

[۱۱] نقد قرائت رادیکال از نظریه وحی گفتاری، محسن آرمین، بهمن ۱۳۹۱، سایت جرس

[۱۲] تلقی معتدل از نظریه وحی گفتاری و سابقه آن، ، محسن آرمین، بهمن ۱۳۹۱، سایت جرس

[۱۳] قرآن : گفتار یا نوشتار؟، حسن پویا، بهمن ۱۳۹۱، سایت جرس

[۱۴] نقدی بریک ترجمه و یک برداشت؛ پاسخی به آقای آرمین، فروردین ۱۳۹۲، سایت جرس

[۱۵] نگاهی به قدر و لیله القدر در قرآن، آرش سلیم، مرداد ۱۳۹۱، سایت ملی مذهبی

[۱۶] قرآن، پیامبر، و جمعیت مخاطب ، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹، سایت رادیو زمانه

[۱۷] قرآن به مثابه گفتمان نه یک متن، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹، سایت رادیو زمانه

[۱۸] ریشه تفسیرهای گوناگون از قرآن کجاست؟ ، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹ ، سایت رادیو زمانه

[۱۹] قرائتهای دینی، نه اجبار که الزام هر زمان است، عبدالحمید معصومی تهرانی، بهمن ۱۳۹۱، سایت دفتر عبدالحمید معصومی تهرانی

[۲۰] الاهیات قرآنی- نظام «خلق و امر» و آزمون انسان، آرش سلیم، اسفند ۱۳۹۱، سایت فرهنگی نیلوفر

[۲۱] پلورالیسم دینی- دین حق و صراط مستقیم، آرش سلیم، آذر ۱۳۹۱، سایت فرهنگی نیلوفر

[۲۲] نه فیل در تاریکی است و نه از جهان راز زدایی شده است؛ «شریعت» و روشنفکران دینی، آرش سلیم، آذر ۱۳۹۱، سایت فرهنگی نیلوفر

[۲۳] کرامت، اختیار، و آزمون انسان – مقدمه‌ای بر بحث اتانازی، ، آرش سلیم، آذر ۱۳۹۱، سایت فرهنگی نیلوفر

[۲۴] یهودیان و مسیحیان در آیات قرآن ، آرش سلیم، مهر ۱۳۹۰، سایت رادیو زمانه

[۲۵] دین فطری یا جنگ هفتاد و دو ملت- بازخوانی دین و اسلام ابراهیمی در آیات قرآن ، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹، سایت رادیو زمانه

[۲۶] نگاهی به جزیه و آیات قتال در قرآن ، آرش سلیم، بهمن، ۱۳۹۰ سایت رادیو زمانه

[۲۷] برتری و سلطه مردان بر زنان؟- واکاوی آیه‌های یک و سی و چهارم سوره نساء (۱)، آرش سلیم، تیر ۱۳۹۱ ، سایت رادیو زمانه

[۲۸] برتری و سلطه مردان بر زنان؟ (۲) – نگاهی به “نکاح” و “صیغه” در مقایسه با “زوجیت” در قرآن ، آرش سلیم، تیر ۱۳۹۱، سایت رادیو زمانه

[۲۹] برتری و سلطه مردان بر زنان؟ (۳) – نگاهی به علت ابهامات و برداشت‌های نادرست از آیات قرآن درباره زنان ، آرش سلیم، تیر ۱۳۹۱، سایت رادیو زمانه

[۳۰] پیامبر در آیات قرآن − سخنان و کردار پیامبر حجت وحیانی ندارد ، آرش سلیم، دی ماه ۱۳۹۰، سایت رادیو زمانه

[۳۱] Discovering the Qur’an, A Contemporary Approach to a Veiled Text، Neal Robinson، ۲۰۰۳، Georgetown University Press

صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید: