قوت و ضعف نواندیشی دینی در دورانِ ما

نواندیشی دینی اسلامِ رحمت را معرفی کرده است. پیش از این و بعضا در زمانه حاضر نیز در آراء برخی فقها بنگرید. اسلامِ آنها اسلامِ زحمت می شود در برخی از موارد. یکی از کارهای نواندیشی دینی این بود که از بار سنگین به دوش دین نهادن پرهیز داد. شما ببینید سابق بر این، انتظار می بردند که همه امور را از دل دین می باید استنباط کرد. اساسا علومِ دیگر بی ارج بودند. می نگریستند که فی المثل فلان مشکلِ سیاسی و یا مشکلِ اقتصادی را از کجای دین می باید استنباط کنیم. اما نواندیشی دینی ورق را برگرداند. گفت که رسالت و وظیفه ی دین این امور نیست.

روشنفکری، دین را زنده نگه داشت وگرنه غیر از معنویت چیزی برای آدمیان امروزی نداشت. از آغاز ورود مدرنیّت به ایران تا اکنون برآیند دین‌داری ایرانیان آسیب‌شناسی شد و بخش‌هایی از آن مورد تأمل قرار گرفت. منصفانه نیست که همه پویایی دین را به آمیخته‌شدنش با روشنفکری نسبت داد؛ اما دور از واقعیت‌های تاریخی است اگر نقش روشنفکران را در نظام دینی ایران حذف کرد. مثلا مناسک و شعائر دینی که نقشی پررنگ در تشیع کلاسیک دارند توسط شماری از نواندیشان بازخوانی شده تا از یک سو، با اقتضائات زیست‌جهان امروزی سازگار باشد و از دیگرسو، میان مردم امروزی و اسلام ۱۴۰۰ ساله آشتی برقرار کنند. «تباکی» گزارشی از این آشتی‌نامه است.


اعتماد- سعید دهقانی : گفت‌وگویی با سید هادی طباطبایی، پژوهشگر دین و فلسفه و نویسنده کتاب تباکی داشته‌ایم که مشروح آن در پی آمده است:

 هر اثری که توسط مؤلف آفریده می‌شود، انگیزه می‌خواهد. ممکن است کاری سفارشی به شما پیشنهاد بدهند و بپذیرید، اما تمرکزتان بر روی علاقه‌های شخصی است. سال‌هاست که درباره نواندیشی دینی می‌نویسید. این بار هم سراغ عاشورا از دریچه چشم نواندیشان دینی رفته‌اید. چنین موضوعاتی چه جذابیتی برایتان دارد؟ بگذارید پرسشم را صریح‌تر مطرح کنم:

اینکه همچنان درباره نواندیشی دینی می‌نویسید، فقط به دلیل علاقه است یا دلایل دیگری دارد؟ دلیلی مثل اینکه چون نویسندگان محدودی در این حوزه قلم می‌زنند، همواره یک احساس متخصص بودن به آدم دست می‌دهد؟

سید هادی طباطبایی،  پژوهشگر دین

نه لزوماً بحث از تخصص نیست. بحثِ دغدغه است. ببینید جامعه ی ما یک جامعه ی در حالِ گذار است. برخی از مؤلفه های سنتی دارد و برخی از مؤلفه های مدرن. یعنی از یک سو پا در سنت داریم و از سوی دیگر سودای مدرنیته. در این میانه باید راهی بجوییم. این در میانه بودن هم برخی معضلات را به همراه داشته است. به عنوان نمونه عرض می کنم نهاد ازدواج را در کشورِ خودمان در نظر بگیرید. می بینید که برخی مشکلات در این خصوص بوجود آمده است. برخی آمار نشان می دهد که گویی نهاد ازدواج دچار بحرانهایی شده است. در یک جامعه سنتی، تمامِ ساختارِ ازدواج با هم سنخیتی داشت. یعنی وقتی بحث از مهریه یا نفقه می شد، همه در یک ساختارِ منضبط و منظم در کنار هم خوش می نشست. اما با برآمدنِ رویکردهای مدرن، خللی در این ساختار بوجود آمده است. می بینید که شرایطِ ضمنِ عقد گذاشته می شود. یعنی در آن ساختارِ سنتی، گزاره های مدرنی وارد می شود. به عنوان مثال در شرایط ضمن عقد گفته می شود که تعیینِ مکانِ زندگی به عهده ی زن باشد. در ساختارِ سنتی، تأمین معاشِ خانواده به عهده ی مرد است. این وظیفه در صورتی می تواند مناسب باشد که تعیین مکانِ زندگی هم با مرد باشد. فرض بفرمایید که زنِ خانواده بگوید می خواهم مکانِ زندگی ام در یک بیابان باشد. حالا مرد مکلف به تامین معاش است. در حالی که زن حکم کرده در بیابان زندگی کنیم. مرد از کجا باید در آن بیابان، معاش را تامین کند؟ این است که مشکلاتی بوجود می آید. یعنی یک حق از دنیای مدرن وارد آن ساختارِ سنتیِ ازدواج می شود و کل ساختار را دچار بحران می کند. از این قبیل بسیار است. همین موضوع در خصوص مهریه هم وجود دارد. در ساختار سنتی می گویند که مرد باید مهریه بدهد. خب در ساختارِ سنتیِ گذشته، یک پشتوانه ای برای زندگی خود تعیین می کردند. فرض بفرمایید یک قباله زمین را مهریه می کردند. این برای تعهد یک مرد به زندگی اش بود. یعنی به راحتی نتواند یک زندگی را به چالش بکشد. اگر بخواهد از این تعهدِ خود پا پس بکشد، باید هزینه ی سنگینی را متقبل شود. حالا در دنیای امروز، در شرایطِ ضمن عقد، زن می گوید حق طلاق می خواهم. خب وقتی حق طلاق با زن باشد، مهریه از فلسفه ی وجودی خودش ساقط می شود. یعنی زن به راحتی می تواند کلِ زندگی و دارایی مرد را به چالش بکشد. منظورم از این سخنان این است که گاهی در یک ساختارِ سنتی همه ی  اجزاء با هم همخوانی دارد. اما وقتی یک مؤلفه ی مدرن وارد می شود، دیگر آن ساختارِ سنتی را نمی توان به کلی در نظر داشت و بر همان اساس پیش رفت. این یک نمونه از چالشهایی بود که ما با آن مواجهیم. خب مهمترین مولفه ی سنت ما هم دین است. باید با این دین چه کنیم؟ دنیای جدید را نمی توانیم نادیده بگیریم. از سوی دیگر همچنان مولفه های سنتی نیز در جامعه حضورِ پر رنگی دارند. در این میان باید موازنه ای برقرار کرد. نواندیشانِ دینی تلاش می کنند این موازنه را برقرار کنند. از این رو فکر می کنم که پروژه های فکری آنها می تواند برای این دورانِ گذار مناسب باشد. حداقل مناسب تر باشد. از این رو است که سعی می کنم ایده های آنها را مورد توجه قرار دهم.

شاید لازم باشد به منظومه اعتقادی شما برگردیم. گویی شما اسلام‌باوری هستید که از سرچشمه‌های گوناگون معنوی می‌نوشید و مقید به تشیع کلاسیک نیستید؟ «اکهارت تله» در وجودتان اثر می‌گذارد، همچنان که علامه طباطبایی اثر گذاشته. این گرایشتان به نوع خاصی از التقاط از همین گشودگی آغوشتان به روی هر نوع معنویتی می‌آید؟

ایرادی ندارد اگر التقاطی باشم. فکر می کنم این اصطلاح هم بار منفی پیدا کرده که صحیح نیست. اتفاقا می توان در دنیای امروز التقاطی بود. نمی شود بر روی یک منظومه فکری یا یک ایدئولوژی تصلب ورزید. گاهی با رجوع به برخی آیینها و منظومه های فکری حتی تأییدی در مکتبِ خود هم می یابی. در آنجا برخی گزاره ها را می توانی یافت که اشتراکِ زیادی با مکتبِ اسلام یا تشیع دارد. به عنوان نمونه ای عرض کنم. در مصرِ باستان افرادی بودند که بعدها به مردانِ صحرا شُهره شدند. آنها سالها پیش از مسیح می زیستند. این مردمان مدتی را در صحراهای مصر به تأمل و مراقبه پرداخته بودند. بعدها که به شهر بازگشتند، حکمتهایی که در صحرا یافته بودند را مکتوب کردند. در یکی از تأملاتِ خود گفته اند که پشت سرِ دیگران سخن نگویید. چرا که اگر کسی چنین کند، گویی گوشتِ برادرِ خود را می خورد. خب این دقیقا همان تعبیری است که در قرآن داریم. لَحمَ اَخیه مَیتا فَکَرِهتُموه. حالا این را به عنوان مثالی خُرد عرض کردم. وگرنه خیلی بیش از اینها می توان اشتراکاتی یافت. یا همین بحث از چاکراها که در آیینهای شرقی وجود دارد ارتباط بسیار نزدیکی با اعمال عبادیِ خودمان در شیعه دارد. یعنی هر کدام از این اعمالِ عبادی می تواند به پرورش یک چاکرا کمک کند. البته می دانم که در این خصوص مخالفتهایی وجود دارد و منتقدین از ارتباطهای اینگونه پرهیز می دهند. اما وقتی بحث از تعالی روح پیش می آید، باید به آموزه های همین معنویانِ جهان رجوع کرد. این افراد هم عموماً تعالیم مشترکی داده اند. از این جهت حتی دیدنِ آراء آنها می تواند سِرِّ برخی اعمالِ عبادیِ خودمان را نیز مکشوف کند.

آیا با آنچه گفتید می‌توانم این نتیجه را بگیرم که: اصولا پدیده آمیزش سنت‌های معنوی هیچ محدودیتی ندارد. هیچ سنت معنوی پیروانش را مجبور به پیروی از آن سنت نمی‌کند. درست است؟

 ببینید وقتی سخن از اجبار می شود، معنای مذمومی به ذهن می آید. اما اگر در عرصه ی معنویت سخن از اجبار می گوییم، اجبارِ ممدوح است. یعنی در پس این اجبار، گوهری نهفته است. بگذارید مثالی عرض کنم. در یکی از آیینهای بودایی است که در سال، یک بار افراد هنگامه ی طلوع خورشید را ببینند. یعنی انگار اجباری وجود دارد. عالمان بودایی می گویند این یک روز خیلی موضوعیتی ندارد. شاید اگر هر روزی این نگاه به طلوع خورشید به انجام برسد مناسب باشد. اما روحیه ی انسان این است که همه ی امور را به تاخیر می اندازد. خود را مکلف به این کار نمی کند. سال می گذرد و یک بار هم این طلوع خورشید دیده نمی شود. اما وقتی یک پشتوانه ای از اجبار در آن باشد، فرد این عمل را به انجام می رساند. یعنی ادیان به نحوی با این اجبارها، انسان را از کاهلی باز می دارند. یک مثالی است که می گویند دو نفر به شهر سیدنی استرالیا رفته بودند. به نزد یکی از افراد معنوی در این شهر رفتند. آن فرد معنوی از این دو سئوالی پرسید که هر کدام چند روز در سیدنی می مانند؟ یکی گفت که من یک هفته در سیدنی هستم. آن فرد معنوی به او گفت خوشا به حالت. می توانی نیمی از سیدنی را در این یک هفته ببینی. اما فرد دیگر گفت که من یک سال در سیدنی هستم. آن فرد معنوی گفت متاسفم فقط می توانی ده درصد از این شهر را ببینی. این دو تعجب کردند. چگونه می تواند اینگونه باشد. آن فرد معنوی گفت، وقتی زمان زیادی برای خود تعیین می کنی، کاهلی تو هم افزون می شود. اما وقتی زمان اندکی داشته باشی، تمام تلاش خود را به انجام می رسانی تا نهایتِ بهره را از آن بگیری. حالا در امور دینی هم اینجنین است. شاید اگر یک روزِ مشخص و یک زمانِ مشخص در اعمال دینی در نظر گرفته نشود، روحیه ی انسان اینگونه است که آن را به تعویق می اندازد و بهره ای نمی برد. یکی از کارهای دین این است که زمان مشخصی را تعیین می کند و دینداران را به آن مکلف می کند. این اجبار ممدوحی است نه اجبار مذموم.

 در این کتاب آراء و نظرات هشت اندیشمند معاصر ایرانی درباره واقعه عاشورا گردآوری شده است؛ این متفکران عبارت‌اند از: عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، ابوالقاسم فنائی، آرش نراقی، محمد سروش محلاتی، داود فیرحی، سروش دباغ و مصطفی محقق داماد. چرا این افراد؟ آیا ملاکتان برای گزینش اندیشه‌های نوگرایانه در باب عاشورا صرفا شهرت این افراد در فضای فرهنگی کشور بوده است؟ اگر ملاکی غیر از نامدار بودن این افراد در عرصه نواندیشی دینی ایران داشته‌اید، چه چیزی بوده است؟

این افراد منظومه فکری منسجم تری دارند. البته می شد از افرادِ دیگری هم نام برد. اما این متفکران در خصوصِ عاشورا ایده هایی دارند که سخنانِ دیگران هم می تواند در ذیلِ آن تعریف شود. رویکردی که این افراد به عاشورا برگزیدند به نظرم می تواند برای جامعه امروز ما بسیار مفید باشد. هم از منظری عقلانی و اخلاقی به عاشورا نگریسته اند. هم جنبه های فقهی و شرعی و مناسکی و بعضا عرفانی را توجه داده اند. حتی رویکردهای اگزیستانس به عاشورا داشته اند. یعنی رویکردی را برگزیده اند که برای جامعه ی در حالِ گذار ما مناسب تر می نماید. از آن جنبه ی اسطوره ای از عاشورا کاسته اند و به عقلِ بشر امروز اهمیت داده اند. از این موضع هم به تحقیق در خصوص عاشورا پرداخته اند. حتی برخی از مولفه های عاشورا را در دنیا امروز ردیابی کرده اند. نشان داده اند که برخی خبط و خطاهایی که در آن زمان اتفاق افتاد، می تواند با سهل انگاریهای امروز هم دوباره رقم بخورد. بر همین اساس برخی مفاهیم مانند «امر به معروف و نهی از منکر» یا مفهوم «شهادت» در دنیای جدید را مورد بازنگری قرار داده اند. به عنوان مثال، آرش نراقی تحلیلی از مفهوم شهادت در دنیای امروز می دهد که جذابیت دارد. ایشان خون ریختن و به میدان شهادت رفتن را در دنیای امروز بازتعریف می کند. می گوید ریختنِ خون لاجرم تداعی کننده خشونتی است. می توان آن را تلطیف کرد. از خشونتِ آن کاست. او می گوید به مفهومِ اصلیِ قربانی بازگردیم. غایتی که در آن نهفته است را در نظر بیاوریم. گوهرِ قربانی، ایثار کردن است. درگذشتن از بهترین داشته هاست. او می گوید آیین قربانی به معنای شهید کردنِ خودیِ خود است. قربانی کردنِ خودخواهیهاست. خودی خود را به قربانگاه بردن است. از نفسانیتِ خود گذر کردن است. نراقی با این رویکرد می کوشد ماجرای شهادت را تلطیف کند  و رنگ امروزی به آن بزند.

این پرسش مقداری شخصی است؛ امیدوارم خوانندگان گفت‌وگو را محرم بدانید: فهم من به عنوان خواننده تمامی کتاب‌های شما این است که گرایش به تقدیس افراد دارید. کمتر از باورهای شخصی‌تان نوشته‌اید. حتی وقتی درباره دیگران هم نوشته‌اید، صرفا گزارشی از احوال و سیر زندگی‌اش ارائه داده‌اید. کمتر به مفاهیم پرداخته‌اید. به اندیشه‌های ژرف آنها پرداخته‌اید اما نخوانده‌ام که در نوشته‌ای آنها را به چالش بکشید. آیا این روشی که پیش گرفته‌اید منجر به نوعی فروتنیِ آسیب‌زا نمی‌شود؟! چرا آسیب‌زا؟ چون منجر به تقدیس افراد می‌شود؟

البته انتقاداتی هم داشته ام. به عنوان نمونه در همین موضوع عاشورا معتقدم که نواندیشان دینی بعضا به مناسکِ محرم کم توجهی دارند. مناسک به صِرف یک سری آدابِ سمبلیک نیست. می تواند هر کدام از این آداب، فلسفه ای داشته باشد که روح انسان را تعالی می بخشد. مثلا همین اشک ریزی، به صرفِ بر سر زدن و ناله کردن نیست. بلکه اشک ریختن، به تعالی روح کمک می کند. ما در شرایط توبه هم داریم که اشک می تواند نشان از قبولی توبه باشد. در قرآن کریم آمده که وقتی برادرانِ یوسف به نزدِ یعقوب بازگشتند، تعبیر قرآن چنین است که وجاؤ اَباهم عشاءً یَبکون. یعنی به نزد پدر بازگشتند، شبانه، در حالی که اشک می ریختند. در این آیه مؤلفه های توبه بیان شده است. اول، قصدِ بازگشت، دوم به نزد پدر، سوم شبانه و در انتها یبکون یعنی به حالِ گریه. خب این شرایط توبه است. اشک ریختن از مولفه های توبه است. حال نه توبه، حتی تعالی روح هم این برون ریزی را به همراه دارد. در آیینهای دیگر هم این اشک ریزی به تعالی روح مدد می رساند. حال در ماجرای مناسک محرم، این بهانه فراهم است. یعنی با اشک ریزی، به تعالی روحی کمک می رسانیم. شاید ماجرای امام حسین یک بهانه باشد برای این تعالی روحی. یا در خصوص نمادها و اشکالِ هندسی که در عَلَم و کُتلها وجود دارد، نمی توان یکسره آنها را نادیده گرفت و بگوییم اینها از مسیحیت آمده و یک امر وارداتی است. ببینید این اَشکال هندسی هم برای جذب یک انرژی مؤثر است. شاید مجالِ بحثش اینجا نباشد. اما مرادم این است که این امور به تعالی روح کمک می کند. اینطور نیست که یک سری مناسکِ تو خالی باشد. از این حیث به نظرم نواندیشان دینی توجه کمتری داشته اند. از این جهت می گویم که برخی انتقادات هم به نواندیشانِ دینی دارم. اما همانطورکه سابق هم عرض کردم، پروژه ی نواندیشی دینی را برای ایرانِ امروز و برای جامعه ی در حالِ گذار ما مؤثرتر می دانم. البته می دانم که سِنخ روانیِ افراد هم متفاوت است و ممکن است برخی به دنیای سنت دلبسته باشند و برخی هم به تمامه به دنیای مدرن تعلق خاطر داشته باشند. اما در مجموع تصور می کنم که عمده ی مردمانِ ما در این چالش میان سنت و مدرنیته دست به گریبانند و شاید نواندیشی دینی در این میان بتواند راه چاره هایی را بیابد و بیان کند.

فارغ از اینها، گاهی به بهانه ی نقدِ یک اندیشه، کلِ یک منظومه فکری به چالش کشیده شده و ثمراتِ آن در نظر گرفته نمی شود. خصوصاً در جامعه فکری ما، به گونه ای شده که یک نقدِ مختصر سبب می شود که کلِ یک پروژه ی فکری را نادیده بگیریم. همین نزاعی که میان پوپری و هایدیگریها در ایران بود را بنگرید. به گونه ای به مواجهه با هم می رفتند که انگار هیچ نکته ی مثبتی در پروژه ی رقیب وجود ندارد. از سوی دیگر، یک حجاب معاصرت هم بر ما حاکم شده است. یعنی افراد تا وقتی حضور دارند، مورد انواع بی توجهیها قرار می گیرند. اما همین که چشم از جهان فرو بستند، به یاد اندیشه شناسی آنها می افتیم. کوشش و سعی ام این بوده که از همین ایده های افرادی که در حال حاضر به تامل می پردازند سخن بگویم. همینها که امروز شاید خیلی جدی گرفته نشوند و زمانی که خودشان حضور ندارند به سر وقت آرائشان برویم. این تقدس دادن به اندیشه نیست. صرفا بیانِ اندیشه ای است که می تواند گرهی از کارِ امروزمان بگشاید.

آقای طباطبایی، گفته‌ها و نوشته‌های نواندیشان دینی تا کنون کدام گره را از کار ایرانیان باز کرده است؟ خواهش می‌کنم فقط یک مثال بزنید؛ یک مثال هم کافی است!

به تعبیری گفت که: ماهیانِ ندیده غیر از آب/ پرس پرسان ز هم که آب کجاست؟

یک ماهی که در آب زیست می کند شاید خیلی به ارزش آب پی نبرد. شاید اصلا نبیند این آب را. حالا این داستان اثرگذاری نواندیشی دینی است. نواندیشی دینی اسلامِ رحمت را معرفی کرده است. پیش از این و بعضا در زمانه حاضر نیز در آراء برخی فقها بنگرید. اسلامِ آنها اسلامِ زحمت می شود در برخی از موارد. یکی از کارهای نواندیشی دینی این بود که از بار سنگین به دوش دین نهادن پرهیز داد. شما ببینید سابق بر این، انتظار می بردند که همه امور را از دل دین می باید استنباط کرد. اساسا علومِ دیگر بی ارج بودند. می نگریستند که فی المثل فلان مشکلِ سیاسی و یا مشکلِ اقتصادی را از کجای دین می باید استنباط کنیم. اما نواندیشی دینی ورق را برگرداند. گفت که رسالت و وظیفه ی دین این امور نیست. به تاریخی بودن این احکام رای داد. تمایز میان دین و معرفت دینی را در نظر بگیرید. شما تصور می کنید اگر این تمایز مطرح نمی شد، کسی میان رفتارِ داعشیان و اسلام تمایزی می گذاشت؟ آیا اسلامِ طالبانی را ذات و مُرِّ سخن اسلام تلقی نمی کردند؟ تاریخمندی احکام اگر از جانب نواندیشان دینی مطرح نمی شد، آیا مواجهه با مجازاتهای شرعی، احکام بانوان و دیگر موارد به همین صورت بود؟ اگر ضرورتِ برتر نشاندنِ اخلاق بر دین از جانب نواندیشی دینی بیان نمی شد آیا همچنان حکمی چون «مباهته» از دین استنباط نمی شد؟ همین بحث از پلورالیسم دینی را ببینید. شما تصور می کنید فقهای سابقِ ما چه احکامی در خصوص غیر همکیشان صادر کرده اند؟ برخی از فقها این رای را دارند که غیب در صورتی مطرح است که پشتِ سر یک مسلمانِ شیعه باشد. در غیر از آن، حکم غیبت را ندارد. خب این رای آیا در میان غالبِ دیندارانِ امروز می تواند جایگاهی داشته باشد؟ این نواندیشان دینی بودند که فضا را تلطیف کرده اند. گفته اند که اگر کسی پا به عرصه ی دین می گذارد ابتدا می باید انسان را به ما هو انسان در نظر بیاورد. فکر می کنم بحثهایی مانند، سبکهای مختلف دینی، تمایز میان دین و معرفت دینی، تقدم اخلاق مداری بر دینداری، و دهها نظریه دیگر از جمله مواردی است که امروزه بر ما بدیهی شده و دینداری در دنیای امروز را ممکن کرده است. در کتاب «حدیث نواندیشان دینی» هم در انتهای هر فصل بیان کرده ام که آراء آقایان فنایی، نراقی و دباغ، چه گرهی از کارِ امروز دینداران را می گشایند.

این گفت و گو در تاریخ ۲ مرداد ماه ۱۴۰۲ در روزنامه اعتماد منتشر شد.

 https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/203810/%D9%82%D9%88%D8%AA-%D9%88-%D8%B6%D8%B9%D9%81-%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%8A%D8%B4%D9%8A-%D8%AF%D9%8A%D9%86%D9%8A-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%90-%D9%85%D8%A7

 

۱ ۱ رأی
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx