حسین، وارث آدم و یا استثنائی در میان آدمیان؟!

 هادی حکیم شفایی*:  یکی از بحث برانگیزترین مسائلی که در فهم و تفسیر حماسه ی عاشورا در میان برخی از متفکرین در جریان بوده است مساله قائل شدن به «عاشورا، فلسفه ای برای تاریخ» و یا قائل شدن به  «عاشورا، استثنائی بر قاعده» ست.  مرحوم دکتر علی شریعتی، چنین تحلیل می کرد که رویداد عاشورا، فلسفه ایست برای تاریخ، و…

 هادی حکیم شفایی*:  یکی از بحث برانگیزترین مسائلی که در فهم و تفسیر حماسه ی عاشورا در میان برخی از متفکرین در جریان بوده است مساله قائل شدن به «عاشورا، فلسفه ای برای تاریخ» و یا قائل شدن به  «عاشورا، استثنائی بر قاعده» ست.  مرحوم دکتر علی شریعتی، چنین تحلیل می کرد که رویداد عاشورا، فلسفه ایست برای تاریخ، و حرکت و شهادت حسین و یارانش، شهادت دادن بر تمامی ظلم هایی است که در تمام طول تاریخ بر بشر رفته است و بنابراین، «هر روزی، عاشوراست و هر زمینی، کربلا»:

«و اکنون حسین (ع) با همه هستی‌اش آمده است تا در محکمه تاریخ، در کنار فرات شهادت بدهد:

شهادت بدهد به سود همه مظلومان تاریخ.

شهادت بدهد به نفع محکومان این جلاد حاکم بر تاریخ.

شهادت بدهد که چگونه این جلاد ضحاک، مغز جوانان را در طول تاریخ می‌خورده است. با علی اکبر (ع) شهادت بدهد!

و شهادت بدهد که در نظام جنایت‌ و در نظامهای جنایت، چگونه قهرمانان می‌مردند. با خودش شهادت بدهد!

و شهادت بدهد که در نظام حاکم بر تاریخ، چگونه زنان یا اسارت را باید انتخاب می‌کردند و ملعبه حرمسراها می‌بودند یا اگر آزاد باید می‌ماندند باید قافله‌دار اسیران باشند و بازمانده شهیدان. با زینبش!

و شهادت بدهد که در نظام ظلم و جور و جنایت، جلاد جائر بر کودکان شیرخوار تاریخ نیز رحم نمی‌کرده است. با کودک شیرخوارش!

و حسین (ع) با همه هستی‌اش آمده است تا در محکمه جنایت تاریخ به‌ سود کسانی که هرگز شهادتی به سودشان نبوده است و خاموش و بی دفاع می‌مردند، شهادت بدهد.

اکنون محکمه پایان یافته است و شهادت حسین (ع) و همه عزیزانش و همه هستی‌اش با بهترین امکانی که در اختیار جز خدا هست، رسالت عظیم الهی‌اش را انجام داده است».

(حسین، وارث آدم).

 اما برخی دیگر از متفکرین، از جمله عبدالکریم سروش، تفسیر دیگری از حادثه عاشورا دارند و آن را استثنائی بر قاعده حیات بشری می دانند. عبدالکریم سروش، بر اساس آنچه خود از نوشته های شریعتی دریافته است، چنین می گوید که نباید مانند شریعتی، فکر کنیم که هر روز، عاشوراست و هر سرزمینی هم کربلاست. زندگی همیشه صفر و صد و  سیاه و  سفید نیست. خیلی آدم ها هستند که نه شمر هستند و نه امام حسین. اتفاقا دنیا را همین آدم های بینابینی پر کرده اند. امام حسین و شمر، هر دو از نوادر تاریخ بودند. هر روز هم صحنه حق و باطل چندان گسترده نیست. هر روز هم این همه تقابل، غلیظ و پر رنگ نیست. زندگی ای که انسان می کند آمیزه ایست از حق و باطل و تلخ و شیرین. همین که کسی احساس کرد که امام حسین است و طرف مقابلش شمر، دعوا شروع می شود! نه ما امام حسین هستیم و نه طرف مقابل ما شمر است. اصلا این صحنه ها زیاد تکرارشدنی نیست در عالم! آنها رویدادهای استثنائی هستند که گاهی باید از آنها درس گرفت. ما قهرمان های کوچکی هستیم که زندگی متعارف خودمان را باید بگذرانیم با نگاهی به اسطوره ها و نباید فکر کنیم که هر روز که می رویم سر کار، شمر ها و امام حسین ها را دور و بر خودمان می بینیم و یکی را لعنت کنیم و دیگری را ستایش!

به نظر می رسد که عبدالکریم سروش در برداشت خود از آراء شریعتی، دچار یک ساده انگاری و عوام زدگی شده است. وقتی شریعتی عنوان می کند که هر روز، عاشورا ست و هر زمینی، کربلا، او دارد فلسفه ای کلان برای کل جریان تاریخ می سازد. از نظر او، نزاع حق و باطل در تمام طول تاریخ وجود داشته و تا آخر الزمان هم وجود خواهد داشت. در واقع، فلسفه تاریخ شریعتی، از وجود دو جریان مداوم حق و باطل و شر و خیر در طول تاریخ، پرده برمی دارد اما هرگز ادعا نمی کند که فقط و فقط همین دو جریان وجود دارد. شریعتی هرگز ادعا نکرده است که  تک تک انسان های تاریخ، یا حق هستند و یا باطل  ولاغیر! و اگر حسین و تفکر عاشورایی را در لحظه لحظه زندگی با خود همراه داشته باشیم کار به دعواهای مستمر با دوستان و همکاران و  هم وطنان و یا دیگر انسان های جهان خواهد کشید!! این، ادعای گزافی است که سروش به شریعتی نسبت  داده و بر او بار می کند!

علاوه بر نفد فوق، به نظر می رسد قضاوت شتابزده سروش، بیشتر ناشی از اضطراب و نگرانی او از قرائت رسمی و حکومتی از عاشورا باشد که بر طبق آن، امام حسین برای قبضه کردن حکومت و امر و به معروف و نهی از منکر (به معنای :اجرای احکام شریعت در جامعه) شمشیر کشیده و قیام کرده است! در واقع، به نظر می رسد سروش، با قرائت رسمی حکومت از عاشورا مخالف است اما به هر علتی، شریعتی را مسبب این قرائت نشان می دهد حال آنکه «حسینِ حکومت طلب و جنگ جو» ساخته و پرداخته برخی روحانیون و نهادهای حکومتی است که توجیهی برای مشروعیت حکومت دینی و مشروعیتی برای سلب آزادی ها به نام امر به معروف و نهی از منکر می جستند. با خوانش علمی متن تاریخ عاشورا، و نیز همان طور که مرحوم احمد قابل، در ۱۰ ام محرم سال ۸۵ عنوان کرد، درخواهیم یافت که  حسین، نه برای قیام مسلحانه به قصد گرفتن حکومت، بلکه برای  گریختن از سوء قصدهای مستمر ماموران یزید و رهایی از تن دادن به ذلت و بیعت، حرکت کرد که البته در این میان، چند هزار نامه از اهل کوفه دریافت کرد که او را بسوی خویش می طلبیدند و وعده حمایت سر می دادند. آنگاه که عمر سعد، راه را بر امام بست، امام گفت که گرچه هرگز دست از امر به معروف و نهی از منکر برنمی دارم و هیچگاه با یزید بیعت نخواهم کرد اما اگر من را راه نمی دهید بازمی گردم! بنابراین، به نظر می رسد که سروش، قرائت رسمی و حکومتی از عاشورا را به خطا با قرائت شریعتی از عاشورا خلط کرده است. حسین، برای شریعتی سمبل آزادگی، مقاومت، «شهادت دادن بر مظلومان تاریخ» و «رسوا کردن در عصر نتوانستن» بود نه شمشیر کشیدن برای قدرت سیاسی و به  زعم سروش، «دعوا کردن»!

نقد مهم دیگری که بر سروش می توان داشت این است که به نظر می رسد «ندیدن» را با «نبودن» یکسان پنداشته است. اینکه ما انسان های عصر مدرن، باطل ها و حق ها و یزید ها  و حسین ها و شر ها و خیر ها را نمی بینیم و یا کمتر می بینیم و زندگی پیچیده و پر استرس و درگیر شدن در معیشت و روابط اجتماعی گسترده، پرده ای بر بصیرت ما کشیده است ثابت نمی کند که در عصر کنونی، نزاع حق و باطل  و ظلم و عدالت امری نادر باشد. اتفاقا در همین عصر مدرن بود که بشری که دین را کنار نهاد و فلسفه و علم را علم کرد و وعده رهایی سر داد، بزرگترین فجایع بشری، نسل کشی های هولناک و مرگبارترین جنگ های جهانی روی داد و باطل ها، حق ها را قتل و عام کردند و ظالم ها مظلوم ها را سر بریدند و این جنایات هولناک، تا همین امروز ادامه داشته و در زشت ترین و پلیدترین شکل خود در برخی مناطق جهان در جریان است و اما این انسان فراموشکار و  عافیت طلب و خودخواه و لذت جوی امروزی است که این نزاع های خیر و شر را یا نمی بیند و یا اگر می بیند روی به آن سو می کند!

بدین ترتیب، نگارنده بر این باور است که عاشورا، نه عاشورایی جنگ طلبانه است که به غلط  به شریعتی نسبت داده شده و نه عاشورایی کمیاب و استثنائی است که سروش به ان باور دارد. عاشورا، فلسفه ای است برای تاریخ در سطح کلان خود، و برای برافراشتن زیباترین الگوی عشق و ایثار و آزادگی و مسئولیت پذیری تا انتهای تاریخ، برای بشری که انتهای عافیت و لذت و خودخواهی و قدرت طلبی، همچنان او را به پرتگاه خویش می خواند. و حسین، وارث آدم است و عاشورا، فلسفه تاریخ برای آدمیان.

 

* پژوهشگر دین و حقوق بشر

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx