دین و آزادی (۳۳): محمد از درون اهل کتاب برخاست
ابوالفضل ارجمند: تصور رایج این است که محمد پیش از هجرت در میان «مشرکان» مبعوث شد و پس از هجرت به مدینه با «اهل کتاب» مواجه شد، یعنی گمان میشود که مشرکان کسانی غیر از اهل کتاب بودند. این تصور نادرست است و به تحلیلها و نتایج غلط تاریخی و حتی اعتقادی و اخلاقی منجر میشود. محمد از ابتدا در میان اهل کتاب مبعوث شد و انتقادات او هم از ابتدا متوجه باورها و رفتارهای اهل کتاب بود، درست همان گونه که عیسی در خانوادهای یهودی به دنیا آمد و سپس در بزرگسالی با استناد به کتاب موسی به انتقاد از یهودیان پرداخت.
طبق معمول، در اینجا هم از دیدگاههای رایجِ مبتنی بر روایات و منقولاتِ غیرقرآنی چشم میپوشیم و میکوشیم به این مسأله هم از پنجرهی آیات روشنگر قرآن نگاه کنیم. با توجه به رویداد مهم هجرت، نزول سورههای قرآن به دو دورهی پیش از هجرت و پس از آن تقسیم میشود. در تقسیمات رسمی، سورهها را با توجه به محتوای آنها به دو گروه مکی و مدنی تقسیم میکنند. اهل کتاب هم در سورههای مکی حضور دارند، هم در سورههای مدنی.
اگرچه تشخیص دقیق محل نزول سورههای قرآن و تفکیک آنها به دو دستهی مکی و مدنی آسان نیست، اما اگر هیچ اطلاعی هم از این دستهبندی نداشته باشیم، باز هم میتوان ادعای مقالهی حاضر را از دیدگاهی دیگر تصدیق کرد. فارغ از تقسیمات رایج سورهها به مکی و مدنی، در قرآن میبینیم که از آغاز تا پایان، به صورت پراکنده به اهل کتاب اشاره شده است. طبیعی است که با توجه به این پراکندگی نتیجه بگیریم که پیامبر در تمام طول دعوتش با اهل کتاب سروکار داشته است، همان گونه که در تمام طول دعوتش با مشرکان و کافران سروکار داشته است. اولین اشاره به اهل کتاب در سورهی «بقره» در اوایل قرآن آمده است و آخرین اشاره در سورهی «بینه» در اواخر قرآن. وقتی اطلاعی از محل نزول سورهها نداشته باشیم، دیگر نمیتوانیم ادعا کنیم که تمام خطابهای قرآن به اهل کتاب پس از هجرت به مدینه صورت گرفته است. با این حال در تحلیل حاضر مبنا را بر همان تفکیک رسمی سورهها به مکی و مدنی میگذاریم و نمونههایی از حضور اهل کتاب را در سورههای مکی یادآور میشویم.
تقریبا تمام سورهی مکی «انعام» به بیان باورها و رفتارهای مشرکان و انتقاد از آنان اختصاص دارد. در میانهی این سوره، قرآن خطاب به مشرکان میگوید که «شما بخش زیادی از کتاب موسی را پنهان کردهاید»: قل من أنزل کتاب الذی جاء به موسی نورا وهدی للناس، تجعلونها قراطیس تبدونها وتخفون کثیرا. مشرکانِ مخاطبِ سورهی مکیِ انعام، کتاب موسی را در دست داشتند و بخشی را آشکار و بخشی را پنهان میکردند. پنهان کردن کتاب لزوما به معنی پنهان کردن فیزیکی آن نیست. در میان اهل قرآن هم پنهان کردن قرآن رایج است، چون بسیاری از آنچه قرآن میگوید با باورها و رفتارهای اهل قرآن همخوانی ندارد و آنان ناچارند این مغایرتها را با تفسیرهای نامربوط خود پنهان کنند.
در سورهی مکی «عنکبوت»، به مؤمنان سفارش شده است که چگونه با اهل کتاب مجادله کنند، در عین حال که به ظلم اهل کتاب هم اشاره شده است: ولا تجادلوا اهل الکتاب إلا بالتی هی أحسن، إلا الذین ظلموا منهم. پیش از هجرت، مؤمنان با اهل کتاب مجادله میکردند و از آن مهمتر اینکه با ظلم اهل کتاب مواجه بودند.
در سورهی مکی «یونس» سخن عجیب دیگری دربارهی مراجعهی پیامبر به اهل کتاب آمده است. قرآن در آیهای که ظاهرا مخطابش محمد است میگوید اگر در آنچه بر او نازل شده است شک دارد، از کسانی که پیش از او کتاب را میخواندند سؤال کند: فإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک، فاسأل الذین یقرؤون الکتاب من قبلک. طبعا این آیه که به شک پیامبر اشاره میکند، باید مربوط به سالهای اول دعوت او باشد، نه سالهای آخر.
اما چه کسانی قبل از محمد کتاب میخواندند؟ آیا محمد برای مراجعه به آنان و پرسش از آنان باید به شهری غیر از زادگاهش مراجعه میکرد؟ این آیه به تحلیل بیشتری نیاز دارد. وقتی میگوییم «اهل کتاب»، باید طیف وسیعی از گروههای مذهبی را در نظر بگیریم، نه یک گروه یکدست با باورها و رفتارهای یکسان را؛ درست مانند اهل قرآن که به طیفهای بسیار گوناگونی تقسیم میشوند. برای مقایسه، مجموعهی مردمی را که امروزه پیروان محمد تلقی میشوند، در نظر بگیرید. اینان علاوه بر اینکه رسما به فرقهها و زیرفرقههای بسیاری تقسیم میشوند، در عمل هم از نظر طرز فکر شخصی و میزان تقید دینی گوناگون هستند: بعضی متحجرند و بعضی روشنفکر، بعضی مشرکند و بعضی موحد، بعضی سنتگرا هستند و بعضی سنتستیز، بعضی گناهکارند و بعضی پرهیزکار. بسیاری از آنان هم اگرچه نام یکی از فرقهها را بر پیشانی دارند، غیرمذهبی هستند.
اهل کتاب در روزگار محمد همین گونه بودند و از فرقهها و نحلههای گوناگون تشکیل میشدند. قرآن هم میگوید اهل کتاب یکسان نیستند: لیسوا سواء. گروهی از اهل کتاب تمام صفات مؤمنان و صالحان را داشتند: من أهل الکتاب أمه قائمه، یتلون آیات الله آناء اللیل وهم یسجدون. یؤمنون بالله والیوم الأخر ویأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر ویسارعون فی الخیرات وأولئک من الصالحین.
آیا این گروه از اهل کتاب که به گفتهی قرآن به خدا و آخرت ایمان داشتند و امر به معروف و نهی از منکر میکردند و از صالحان بودند، نیازی به تغییر دین داشتند؟ نه تنها چنین نیست، بلکه این محمد بود که در آغاز به مؤمنان و صالحانِ اهل کتاب مراجعه میکرد و سؤالاتش را با آنان در میان میگذاشت! محمد ابتدا نمیدانست کتاب چیست و ایمان چیست: ما کنت تدری ما الکتاب ولا الإیمان.
گروهی دیگر از اهل کتاب، «أمّیان» بودند که مانند بسیاری از فرقههای اهل قرآن در روزگار ما، توهمات و آرزوهای خود را به کتاب نسبت میدادند: ومنهم أمیون لایعلمون الکتاب إلا أمانی وإن هم إلا یظنون. برای مقایسه، مفسران هر یک از فرقههای مذهبی را در نظر بگیرید که میکوشند قرآن را با عقاید مذهبی خود هماهنگ نشان دهند، حال آنکه در نگاهی بیطرفانه میتوان دید که چنین آرزوهایی موهوم است.
معنی دقیق «اُمّی» در قرآن چندان معلوم نیست، اما نکتهی مهم آن است که محمد خود نیز امّی بود و از میان امّیان برخاست: هو الذی بعث فی الأمیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمه، وإن کانوا من قبل لفی ضلال مبین. از آیهی ۷۸ سورهی بقره نتیجه میگیریم که امّیان بخشی از اهل کتاب بودند، اما نکتهی مهم این است که محمد خود نیز از امّیان بود. امّیان پیش از بعثتِ محمد در گمراهی آشکاری بودند، اما نباید فراموش کرد که محمد خود نیز ابتدا گمراه بود و سپس خدا او را هدایت کرد: ووجدک ضالا فهدی.
اهل کتاب از نظر ما شامل یهودیان و مسیحیان هستند و هر دو گروه هم بر اساس فقه سنتی کافرند، اما قرآن به تمام اهل کتاب این گونه نگاه نمیکند. بر اساس قرآن، در میان اهل کتاب کسانی بودند که به خدا و آخرت ایمان داشتند و اهل عمل صالح بودند و از آن طرف هم امّیانی هم بودند که توهماتی مغایر با کتاب داشتند. همین گروه بودند که در نوشتههای خود کتاب را تحریف میکردند: فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عند الله. این نوع نویسندگان و مفسران مذهبی امروزه هم در میان اهل قرآن بسیارند. اینان توهمات و آرزوهایی در سر دارند و میکوشند قرآن را چنان معنی کنند که با توهمات و آرزوهاشان سازگار شود.
«اهل کتاب» اسمی خاص است و به مردمی خاص اطلاق میشود، اما «مشرک» صفتی عام است و هرکسی ممکن است به شرک مبتلا شود. اگرچه قرآن به گروهی از مردم با صفت «مشرکان» اشاره میکند، اما این صفتِ عام مانند صفات دیگری چون «کافران» و «ظالمان»، اسمِ خاصِ گروهی از مردم نیست. این گونه نیست که تصور کنیم گروه مشخصی از مردم «کافران» نام داشتند و گروهی «ظالمان». ناچار باید این صفات عام را به اسامی خاصی که در قرآن ذکر شده است، همچون اهل کتاب و یهود و نصارا، نسبت دهیم. از سوی دیگر اگر «مشرکان» نام اختصاصی گروهی از مردم باشد، امروزه هم باید آنان را مانند یهودیان و مسیحیان در قالب پیروان یک آیین خاص مشاهده کنیم. آیا بر خلاف اهل کتاب، هیچیک از مشرکان بعد از محمد باقی نماندند و همگی در همان دوران نزول قرآن از بین رفتند؟ مشرکانی که آن همه در قرآن به آنان اشاره شده است، در روزگار ما چه کسانی هستند و کجا زندگی میکنند؟ نمیشود که امروزه هیچ اثری از مشرکان نباشد، اما اهل کتاب همچنان در سرزمینهای بسیاری پراکنده باشند. از این دیدگاه هم تفکیک مشرکان از اهل کتاب خطاست.
در سورهی مکی فاتحه، مؤمنان دعا میکنند که به وضعیت «مغضوبین» و «ضالین» دچار نشوند. در اینجا نیز مغضوبین و ضالین اسامی خاص دو گروه مذهبی نیست. بعضی احتمال میدهند که مغضوبین و ضالین به یهود و نصارا اشاره میکند. نسبت مشرکان با اهل کتاب هم میتواند همین گونه باشد.
اکنون به عباراتی از قرآن میپردازیم که در ظاهر، اهل کتاب را از مشرکان متمایز کرده است و امر را بر خوانندگان امروزی قرآن مشتبه کرده است. نمونهای از این عبارات قرآنی را در اینجا ذکر میکنیم:
-إن الذین کفرو من أهل الکتاب والمشرکین ….
در این قبیل عبارات، اهل کتاب و مشرکان از هم متمایز شدهاند، اما قرآن این نوع ادبیات را برای مؤمنان هم به کار برده است و در ظاهر آنان را از مهاجران جدا کرده است، حال آنکه روشن است مهاجران هم بخشی از مؤمنان بودند:
-أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب الله من المؤمنین والمهاجرین …
در نگاه اول از آیه برداشت میشود که مهاجران غیر از مؤمنان هستند. این در حالی است که مهاجران قبل از بقیه ایمان آورده بودند و به علت ایمانشان مجبور به مهاجرت شده بودند. مهاجران گروهی خاص از مؤمنان و درون مجموعهی مؤمنان بودند، نه جدا از آنان، با این حال در عبارت قرآنی «مؤمنان و مهاجران»، در ظاهر به نظر میرسد که مهاجران جزء مؤمنان نیستند.
اگر از بعضی از آیات قرآن ممکن است به غلط، تمایز اهل کتاب از مشرکان برداشت شود، آیاتی هم هستند که به تصریح یا به تلویح نشان میدهد که مشرکان درون اهل کتاب هستند:
-اتخذوا احبارهم ورهبانهم أربابا من دون الله والمسیح بن مریم وما أمروا إلا لیعبدوا إلها واحدا، لا إله إلا هو سبحانه عما یشرکون.
-قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمه سواء بیننا وبینکم ألا نعبد إلا الله ولا نشرک به شیئا.
مجموعهی استدلالات و قرائن فوق نشان میدهد که مشرکان گروهی درون اهل کتاب بودند، نه گروهی جدا از آنان. همان گونه که میتوان به گروه خاصی از مؤمنان به نام مهاجران اشاره کرد، میتوان به گروه خاصی از اهل کتاب هم به نام مشرکان اشاره کرد. ما خودمان هم گاهی از این نوع تفکیک استفاده میکنیم. در تقسیمات قومی و مذهبی عراق امروز، مردم این کشور را به سه گروه عمدهی شیعه، سنی، و کرد تقسیم میکنند. این تقسیمبندی میتواند این تصور غلط را ایجاد کند که کردها از نظر مذهبی غیر از سنیان و شیعیان هستند. وقوع این قبیل خطاها در برداشت از متون قدیمی هم ممکن است.
خدایان مشرکان آن گونه که قرآن توصیف میکند با بتهای مسیحیان انطباق کامل دارند. کسانی که به اشتباه تصور میکنند بتپرستان غیر از اهل کتاب بودند، درک درستی از بتپرستی ندارند. خدایان مشرکان همگی شخصیتهای دینی و مقربان درگاه الهی بودند و مشرکان از طریق آنان به خدا متوسل میشدند. قرآن میگوید پیامبران، فرشتگان، احبار، رهبان و بزرگانی چون مریم به خدایی گرفته میشدند. خدایان مشرکان شفیعان مشرکان نزد خدا بودند: هؤلاء شفعاءنا عند الله. انگیزهی مشرکان از پرستش بتها هم تقرب به خدا بود: ما نعبدهم إلا لیقربونا إلی الله زلفی. بتهای واقعی مشرکان را همین امروز هم میتوانیم با چشم خود در میان اهل کتاب مشاهده کنیم:
تصاویر مستند بالا را با تصاویر خیالی زیر که در فیلمهای سینمایی از بتهای مشرکان ارائه میکنند، مقایسه کنید: مجسمههایی زشت و مجهولالهویه که کارگردانان بر اساس منقولات مبتذل غیرقرآنی و تصورات کودکانه از شرک به نمایش میگذارند. این نمایش غیرواقعی و مضحک از بتهای مشرکان به این علت است که مذاهبِ امروز خود به شرک مبتلا هستند و از این رو لازم است بتپرستیِ مشرکان قدیم را چنان به تمسخر بگیرند که شرک خودشان پنهان شود.
اما چه اشکالی دارد که مشرکان مجسمه یا نمادی از بزرگان دینی و مقربان درگاه الهی بر پا کنند در برابر آنها زانو بزنند و از آنان کمک بطلبند؟ اگر از ایراد عقلی این کار صرف نظر کنیم، مسألهی مهمتر این است که مشرکان کتابهای پیامبران را هم در دست دارند و در عین بتپرستی، مدعی پیروی از پیامبران هم هستند! مسیحیان و پدران روحانی، تورات و انجیلی را در دست دارند که در آنها اولین و مهمترین فرمان، نهی از بتپرستی است. وقتی اهل کتاب با ادعای پیروی از موسی و عیسی بتپرستی میکردند، محمد حق داشت که از درون اهل کتاب و با استناد به احکام صریح کتاب به آنان اعتراض کند و آنان را کافر و مشرک بنامد، اعتراضی که به خشم اهل کتاب و آزار محمد و اصحابش و اخراج از زادگاهشان منجر شد.
این موضوع که مشرکان بخشی از اهل کتاب بودند، به درک بهتر ما از علت جنگ با اهل کتاب هم کمک میکند. پیامبر و مؤمنان از ابتدای بعثت با اهل کتاب درگیر بودند. اخراج مؤمنان، پیمانشکنی، و آغاز جنگ را باید همگی به حساب اهل کتاب بگذاریم. هر یک از این جرایم به تنهایی مجوز اخلاقی برخورد نظامی پیامبر و مؤمنان با مشرکان را فراهم میکرد. اگر قرآن در حین جنگ با اهل کتاب، عقاید مشرکانهی آنان را هم بازگو کرده است، به این معنی نیست که جنگ با اهل کتاب به علت عقایدشان بود. همچنان که پیشتر در بحث جزیه گفتیم، مؤمنان با مشرکان معاهده داشتند و این معاهده از سوی مشرکان شکسته شد. تا وقتی مشرکان به مؤمنان آزاری نرسانند، مؤمنان هم به مشرکان آزاری نمیرسانند، اما اگر به مؤمنان تعدی شود حق مقابله دارند: فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ماعتدی علیکم. بر اساس سفارش قرآن، مؤمنان باید با والدین مشرک خود هم خوشرفتاری کنند، اگرچه نباید از شرکشان پیروی کنند (عنکبوت: ۸ و لقمان: ۱۵). طبیعی است که این خوشرفتاری تا جایی است که از سوی مشرکان به مؤمنان ظلم و تعرض نشود.
(ادامه دارد)
abarjm@yahoo.com
باسلام
به نظر می رسد آیات ۱۵۵-۱۵۷ سوره انعام با این نظریه شما در تعارض باشد:
هذا کتاب انزلناه…ان تقولوا انما انزل الکتاب علی طائفتین من قبلنا…او تقولوا لو انا انزل علینا الکتاب لکنا اهدی منهم…
آیا این آیات نشان نمی دهد که مشرکین مکه “اهل کتاب” نبوده اند؟
سلام جناب ارجمند
ای کاش امکان گفتگویی مستقیم با شما استاد ارجمند بود. اگر در جایی (اعم از گروه تلگرامی یا محیطی غیر مجازی) سخنرانی دارید یا امکان دسترسی به شما هست، لطفا در اینجا یا میل بنده بفرمایید.
mohamd.abdolah@gmail.com