بازوی جنگاوران یا عقل سیاستمداران؟

نیلوفر – علی زمانیان:  چه نیازی  به افتخار آفرینی است؟ و هر ملتی به چه چیزی افتخار می کند؟ عامل افتخار و سرفرازی، ربط و نسبت محکمی با ساختار اجتماعی و فرهنگی دارد. ارزش هایی که بدان افتخار می شود از متن و مرکز فرهنگ زاده می شود. از این رو در هر دوره ای از تاریخ و در هر…

نیلوفر – علی زمانیان:  چه نیازی  به افتخار آفرینی است؟ و هر ملتی به چه چیزی افتخار می کند؟ عامل افتخار و سرفرازی، ربط و نسبت محکمی با ساختار اجتماعی و فرهنگی دارد. ارزش هایی که بدان افتخار می شود از متن و مرکز فرهنگ زاده می شود. از این رو در هر دوره ای از تاریخ و در هر فرهنگ و ساختار اجتماعی، عامل “افتخار” با سایر دوره ها متفاوت بوده است. آن چه موجب افتخار در دوره ی کشاورزی و روستا نشینی و یا زندگی بادیه نشینی و زیست عشایری می شده است، اساسا در زندگی مدرن صنعتی، ارزش خود را از دست داده است و عامل و علت دیگری جای آن را گرفته است.

به عنوان مثال، در زمانه ی بادیه نشینی و ساختارهای مبتنی بر جنگ و گریز، آن چه موجب افتخار و سبب سرفرازی می شده است, داشتن روحیه ی جنگاوری و سلحشوری، شجاعت و نترسیدن از میدان جنگ بوده است. رویارویی قبایل و طوایف و یا مواجهه ی ملت ها با یکدیگر در سایه ی شمشیر، فرهنگ پهلوانی و سلحشوری را تولید می کرده است. نژاد، قومیت، تاریخ پیشینیان و دین، از عوامل دیگری بوده است که مرزبندی های محکم و پولادین ایجاد می کرد. مرزی که باید از آن نگهبانی کرد و آن را پاس داشت. این عناصر به افراد کمک می کرد که هویت شان را بسازند و بدان افتخار کنند.

اما امروزه آن عناصر هویت ساز که مرزی غیر قابل نفوذ می ساخت و سبب افتخار و سرفرازی می شد، سست و کم رنگ شده است. به این معنا که, تاریخ و گذشته ی اقوام، دین، نژاد و قومیت و …نه سبب افتخار می شوند و نه عامل شرمندگی. عناصر سنتی “افتخار” و یا علل “شرمندگی”؛ در جهان جدید با تحول و دگرگونی عمیقی روبرو شده است. آن فرهنگ سلحشوری و پهلوانی در نظامات سنتی، بشدت کمرنگ شده و دیگر نمی تواند عاملی برای افتخار کردن باشد. امروزه آن چه موجب افتخار و سرفرازی می شود، سطح توسعه، تکنولوژی و علم و مدنیت است. جریان فردگرایی عهد جدید، همه ی آن ارزش های جمعی و افتخار آفرین سنتی را دچار فرسودگی چاره ناپذیر کرده است.

با توجه به عوامل احترام برانگیز و عزت آفرین که منزلت یک ملتی را نزد دیگر ملل افزایش می دهد، می توان سه سنخ جوامع را از یکدیگر متمایز کرد. این تمایز سه گانه در واقع نوعی صورت بندی آرمانی فرهنگ است. بدان معنا که در عالم واقع آن چه رخ می دهد نوع ایده آل نیست بلکه درهم ریختگی ارزشی هم اتفاق می افتد. به سخن دیگر، در عالم واقع، ما با نمونه ی ناب و خالصی روبرو نیستم بلکه وجه اغلبی را باید ملاحظه کرد.

سه سنخ جوامع عبارت است از:

۱. سنخ اول، جوامعی است که هنوز ارزش های عصر بادیه نشینی و شبانی و نظامات سنتی را بر دوش می کشند. در این جوامع، افتخار به پیشینه ی تاریخی، نژاد، قومیت، زبان، دین و از همه مهمتر، داشتن روحیه ی جنگاوری و سلحشوری، رواج داشته است. ساکنان آن دوره ها، هر گونه مواجه با سایر ملت ها و دولت ها را از دریچه ی این ارزش ها تنظیم می کردند. ایستادن و پایمردی, رخ به رخ شدن و به تعبیر روزمره ی آن، کم نیاوردن، محکم بودن، ارزش والایی دارد. این جوامع در فرهنگ بادیه نشینی و بی اطمینانی و جنگ و پیکار سیر بودند. آن چه برای آنان افتخار آفرین بود، رزم و پیکار، مقاومت و سلحشوری در میدان نبرد با دشمن است. تیپ ایده آل چنین فرهنگی، یک پیکارجوی نترس با روحیه ی سلحشوری و پهلوانی است که چشم در چشم دشمن، بر او می شورد و دشمن را تحقیر می کند و با کلام و رفتارش نشان می دهد که شجاعتی والا دارد. فرهنگ پهلوانی، در هنگام مواجه با دشمن، راه حل را تماما در برق شمشیر و پایمردی و جنگ می جسته است. ساکنان این جوامع، باید با چشم های باز می خوابیدند زیرا دشمن همواره در کمین بوده است. “دشمن” و بیگانه، از آن واژگان پرمصرف در این فرهنگ است.

ابن خلدون فرهنگ بادیه نشینان و جسارت و پیکارگری شان را ستایش می کرد و این روحیه و فرهنگ را عامل پیروزی بادیه نشینان بر شهر نشینان برمی شمرد. او همین روحیه جنگ و سلحشوری را سبب انسجام و وحدت تلقی می کرد. اجتماعاتی متکی به خویش، بی باک و جسور، ساده زیست و همواره آماده ی حراست از خویش، در پیوند محکم و عصبیت پولادین. در چنین ساختار اجتماعی، جسارت و پیکارگری، عامل افتخار و در نظر ابن خلدون، سبب غلبه و پیروزی می شده است. در مقابل چنین فرهنگ و سنتی، بر زندگی شهر نشینی می شود و آن فرهنگ را عامل سستی و رخوت و حتی ضعف فضایل اخلاقی می داند. یکی از آن فضایل، از دست دادن روحیه جنگاوری و عصبیت های قومی است. شجاعت و مناعت و سخت کوشی جای خود را به لذاید و ترس و از دست رفتن جسارت، می دانست. ملاحظه می شود که ارزش بنیادین در ساختار اجتماعی زندگی پیشا شهر، داشتن روحیه جسور و رشادت و مواجه شدن با دشمن و جنگاوری است. همین ارزشی که افتخار آفرین است و از آن دفاع می شده است. در این فرهنگ، مسایل و اختلافات، عموما در برق شمشیرها حل و فصل می شده است.

تیپ ایده آل این فرهنگ، انسان جنگجو و قهرمان هایی است که آماده ی هر گونه جنگ و جدال است.

۲. سنخ دوم، فرهنگ امروزین و مدرن است که از آن ارزش های عصر پیشین بیرون آمده است و افتخارات خود را نه از عناصر سنتی که از میزان پیشرفت و توسعه اش بدست می آورد. امروزه، علم و هنر و تکنولوژی اش را به رخ دیگران می کشد و با این مولفه های مدرن است که بر دیگران سروری می یابد و بدان ها افتخار می کند. اگر عزت و احترام در سنخ اول، با جنگاوری و قدرت نظامی بدست می آید، در فرهنگ مدرن، عزت معنایی مدرن می یابد و از زمین دیگری شکوفه می کند. در گفتمان مدرن عزت، رشد، توسعه، تکنولوژی و علم سبب خودنمایی و افتخار می گردد.
امروزه از آن افتخارات قبیله گری، از آن افتخار به پیشینیان و به تاریخ و از آن پیکارگری ها دفاع نمی شود. بلکه آن ارزش های سنتی را نقد می کنند. آن جنگ و جدال ها را نتیجه ی خشونت های غیر اخلاقی روحیه بدوی می دانند. ارزش بنیادین در جوامع امروزین، داشتن روحیه ی جنگاوری و پیکار نیست. بلکه مدنیت و توسعه و رشد ارزش یافته است. امروز، مسایل و اختلافات، عمدتا در پرتو عقلانیت مدرن حل و فصل می شود.

تیپ ایده آل چنین فرهنگی، انسان معقول و جامعه ی رشد یافته است.

۳. سنخ سوم. در دو نوع جوامع پیش گفته، هنوز “دیگری” در دو ناحیه مطرح است. اولا، در هنگام رویارویی با یکدیگر. همان گونه که اشاره شد، در اجتماعات سنتی، مسایل و اختلافات با دشمن،‌ عمدتا از ورای جنگ و پیکار دیده می شده است.  و ثانیا در هنگامی که می خواستند نکته ای را برای افتخار کردن به خویش برجسته می کنند. آن دو نوع جامعه، جامعه ی افتخار آفرین است. خویش را در برابر دیگران فربه نشان دادن، خوب و بهتر و قوی نشان دادن است. در پس و پنهان “فرهنگ افتخار”، نوعی برتری جویی و برتر نشان دادن خود نهفته است. در “فرهنگ افتخار”، نوعی دعوت کردن دیگران به آن است که بیایید و ما را ببینید که چقدر تواناییم، چقدر خوبیم و چقدر برتریم.

اما می توان جوامعی با فرهنگ سنخ سوم را مورد توجه قرار داد که از دوگانه ی عزت و ذلت و یا افتخار و شرمندگی بیرون آمده اند. آنان موضوع عزت و احترام و افتخار را بلاموضع کرده اند. این سخن بدان معنا نیست که ذلت پذیرند، بلکه در زمین دوگانه ی افتخار و ذلت بازی نمی کنند. به سخن دیگر، رویکردشان خلق افتخار و یا گریز از ذلت نیست. زیرا “افتخار”، اساسا در جهت گیری نسبت به دیگران تولید می شود. یعنی “افتخار”، زمانی معنا می یابد که من خودم را در برابر دیگری می بینم و می خواهم به او بگویم که من چنین و یا چنانم. اما اگر دیگری در میان نباشد، افتخار، از بنیان منتفی می شود

در این نوع جوامع (مانند ژاپن)، نه از آن افتخارات سلحشوری جنگجویان سامورایی خبری است و نه بر طبل افتخارات نوین می کوبند. به جای آن ارزش های جنگاوری و یا خود را برای دیگران نمایش دادن و افتخار کردن به خویش، آن چه مهم می شود, تلاش برای بهتر زیستن است. بهسازی زندگی و کاهش رنج و آلام شهروندان. تلاشی بزرگ باری توسعه اما نه برای آن است که این توسعه را به رخ دیگران بکشند و بدان افتخار کنند و یا سبب سلطه بر دیگران شوند بلکه برای آن است که می خواهند آسوده تر و ایمن تر بزیند. از آن خط کشی های دوگانه و تضادهای خصمانه بیرون می آیند و می توانند فرهنگی خلق کنند که دیگر نیازی به افتخار کردن نداشته باشند. “افتخار”، کالایی است که خریدار ندارد بلکه آن چه که مهم می شود کوشش برای ساختن و ابادانی است و تلاش برای آن که مصایب و مشکلات را حل و فصل نمایند.  

تیپ ایده آل این جوامع، شهروند فعال و کوشایی با داشتن روحیه بالا برای کار و تولید است.

 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
سعید حسنی
سعید حسنی
مرداد ۲۹, ۱۳۹۸ ۸:۳۷ ب٫ظ

آقای زمانیان عزیز
سلام و درود بر شما
به نظر شما موضوعات را با دقت و تامل خاصی انتخاب
می کنید. خیلی عالی نیازهای این برهه خاص
و اولویت ها را تشخیص می دهید. تقاضا می کنم هرگز
دست از نوشتن نکشید. واقعا به این روشنگریها نیاز داریم

فریدون خسروزاد
فریدون خسروزاد
مرداد ۱۰, ۱۳۹۷ ۱۲:۳۷ ب٫ظ

سلام : من در چند مورد نوشته های شما را مطالعه کردم و از بینش بالای شما لذت بردم . آرزوی موفقیت شما را دارم .

سبزینه
سبزینه
شهریور ۱, ۱۳۹۶ ۹:۱۶ ق٫ظ

ابتدا لازم به ذکر است که نگارندۀ این کامنت ها به هیچ شکلی با ژاپن و مردمان و شگفتیهای بی بدیلش بر سر عقده و کینه نیست، و بخش بزرگی از مواهب تکنولوژیک عمر خود را مدیون همین مردمان می داند: به عنوان نمونه دیگری از روح مطلق اطاعت که هنوز در فرد ژاپنی مشهود است می توان آزمون های ورود به آموزش عالی آن را شاهد آورد. در ایالات متحده رسم بر این است که عملاً آزمونی به معنای آزمون دروس سپری شده در دوره قبلی برای ورود به مراکز آموزش عالی وجود ندارد، اما شهریه گزافی در همه… مطالعه بیشتر»

سبزینه
سبزینه
مرداد ۳۱, ۱۳۹۶ ۶:۵۰ ب٫ظ

ضمناً هیچ سنخ سومی از جامعه نه در گذشته وجود داشته و نه در زمان حال. تقریباً همه جوامع بشری تا قبل از انقلاب صنعتی در سنخ اول جای می گرفتند، و ماحصل تمدن صنعتی فعلی غربی، تبدیل شدن اکثریت جوامع از سنخ اول به سنخ دوم است، و عده کمی نیز که هنوز در میانه راه جدا شدن از سنخ اول و پوشیدن لباس سنخ دوم هستند به تدریج در سنخ دوم جای خواهند گرفت. ممکن است افراد یا سازمان های کوچک و بزرگی در سنخ سوم جای بگیرند، ولی هیچ مدینه فاضله ای از سنخ سوم در سطح… مطالعه بیشتر»

سبزینه
سبزینه
مرداد ۳۱, ۱۳۹۶ ۳:۴۱ ق٫ظ

روح و روان ژاپنی را می توان روح مطلق اطاعت از مافوق نام نهاد. این روحیه در جنگ جهانی دوم به شکل اطاعت محض از امپراطور و بازتولید نظام نازی هیتلری در ژاپن آن دوره و جنایات بیشمار و منحصر به فردی در خاک های چین و کره به دست ارتش های ژاپنی شد که در کمتر دوره تاریخی می توان نظایر آن را یافت (و این متفاوت است با جنایات بی حد و حصر هیتلری، و در توازی با آن قرار دارد). پس از اینکه ژاپن و آلمان در این جنگ به زانو درآمدند و کنترل مطلق نظامی بر… مطالعه بیشتر»

5
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx