تحول معنی کلمات و اصطلاحات قرآن (۵): سیّد
ابوالفضل ارجمند: در قرآن نمونههای شگفتانگیزی از کفر و ایمان همزمان اعضای نزدیک یک خانواده ذکر شده است. همسران دو پیامبر یعنی لوط و نوح کافر بودند. پسر نوح هم از کافران لجوج بود و حتی حاضر نشد در توفان سوار کشتی پدر شود. از آن طرف هم فرعون، فرمانروای کافری که ادعای خدایی میکرد، همسری مؤمن داشت. این مثالها نشان میدهد که خویشاوندی نَسَبی یا سببی با پیامبران برای کسی فضیلت نمیآورد. خویشاوندی با کافران هم کسی را در کفر آنان شریک نمیکند. هر کس مسؤول عمل خویش است و کسی بار دیگری را بر دوش نمیکشد: ولا تزر وازره وزر أخری.
آدم از برگزیدگان خدا بود، اما یکی از پسرانش پسر دیگرش را کشت. فرزندانِ پیامبران دیگر هم بعضی محسن و بعضی ظالم بودند: و بارکنا علیه و علی إسحاق، و من ذریتهما محسن و ظالم لنفسه مبین. از فرزندان نوح و ابراهیم بعضی به پیامبری رسیدند، اما بسیاری از آنان فاسق بودند: و لقد أرسلنا نوحا و إبراهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوه و الکتاب، فمنهم مهتد و کثیر منهم فاسقون. قرآن انتقادات بسیاری به بنیاسرائیل یعنی نسل یعقوب وارد کرده است. بنیاسرائیل دنبالهی فرزندان یعقوب هستند، همان کسانی که برادرشان را در چاه انداختند و مصیبتی بزرگ را بر پدرشان تحمیل کردند. در قرآن پیامبرزادگی فضیلتی نیست و مصونیتی نمیآورد. در انجیل هم از قول یحیی به یهودیان گفته شده است که گمان نکنند انتسابشان به ابراهیم سودی به حالشان دارد (متی ۳:۸).
در روز قیامت نسبتهای خویشاوندی به کار نمیآید: فإذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم. در آن روز نزدیکترین خویشاوندان از هم فرار میکنند: یوم یفر المرء من أخیه و أمه و أبیه و صاحبه و بنیه. در دادگاه داوری خدا هر کس به تنهایی و بر اساس اعمال خودش قضاوت میشود، نه انتسابش به دیگران. بر خلاف القائات مذهبی، در تصاویری که از روز داوری در قرآن منعکس شده است، شفیعانی که قرار است برای گناهکاران نزد خدا وساطت کنند دیده نمیشوند.
نوح که نزدیک به هزار سال مبلغ دین بود، در توفان از خدا خواست که به پسرش رحم کند: و نادی نوح ربه فقال رب إن ابنی من أهلی و إن وعدک الحق وأنت أحکم الحاکمین. خدا پاسخ تندی به نوح داد و از او خواست که از جاهلان نباشد: قال یا نوح إنه لیس من أهلک، إنه عمل غیر صالح، فلا تسألن ما لیس لک به علم، إنی أعظک أن تکون من الجاهلین! این پاسخ سرزنشآمیز خدا به پیامبری است که عمری دراز را به خدمت و دعوت به دین خدا گذراند. نوح نتوانست حتی برای نزدیکترین بستگانش نزد خدا وساطت کند. انتساب به پیامبران حق ویژهای برای منسوبان آنان به ارمغان نمیآورد.
شیعیان و سنیان به کسانی که نسب آنان به پیامبر میرسد «سید» یا «شریف» میگویند و برای آنان جایگاه و احترام و حقوق ویژهای قائلند. سید یعنی آقا و سرور. نسل پیامبر به دلیل انتسابشان به پیامبر حتی اگر مرتکب خطا و گناه هم شوند، باز هم محترمند و حسابشان جداست. در فقه شیعه بخشی از خمس به سادات تعلق میگیرد.
در بعضی از مکاتب فقهی اهل سنت، در بحث «کُفویّت» یا تناسب زن و مرد برای ازدواج با یکدیگر، نژاد و نَسَب آنان هم لحاظ میشود. فقهای این مذاهب معتقدند که بنیهاشم بر قریش برتری دارد، قریش بر عرب برتری دارد و عرب بر عجم برتری دارد. بر این اساس مثلا زن سید نمیتواند با مرد غیر سید ازدواج کند، چون این دو کُفوِ یکدیگر نیستند.
این افکار و احکام نژادپرستانه با تعالیم قرآن همخوانی ندارد. آنچه قرآن منع کرده است، ازدواج مؤمن با مشرک است، آن هم در جامعهای که مؤمنان با مشرکان در جنگ بودند. قرآن میگوید اگر با کنیز یا غلام مؤمن ازدواج کنید بهتر از این است که با مشرک از دواج کنید: و لا تنکحوا المشرکات حتی یؤمن، و لأمه مؤمنه خیر من مشرکه و لو أعجبتکم، و لا تنکحوا المشرکین حتی یؤمنوا، و لعبد مؤمن خیر من مشرک و لو أعجبکم. از دیدگاه قرآن، زن مؤمن میتواند با غلام مؤمن ازدواج کند.
کلمهی «سید» سه بار در قرآن آمده است. دو بار به شکل مفرد و یک بار به شکل جمع:
۱. در داستان یوسف، در ماجرای او با زن حاکم مصر، برای اشاره به شوهر آن زن از عنوان «سیدها» استفاده شده است: و ألفیا سیدها لدی الباب. «سیدها» در این عبارت یعنی «آقایش»، که منظور شوهرش است.
۲. در قرآن از یحیی با صفت «سید» تکریم شده است: أن الله یبشرک بیحیی، مصدقا بکلمه من الله و سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین. یحیی سید است، یعنی آقا و بزرگوار است.
۳. در قیامت مردم میگویند ما از «سادتنا» یعنی بزرگانمان اطاعت کردیم و آنان ما را گمراه کردند: إنا أطعنا سادتنا و کبراءنا فأضلونا السبیلا. «ساده» یا «سادات» جمع سید و به معنی سروران و بزرگان است.
در هر سه مورد، سید صفتی عام است. هر زنی میتواند شوهرش را سید یعنی آقا بخواند، هر انسان بزرگواری را میتوان سید خواند، و بزرگان هر قومی سادات آن قوم خوانده میشوند. مانند بسیاری از کلمات و اصطلاحات دیگر، سید در قرآن به معنی مصطلح امروزی آن، یعنی کسی که نسلش به محمد میرسد، به کار نرفته است.
شیعیان و سنیان احترام به نزدیکان پیامبر و از جمله سادات را از این عبارت قرآنی استخراج میکنند: قل لا أسألکم علیه أجرا إلا الموده فی القربی. در این عبارت، قرآن میگوید پیامبر برای دعوتش از مردم مزدی نمیخواهد، مگر «موده فی القربی». بر اساس تفسیر رایج، این سخن قرآن یعنی تنها چیزی که پیامبر در برابر دعوتش از مردم میخواهد این است که به نزدیکانش محبت کنند. دلایل نادرستی این تفسیر را بیان میکنیم:
۱. «قربی» اسم مصدر و به معنی قرابت و تقرب است، نه به معنی اقربین و مقربین. «قربی» به تنهایی به معنی نزدیکان نیست. «اولو القربی» و «ذوی القربی» به معنی نزدیکان است. «الموده فی القربی» یعنی دوست داشتن تقرب، نه دوست داشتن مقربان.
۲. قرآن همهی مردم را به احسان به نزدیکان یعنی «ذوی القربی» سفارش کرده است. همان گونه که در احسان به والدین و همسایگان، منظور این نیست که به والدین و همسایگان پیامبر احسان کنیم، در احسان به ذوی القربی هم منظور این نیست که به نزدیکان پیامبر احسان کنیم. پیامبر در قرآن هرگز نگفته است که به «نزدیکان من» احسان کنید.
۳. با همهی اینها فرض کنیم «قربی» یعنی نزدیکان پیامبر. از دیدگاه عقل و عرف، نزدیکترین خویشاوندان پیامبر زنان او هستند که در قرآن هم بارها به آنان اشاره شده است. غیرتمندانه نیست که مردی به مردان دیگر بگوید با زنانش مودت داشته باشند. از طرف دیگر گفته میشود که ابولهب هم از نزدیکان پیامبر بوده است. روشن است که قرآن هیچ جایی برای ابراز مودت به ابولهب باقی نگذاشته است.
برای اینکه «موده فی القربی» را محبت به نزدیکان پیامبر معنی کنیم، به چند مرحله تغییر معنی قرآن نیاز داریم: ابتدا باید «نزدیکی» را «نزدیکان» معنی کنیم، سپس بگوییم منظور نزدیکان پیامبر است، و در آخر نزدیکترین نزدیکان پیامبر را هم از دایرهی نزدیکان او خارج کنیم و کسانی را نزدیکان پیامبر بدانیم که در قرآن هیچ اشارهای به آنان نشده است. وقتی به این روش قرآن را تفسیر میکنیم، باید به یاد داشته باشیم که قرآن اهل کتاب را برای همین پیچاندن زبانشان و دروغ بستن به کتاب سرزنش کرده است: و إن منهم لفریقا یلوون ألسنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب، و ما هو من الکتاب.
در خصوص پاداش رسالت پیامبر، عبارت مشابهی در قرآن وجود دارد که به درک معنی «موده فی القربی» کمک میکند. این عبارات قرآنی را با هم مقایسه میکنیم:
– لا أسألکم علیه من أجر إلا من شاء إلی ربه سبیلا.
– لا أسألکم علیه أجرا إلا الموده فی القربی.
عبارت اول حاوی معنی تقرب به خداست. پیامبر میگوید من مزدی نمیخواهم، مگر اینکه کسی بخواهد راهی به سوی خدا در پیش بگیرد. رفتن به سوی خدا بیان دیگری از تقرب به خداست، از این رو در عبارت دوم هم کاملا محتمل است که منظور از «قربی» تقرب به خدا باشد. این معنی بسیار منطقیتر است، چون در این صورت باز هم پیامبر در برابر دعوتش هیچ چشمداشتی از مردم نداشته است و قصد او تنها تقرب بوده است. بنا به نقل قرآن، بسیاری دیگر از پیامبران هم در مواجهه با قوم خود همین عبارت «لا أسألکم علیه من أجر» را به کار بردهاند، بدون اینکه از مردم درخواست کنند به نزدیکانشان محبت شود.
«نزدیکان» معنی متعارفی دارد. نزدیکان هر شخص کسانی هستند که یا با او معاصرند یا اختلاف زمانی کمی با او دارند. نمیتوان نسل کسی را چند هزار سال پس از او نزدیکان او به حساب آورد. سادات امروزی اگر هم واقعا از نسل پیامبر باشند، از نزدیکان او نیستند که بخواهیم بین آنان و «الموده فی القربی» ارتباط برقرار کنیم. برای مقایسه، وقتی قرآن به پیامبر میگوید «أنذر عشیرتک الأقربین»، منظور نزدیکان متعارف اوست که با او معاصر بودند و در اطراف او زندگی میکردند، نه «نزدیکانی» که از نظر زمانی و مکانی از او بسیار دورند و در عصری دیگر و سرزمینی دیگر زندگی میکنند. اینان را دیگر نمیتوان نزدیکان نامید.
کسانی که امروزه سید یا شریف نامیده میشوند در تمام اقوام شیعه و سنی، از اندونزی گرفته تا مراکش پراکندهاند. سادات به خصوص در جوامع سنتیتر از موقعیتها و فرصتهای بهتر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برخوردارند. این در حالی است که قرآن گرامیترین انسانها را باتقواترین آنها میداند: یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا، إن أکرمکم عند الله أتقاکم. اینکه کسی به نژاد خود افتخار کند و آن را معیار برتری و تمایز خود از دیگران قرار دهد، در دین محمد جایی ندارد.
***
همان گونه که فضیلت پدر به پسر منتقل نمیشود، رذیلت پدر هم به پسر منتقل نمیشود. بنا به به نص قرآن، پدر ابراهیم که آزر نام داشت بتپرست بود: و إذ قال إبراهیم لأبیه آزر، أتتخذ أصناما آلهه؟ اینکه پدر پیامبری بتپرست باشد، عجیبتر از این نیست که پسر پیامبری کافر باشد، چون معمولا پدر است که فرزند را تربیت میکند نه برعکس. اما پذیرش بتپرستی پدر ابراهیم برای بعضی از مفسران قرآن دشوار است.
در مثالهای قرآن دربارهی برائت پیامبران از اعتقادات اعضای خانوادهی خود، شاید مهمترین مورد همین بتپرستی پدر ابراهیم باشد. انتقاد ابراهیم از عقاید پدرش حاوی این درس بسیار مهم و مؤکد قرآنی است که فرزندان نباید ناآگاهانه از سنتهای پدران خود تقلید کنند. نقد عقاید موروثی موضوعی است که در قرآن بر آن بسیار تأکید شده است. احترام به پدر و مادر واجب است، اما پیروی ناآگاهانه از عقاید آنان ممنوع است: و إن جاهداک علی أن تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما، و صاحبهما فی الدنیا معروفا.
اما روایاتی وجود دارد که باعث میشود مفسران قرآن سخن واضح قرآن مبنی بر بتپرستی پدر ابراهیم را تغییر دهند. بنا به این روایات، اجداد محمد تا آدم همگی پاک و یکتاپرست بودهاند. در بحارالانوار روایتی از قول پیامبر با این مضمون نقل شده است: خدای تبارک و تعالی من و علی را پنجاه هزار سال پیش از خلقت جهان از نوری واحد آفرید. ما خدا را تسبیح و تقدیس میکردیم تا زمانی که آدم آفریده شد و ما در صلب او قرار گرفتیم. من در پهلوی راست آدم قرار گرفتم و علی در پهلوی چپش قرار گرفت. سپس خدا ما را از صلب آدم به اصلاب پاکیزهی پدران و ارحام پاکیزهی مادران منتقل کرد. سرانجام من از پشت پاک عبدالله به بهترین رَحِم یعنی آمنه منتقل شدم و پس از آن علی از پشت پاک عبدالمطلب به بهترین رَحِم یعنی فاطمه بنت اسد منتقل شد (بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۱۰).
از آنجا که پدر ابراهیم هم از اجداد محمد محسوب میشود، طبق این قبیل روایات از آلودگی شرک پاک بوده است و نمیتوانسته است بتپرست باشد. اما قرآن به روشنی میگوید که پدر ابراهیم بتپرست بود. مفسران سنتی برای تطبیق قرآن با روایات نامعقول و اثباتناپذیری که هیچ فضیلتی هم برای ابراهیم و محمد محسوب نمیشود، ناچارند معنی «أب» را در قرآن از «پدر» به چیز دیگری تغییر دهند. در تفاسیر سنتی قرآن، پدر ابراهیم را عموی او، و گاهی پدرخواندهی او یا پدرزن او یا پدربزرگ مادری او یا مربی او معرفی میکنند تا سلسلهی پدران محمد تا آدم پاک بمانند. از دیدگاه مفسران سنتی قرآن، پدر ابراهیم میتواند هر کسی باشد غیر از پدر ابراهیم.
محمد و قوم او از نسل ابراهیم بودند. بنا به تلقی سنتی اگر پدر ابراهیم مشرک بوده باشد، آلودگی شرک از او به ابراهیم و نسلهای بعدی منتقل میشود. این طرز فکر نامعقول و غیردینی، بازگویی همان تفکر مسیحی است که میگوید گناه آدم به نسلهای بعدی منتقل میشود. نه عقل میپذیرد، نه در قرآن مشاهده میشود که کسی مسؤولیت گناه دیگری را به دوش بکشد. بر عکس، آنچه قرآن به ما میآموزد و عقل هم تأیید میکند این است که هر کسی مسؤول اعمال خودش است و پسران را به جرم پدران مجازات نمیکنند.
بر خلاف عقاید نژادپرستانه که به فرهنگ مذهبی هم راه یافته است، اصلاب و ارحام همهی پدران و مادران پاک است و تمام نوزادان با فطرتی پاک به دنیا میآیند. خدا بنی آدم را تکریم کرده است و همهی آنان را از کرامت ذاتی برخوردار کرده است. آلودگی و انحراف در افکار و رفتار مردم پیدا میشود، نه در اصلاب و ارحام آنان. آلودگی شرک در فکر مشرک است نه در بدن او.
پیروان روایات برای اثبات اینکه پدر ابراهیم کسی غیر از پدر ابراهیم بوده است، دلایلی را با استناد به قرآن و تورات ارائه میکنند. این دلایل را در اینجا نقل و نقد میکنیم:
۱. در قرآن نام پدر ابراهیم آزر است، اما در تورات از او با نام تارَح یاد شده است. مفسران قرآن میگویند نام صحیح پدر ابراهیم همان است که در تورات آمده است، نه آن که در قرآن آمده است! جالب است که اهل قرآن که تورات را کتابی ضاله و نامعتبر مینامند، در اینجا سخن تورات را مبنا میگیرند و میکوشند با تغییر معنی قرآن راهی برای اثبات روایات خود پیدا کنند.
تورات و قرآن تناقضی ندارند. پیروان محمد، بر خلاف فرقههای مذهبی امروزی، هم به قرآن ایمان دارند هم به آنچه پیش از قرآن نازل شده است: ألذین یؤمنون بما أنزل إلیک، و ما أنزل من قبلک. نه نیازی به تکذیب تورات است نه قرآن. همان گونه که «یعقوب» و «اسرائیل» در تورات و قرآن نام یک نفر است، و «مسیح» و «عیسی» هم در انجیل و قرآن به یک نفر اشاره میکند، آزر و تارح هم میتواند نام یک نفر باشد. ممکن است به کسی با نامها یا لقبهای متعددی اشاره شود.
۲. در قرآن تأکید شده است که خدا هرگز شرک را نمیآمرزد و برای مشرکان نباید استغفار کرد. منطقا هم وقتی بنا نیست خدا مشرک را بیامرزد، درخواست از خدا برای آمرزش مشرک نابجاست. اما ابراهیم در دوران کهنسالی، زمانی که طبیعتا والدینش از دنیا رفته بودند، از خدا خواست که والدینش را بیامرزد: ربنا اغفرلی ولوالدیّ وللمؤمنین یوم یقوم الحساب.
در اینجا قرآن برای اشاره به پدر ابراهیم به جای کلمهی «أب» از کلمهی «والد» استفاده کرده است. مفسران قرآن برای اثبات روایاتی که ادعا میکنند پدر ابراهیم مشرک نبوده است، بین أب و والد فرق میگذارند. آنان میگویند «والد» همواره به پدر حقیقی اشاره میکند، اما «أب» میتواند علاوه بر پدر به نزدیکان دیگری مانند پدربزرگ و عمو هم اشاره کند. از آنجا که ابراهیم برای والد خود از خدا آمرزش خواسته است، پس والد او، یعنی پدر حقیقی او، مشرک نبوده است. در نتیجه پدری که قرآن با لفظ «أب» به ابراهیم نسبت داده است، پدر حقیقی او نبوده است.
این استدلال در صورتی صحیح است که مطمئن باشیم پدر ابراهیم تا پایان عمر مشرک زندگی کرده است و مشرک از دنیا رفته است. در قرآن و تورات تصریحی به این موضوع نشده است. از اینکه کسی زمانی مشرک بوده است، و مشرک سرسختی هم بوده است، نمیتوان نتیجه گرفت که مشرک مرده است. تمام پیروان محمد خود زمانی مشرک بودند. از میان پیروان او کسانی هم بودند که در شرک سرسخت بودند و مؤمنان اولیه را آزار میدادند، اما آنان هم با تردید و تأخیر بیشتری، مثلا پس از هجرت، به محمد ایمان آوردند. به وضعیت پدر ابراهیم هم از این دیدگاه میتوان نگاه کرد. چرا به جای اینکه بین «أب» و «والد» تفاوت قائل شویم، نگوییم برائت ابراهیم از پدرش مربوط به زمانی است که پدرش مشرک بود؟
قرآن از عموم مشرکان برائت جسته است، اما این برائت ابدی نیست، بلکه تا زمانی است که مشرکان بر عقیدهی خود باقی بمانند. در توضیح استغفار ابراهیم برای والدینش، آن هم زمانی که ابراهیم خود بسیار سالخورده بود، کافی است در نظر بگیریم که والدین ابراهیم مشرک از دنیا نرفته باشند. برای صحت استغفار ابراهیم برای والدینش لزومی ندارد که آنان هرگز در زندگی مشرک نبوده باشند. این قاعده در دیگر احکام مربوط به مشرکان هم برقرار است. چنانکه گفتیم، قرآن میگوید با مشرکان ازدواج نکنید تا زمانی که ایمان بیاورند: ولا تنکحوا المشرکات حتی یؤمن. اگر کسی با مشرک ازدواج کند بر خلاف دستور قرآن عمل کرده است، اما اگر مشرک مؤمن شود ازدواج با او منعی ندارد. به همین ترتیب اگر کسی برای مشرک استغفار کند بر خلاف قرآن عمل کرده است، اما اگر مشرک مؤمن شود استغفار برای او مجاز است. قرآن جایگاه منافقان را قعر جهنم دانسته است، اما منافقان هم میتوانند توبه کنند: إن المنافقین فی الدرک الأسفل من النار و لن تجد لهم نصیرا، إلا الذین تابوا و أصلحوا و اعتصموا بالله و أخلصوا دینهم لله، فأولئک مع المؤمنین.
ما اطلاعی از وضعیت مادر ابراهیم هم نداریم، با این حال ابراهیم در کهنسالی برای مادرش هم آمرزش خواست. مادر ابراهیم هم ممکن است زمانی در زندگی خود، چه قبل از ازدواج با پدر ابراهیم چه بعد از آن مشرک بوده باشد. از قرآن تنها میتوانیم نتیجه بگیریم که مادر ابراهیم مشرک از دنیا نرفته است، اما نمیتوانیم نتیجه بگیریم که او هرگز در طول زندگی مشرک نبوده است.
محمد منطقا میتوانست برای تمام اصحاب خود پس از جدایی از مشرکان آمرزش بخواهد، هرچند آنان هم زمانی مشرک بودند و چه بسا پیامبر را هم آزار داده بودند. بنا نیست که هر کس زمانی مشرک بوده است، لزوما تا پایان مشرک بماند و مشرک بمیرد. جالب است که قرآن مردم را به «مُسلِم مُردن» فراخوانده است، چون اگر کسی مشرک بمیرد دیگر دعا برای آمرزش او بیفایده است: ولا تموتن إلا وأنتم مسلمون.
با تمام این توضیحات، فرض کنید همان گونه که مفسران میگویند، پدر ابراهیم واقعا پدر ابراهیم نبوده باشد. اگر بخواهیم بیطرفانه در این زمینه تحقیق کنیم، باید تمام موارد مشابه را هم در قرآن بررسی کنیم: آیا یعقوب حقیقتا پدر یوسف بوده است یا نسبت دیگری با او داشته است؟ آیا مریم بی هیچ شکی مادر عیسی بوده است یا «أم» هم غیر از «والده» است؟ چرا به جای «والده عیسی» در قرآن به «أم عیسی» اشاره شده است؟ آیا هارون واقعا برادر موسی بوده است؟ اگر چنین بوده است، چرا هارون در قرآن به موسی میگوید «یابن أمی»؟ اینکه کسی به برادرش بگوید «پسر مادر» چه معنی دارد؟ و این رشته پایانی ندارد. هر کدام از این نسبتها را که بخواهیم، میتوانیم با تراشیدن بهانههایی نقض کنیم.
با روشی که بعضی از مفسران اثبات میکنند آزر پدر ابراهیم نبوده است، میتوان نشان داد که پسر نوح هم پسر نوح نبوده است. بنا به قرآن، خدا به نوح گفت که پسرش جزء خانوادهی او نیست: قال یا نوح، إنه لیس من اهلک. پس میتوان نتیجه گرفت که پسر نوح در حقیقت کسی مانند غلام نوح یا پسرخواندهی نوح یا برادرزادهی نوح یا شاگرد نوح یا هرکسی غیر از پسر نوح بوده است. در تورات هم به پسر کافر نوح اشاره نشده است و تنها از پسرانی سخن گفته شده است که با پدر سوار کشتی شدند. علاوه بر اینها، پیامبری که نتواند پسر و همسر خود را هدایت کند، چگونه میخواهد دیگران را هدایت کند؟ با این قبیل استدلالات میتوان نشان داد که کسی که در قرآن پسر نوح نامیده شده است، پسر او نبوده است. این روش را میتوان برای تغییر معنی بسیاری از کلمات و اصطلاحات دیگر قرآن نیز به کار بست.
کسانی که نسبت پدری آزر را انکار میکنند، نه به دنبال تحقیقی بیطرفانه، که تنها به دنبال اثبات روایاتی هستند که میگوید اجداد محمد همگی پاک بودهاند. روایاتی که نه مبنای عقلی دارد، نه قرآنی. چنین روایات نژادپرستانهای در دینداری عوامانه خوشایند است و فضیلتی موهوم را به پیامبر نسبت میدهد. اینکه اجداد کسی چند هزار سال پیشتر که بودهاند و چه کردهاند، ربطی به او ندارد. آنان مسؤول کار خودشان بودند و او مسؤول کار خودش. ضمن اینکه همهی مردم فرزندان پدر و مادری هستند که با وسوسهی شیطان فرمان خدا را زیر پا گذاشتند و از بهشت بیرون رانده شدند.
نه تنها هیچ ایرادی ندارد که در میان اجداد محمد کسانی بتپرست بوده باشند، بلکه بسیار طبیعی است که خود پیامبر نیز در ابتدا با فرهنگ خانواده و قوم خود همراه شده باشد، درست همان گونه که ابراهیم هم در ابتدا با ستارهپرستان و ماهپرستان و خورشیدپرستان همراه شد. مطابق با تفاسیر سنتی، ابراهیم تظاهر میکرد که با مشرکان همراه شده است، اما این تفاسیر با واقعیت منطبق نیست. هر کودکی در آغاز زندگی با سنتهای والدین و اطرافیانش همراه میشود. مهم این است که انسان پس از بلوغ عقلی بتواند سنتهای والدینش را نقد کند و تا پایان عمرش کودک باقی نماند.
قرآن میگوید محمد نیز همین مراحل را پشت سر گذاشت: و وجدک ضالا فهدی. در قرآن در هر آیهای که ضلالت و هدایت در برابر هم قرار گرفته است، معنی طبیعی ضلالت گمراهی است. ابراهیم هم که در ابتدا با مشرکان همراه شده بود، سخنی دارد که گویای همین معنی است: لئن لم یهدنی ربی لأکونن من القوم الضالین. اما تصور این واقعیت طبیعی که پیامبران در آغاز زندگی با آیین پدران خود همراه شده باشند، برای مفسران سنتی محال است و از این رو میکوشند راهی برای تلطیف معنی «ضال» پیدا کنند. در ترجمههای قرآن ضال را در مورد پیامبر به کلماتی مانند سرگشته یا گمگشته معنی میکنند. هیچ مترجمی جرأت نمیکند ضال را گمراه ترجمه کند. یکی از جالبترین ترجمهها از مهدی الهی قمشهای است. این مترجم سرشناس معاصر، عبارت کوتاه و روشن «و وجدک ضالا فهدی» را این گونه ترجمه کرده است:
- و تو را (در بیابان مکه) ره گم کرده و حیران یافت (در طفولیت که حلیمه دایهات آورد تا به جدّت عبدالمطّلب سپارد در راه مکه گم شدی، حلیمه و عبد المطلب سخت پریشان شدند و خدا زود آنها را به تو) ره نمایی کرد.
در این ترجمه «هدایت محمد» تبدیل به «هدایت حلیمه و عبدالمطلب به سوی محمد» شده است، گویی اشکالی دارد که خدا پیامبر را هدایت کرده باشد! مترجم میکوشد با پیچاندن زبان چیزی را که در کتاب هست پنهان کند و چیزی را که در کتاب نیست به کتاب نسبت دهد، همان اشتباهاتی که اهل کتاب هم مرتکب میشدند و قرآن از آن انتقاد کرده است. اینکه مفسران و مترجمان سنتی با قرآن مشکل دارند و با معنی ساده و روشن آن کلنجار میروند به این دلیل است که دینداری سنتی با مطالعهی قرآن و بر مبنای عقل آغاز نمیشود. سنتهای مذهبی از والدین آموخته میشود و پس از آن قرآن چنان معنی میشود که با سنت هماهنگ شود.
«ذنب» در قرآن به معنی گناه است. همهی مردم بدون استثنا مرتکب گناه یا حداقل خطا میشوند، حتی اگر از برگزیدگان خدا باشند. قرآن به گناه بعضی از برگزیدگان خدا هم اشاره کرده است و آنان را به استغفار فرا خوانده است: استغفر لذنبک. متدینان سنتی معتقدند که برگزیدگان خدا در طول عمر خود هرگز مرتکب هیچ خطایی نمیشدند. این باور سنتی که مغایر با عقل و قرآن است، باعث میشود که عبارت سادهی قرآنی «استغفر لذنبک» در ترجمههای سنتی به صورتهای عجیبی تحریف شود. گاهی مترجمان سنتی میکوشند گناه پیامبر را به گردن دیگران بیندازند و میگویند منظور از «گناه پیامبر»، گناه امت اوست. گاهی گناه پیامبر را با ابداع اصطلاحی به نام «ترک اولی» عمل جایزی میدانند که در شأن پیامبر نبوده است. یکی از مترجمان معاصر، عبارت «استغفر لذنبک» را این گونه ترجمه کرده است: «برای کار دنبالهدار رسالتت، از شر کافران پوششی بجوی»! دیده میشود که برای انطباق سنتهای مذهبی با قرآن، ناچاریم قرآن را بپیچانیم و به خدا خبری بدهیم که او از آن اطلاع ندارد: أتنبئون الله بما لم یعلم فی السماوات والأرض؟
متدینان سنتی میگویند اگر پیامبران مرتکب کوچکترین گناهی شوند شایستهی پیروی نیستند، بنابراین هرآنچه از آنان سر زده است باید صحیح باشد. این دیدگاه کسانی است که به جای «ما قال» به «من قال» نگاه میکنند. نه از دیدگاه عقل نه از دیدگاه قرآن، معیار درستی یا نادرستی سخن یا عمل این نیست که آن سخن یا عمل از چه کسی سر زده است. سخنان حق و اعمال صالح پیامبران شایستهی پیروی است، نه هر سخن یا عملی که از آنها سر زده است. هر انسانی، حتی اگر برگزیدهی خدا هم باشد، ممکن است خطا کند و برای آن خطا مجازات شود. اگر در قرآن به گناه یا خطای پیامبری اشاره شده است، به سرزنش و مجازات آن پیامبر هم اشاره شده است و به استغفار و توبهی پیامبر و اعتراف او به اشتباهش هم اشاره شده است. پس روشن است که آن عمل یا سخن نادرست بوده است و شایستهی پیروی نیست، هرچند از پیامبری سر زده باشد. آدم فرمان خدا را نقض کرد و برای آن مجازات شد. روشن است که عمل آدم شایستهی پیروی نیست. پس از ارتکاب جرم، آدم از کار خود پشیمان شد و استغفار کرد. استغفار و توبهی آدم شایستهی پیروی است. اگر کسی مرتکب خطایی شد، باید مانند آدم استغفار کند و بر خطای خود اصرار نورزد.
ممکن است گفته شود: پس پیامبر و مردم عادی چه فرقی بایکدیگر دارند و چه نیازی به آنان هست؟ پیامبران با مردم عادی هیچ فرقی ندارند. خود آنها هم میگفتند که بشری مانند دیگران هستند. اما مردم به پیامبران نیاز دارند. نیاز مردم به پیامبران مانند نیاز شاگردان به معلمان است. معلم از این نظر که بشر است فرقی با شاگردش ندارد، اما شاگرد به معلم نیاز دارد. پیامبران خدا آموزگاران درس دین هستند، اما خدا هیچ آموزگاری را مصون از خطا خلق نکرده است. شاگردان عاقل در مکتب آموزگاران حاضر میشوند و از آنان درس میآموزند، بدون اینکه این شرط نامعقول و ناممکن را در ذهن داشته باشند که آموزگار نباید هرگز مرتکب اشتباه شود.
در دینداری سنتی پذیرش این سخن ساده و معقول قرآن که پیامبر بشری مانند دیگران بوده است بسیار دشوار است. دینداران سنتی در تجلیل از پیامبر بیشتر علاقهمندند سخنانی از این دست بشنوند که پیامبر پنجاه هزار سال پیش از خلقت جهان از نور آفریده شده است؛ سخنان غریبی که در قرآن نیامده است. غلو دربارهی پیامبر، به اجداد و خانواده و نسل او هم کشیده میشود و به نژادپرستی مذهبی میانجامد.
(ادامه دارد)
در این ارتباط :
تحول معنی کلمات و اصطلاحات قرآن (۱): خاتم
تحول معنی کلمات و اصطلاحات قرآن (۲): عورت
تحول معنی کلمات و اصطلاحات قرآن (۳): شهید
تحول معنی کلمات و اصطلاحات قرآن (۴): سوره و آیه
با سلامدوستان گرامی ؛ متاسفانه کسی در اینجا به تفاوت ماهوی دو واژه (اَب) و (والد) توجه نمی کنند. جناب عباس۲در کامنت شماره ۳۹فرمودند که :(والد :بوجود آورنده بیولوژیکی اب :پرورش دهنده فزیکی (غذا مسکن ) وفرهنگی(تربیت )در بیشتر موارد این دو بر هم منطبق هستند. پس باید دید که در آیات قران همیشه (اَب) منطبق بر (والد) هست؟ پس دقت کنید کسی منکر این نیست که (اَب) در معنای (والد) به کار نرفته است. در اینکه در آیه ۱۱سوره نسا واژه (اَبَوَیْهِ) به معنای پدر و مادر حقیقی به کار رفته است ، هیچ شکی نیست و حتی بنده… مطالعه بیشتر»
جناب ارجمند فرمودید که :(اولا شما باید اثبات کنید که تنها یک مریم وجود داشته است و هربار قرآن به همان یک مریم اشاره میکند. انجیل را بخوانید تا ببینید در همان تصلیب و تدفین عیسی چند مریم حاضر بودند.دوما اصلا چرا خدا به مریم میگوید نام نوزاد عیسی پسر مریم است. خب معلوم است که عیسی پسر رقیه نیست!!! پس نتیجه می گیریم که به یک مریم دیگر اشاره شده است). به جای اینکه آویزان انجیل شویم به ایات ۴۵تا۴۸سوره ال عمران دقت کنید:در آیه۴۵سوره ال عمران می فرماید: إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِنْهُ… مطالعه بیشتر»
با سلام و تشکر از آقای اصفهانیان گرامی و پوزش از این که کامنت ایشان را ندیده بودم، کردیت کامنت من درباره آیه ارث به حساب شما 🙂
چکیده بحث تا اینجا: [b]یکم[/b] جایی که فردی برای هر دوی پدر و مادرش یک جا دعا می کند، یا به او توصیه می شود که برای پدر و مادر خود دعا کند و یا به آن دو خدمت و احسان کند؛ بهتر است که: الف) از یک واژه و [u]بالسویه[/u] استفاده شود، نه دو واژه ی مادر و پدر ب) از ریشه ای ترین و قدیمی ترین پیوند و رابطه بین «مادرپدر» و «فرزند» استفاده شود: «والد» بودن پدر و مادر بر فرزند .چرا که از همان زمان بسته شدن نطفه در جنین، مجموع پدر و مادر به مثابه… مطالعه بیشتر»
سلام
با تشکر از آقای اصفهانیان که به آیه مرتبط گره گشایی اشاره کردند.این نمونه ای است از این که ارتباط مومنین و ارتباط آیات قرآن دو روی یک سکه می باشند.
واضح تر شد که “اب” هم به پدر حقیقی و هم به پدر معنوی می تواند اشاره کند. خوب در یک آیه بخصوص از کجا بدانیم که اشاره به کدام جنبه از “اب” است؟
میزان اتصال آیات است. اتصال آیات در هر سوره و کلیت قرآن.
والسلام
واژه های به کار رفته در آیات سهم ارث معیار خوبی است برای سنجیدن مفاهیم به کار برده شده در سایر آیات قرآن. چرا که در قانون واژه ها دقیق تر و فنی تر استفاده می شود تا شبهات را کمتر کند. دوستان گرامی به آیات نساء:۱۱ و ۱۲ نگاهی بیندازید. اینجا با هم به آیه نساء:۱۱ دقت می کنیم تا ببینیم برای واژه های ۱) فرزند، ۲) پدر و مادر، ۳) پدر، ۴) مادر؛ که از همدیگر ارث می برند، از چه واژه هایی استفاده شده است: ۱ ) فرزند: [b]ولد[/b] ۲ ) پدر-مادر: [b]ابوی[/b] (مثنای «اب»)۳ ) پدر:… مطالعه بیشتر»
با سلامجناب اصفهانیان به آیه۲۷سوره اعراف توجه کنید:( یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا…) خداوند با خطاب عام بَنِی آدَمَ می فرماید:(لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ) در اینجا خداوند برای حضرت آدم و همسرش از واژه (أَبَوَیْکُمْ) استفاده می کند که به معنای پدر و مادر حقیقی نیست.و ایه ای که شما ذکر کرده اید واژه(لِأَبَوَیْهِ) به معنای پدر و مادر حقیقی هست.و این نشان می دهد که واژه(اَبَوَیْهِ) اعم از واژه (وَالِدَیَّ) هست و در معنای غیر از پدر و مادر حقیقی نیز به کار رفته… مطالعه بیشتر»
[quote]در مورد حضرت عیسی ، ایات قران رو توجه کنید ، خداوند در آیه۴۵سوره ال عمران می فرماید:( إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ…) در این ایه خداوند عیسی را به صورت (الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ) معرفی می کند. در ایه ۱۱۰سوره مائده می فرماید:(إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلَى وَالِدَتِکَ…) در این ایه عبارت(عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ ) با واژه(وَالِدَتِک َ) دقت شود. در ادامه در ایه۱۱۶سوره مائده می فرماید:(وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ) در… مطالعه بیشتر»
اینکه می گویند قافیه که به تنگ آید؛ شاعر به جفنگ آید ، چقدر در اینجا صدق می کند.وَالِدَیَّ : پدر و مادر حقیقی والدات: مادران حقیقی والد: پدر حقیقی والده: مادر حقیقی ایا اینکه به صورت مثنی باشد یا جمع یا مفرد ، معنای لغوی و حقیقی این واژه ها تغییر می کند؟ بهتره گند این عبارت رو جمع و جور کنید: (در معادله بالا واژه «ام» برای مادر به تنهایی، واژه «اب» برای پدر به تنهایی، اما واژه «والِدِیّ» برای هر دو والد یعنی «مادر» و «پدر»، که فرزند (ولد) حاصل این دو می باشد، به کار رفته… مطالعه بیشتر»
با سلامجناب ارجمند فرمودید که :(أب در قرآن به معنی پدر است و هرگز به معنی عمو نیست. أبیکم أبراهیم هم یعنی «پدرتان ابراهیم» نه عمویتان ابراهیم. آدم هم پدر ماست نه عموی ما).جناب ارجمند چرا طفره می روید؟ به آیات ۳۷تا۴۰سوره احزاب دقت کنید که در آن بعد از قضایای مطرح شده در مورد زید و همسرش و ازدواج پیامبر ص با همسر وی و دلیل این کار ؛ در آیه ۴۰سوره احزاب خداوند می فرماید:(مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ …) یعنی محمد ص پدر حقیقی هیچ از مردان شما نیست. با توجه به سیاق آیه ،… مطالعه بیشتر»
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”]با سلام
اگر خودتان وارد بحث شوید و نکات را بفرمایید ممنون میشوم.[/quote]درسوره نسا ایه ۱۱(یوصیکم اللهفی اولاد….فلهاالنصف ولابویه لکل واحد…)از واژه ابویه برای پدر استفاده شده است در متن قبلی اشتباها سوره بقره نوشته بودم
والد :بوجود آورنده بیولوژیکی
اب :پرورش دهنده فزیکی (غذا مسکن ) وفرهنگی(تربیت )
در بیشتر موارد این دو بر هم منطبق هستند
سلام استفاده شایسته از آیه ۴۱ سوره ابراهیم یعنی آیه ذیل: رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ ﴿۴۱) در پیوند با تمام آیات این سوره حاصل خواهد شد.پس از آن میتوانیم این آیه را در موضوعی سراسری و در کلیت قرآن شرکت دهیم. سوره ابراهیم از همان آیه اول خود “…من الظلمات الی النور…” بحث از حرکت های دنیایی و سمت و سو و نتیجه آن حرکات را بیان میکند.این تلاش ها را با آیه ذیل ارزیابی میکند: وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ ﴿۷) مانند حرکت و رشد درختواره. تشبیه معروف کلمه… مطالعه بیشتر»
با سلام
اگر خودتان وارد بحث شوید و نکات را بفرمایید ممنون میشوم.
أب در قرآن به معنی پدر است و هرگز به معنی عمو نیست. أبیکم أبراهیم هم یعنی «پدرتان ابراهیم» نه عمویتان ابراهیم. آدم هم پدر ماست نه عموی ما. روشن است که أب از والد عمومیتر است همان گونه که أم از والده عمومیتر است. با این حال والدهی عیسی همان أم عیساست. با این بهانه که أم از والده عمومیتر است نمیتوانید نتیجه بگیرید که منظور از أم عیسی در قرآن خاله ی اوست.مریم هم أم عیسی بود هم والدهی عیسی، بنا بر این آزر هم میتواند هم أب ابراهیم باشد هم والد او. البته طبیعت زبان به گونه… مطالعه بیشتر»
آقای ارجمند و دوستان گرامی اگر کسی می تواند به زبان معجزه آفرینی فرق بین اسم/ فعل / ضمیر ۱) «مفرد»، ۲) «مثنی»، و ۳) «جمع» را در زبان عربی برای آقای مسعود توضیح دهد، آیه عنکبوت:۸ درباره واژه مورد بحث مثال خوبی است. چرا که برای اسم مثنی «وَالِدَیْ»، هم فعل مثنی «جَاهَدَاکَ» (دوتایی برای پدر و مادر) ، و هم ضمیر مثنی در فَلَا «تُطِعْهُمَا» (دوتایی برای پدر و مادر) به کار رفته است. عنکبوت:۸وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ [b]بِوَالِدَیْهِ[/b] حُسْنًا، وَإِن [b]جَاهَدَاکَ[/b] لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا [b]تُطِعْهُمَا[/b]. و انسان را سفارش کرده ایم که به [b]پدر… مطالعه بیشتر»
با تشکر از جناب ارجمند در مورد تشابه کلمه ابی ووالد به ایات ارث در اخر سوره بقره هم متوانستید اشاره کنید
با سلامجناب ارجمند ، شما که ادعای استدلال منطقی و عقلی می کنید؛ این چه استدلالی هست که می گویید:(روشن است که «مع» با «من» فرق دارد. اما همان گونه که گفتم «کونوا مع الصادقین» با «کونوا من الصادقین» به یک معنی است). ایا خنده اور هست یا نه؟نگاه کنید شما در نظر شماره۷آورده اید که:(وقتی قرآن میگوید «کونوا مع الصادقین» به این معنی است که صادق باشید، نه به این معنی که میتوانید دروغگو باشید اما در کنار صادقان باشید)؛ و شما خیلی راحت معنای ایه را تحریف کرده اید و عبارت(کونوا مع الصادقین) را معادل با (کونوا الصادق)… مطالعه بیشتر»
به این عبارت دقت کنبد:(در معادله بالا واژه «ام» برای مادر به تنهایی، واژه «اب» برای پدر به تنهایی، اما واژه «والِدِیّ» برای هر دو والد یعنی «مادر» و «پدر»، که فرزند (ولد) حاصل این دو می باشد، به کار رفته است). در جواب عرض می کنم در آیات ۹۹و۱۰۰سوره یوسف برای پدر و مادر با هم واژه(ابوین) هم به کار رفته است.آیا در ایه ۴۱سوره ابراهیم نمی توانست به کار رود؟در آیه۳۳سوره سوره لقمان برای پدر به تنهایی واژه والد به کار رفته است:( یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَاخْشَوْا یَوْمًا لَا یَجْزِی وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ… مطالعه بیشتر»
واژه [b]«والِدِیّ»[/b] در دعای حضرت ابراهیم طلب آمرزش برای دوتایی [b]«پدر و مادر»[/b] ابراهیم می باشد (ابراهیم:۴۱)؛ همانطور که حضرت نوح برای آمرزش «پدر و مادر»ش دعا کرده (نوح:۲۸) … همانطور که هر انسانی به نیکی کردن به «پدر و مادر»ش سفارش شده (لقمان:۱۴)… همانطور که حضرت یحیی به «پدر و مادر»ش نیکی می کرده است (مریم:۱۴)… که برخی آیات نمونه در زیر آمده است. اگر به آیه لقمان:۱۴ دقت کنیم کاملا مشخص است که برای «پدر و مادر» در هر دو مورد (*) از [u]«والِدِیّ»[/u] استفاده شده در حالی که در بارداری مادر از واژه [b]«ام»[/b] استفاده شده است:… مطالعه بیشتر»
شما از مقدمات درست نتایج غلط میگیرید. روشن است که «مع» با «من» فرق دارد. اما همان گونه که گفتم «کونوا مع الصادقین» با «کونوا من الصادقین» به یک معنی است. خطای شما این است که مثالی میزنید و آن مثال را عمومیت میدهید، اما با مثالی دیگر میتوان نتایجتان را نقض کرد. با مثال و قیاسهای نادرست نمیتوان چیزی را اثبات کرد.وقتی این همه تلاش میکنیم که معنی روشن أب را در قرآن تغییر دهیم، به اهل کتاب هم حق دهیم که معنی کلمات روشن کتاب خود را تغییر دهند و از کتابشان چیزهایی استخراج کنند که در آن… مطالعه بیشتر»
با سلامجناب ارجمند، فرمودید که :(طبیعی است که کسی که عمری را با عقاید خندهدار سپری کرده است و به استنتاجات خندهدار سنتی عادت کرده است، از سخنان منطقی خندهاش میگیرد. به این خندهها در قرآن هم بسیار اشاره شده است).حالا من نمونه ای از این سخنان به اصطلاح منطقی رو بررسی می کنم:اول در متن مقاله گفتید که :(چرا به جای اینکه بین «أب» و «والد» تفاوت قائل شویم، نگوییم برائت ابراهیم از پدرش مربوط به زمانی است که پدرش مشرک بود؟) معنای این سخن چیست؟ خیلی واضح هست که شما تفاوتی بین «أب» و «والد» نمی بینید. و… مطالعه بیشتر»
[quote name=”کنجکاو”]ما که سر در نیاوردیم از یه طرف می گید قران حجت هست و روشن و واضح برای بشر قابل فهم هست و اینجا سر معنی اب و والد و امی کلی بحث کرده اید و هنوز هم به نتیجه روشنی نرسیده اید. و این مربوط به دوران کنونی نیز نیست و در گذشته نیز اختلافات سر فهم قران بسیار بوده است و در واقع هر گروهی هر چه خواسته از دل قران بیرون کشیده. قران کلام خدا نیز که باشد انچه ما از آن می فهمیم بشری خواهد شد.[/quote] آنان که محیط فضل و آداب شدنددر جمع کمال،… مطالعه بیشتر»
ما که سر در نیاوردیم از یه طرف می گید قران حجت هست و روشن و واضح برای بشر قابل فهم هست و اینجا سر معنی اب و والد و امی کلی بحث کرده اید و هنوز هم به نتیجه روشنی نرسیده اید. و این مربوط به دوران کنونی نیز نیست و در گذشته نیز اختلافات سر فهم قران بسیار بوده است و در واقع هر گروهی هر چه خواسته از دل قران بیرون کشیده. قران کلام خدا نیز که باشد انچه ما از آن می فهمیم بشری خواهد شد.
علیرضای گرامیبرای تغییر معنی أب از پدر به عمو باید استدلالی روشن و محکم داشته باشید. مثالهای شما بیشتر یادآور «الغریق یتشبث بکل حشیش» است. آباء شامل پدر و عمو و بسیاری افراد دیگر است. آباء شامل یک یا چند نسل پیش است. جهت اطلاع، وقتی قرآن میگوید از پدرانتان ناآگاهانه تقلید نکنید، منظور از «پدرانتان» علاوه بر پدر و عموی شما حتی شامل مادر و خاله و عمه و مادربزرگ شما هم میشود. شامل کسانی از نسلهای قبلی که هیچ نسبتی با شما ندارند هم می شود. از هیچیک از آنان نباید ناآگاهانه تقلید کنید، اما از سر هم… مطالعه بیشتر»
با سلامجناب ارجمند، نگاه کنید در کامنت شماره ۱۶ فرمودید که :(أب یعنی پدر و آباء یعنی پدران. یک نمونه نشان دهید که این معنی روشن نقض شود. قرآن را برای روایات نژادپرستانه نپیچانیم و تحریف نکنیم) ؛ وقتی بنده ایه ۱۳۳سوره بقره را عنوان نقض سخن شما آوردم حالا در کامنت ۲۱می گویید که 🙁 هر کسی میداند که «پدران ما» اصطلاحی گسترده و عام است) و بعد در آیه ۱۳۳بقره دقت کنید خداوند بعد از وَإِلَهَ آبَائِکَ شروع به اسم بردن می کند:إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ ؛ خیلی واضح هست که اسماعیل ع عموی یعقوب ع بوده است و… مطالعه بیشتر»
با سلام
در آیه ۴سوره یوسف، حضرت یوسف پدرش را با (أب) خطاب می کند و متقابلاً یعقوب ع هم پسرش را در آیه ۵سوره یوسف با (بُنَیَّ)؛ اما در ایات سوره مریم می بینیم که ابراهیم ع آزر را (أب) خطاب می کند ولی آزر به او می گوید:(یَا إِبْراهِیمُ)
یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا— قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ…
چرا (بُنَیَّ) نگفت؟! و دروغ بستن به خدا همچنان ادامه دارد!!
سلام و تشکر از همراهی جناب جواد الف
با سلام
اولو الالباب خردمندان ترجمه می شود که به نظر درست می آید. شاید منظورتان را متوجه نشدم.
در یوشع ۲۴:۲ (عهد عتیق) صریحا به بتپرستی پدر ابراهیم اشاره شده است. علیرضای گرامی، ما هم میتوانیم از «پدرانمان» سخن بگوییم. هر کسی میداند که «پدران ما» اصطلاحی گسترده و عام است، اما استناد مفسران به این قبیل مستمسکها کمکی نمیکند.شما میتوانید در خطاب به گروه بزرگی از مردم که هیچ نسبتی هم با شما ندارند آنان را با عنوان «برادران و خواهران» خطاب کنید، اما هیچیک از اینها نمیتواند معنی برادر و خواهر را به پسرعمو و و پسرخاله عوض کند. همچنان که گفتم ابراهیم به یک پیرمرد هم میتوانست با احترام بگوید «یا أبت» به این شرط… مطالعه بیشتر»
با سلام
جناب ارجمند ، در مورد موضوع سوال حضرت نوح ع از خداوند در مورد پسرش هم یک نظر فرستادم، اما شما نظرتان را نگفتید؟
با سلامجناب ارجمند فرمودید که :(أب یعنی پدر و آباء یعنی پدران. یک نمونه نشان دهید که این معنی روشن نقض شود. قرآن را برای روایات نژادپرستانه نپیچانیم و تحریف نکنیم). به آیه ۱۳۳سوره بقره توجه کنید:(أَمْ کُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِی قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ). طبق این ایه فرزندان یعقوب ع به پدرشان گفتند که ما خدای تو و پدرانت ابراهیم، اسماعیل و اسحاق را می پرستیم و ؛همانطور که می دانیم ابراهیم ع پدر بزرگ یا جد یعقوب ع هست؛ اسحاق… مطالعه بیشتر»
آقای ارجمند گرامی با سلام و سپاس و خسته نباشید آیات مریم ۴۱ تا ۵۰ تردیدی باقی نمی گذارد که پدر حضرت ابراهیم بت پرست بوده است. همراه با قومش حضرت ابراهیم را با تهدید به قتل (سنگسار) طرد می کنند. در این آیات چهار بار حضرت ابراهیم پدرش را «یا ابت» خطاب می کند- همانطور که برای مثال حضرت یوسف پدرش را «یا ابت» خطاب کرده: «إِذْ قَالَ یُوسُفُ [b]لِأَبِیهِ یَا أَبتِ[/b]… (یوسف:۴)». حضرت ابراهیم به پدرش درود می فرستند و به او می گوید به زودی برایت طلب استغفار می کنم و آن ها را ترک می کند:… مطالعه بیشتر»
با سلام و خسته نباشید کلمه اولوالالباب که در ایات قصاص و فبشر عباد امده است به چه کسانی اشاره دارد با سپاس و تشکر
أب یعنی پدر و آباء یعنی پدران. یک نمونه نشان دهید که این معنی روشن نقض شود. قرآن را برای روایات نژادپرستانه نپیچانیم و تحریف نکنیم. گیریم که ابراهیم به عمو یا دایی یا کس دیگری میگفت «پدر». در این صورت عبارت قرآن باید به این صورت اصلاح شود: إذ قال لخاله: یا أبت ….یا إذ قال لعمه: یا أبت …یاإذ قال لمعلمه: یا أبت …یا فرض کنیم ابراهیم بخواهد محترمانه با پیرمرد جاهلی سخن بگوید:إذ قال لشیخ جاهل: یا أبت … اگر به فرض ابراهیم به کسی غیر از پدرش می گفت پدر، چه دلیلی دارد که قرآن هم… مطالعه بیشتر»
با سلامجناب ارجمند در دو واژه (والد) و (اب) باید عرض کنم گه شما باید به این پرسش جواب دهید که چرا خداوند متعال آنجا که ابراهیم ع با آزر استدلال می کند یا انجایی که برای ازر که گمراه بود دعا می کند:( وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ) تعبیر (اب) به کار می برد (البته دعا نیز بر اساس وعده ای بود که به او داده بود و سپس اظهار تبری و اعلام انزجار کرد.توبه ایه۱۱۴) اما در پیری که برای پدر و مادرش طلب آمرزش می کند تعبیر(والد) به کار می برد:(رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ ).شما فرمودید… مطالعه بیشتر»
ناقد گرامی
آزر درست است نه آذر. آذر فارسی است و آن را نباید با کلمهی قرآنی آزر اشتباه کنید.
همچنین «بگزارم» در فارسی غلط است و بگذارم درست است.
احتمالا منظور شما از «بیخر» هم بیخبر است.
شما همان فارسی را هم بتوانید درست بنویسید کافی است و بهتر است وارد بحثهای قرآنی نشوید و خودتان را ضایع نکنید.
حضرت آقا اب در لسان وادبیات عرب اعم از پدر و عمو میباشدلأبیه اذر در مورد عموی حضرت ابراهیم است نه پدر ایشان !!!مقالتی که عنوان “معنای کلمات قرآنی” را بر اریکه مطلعش نشانده ،قبیح مینماید که مؤلفش از ارتکازات بدوی عربیت بیخر باشد.البته “یحرفون الکلم” از مواضعه در این زمانه برای بعضی، هر چه نداشت،نان ونام رابس زیادت داشته ورای این که تخالف تعرف (بسا مخافت ها و بسا شهرت ها) …بگزرم و بگذارم از این که عوامانه بحث شد وچقدر نابخردانه حقش تضییع شد….
سلام در مورد هر موضوعی از قرآن اگر همگان سعی کنیم تمام آیات مرتبط را به یکدیگر متذکر شویم و در پی اتصال قول در مورد آن موضوع باشیم خیر و برکت بیشتری حاصل خواهد شد. در مورد وقایع پیرامون پسر نوح ع آیه ذیل از سوره هود سخنی بمیان نیامده و مغفول مانده است: وَأُوحِیَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ ﴿۳۶) با این آیه بنظر میرسد حضرت نوح از اینکه فرزندش در آینده ایمان نخواهد آورد خبری نداشته است.اگر از کفر پسرش خبر داشت وساطت نمی کرد و… مطالعه بیشتر»
از مقاله های شما لذت و بهره ی فراوانی می برم. امیدوارم این نوشته ها ادامه داشته باشند.
در پناه حق
سلام اقای ارجمند نوشته های شما کم کم دارد مرا متقاعد می کند عربی یاد بگیرم و خودم قران را بکاوم.از شما تشکر می کنم و امیدوارم با اراده ای بیشتر ادامه دهید.فقط اگر زحمتی نیست برای امثال من که عربی بلد نیستند معنای جملات عربی را هم بنویسید.
با سلامجناب ارجمند فرمودید که :(کونوا مع الصادقین چه فرقی با کونوا من الصادقین دارد)؛ به نظر شما (مع) با (من) تفاوتی ندارد؟ مثلاً در آیه۶۹سوره نسا :(وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا) به جای عبارت(مِنَ النَّبِیِّینَ) می توانیم بگوییم (مع النبیین)؟یا در عبارت (وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ) می توانیم بگوییم معادل است با (وَإِنَّ اللَّهَ لَمن الْمُحْسِنِینَ)؟ جناب ارجمند ، اگر حضرت نوح می دانست که پسرش کافر هست دلیلی ندارد که بگوید:(یَا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنَا وَلَا تَکُنْ مَعَ الْکَافِرِینَ) آیا خنده دار نیست که کسی از… مطالعه بیشتر»
با سلام حضور محترم اقای ارجمند اینکه حضرت محمد را قبل از پیامبری به دین حنیف میدانندهم بنوعی جای شک و شبهه دارد چون هر پیامبری قبل از رسالتش باید به دین پیامبر پیش از خود باشد وعیسی پیامبر پیش از محمد است که کتاب دارد و اداب و اوامر ونواهی خود را دارد وقاعدتا باید برمحمد پیروی از پیامبر ماقبل خود واجب بوده باشد نه پیروی از دین حنیف و ابراهیم که فاصله بسیاری با محمد دارد چون همانطور که میدانیم با امدن پیامبر جدید طبق دینداری سنتی احکام پیامبر قبلی تعلیق و احکام پیامبر جدید اطاعتش واجب میشود… مطالعه بیشتر»
با تشکر نتایج شما دقیق است اگر بتوانید اثبات کنید که مقدماتتان درست است. مثلا شما معتقدید که «مع الکافرین» با «من الکافرین» فرق میکند. من این را نمیپذیرم. وقتی قرآن میگوید «کونوا مع الصادقین» به این معنی است که صادق باشید، نه به این معنی که میتوانید دروغگو باشید اما در کنار صادقان باشید. کونوا مع الصادقین چه فرقی با کونوا من الصادقین دارد؟از نظر عقلی هم اینکه نوح تا آخرین لحظه نمیدانست که پسرش کافر است پذیرفتنی نیست. به نظر من معقولتر این است که بگوییم نوح از غرق شدن فرزندش بیخبر بود و این مسأله به راحتی… مطالعه بیشتر»
با سلام
جناب ارجمند یک سوال دارم که مربوط به این بخش نیست, اگر امکان دارد ،نظرجنابعالی را جویا شوم: در آیه اول سوره انفال ، واژه انفال به چه معناست؟ و آیا غنائم جنگی هم می تواند مصداقی از انفال باشد یا خیر؟
ممنون
با سلامجناب ارجمند در کامنت قبل عرض کردم که سوال حضرت نوح طبق سیاق آیات سوره هود پس از آمدن طوفان و غرق شدن پسرش بود و بعد از غرق شدن پسرش در خواست وساطت معنایی ندارد.در ایه ۴۲سوره هود که مکالمه حضرت نوح با پسرش را بیان می کند ، نشان می دهد که نوح ع از کفر فرزندش بی خبر بود و وقتی طوفان پیش آمد از فرزندش خواست بر کشتی سوار شود:(یا بنی ارکب معنا) و با کافران نباش:(و لا تکن مع الکافرین). چون هنوز برای او روشن نبود که فرزندش کافر هست نفرمود:(و لا تکن من… مطالعه بیشتر»
یا سلام و خسته نباشید به همه عزیزانی که زحمات همه جانبه ای میکشند واز مقالات خوب شماها ایا برای روحانیت با این شکل و شمایل و صفات مختلف حدیثی چیزی داریم چون قران کریم یک ایه دارد که فرموده است جمعی برای اموزش علم بروند و بدیگران علم دین بیاموزند این جمع را صنف و تشکل جداگانه ای مقرر نفرموده است همچنانکه پزشکان برای مداوای بیماران اموزشهائی میبینند یا دانشمندان دیگر برای سایر کارها اموزش میبینند و یدیگران میاموزند بدون اینکه تحکمی و زوری و اجباری و شلاقی در کار باشند هر چند که در زمانهای قدیم و شاید… مطالعه بیشتر»
علی گرامی
با تشکر از لطف شما
در این تحقیق بیشتر از روش تفسیر قرآن با قرآن استفاده میشود. احتمالا در بخش آینده به اصطلاح «اهل بیت» خواهم پرداخت.
علیرضای گرامی
با تشکر از دقت شما
فرمودید که درخواست نوح برای وساطت نبود و او در صدد حل مطلبی بود. اگر سخن نوح برای رحم به پسرش نبود، برای چه بود؟
با سلامجناب ارجمند برداشت شما از معنای واژه (سید) کاملاً درست است.اما در متن مقاله فرمودید که :(نوح که نزدیک به هزار سال مبلغ دین بود، در توفان از خدا خواست که به پسرش رحم کند)؛ بنده این برداشت شما رو قبول ندارم؛ لطفاً به سیاق آیات ۴۲تا۴۷سوره هود توجه کنید، در آیه ۴۳سوره هود پسر حضرت نوح غرق شد سپس در آیه ۴۴سوره هود دستور بلع اب زمین و فرمان نباریدن اسمان اجرا شد و کشتی بر جودی قرار گرفت و ظالمان از رحمت خدا دور شدند و سپس در ایه ۴۵سوره هود، حضرت نوح سوال خود را مطرح… مطالعه بیشتر»
ممنون از آقای ارجمندعزیز.واقعا این ۵ مقاله از آقای ارجمند برای من که بسیار بدیع بود و در بعضی موارد ساختار شکن.از آقای ارجمند در خواست دارم برای اینگونه نگرش وفرایندپژوهشی به مباحث قرآنی به لحاظ روش شناسی منابعی معرفی کنند تا اگر خدایی نکرده فراورده های پژوهشی ایشان در دسترس نبود لا اقل متد استخراج انها در دسترس باشد.و نیز اگر مقدور است اصطلاحاتی که را در آینده ارائه خواهند کرد مطرح کنند تا قبل از ارائه ،دوستان فرصت تفکر بیشتری در آن مورد را داشته باشندضمن اینکه نقشه راه پژوهشی در این زمینه هم خواهد بود.باتشکر از آقای… مطالعه بیشتر»