پوپر، پایا و تئوری‌های علمی ایدئولوژیک

سید علی طالقانی:راقم سطور به هیچ وجه قصد ندارد با بهره‌گیری از این مبانی و با استفاده از مشرب عقل‌گرایی انتقادی یا فلسفه علم پوپری، از امکان اسلامی‌شدن علوم تجربی دفاع کند؛ حتی اساساً قصد ندارد از امکان اسلامی‌شدن این علوم دفاع کند. ادعای حقیر بسیار ساده است: عقل‌گرایان نقّاد یا پوپری‌ها نمی‌توانند امکان اسلامی‌شدن علوم تجربی را انکار کنند…

سید علی طالقانی:راقم سطور به هیچ وجه قصد ندارد با بهره‌گیری از این مبانی و با استفاده از مشرب عقل‌گرایی انتقادی یا فلسفه علم پوپری، از امکان اسلامی‌شدن علوم تجربی دفاع کند؛ حتی اساساً قصد ندارد از امکان اسلامی‌شدن این علوم دفاع کند. ادعای حقیر بسیار ساده است: عقل‌گرایان نقّاد یا پوپری‌ها نمی‌توانند امکان اسلامی‌شدن علوم تجربی را انکار کنند

+پاسخ دکتر علی پایا به نقد سوم  سید علی طالقانی

***

گزاره‌های مشاهدتی ِایدئولوژیک چگونه می‌توانند ایدئولوژیِ اشراب‌شده در نظریات علمی را تخلیه کنند؟

(پاسخ سید علی طالقانی به دکتر علی پایا)

برادر ارجمند جناب آقای دکتر علی پایا به ملاحظات حقیر نسبت به نقد نخست ایشان، واکنش نشان داده‌اند. (از این پس، نقد نخست ایشان را «نقد اول»، پاسخ خود را به آن «پاسخ اول»، و واکنش ایشان را به پاسخ اول «نقد دوم» می‌خوانم.) نقد دوم تا حدّی ابهامات در مواضع ایشان را برطرف کرده، نشان داده است که ایشان نیز چنانکه از دوستداران مرام عقل‌گرایی انتقادی انتظار می‌رود،
اولاً ایدئولوژیک‌بودن نظریه‌های علمی را می‌پذیرند؛
ثانیاً می‌پذیرند که تمام گزاره‌های مشاهدتی (observational statement) نظریه‌‌بار است؛ و
ثالثاً می‌پذیرند که نظریه‌های علمیِ ایدئولوژیک را تنها می‌توان با گزاره‌های مشاهدتی ِ نظریه‌بار سنجید و آزمود و لاغیر.

اما نکته عجیب و مبهم تأکید ایشان است بر اینکه نظریه‌های علمی، صرفاً در آغاز راه پژوهش، ایدئولوژیک است و در طول مسیر پژوهش، ایدئولوژیِ اشراب‌شده در آنها فیلتر می‌شود، آن هم به وسیله گزاره‌های مشاهدتی ایدئولوژیک. این اصرار ریشه در این تلقّی دکتر پایا دارد که گزاره‌های مشاهدتی ِ نظریه‌بار راهی است برای نیل به خود واقعیت؛ و لذا این خود واقعیت است که داور نهایی برای سنجش نظریه‌ها و تئوری‌های علمی است. این بزنگاه بحث است. حقیر به تفصیل در پاسخ اول نشان داده‌ام که پذیرفتن سه حکم سابق‌الذکر به منزله پذیرفتن این است که دست ما از خود واقعیت کوتاه است؛ پس چگونه خود واقعیت، می‌تواند ایدئولوژی اشراب‌شده در نظریات علمی را فیلتر ‌کند؟ از منظر عقل‌گرایی نقّاد، گزاره‌های مشاهدتی خود پیچیده و محفوف در نظریات ایدئولوژیک برساخته ماست و از این‌رو نمی‌تواند راهی برای نیل به خود واقعیت باشد و از این‌رو خود واقعیت نمی‌تواند داور نهایی برای سنجش نظریه‌ها باشد.

چنانکه مکرّر عرض کرده‌ام راقم سطور به هیچ وجه قصد ندارد با بهره‌گیری از این مبانی و با استفاده از مشرب عقل‌گرایی انتقادی یا فلسفه علم پوپری، از امکان اسلامی‌شدن علوم تجربی دفاع کند؛ حتی اساساً قصد ندارد از امکان اسلامی‌شدن این علوم دفاع کند. ادعای حقیر بسیار ساده است: عقل‌گرایان نقّاد یا پوپری‌ها نمی‌توانند امکان اسلامی‌شدن علوم تجربی را انکار کنند؛ مگر آنکه تمایل به تناقض‌گویی داشته باشند!

استدلال حقیر در پاسخ اول مبتنی بود بر موضع مهم و فوق‌العاده اساسی پوپر در مسأله مبنای تجربی (empirical basis). پوپر در منطق اکتشاف علمی موضوع مبنای تجربی را جدّی گرفته، با طرح دیدگاه‌های فریز، کارنپ و نویرث، به بررسی و ارزیابی آنها پرداخته است. فریز خود را بر سر دو راهی جزم‌گرایی (dogmatism) و تسلسل بی‌فرجام (infinite regress) می‌دیده است: برای پذیرش گزاره‌های علمی (statement of science) چاره‌ای جز این نیست که یا هر گزاره‌ای را با گزاره‌ای دیگر موجّه (justified) کنیم و بالتبع گرفتار تسلسلی بی‌فرجام ‌شویم و یا آنکه دست‌کم گزاره‌هایی را بی‌مبنا برگیریم و بالتبع گرفتار جزم‌گرایی شویم. به گفته پوپر ، فریز و بسیاری دیگر از معرفت‌شناسان چاره را در آن دیدند که برخی گزاره‌ها را نه با سایر گزاره‌ها بلکه با خود تجربه حسی (sense-experience)، که آن را معرفت بی‌واسطه می‌شمردند، توجیه کنند. پوپر با این راه حل، که آن را روان‌شناسی‌گری (psychologism) می‌خواند، سخت مخالف است. کارنپ، بر خلاف فریز، بر آن رفته است که گزاره‌ها را تنها با گزاره‌ها می‌توان موجّه کرد و نه با تجربه، و از این‌رو به آنچه که جملات پروتکل (protocol sentences) می‌خواند، و در واقع جملات اظهارکننده تجربه حسی است، متمسک می‌شود. پوپر راه حل کارنپ را نیز ردّ کرده، آن را روایت دیگری از روان‌شناسی‌گری می‌شمارد. بدین‌ترتیب، پوپر از سه‌راهی (trilemma) جزم‌گرایی، تسلسل بی‌فرجام و روان‌شناسی‌گری سخن به میان آورده، تلاش می‌کند تا از این سه‌راهی بگریزد. راه حلّ خود پوپر در این باب گونه‌ای است از قراردادگرایی (conventionalism): قرارداد عالمان در باب پذیرش یک گزاره مشاهدتی. پس در موارد تعارض نظریه مورد آزمون و گزاره مشاهدتی، نهایتاً توافق عالمان است که مبنای ترجیح گزاره مشاهدتی بر تئوری مورد آزمون قرار می‌گیرد، و نه تجربه حسی، و یا پروتکل‌بودن یا پایه‌بودن گزاره مشاهدتی. بنابر این، پوپر از طریق توافق (convention) است که تلاش می‌کند از تسلسل بی‌فرجام و جزم‌گرایی و روان‌شناسی‌گرایی بگریزد. اما چنانکه می‌دانیم، بر آن است که قراردادهای عالمان تحت تأثیر ایدئولوژی و تمایلات و خشنودی‌ها و ناخشنودی‌های آنهاست. و بدین‌ترتیب، از نظر پوپر، سرنوشت آنچه که علم تجربی می‌خوانیم نهایتاً و در بنیان، در دستان تمایلات عالمان قرار دارد. تفصیل این مطالب در پاسخ اول آمده است و نیازی به تکرار نیست.

بر این اساس، از نظر پوپر داور نهایی خود واقعیت نیست. این کارنپ است که خود واقعیت را آن هم از طریق گزاره‌های مشاهدتی یا جملات پروتکل، داور نهایی می‌داند؛ و پوپر هم او را متهم به روان‌شناسی‌گری می‌کند. پوپر به هیچ‌وجه نمی‌پذیرد که خود واقعیت مبنای ترجیح گزاره‌های مشاهدتی است؛ از نظر او ترجیح گزاره‌های مشاهدتی نهایتاً در قرارداد ریشه دارد. این موضعی است کاملاً سازگار با گرایش کانتی پوپر؛ و لذا در این بخش از مواضع او ناسازگاری و تهافت دیده نمی‌شود. اما مواضع پایا دچار تهافت و ناسازگاری است: از یک‌سو موضعی کانتی دارد و از سوی دیگر همچون کارنپ خود واقعیت را معیار نهایی می‌داند. کارنپ و پوپر در این بحث در برابر هم قرار دارند و موضع هر دو فی‌نفسه سازگار و بی‌تهافت است: کارنپ جملات پروتکل را پایه می‌داند، چون اظهارکننده تجربه حسی ماست و تجربه حسی، شناخت بی‌واسطه خود واقعیت است؛ و از این‌رو گزاره‌های مشاهدتی بر تئوری‌های معارض ترجیح داده می‌شود؛ و پوپر قراردادگرا است و تمایلات عالمان را مبنای ترجیح می‌داند. اما موضع پایا واقعاً غیرقابل درک است: موضعی بینابین و مذبذب. از یک‌سو دل در گرو رأی پوپر دارد و گزاره‌های مشاهدتی را نظریه‌بار و ایدئولوژیک می‌داند و بالتبع نمی‌تواند همچون کارنپ آنها را حاکی از خود واقعیت دانسته، خود واقعیت را داور نهایی به شمار آورد؛ و از سوی دیگر جذبه واقع‌گرایانه راه کارنپ رهایش نمی‌کند و مایل است خود واقعیت را داور نهایی در ترجیح گزاره‌های مشاهدتی و بالتبع، ارزیابی تئوری‌های مورد آزمون بداند. در واقع، پایا قصد دارد دو موضع ناسازگار کارنپ و پوپر را با هم تلفیق کند!؟ دکتر پایا علی‌رغم آنکه می‌پذیرد که گزاره‌های مشاهدتی نظریه‌باراند و همچنین می‌پذیرد که فکت ناب وجود ندارد و حقیقت، آشکار نیست، و به صراحت می‌گوید که:
«واقعیت عینی، از دیدگاه عقل‌گرایان نقّاد “عریان” نیست. از دیدگاه عقل‌گرایان نقّاد چیزی نیز به نام “فکت ناب” وجود ندارد. همۀ فکت‌ها محفوف به نظریه‌ها هستند.» و «عقل‌گرایان نقّاد با نظریۀ “آشکارگی حقیقت” مخالفند.»

مع‌ذلک اصرار دارد که از نظر عقل‌گرایان نقّاد خود واقعیت داور نهایی است.
«داور نهایی برای سنجش آن که آیا نظریه‌های علمی ما در مسیر صواب قرار دارند یا خیر، خود واقعیت است.»
«داوریِ واقعیت … داورِ نهایی دربارۀ شناخت ما از واقعیت است.»
«داورِ نهایی برای قضاوت دربارۀ دعاوی معرفتی واقعیت است.»
«داور نهایی در کاوش‌های مربوط به واقعیت، خود واقعیت است و لاغیر.»
«واقعیت دیر یا زود جنبه‌های تازه‌ای را آشکار خواهد ساخت.»

روشن است که این دو موضع ناسازگار است. اگر واقعیت عینی عریان نیست و مشاهده، محفوف به دیدگاه‌ها و ایدئولوژی‌های ماست، پس ما به خود واقعیت دسترسی نداریم و لذا خود واقعیت نمی‌تواند داور نهایی باشد. اما دکتر پایا تأکید می‌کند که ما از طریق گزاره‌های مشاهدتی ِ نظریه‌بار و ایدئولوژیک، به خود واقعیت دسترسی داریم و این خود واقعیت است که داور نهایی خواهد بود. از نظر او گزاره‌های مشاهدتی نظریه‌بار صرفاً طریقی برای وصول به خود واقعیت است و ما از طریق آنها به خود واقعیت دسترسی داریم.

این موضع، واقعاً غیرقابل درک است. نمی‌توان فهمید که چگونه گزاره‌های آلوده به تعصّب و پیش‌داوری می‌توانند ما را به خود واقعیت برسانند. اگر تمام تئوری‌های علمی و تمام گزاره‌های مشاهدتی، مشوب به شوائب ایدئولوژیک است، چگونه ما می‌توانیم به خود واقعیت راه یابیم؟ چگونه ما می‌توانیم خود واقعیت را بشناسیم و آن را داور نهایی نظریات و گمانه‌هایمان قرار دهیم در حالی که به گفته خود پایا «عقل‌گرایان نقّاد همۀ معرفت را محصول گمانه‌هایی (ایدئولوژیک) می‌دانند که برای شناخت واقعیت برساخته‌اند»؟ چگونه می‌توان با مدد گزاره‌های مشاهدتی که خود «به درجات مختلف به تعصب‌ها و پیشداوری‌ها و ایدئولوژی‌ها و .. آلوده‌اند» تعصب‌ها و پیشداوری‌ها و ایدئولوژی‌های راه‌یافته در نظریات را حذف کرد؟ اگر به گفته پایا «شناخت همواره با گمانه‌زنی‌هایی آغاز می‌شود که عاری از تعصب‌ها و پیش‌داوری‌ها و ایدئولوژی‌ها و تأثیرات محیطی و … نیست» و اگر این گمانه‌ها تنها از طریق گزاره‌های مشاهدتی «گرانبار از نظریه‌های مشوب به پیش‌داوری‌ها و تعصبات و اسطوره‌ها و ایدئولوژی‌ها» قابل سنجش و ارزیابی است، پس چگونه می‌توان به خود واقعیت نایل شد؟ چگونه گزاره‌های آلوده به ایدئولوژی می‌توانند معرفت علمی ما را از ایدئولوژی پاک کنند؟

اگر گزاره‌های مشاهدتی راهی برای وصول به خود واقعیت است و این خود واقعیت است که داور نهایی برای ارزیابی تئوری‌ها است، وجهی نداشت که پوپر دست به دامان مواضعه و قرارداد شود و سعی کند قواعدی برای ترجیح گزاره¬های مشاهدتی بر تئوری¬های معارض مورد آزمون وضع کند؛ چرا که اساساً ما میان دو راهی ترجیح گزاره مشاهدتی و ترجیح تئوری مورد آزمون قرار نمی¬گرفتیم. اگر گزاره مشاهدتی ما را به خود واقعیت می‌رساند و خود واقعیت داور نهایی است، روشن است که منطقاً همواره گزاره مشاهدتی بر تئوری مورد آزمون مقدم است. این خود دلیل روشنی است بر اینکه از نظر پوپر و در چارچوب فلسفه علم او خود واقعیت داور نهایی نیست.

به هر حال، چنانچه دکتر پایا مصرّ است که با فرض پذیرش سه حکم سابق‌الذکر همچنان می‌توان تصفیه‌شدن تئوری‌های علمی از ناخالصی‌های ایدئولوژیک را تصویر کرد؛ بسیار خوب، کافی است که به ما نشان دهد چگونه؟ پاسخ معقول و پذیرفتنی به این پرسش، فیصله‌بخش بحث خواهد بود. همین و بس. حاشیه‌پردازی‌های بی‌مورد تنها می‌تواند به موقعیت آکادمیک ایشان آسیب بزند و منزلت ایشان را تا سر حدّ یک ژورنالیست تنزّل دهد. متأسفانه هر دو نقد دکتر پایا از حاشیه‌پردازی رنج می‌برد، و نقد دوم در این جهت بسی از نقد اول پیشی گرفته است. استفاده از تعابیری چون «هیاهو برای هیچ» و «لفّاظی» و بهره‌گیری از برچسب‌هایی چون «بندبازی‌های زبانی» و «بازی با الفاظ» در مواجهه با استدلال رقیب، و فرارکردن از ارزیابی آن و متهم‌کردن مکرر در مکرر منتقدان و مخالفان فکری خود به اتهام ناموجّه و ناکارآمد «عدم دقّت» و «ناآشنایی با دقایق و ظرایف»! تناسبی با اخلاق پژوهش ندارد، به ویژه از جانب کسی که گشاده‌دستانه و بی‌پروا رقیب را به زیر پا گذاشتن اخلاق پژوهش متهم می‌کند.

پایا در نقد دوم، در قامت یک دادستان، مرا متهم به اتهاماتی کرده، در آن میان، اتهام بی‌اخلاقی را نیز گنجانده، موارد زیر را شاهد بر دعوی خود دانسته است:
۱. مشخصات کتاب‌شناختی ترجمه کتاب منطق اکتشاف علمی را در پاسخ اول نیاورده‌ام،
۲. در پاورقی پاسخ اول در مورد آن ترجمه گفته‌ام: «مشحون از اشکالات و اغلاط است»، بدون آنکه به اغلاط آن اشاره کنم، و
۳. در ترجمه‌های کوتاهی که در پاسخ اول ارائه داده‌ام، گرفتار خطا شده‌ام.

آیا کمی حزم و احتیاط در متهم‌ساختن دیگران به بی‌اخلاقی، اقرب و اوفق به رعایت موازین اخلاقی نیست؟ آیا عدم ذکر مشخصات کتاب‌شناختی یک اثر در جایی که بدان ارجاع نداده‌ایم (پاسخ اول)، و البته در موضع ارجاع (مقاله اصلی) آن را به‌طور کامل آورده‌ایم، عدم تعهد به اخلاق پژوهش است، اما طفره‌رفتن از پاسخ به استدلالات حریف با استفاده از برچسب‌زنی و بهره‌گیری از تعابیر نامناسب، تعهد به اخلاق پژوهش؟
حقیر در مقاله اصلی («چرا پوپری‌ها نمی‌توانند …») به ترجمه آقای کمالی از کتاب منطق اکتشاف علمی ارجاع داده‌ام، و در آنجا هم مشخصات کامل‌اش را آورده‌ام. اما در پاسخ اول پس از اشاره به اینکه:

نگارنده در مقاله اصلی … سعی کرد … صرفاً با استناد به بهترین ترجمه موجود فارسی از مهم‌ترین اثر پوپر در باب علم و با استفاده از معادل‌گذاری‌های مترجم و ویراستار فارسی آن، بر ادعای خویش استدلال کند. … اکنون نیز … همچنان تلاش بر اختصار و پرهیز از طرح مباحث فنّی است، اما نه خود را به ارجاع به ترجمه‌های فارسی محدود می‌کنیم و نه به معادل‌گذاری‌های مترجمان.

چون تعبیر «بهترین ترجمه موجود فارسی» ممکن بود این شائبه را به وجود آورد که از نظر حقیر این ترجمه، ترجمه خوب و دقیقی است، در پاورقی، پس از تذکّر قوّت آن، که خوش‌خوان‌بودن آن است، به اشارت گفتم که «ترجمه دقیقی نبوده، مشحون از اشکالات و اغلاط است.» روشن است که پاسخ اول، مقام بررسی ترجمه آقای کمالی و ذکر نقاط ضعف آن نبوده است؛ و لذا بی‌وجه است که انتظار داشته باشیم همانجا به اشکالات مورد نظر اشاره شود. به گمان من هر اهل فنّی که ترجمه آقای کمالی را با متن اصلی تطبیق دهد نقاط ضعف آن را به وضوح خواهد دید. احتمالاً جناب آقای دکتر پایا ترجمه را با متن اصلی تطبیق نداده‌اند و صرفاً از باب حسن ظنّی که به مترجم محترم و ویراستار آن دارند، چنین قضاوتی کرده‌اند. بیان این نقاط ضعف در اولویت کاری حقیر نبوده است؛ مع‌الوصف چنانچه لازم باشد این اشکالات و نقاط ضعف متعدد را در مقاله مستقلی نشان خواهم داد.

و اما ترجمه مورد نظر دکتر پایا که به زعم ایشان من در آن «مرتکب اشتباه فاحش» شده‌ام این است:
… پوپر تأکید می‌کند که چنین نتایجی مستقیماً با فکت‌ها مقایسه نمی‌شوند، صرفاً به این خاطر که هیچ فکت نابی در دسترس نیست؛ تمام گزاره‌های مشاهدتی نظریه‌بار هستند و به همان میزان تابعی هستند از آنچه که به‌نحو عینی واقعی است، که تابعی هستند از عوامل صرفاً ذهنی (علایق، انتظارات، آرزوها و مانند آن).

ایشان مرقوم داشته‌اند:
در برگرداندن همین قول، ناقد محترم مرتکب اشتباه فاحشی در ترجمه شده است که مقصود پوپر را به‌کلی تحریف می‌کند. متن انگلیسی قول بالا، که ناقد محترم در پانوشت مقاله خود درج کرده است چنین است:
Such conclusions are not directly compared with the facts, Popper stresses, simply because there are no ‘pure’ facts available; all observation-statements are theory-laden, and are as much a function of purely subjective factors (interests, expectations, wishes, etc.) as they are a function of what is objectively real.

ترجمۀ دقیق سطر آخر عبارت بالا چنین است:
“همه گزاره‌های مشاهدتی گرانبار از نظریه‌اند، و به همان اندازه که تابع عواملی صرفاً ذهنی‌اند ([نظیر] منافع، انتظارات، آرزوها، و غیره) تابع آن چیزی هستند که به نحو عینی واقعی است.”

اشکال آقای پایا واقعاً عجیب است. اولاً ایشان توجه نکرده‌اند که دو ساختار ذیل با هم فرق معنایی ندارند:
۱. «به همان میزان تابعی هستند از y که تابعی هستند از x»
۲. «به همان میزان که تابعی هستند از x تابعی هستند از y»

زیرا در هر دو ساختار، متقدّر یا موزون (آنچه اندازه‌اش را سنجیده‌ایم) و متقدّرٌ به یا موزونٌ به (آنچه که بدان، اندازه چیزی را سنجیده‌ایم) یکی است. ایشان به نقش کلیدی ادات «که» در این ساختارها توجه کافی نکرده‌اند. پایا از ساختار (۲) استفاده کرده‌ است: «به همان اندازه که تابع x است، تابع y است» و من از ساختار (۱): «به همان میزان تابع y است که تابع x است». جمله مورد استفاده من هم یعنی: به همان میزان که تابعی هستند از عوامل صرفاً ذهنی، تابعی هستند از آنچه که به نحو عینی واقعی است. بنابر این ترجمه حقیر با ترجمه جناب پایا تفاوت جدّی و معناداری ندارد. از این‌رو اگر ترجمه جناب پایا درست است، پس حقیر هم در برگرداندن این قول، «مرتکب اشتباه فاحشی» که «مقصود پوپر را به کلّی منحرف می‌کند» نشده‌ام.

ثانیاً وقتی از هم‌اندازه بودن x و y سخن می‌گوییم، چه فرق دارد که بگوییم x هم‌اندازه y است یا بگوییم y هم‌اندازه x است؟ هم‌اندازه‌بودن رابطه‌ای متقارن (symmetrical) است و هیچ‌طرف آن برتری نسبت به طرف دیگر ندارد. به هر حال محصّل کلام این است که گزاره‌های مشاهدتی به یک اندازه تابع دو چیزاند: واقعیت عینی و عوامل صرفاً ذهنی. و همین برای من کافی است؛ گزاره‌های مشاهدتی تحت تأثیر عوامل ذهنی بوده، بالتبع ایدئولوژیک‌اند. موضوعی که آقای پایا هم قبول دارد.

ضیق وقت و کم‌فایدتی معرفتی ما را از پرداختن به نقاط ضعف و خطا در نقد دوم که بسی بیش از آن است که به اشارت گذشت، معاف می‌دارد. در پایان، ضمن آرزوی توفیق برای جناب آقای دکتر پایا پرسش اصلی را مجدداً یادآوری می‌کنم و منتظر شنیدن پاسخی متین و معقول به آن هستم:
چگونه گزاره‌های مشاهدتی ِایدئولوژیک می‌تواند ایدئولوژیِ اشراب‌شده در نظریات علمی را تخلیه و فیلتر کند؟

و من الله التوفیق و علیه التکلان

درج نخست در : دین آنلاین
 
در این ارتباط

+پاسخ دکتر علی پایا به نقد سوم  سید علی طالقانی/ چرا واقعیت داور نهایی دعاوی معرفتی ماست؟

صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید: