درآمدی بر هرمنوتیک‎/ با اتکا به آرا شلایرماخر، هایدگر و گادامر

کیارش زمانی*: چکیده هرمنوتیک فلسفی یکی از مهم ترین رشته ها در حوزه ی فلسفه ی قاره ای است که فیلسوفان بزرگی نظیر شلایرماخر، دیلتای، هایدگر و گادامر درباره ی آن  نظریه پردازی کردند و به بسط و گسترش آن پرداختند. مسئله ی محوری در هرمنوتیک فلسفی مقوله ی ٬فهم٬ است و دانشمندان این عرصه با بحث بر روی مقوله…

کیارش زمانی*:

چکیده

هرمنوتیک فلسفی یکی از مهم ترین رشته ها در حوزه ی فلسفه ی قاره ای است که فیلسوفان بزرگی نظیر شلایرماخر، دیلتای، هایدگر و گادامر درباره ی آن  نظریه پردازی کردند و به بسط و گسترش آن پرداختند. مسئله ی محوری در هرمنوتیک فلسفی مقوله ی ٬فهم٬ است و دانشمندان این عرصه با بحث بر روی مقوله ی فهم و ارائه نظریات مختلف در این عرصه رشته های مختلفی نظیر حقوق، الهیات و فلسفه را دستخوش تغییرات زیادی کردند و از این طریق راه را برای پذیرش هرچه بیشتر دموکراسی و پلورالیسم هموار کردند. در جهان اسلام نیز هرمنوتیک فلسفی مبنای کار بسیاری از روشنفکران دینی نظیر نصرحامد ابوزید، عبدالکریم سروش و محمد مجتهدشبستری قرار گرفت و این اندیشمندان، نظرات دین شناسانه ی خود را بر آموزه های هرمنوتیکی مدرن بنا کردند پس هرمنوتیک فلسفی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اما متاسفانه در ایران، هرمنوتیک فلسفی در زیر غبار سیاست دفن شد و آن گونه که باید به آن پرداخته نشد. از آن رو که هرمنوتیک در

حوزه ی الهیات از اهمیت ویژه ای برخوردار است نگارنده این سطور تصمیم گرفت با استفاده از منابع علمی و به دور از اغراض سیاسی به طرح و بررسی هرمنوتیک فلسفی بپردازد تا دانشجویان 

رشته های علوم انسانی بیشتر با این رشته ی مهم و تاثیر گذار آشنا شوند.

کلید واژه ها:

هرمنوتیک، هرمنوتیک فلسفی، شلایرماخر، هایدگر، گادامر.

مقدمه

اولین بحثی که در زمینه ی هرمنوتیک مطرح میشود بحث معنای هرمنوتیک میباشد، هرمنوتیک را فلاسفه به طور معمول نظریه تفسیر و تاویل متن نوشتاری یا گفتاری میدانند. نظریه هرمنوتیک در ابتدای پیدایش، چنانچه به آن خواهیم پرداخت تنها به متون نوشتاری خصوصا متون مقدس دینی میپرداخت و دانشمندان هرمنوتیک سعی داشتند که نظریه ای عام برای تفسیر و فهم متون دینی بطوریکه خواننده و مفسر از سوفهم برهد ارایه کنند اما علم هرمنوتیک پس از ظهور هایدگر دستخوش تغییرات اساسی شد و دامنه ی اثر گذاری آن از متون نوشتاری نه تنها به گفتار بلکه کنش ها رویدادها ،خواست ها و حتی حالت ها(لحن صدا ، اشارات ، نگاه ها و …) را در بر گرفت.

همانگونه که اشاره کردیم هرمنوتیک به معنای تاویل و تفسیر است اما معنای تاویل و تفسیر چیست؟

در عربی تاویل به معنای بازگرداندن چیزی به اصل و اول ان تعریف شده است. اما اگر بخواهیم تعریفی جامع تر برای تاویل ارایه دهیم باید بگوییم تاویل یعنی کوشش در کشف معناهای پنهان متن (نوشتاری و گفتاری )،یا کنش و رویداد و … و نیز کوشش در جهت ساختن معناهای تازه برای آن. در صورتیکه تفسیر را کشف قاعده های زبانی ،دستوری ،نحوی و بیانی عبارت ها تعریف کرده اند و تفسیر از این طریق راهنمایی برای فهم متن هاست.

از مهمترین دانشمندان و اثرگذاران عرصه هرمنوتیک شلایرماخر ، هایدگر و شاگرد او گادامر میباشند که در این مقاله به بررسی آرا این سه دانشمند خواهیم پرداخت.

شلایرماخر

شلایرماخر اولین کسی بود که درباره ماهیت فهم بحث کرد و از این رو او را مبدع هرمنوتیک مدرن دانسته اند او که به شدت تحت تاثیر رمانتیک ها بود و خود فیلسوفی رمانتیک بشمار میرفت تاثیر عمده ای بر هرمنوتیک نهاد. تاثیر شلایرماخر از آن رو بود که تا قبل از او همگان فهم صحیح از متن را امری طبیعی میدانستند و معتقد بودند که اگر خواننده متنی را بخواند فهم صحیح در اثر این خواندن برای او حاصل خواهد شد و اگر بخشی از متن نامفهوم باشد انگاه برای فهم آن قسمت باید از تفسیر استفاده کرد اما شلایرماخر برای اولین بار گفت فهم صحیح در اثر خواندن متن رخ نخواهد داد و خواننده ی یک متن دائما در معرض بدفهمی قرار دارد و برای اینکه از این بدفهمی برهد باید از هرمنوتیک استفاده کند پس هدف شلایرماخر این بود که با ارائه ی قواعد و اصولی عام در تفسیر متون ، مفسر را از سوفهم برهاند و او را به فهمی عینی و معتبر برساند به عبارت دیگر شلایرماخر در خواندن متون ، سوفهم را امری عادی تلقی میکرد و رسالت هرمنوتیک را رهایی مفسر از این سوفهم میدانست. پس شلایرماخر به دنبال روشی بود برای دستیابی به فهم عینی. در صورتیکه هایدگر چنانچه به آن خواهیم پرداخت با فلسفی کردن هرمنوتیک ، وجود معنایی عینی و واحد در یک اثر را منکر شد و موضوع و هدف هرمنوتیک را نه روشی در خصوص فهم عینی ، بلکه مطلق فهم دانست، به تاثیرات هایدگر بر هرمنوتیک در آینده بیشتر خواهیم پرداخت. البته شلایرماخر هرمنوتیک را تنها مختص متون دینی نمیدانست و معتقد بود هر متن و گفتاری شامل هرمنوتیک میشود زیرا تفاوت جوهری میان فهم متن و فهم گفتار وجود ندارد. یعنی هرمنوتیک شلایرماخر سروکارش با نوع خاصی از متن نیست بلکه با معنای زبانی بطور کلی است.

پس تا اینجا گفتیم که شلایرماخر رسالت هرمنوتیک را تغییر داد تا قبل از او هرمنوتیک و تفسیر فقط برای متن های ابهام دار بکار میرفت اما شلایر ماخر هرمنوتیک را عمومی کرد یعنی هرکجا فهمی باشد هرمنوتیک، ابزار و هنر فهمیدن است.

 مولفه ی اصلی هرمنوتیک شلایرماخر را میتوان دانستن نیت مولف به عنوان راهنمای فهم متن دانست. شلایرماخر دستیابی به فهم عینی از متن را در گرو دو چیز میدانست : ۱.تفسیر دستوری ۲. تفسیر روان شناختی. یعنی فهم آنچه به قالب زبان در آمده است(تفسیر دستوری) و فهم آنچه در ذهن و ضمیر صاحب سخن گذشته است(تفسیر روان شناختی).یعنی شلایرماخر معتقد بود با فهم این دو چیز میتوان به مراد واقعی مولف که همان فهم عینی است، دست یافت و این نکته فرق اساسی او با هرمنوتیک فلسفی است.زیرا هرمنوتیک فلسفی مفسرمحور است و اصلا به مراد و هدف مولف کاری ندارد و به طور کامل آن را نادیده میگیرد اما از نظر شلایرماخر هدف هرمنوتیک بازسازی ذهنیت و فردیت مولف است و این کار هرمنوتیک او را مولف محور میکند.

شلایرماخر فهم جنبه ی دستوری را امری عینی و قابل دسترس میدانست که با استفاده از قوانین و قواعد دستوری خاصی قابل دسترس است ، اما مشکل اصلی شلایرماخر در فهم بعد روانشناختی هرمنوتیک بود که به فکر مولف و نحوه ی استخدام و تصرف او در زبان و لغت و به عبارت دیگر درک سبک خاص مولف مربوط بود این جنبه از فهم ذهنی است که بازسازی ان در سایه حدس و پیشگویی ممکن است.

او توانست قوانینی در جنبه ی نخست فهم یعنی تفسیر دستوری ارائه نماید اما به خوبی میدانست که نمیتواند جنبه ی پیشگویی و حدسی هرمنوتیک و تفسیر را قاعده مند کند لذا میتوان گفت کار شلایرماخر در ارائه روشی برای رهایی از سوفهم ناقص ماند و به نتیجه ی نهایی نرسید.

هایدگر

هایدگر را میتوان مهمترین فیلسوف در عرصه ی هرمنوتیک دانست او با نو آوری هایش مسیر هرمنوتیک را به کلی تغییر داد. هرمنوتیک پس از هایدگر وارد دنیای جدیدی شد، تا قبل از او اندیشمندان عرصه ی هرمنوتیک به دنبال روشی برای فهم صحیح بودند اما موضوع هرمنوتیک پس از هایدگر مطلق فهم شد، در حقیقت هایدگر افق هایی را گشود که پس از آن دیگر نمیتوان هرمنوتیک را به مثابه ی هنر فهم یا روش شناسی تفسیر متن داست او هرمنوتیک را از سطح روش شناسی و معرفت شناسی به مرتبه ی هستی شناسی فهم ارتقا داد.هرمنوتیک فلسفی معاصر بر مبنای ایده ها و افق های جدیدی که هایدگر با تامل در باب ماهیت فهم و شرایط حصول آن گشوده بود ، شکل گرفت

علاوه بر عرصه ی هرمنوتیک هایدگر تاثیر عمده ای بر مسیر فلسفه غرب نیز نهاد در حقیقت او مسیر فلسفه غرب را تغییر داد تا قبل از او سنت فلسفی غرب، معنای هستی را بدیهی و عام میشمرد وفیلسوفان غربی  به پیروی از ارسطو پرسش از معنای هستی را بیهوده می دانستند اما از نظر هایدگر هدف اصلی فلسفه باید پرداختن به معنای هستی باشد. پس تا اینجا گفتیم که از نظر هایدگر فلسفه حقیقی باید به دنبال پرسش از معنای هستی باشد و راهی که او برای دستیابی به معنای هستی پیشنهاد میداد پدیدار شناسی وجود انسانی یا دازاین بود و این امر بخشی از پروژه فلسفی او را تشکیل میداد. هدف هایدگر در یکی از مهمترین کتابهایش یعنی ٬هستی و زمان٬ تحلیل ساختار وجودی انسان یا دازاین برای نزدیک شدن به درک معنای هستی بود.

اما در اینجا، تعبیر دازاین که مورد استفاده ی هایدگر قرار میگرفت دقیقا به چه معناست و هایدگر در این مسیر چگونه به هستی شناسی فهم رسید؟

در پاسخ به این پرسش باید بگوییم از نظر هایدگر انسان هستنده ای است که خودش را طرح می اندازد و مدام در کار طرح اندازی های فراوان است. همواره هدفی را در نظر میگیرد و میخواهد به آن برسد . در این طرح اندازی ها خودش را میسازد. نه به این معنا که به هدف میرسد بلکه به این معنا که در میابد که در این مسیر به طور مدام، و به گونه ای چاره ناپذیر، پیش میرود و هر طرحی که در مقابل اوست چون به نتیجه برسد، او باز با طرح هایی تازه روبرو خواهد شد. یعنی هربار به ٬آنجا٬ که پیش روی اوست، میرسد، درمیابد که ٬آنجا٬ی دیگری هم باز در برابر او قرار گرفته است انسان آن هستنده ای هست که همواره هستی خود را پیش روی خویش در آنجا می یابد. در نتیجه انسان ٬دا ـ زاین٬ یعنی ٬هستن – آنجا٬ است. فهم انسان یکی از طرح اندازی های اوست. انسان هربار به سوی چیزی متمایل میشود تا آن را بشناسد. فهم او هرگز نهایی نیست و به نتیجه نمیرسد. اما همواره در جریان است. فهم یعنی هستی خود را طرح انداختن. در نتیجه تاویل هایی که من از چیزها ، دیگران، و جهان و هستی ارائه میکنم تاویل هایی نهایی ، درست ، یقینی و نهایی نیستند.

هایدگر فهم را از مقومات هستی دازاین میدانست و معتقد بود فهمیدن، گونه ای بودن است که از طریق آن امکان ها و توانایی های زندگی برای دازاین آشکار میشود. با دانستن این مورد تفاوت اساسی هایدگر با فیلسوفان هرمنوتیک پیش از او آشکار میشود به عنوان نمونه دیلتای میان دانش که آن را دستاورد علوم تجربی و طبیعی میدانست با فهم که محصول علوم انسانی و تاریخی است و سروکار آن با رفتارها و حوادث و خلاقیت های معنادار است ،تمایز قائل بود او در کنار روش شناسی علوم تجربی به دنبال تاسیس روش شناسی علوم انسانی و تاریخی بود که آن را هرمنوتیک نامید اما فهمی که هایدگر آن را یکی از مقومات دازاین میدانست نه مقابل علم تجربی و نه مقابل دانش مطرح در علوم انسانی است بلکه در همه ی گونه های دانستن حضور دارد.

اما یکی از مهمترین جنبه های هرمنوتیک هایدگر که در تغییری اساسی در عرصه ی هرمنوتیک ایجاد کرد بحث پیش ساختار داشتن فهم است.

هایدگر میگوید هرگونه فهم و تفسیری مبتنی بر پیش ساختار است و این پیش ساختار مانع از آن است که ما موضوعی را فارغ از پیش فرض ها و پیش داوری ها فهم و تفسیر کنیم. هایدگر میگوید پیش ساختار فهم سه لایه دارد و از سه جز تشکیل شده است: ٬پیش داشت٬ ، ٬پیش دید٬ ، و ٬پیش دریافت٬. پس فهم و تفسیر ما از امور ریشه در چیزی دارد که ما پیشاپیش داشته ایم و فهم در محدودیت های وجودی دازاین صورت میگیرد. دازاین گاه در چیزی که میفهمد برای رفع برخی ابهامات ،نیازمند تفسیر است. عمل تفسیر از برخی امور پوشیده پرده برمیدارد و آن ها را آشکار میکند. عمل تفسیر همواره تحت تاثیر دیدگاه خاص مفسر صورت میگیرد یعنی تفسیر تحت تاثیر چارچوب و با ملاحظه ی فهمی که حاصل شده است ،اتفاق می افتد.

بنابراین هر تفسیری، ریشه در چیزی دارد که مفسر از پیش دیده است و عمل تفسیر که قابل فهم و تصور ساختن است، برخاسته و اثرگرفته از پیش دانسته هایی است که پیش از این برای مفسر حاصل شده است. تفسیر مبتنی بر چیزی است که مفسر از قبل تصور و دریافت کرده است و هیچ تفسیری بدون پیش فرض حاصل نمیشود.

هیدگر اتکا تفسیر بر پیش فرض را ٬موقعیت هرمنوتیکی٬ مفسر مینامد. این نظرات هایدگر به شکل تام و تمام مسیر هرمنوتیک را دستخوش تغییر قرار داد.

وارنک به تبیین و تقریر ساختار سه لایه فهم از نظر هایدگر میپردازد او میگوید : ما در مواجه ی با هر امری آن را در ٬زمینه٬ خاصی قرار میدهیم. زمینه ای که به ما داده شده است و واقع بودگی ماست. ما از ٬منظر٬ ویژه ای به آن امر مینگریم. این منظر و پیش دید در واقع نقطه ی شروع دخالت زمینه و پیش داشت در عمل فهم است. و دست آخر اینکه آن امر را به ٬شیوه٬ ی خاصی میفهمیم.

هایدگر در حوزه ی تفسیر متون نیز نظرات خاصی دارد که در تقابل با دیدگاه های سنتی در حوزه ی تفسیر متن قرار میگیرد. واضح است که دیدگاه سنتی در تفسیر متن که متکی بر یافتن معنای عینی متن و درک فردیت مولف و مقصود او استوار است در تقابل با دیدگاه هایدگر قرار میگیرد.

از نظر هایدگر فهم متن نباید بازسازی ذهنیت مولف  و نفوذ در دنیای ذهنی او باشد. او میگوید ما با پیش فهم با متن مواجه میشویم  و این امر برخاسته از هستن در جهان ما است و ما پیوسته با فهم موجودیم پس با متن نیز همواره با پیش فهم برخورد میکنیم. از نظر هایدگر هدف تفسیر متن، آشکار ساختن پیش فهمی است که ما پیش تر درباره متن داریم.

اگر مانند هایدگر هرگونه فهمی را پیش افکنی دازاین و در نهایت خویشتن فهمی او بدانیم پس باید مقوله ی تفسیر متن را نیز فرافکنی مفسر و آشکار شدن بیشتر توان ها و امکان های وجودی او بدانیم. با این تفاسیر مکانیسم تفسیر متن از نظر هایدگر چنین خواهد بود: ٬شخصی که در فهم و تفسیر متنی می کوشد، همواره پیش افکنی میکند و به محض آنکه نخستین معنا از متن ظاهر میشود ، او معنایی را برای کل متن فرامی افکند.از طرف دیگر ، ظهور آن معنای اولیه از متن به این دلیل است که آن شخص با انتظارات خاصی و با ملاحظه ی معنایی معین به خواندن متن پرداخته است. یافتن این پیش فرافکنی که پی در پی تجدید میشود عبارت از درک معنای متن است٬ تجدید نظر در معانی ای که به سوی متن پیش افکنده میشوند از آن رو است که متن در تعامل خود با مفسر ، معنای پیش افکنده شده را تعدیل میکند و ما پی در پی صاحب فهمی از متن میشویم که نسبت به پیش افکنده ی نخستین کامل تر است.

دیدگاه های هایدگر درباره تفسیر متن و تاثیرپذیری مطلق تفاسیر از موقعیت هرمنوتیکی و پیش فرض های مفسر تاثیر زیادی بر الهیات مسیحی گذاشت و افرادی نظیر بولتمان با تکیه بر این آرا هایدگر تاثیرات زیادی را بر الهیات مسیحی و تفسیر کتاب مقدس نهادند که بررسی آن در این مقاله ی کوتاه نمیگنجد.

در انتها ذکر این نکته ضروری است که یکی از مهمترین تاثیرات هایدگر بر هرمنوتیک موجه کردن نسبی گرایی بود. از نظر او پیش دید ، پیش داشت و پیش فرض های مفسر در هر فهمی دخالت میکند و این امور در هر شخص ، منحصر به فرد خود اوست. پس فهم هر شخص از اثر یا واقعه ای با فهم دیگری متفاوت است و هیچکدام از این فهم ها بر دیگری رجحان ندارد در اینجا تنوع فهم موجه میشود که همان نسبی گرایی است.

گادامر

گادامر را بی شک میتوان یکی از  مهمترین فیلسوف های عرصه هرمنوتیک نامید او در سال ۱۹۰۰ میلادی به دنیا آمد شاگرد هایدگر بود و در عرصه ی هرمنوتیک مهم ترین بسط دهنده ی آرا هرمنوتیکی هایدگر به شمار می رفت. وی در دانشگاه ماربورگ و هایدلبرگ تدریس کرد. مهم ترین اثر او در هرمنوتیک کتاب ٬حقیقت و روش٬ بود که در سال ۱۹۶۰ به چاپ رسید.

اندیشه های هرمنوتیکی گادامر رابطه ی نزدیکی با آرای مارتین هایدگر دارد و همانطور که گفته شد گادامر مهمترین بسط دهنده ی آرای هرمنوتیکی هایدگر است و کتاب حقیقت و روش را میتوان تکمیل آموزه های هرمنوتیکی هایدگر دانست. گادامر درباره هرمنوتیک خود میگوید: ٬ هرمنوتیکی که من آن را به فلسفی بودن متصف میکنم، روش جدیدی در تفسیر و تبیین نیست. اساسا این هرمنوتیک در صدد توصیف این نکته است که هرجا تفسیری موفق و متقاعد کننده حاصل میشود ، در واقع چه اتفاقی افتاده است. هدف آن نیست که در باب مهارت فنی ای که باید در عمل فهم اعمال گردد، نظریه پردازی شود.٬

گادامر در این سطور به طور خلاصه به هدف اندیشه های هرمنوتیکی خود میپردازد. متاسفانه عده ای در ایران هرمنوتیک فلسفی را به مثابه ی روشی برای تفسیر و فهم می انگارند و  تلاش میکنند با استفاده از روش تفسیری مرسوم در حوزه های علمیه به مبارزه با هرمنوتیک برخیزند فارغ از آنکه این اشخاص هرمنوتیک فلسفی و هدف آن را درست متوجه نشده اند. هرمنوتیک فلسفی همانگونه که در توضیحات  گادامر دیدیم روشی برای دست یافتن به فهم عینی نیست بلکه تلاشی است در جهت توصیف این که وقتی فهمی رخ میدهد دقیقا چه اتفاقی می افتد در واقع گادامر ، هرمنوتیک را روش شناسی علوم انسانی تلقی نمیکند بلکه به دنبال تبیین فلسفی عمل فهم و شرایط وجودی حصول آن است.

به طور خلاصه میتوان دو عنصر اصلی هرمنوتیک گادامر را ٬عدم امکان دستیابی به فهم عینی٬ و ٬تقویت مشارکت ذهنیت مفسر در عمل فهم٬ دانست و میتوان هرمنوتیک او را معطوف به تحلیل ماهیت فهم و عناصر دخیل در حصول آن دانست. درباره ی این موارد در آینده بیشتر سخن خواهیم گفت.

گادامر نقش عمده ای برای پیش داوری ها و پیش فرض های مفسر در عمل فهم قائل است و مدعی است که مفسر همواره در فهم خود از گذشته، با مجموعه ای خاص از پیش داوری ها هدایت می شود. وی پیش فهم و پیش داوری را شرط ضروری هر فهم تاریخی و غیر تاریخی می دانست. او معتقد بود روشی وجود ندارد که فهم را از پیش داوری جدا کند.

به اعتقاد گادامر فهم در علوم انسانی از سنخ واقعه است، فهم اثر هنری، واقعه ی تاریخی، و متن و مانند آن حادثه ای است که برای ما اتفاق می افتد و امری قابل پیش بینی و تکرارپذیر نیست و نمیتوان با روشی معین آن را در دسترس همگان قرار داد. از همین رو نمیتوان هرمنوتیک گادامر را روشی برای دستیابی به فهم دانست بلکه گادامر به دنبال هستی شناسی فهم بود.

هرمنوتیک در ابتدای امر تنها معطوف به مقوله ی فهم متن بود اما پژوهندگان علوم انسانی متوجه شدند که نه تنها متن بلکه تمام اشکال سنت و هرچیزی که مخلوق ذهن گذشتگان است در دنیای ما حضور بی واسطه ندارند و به خاطر فاصله تاریخی بین ما و زمینه ی پیدایش، متن نیازمند درک و تفسیر است. یعنی آنها معتقد بودند هر انسانی در حصارهای معرفتی عصر خویش محصور است و آثار مربوط به گذشتگان نیز در حصارهای معرفتی زمانه ی آن آثار محصورند و برای فهم آن آثار باید بر این حصارهای معرفتی فائق آمد  و اینگونه شد که فیلسوفان برای پر کردن فاصله تاریخی و فهم آثار گذشتگان دست به دامن هرمنوتیک شدند. در این رابطه دو فیلسوف برجسته یعنی شلایرماخر و هگل نظرات متفاوتی داشتند و گادامر به تقریر نظرات این دو دانشمند میپردازد . وی میگوید که شلایرماخر معتقد بود که یک متن یا اثر هنری از زمینه ی تاریخی پیدایش آن جداشدنی نیست و اگر از زمینه جدا شود بخشی از معنای خود را از دست می دهد برای همین درک معنای یک متن یا اثر هنری در گرو بازسازی زمینه تاریخی و دنیای آن است ، از سوی دیگر هگل دیدگاهش در مقابل شلایرماخر قرار میگیرد از نظر هگل میراث گذشته( نظیر آثار هنری و متون) محصول زمینه های پیدایش آنها هستند و ما از آن زمینه ها درک روشنی نداریم بنابراین تلاش برای بازسازی گذشته عملی بی فایده است . گادامر این دیدگاه هگل را می پذیرد و میگوید در فرآیند فهم ، ما نباید گذشته را آن گونه که هست بازسازی کنیم. بلکه فهم امور تاریخی بدون ربط به زمان حال و بدون امتزاج گذشته با حال امکان پذیر نیست و هیچ تفسیری وجود نخواهد داشت. گادامر با وام گیری از هگل ، فهم را اینگونه تعریف می کند که فهم یعنی ترکیب حال(ذهنیت مفسر) با گذشته(معنای اثر)، و تنوع این در هم آمیختن ها، فهم های گوناگون از یک اثر یا حادثه تاریخی را رقم میزند. پس هرمنوتیک گادامر مفسر محور است و نقشی محوری برای مفسر ، قائل است. به اعتقاد گادامر فهم یک اثر با توجه به شرایط و و انتظارات فعلی مفسر صورت میگیرد شناخت زمینه ی تاریخی پیدایش متن به فهم آن کمک نمیکند بلکه مفسر چون میخواهد متن را برای مخاطبان زمانه ی خویش قابل فهم کند پس باید زمینه ی فعلی تفسیر و وضعیت فکری و شرایط حاضر را در نظر بگیرد تا متن را برای مخاطب امروزی قابل فهم کند ، برای آنکه یک اثر جنبه ی کاربردی داشته باشد باید دعاوی آن اثر در هر لحظه و موقعیت به گونه ای نو و متفاوت فهم شود پس فهم با توجه به وضعیت و موقعیت مفسر تغییر میکند. این امر در متون مذهبی و حقوقی از اهمیت ویژه ای برخوردار است به متون حقوقی و دینی همچون سندی تاریخی نگریسته نمی شود بلکه مهم تطبیق آن قانون یا آموزه مذهبی با شرایط و اوضاع فعلی است. پس از نظر گادامر فهم، یافتن پاسخ برای پرسش های خویش از اثر است و یک متن فقط به این دلیل به صدا در می آید که پرسش هایی امروزین مقابل آن نهاده شود و پرسش های ما از متن متاثر از موقعیت هرمنوتیکی ما می باشد.

گادامر نوعی منطق پرسش و پاسخ را برای فهم متصور است و می گوید فهم عناصر مربوط به گذشته از طریق مکالمه میان مفسر و اثر امکان پذیر است، یعنی ما از اثر پرسش میکنیم و اثر به ما پاسخ می دهد و فهم در اثر این پرسش و پاسخ رخ می دهد و دقیقا به همین گونه اثر نیز از ما پرسش میکند و ما هم مانند اثر گشوده می شویم و پیش داوری ها ، علائق و انتظارات ما برای اثر روشن می شود و در پاسخی که اثر به ما می دهد موثر است و محک میخورد. از طرفی گادامر معتقد است که ما در موقعیت هرمنوتیکی خویش محاط شده ایم و این امکان وجود ندارد که از علائق، پیش دانسته ها و انتظارات خویش به کلی رها شویم و به بازسازی کامل افق معنایی گذشته بپردازیم لذا در پرسش و پاسخی که بین اثر و مفسر رخ میدهد وقتی اثر از مفسر پرسش میکند ، مفسر از علائق، انتظارات، پیش داوری ها یا بطور کلی موقعیت هرمنوتیکی خویش با اثر گفتگو میکند و آنگاه اثر با توجه به موقعیت هرمنوتیکی مفسر به او پاسخ میدهد و اینگونه فهم های متفاوت پدید می آید و فهم هر شخص مختص خود اوست زیرا که از امتزاج افق معنایی وی و افق معنایی اثر حاصل شده است. به اعتقاد گادامر امتزاج افق ها، محصول گفتگوی مفسر با اثر است. در این مکالمه زبان مشترکی خلق می شود، گویی امتزاج افق ها همان امتزاج زبان هاست. یعنی زبان مفسر(که تحت تاثیر موقعیت هرمنوتیکی اوست) با زبان اثر ممزوج می شود و زبان مشترکی پدید می آید که همان فهم است. پس تا اینجا متوجه شدیم که فهم پاسخی است که اثر به پرسش مفسر می دهد، پرسشی که برخواسته از موقعیت هرمنوتیکی و ذهنیت مفسر است اما گادامر می گوید گاهی این پرسش می تواند نقش منفی و محدودیت زا داشته باشد یعنی اگر پرسش انحرافی و نامتناسب با پرسش اصلی و تاریخی اثر باشد، گمراه کننده خواهد بود به اعتقاد گادامر پرسش انحرافی آن است که به گشودگی منتهی نشود، پاسخی که متن به این پرسش می دهد نه درست است و نه باطل بلکه اصولا خطاست.

در اینجا می خواهیم به نقش پیش داوری در فهم بیشتر بپردازیم مارتین هایدگر استاد گادامر معتقد بود که فهم دارای پیش ساختار است و هیچ تفسیری بدون پیش فرض حاصل نمی شود. از نظر هایدگر هر فهم دارای سه لایه است لایه ی اول عبارت است از ٬پیش داشت٬، پیش داشت از نظر هایدگر عبارت است از اینکه ما در مواجهه با هر امری آن را در زمینه ی خاصی قرار می دهیم که آن زمینه به ما داده شده و حاصل ٬واقع بودگی٬ ماست. لایه دوم عبارت است از ٬پیش دید٬ که یعنی پس از قرار دادن آن امر در زمینه ای خاص ، از یک منظر ویژه به آن نگاه می کنیم و در آخر آن امر را به شیوه ی خاصی می فهمیم که لایه سوم یا پیش تصور است.

گادامر به تاسی از استاد خود معتقد است که هیچ فهمی بدون پیش فرض یا پیش داوری ممکن نمی شود و تمایلات ، دیدگاه ها و انتظارات ما در فهم دخالت می کند وی اساسا معتقد است که فهم از پیش داوری و پیش دانسته های مفسر آغاز می شود. او در کتاب حقیقت و روش می گوید شخصی که می خواهد یک متن را بفهمد به محض اینکه معنای نخستین متن برای او آشکار می شود او این معنا را برای کل متن پیش می افکند اما از سوی دیگر این معنای نخستین تنها به این علت ظاهر می شود که او متن را با انتظارات خاصی قرائت میکند ، ولی در گفتگوی مفسر با متن این فرافکنی دائما تصحیح می شود و این فرافکنی ها دائما جانشین یکدیگر می شوند، این عمل ادامه میابد تا مفسر احساس کند متن معنای خویش را آشکار کرده یعنی فهم با یک پیش تصور آغاز می شود و طی این فرایند پیش داوری مناسب تر جانشین پیش داوری مناسب می شود. گادامر تلاش برای رهایی از پیش داوری را نه تنها ناممکن بلکه بی معنا و نا معقول می داند .

یکی از محوری ترین اصول در هرمنوتیک فلسفی نادیده گرفتن نیت و قصد مولف است که ابتدا توسط هایدگر مطرح شد و سپس تقریبا توسط همه ی هرمنوتیسین ها به رسمیت شناخته شد تا قبل از هایدگر، شلایرماخر هدف هرمنوتیک را دست یابی به نیت و قصد مولف میدانست اما هایدگر جایگاه اصلی در فهم را به مفسر داد نه مولف. گادامر نیز این نظر استاد خود را بسط داد. و همچون استاد خود درک دنیای ذهنی مولف را هدف هرمنوتیک نمی دانست. وی معتقد بود هدف تفسیر رسیدن به معنای مورد نظر مولف یا مخاطبان نخستین و اولیه ی متن نیست. و نه مولف و نه مخاطبان نخستین متن ،هیچ کدام نمیتوانند افق معنایی متن را محدود کنند ، معنای متن باید بدون در نظر گرفتن قصد مولف مورد توجه قرار گیرد زیرا تنها در این صورت است که می توان با متن ارتباطی تازه برقرار کرد و به معانی تازه ای دست یافت.

گادامر می گوید مولف نیز یکی از مفسران متن است که تفسیر و فهم او هیچ رجحانی نسبت به سایر تفاسیر ندارد و مفسران دیگر ملزم به تبعیت از تفسیر او نیستند زیرا فهم مولف نیز محصول امتزاج افق معنایی مولف با افق معنایی متن است و فهم وی محصول پاسخی است که اثر با توجه به موقعیت هرمنوتیکی مولف به او می دهد و چون موقعیت هرمنوتیکی هرکس حتی مولف مختص خود اوست پس فهم مولف نیز فهمی است مختص خود او و هیچ رجحانی نسبت به سایر فهم ها و تفسیر ها ندارد. پس قصد مولف نمی تواند در عمل فهم تعیین کننده باشد.

این نظر گادامر نتایج ژرفی داشت که یکی از آنها به رسمیت شناختن تکثرگرایی بود زیرا اگر هدف از تفسیر متن رسیدن به قصد مولف نباشد آنگاه راه برای پلورالیسم هموار میشود و میتوان سایر اندیشه ها را نیز به رسمیت شناخت.

نتیجه ی دیگری که از طرح اندیشه های گادامر حاصل می آید پایان ناپذیری عمل فهم است زیرا اگر بپذیریم که فهم متن، چیزی جز پاسخ متن به پرسش های مفسر نیست و از سوی دیگر اگر بپذیریم که هیچ محدودیتی برای دخالت پیش داوری ها و طرح پرسش از سوی مفسر وجود ندارد آنگاه بی پایان بودن عمل فهم طبیعی است و هیچ گاه نمیتوان ادعا کرد که به فهم کامل و نهایی رسیده ایم

مطالبی که عنوان شد مهمترین دیدگاه های گادامر در عرصه هرمنوتیک البته به اختصار بود.

نتیجه گیری

هرمنوتیک فلسفی راه خود را با شلایرماخر آغاز کرد زیرا او اولین کسی بود که پرسش از چیستی فهم کرد به گمان وی هر مفسری دائما در معرض سو فهم قرار دارد و برای اینکه مفسر از سو فهم برهد و به فهم عینی از متن برسد باید دست به دامن هرمنوتیک شد وی دستیابی به فهم عینی را در گرو دو چیز میدانست : ۱.تفسیر روانشناختی ۲.تفسیر دستوری . وی معتقد بود برای آنکه بتوانیم به معنای مد نظر مولف برسیم هم باید متن را تفسیر دستوری کنیم و هم باید فردیت و ذهنیت مولف را بازسازی کنیم.

اما هایدگر با تمام جنبه های هرمنوتیک شلایرماخر مخالفت کرد و نقش پیش داوری در عمل فهم را اجتناب ناپذیر دانست و از این رو علم هرمنوتیک را مفسرمحور کرد و بیان داشت که فهم هر شخص مختص خود اوست.

گادامر برجسته ترین شاگرد هایدگر با وام گرفتن از آموزه های استادش به تکمیل هرمنوتیک هایدگر پرداخت. او نیز مانند استادش نقشی عمده برای پیش داوری ها قائل شد و طی نظریه ی خود عنوان کرد که فهم محصول امتزاج افق هاست یعنی وقتی مفسری متنی را میخواند و به تلاش برای فهم آن درمی آید، آنگاه افق معنایی وی که متشکل از انتظارات و علائق و پیش فرض ها و پیش داوری های وی است با افق معنایی متن در هم می آمیزد و فهمی رخ می دهد که تنها مختص این مفسر خاص است.

البته هرمنوتیک به همینجا محدود نشد و وارد دوران معاصر خود شد و اندیشمندانی نظیر ریکور و دریدا آن را به طور وسیعی گسترش دادند.

*دانشجوی رشته ادیان و عرفان دانشگاه کاشان

منابع:

درآمدی بر هرمنوتیک؛ احمد واعظی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، قم ۱۳۹۷

فلسفه علوم اجتماعی قاره ای؛ ایون شرت، ترجمه هادی جلیلی، نشر نی، تهران ۱۳۹۸

ساختار و هرمنوتیک؛ بابک احمدی، گام نو، تهران ۱۳۹۵

درسگفتار تاملاتی پیرامون فلسفه زبان و هرمنوتیک؛ محمد مجتهد شبستری، موسسه پرسش، تهران ۱۳۹۵

۲.۸ ۴ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
سینا
سینا
بهمن ۱۰, ۱۴۰۱ ۴:۲۰ ب٫ظ

مختصر ولی کامل

فاطمه علی نژاد
فاطمه علی نژاد
شهریور ۳۰, ۱۳۹۹ ۵:۵۶ ب٫ظ

احسنت ودرود. باتشکر از نویسنده وتدوین کننده

مرادی
مرادی
شهریور ۳, ۱۳۹۹ ۸:۴۳ ب٫ظ

باید بابت ارائه چنین مقاله ساده و روان و در عین حال خلاصه و عمیق از نویسنده محترم تشکر و قدردانی کنیم. از یک طرف میخوانیم: “…هرمنوتیک را روش شناسی علوم انسانی تلقی نمیکند بلکه به دنبال تبیین فلسفی عمل فهم و شرایط وجودی حصول آن است…” از طرف دیگر میفرمایند : “او در کتاب حقیقت و روش می گوید شخصی که می خواهد یک متن را بفهمد به محض اینکه معنای نخستین متن برای او آشکار می شود او این معنا را برای کل متن پیش می افکند اما از سوی دیگر این معنای نخستین تنها به این علت… مطالعه بیشتر»

3
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx