مسجد الاقصی؛ مسجدی در دوردست نزدیک!

نیما حق پور: آیه یک سوره اسراء می‌فرماید: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِه‌ِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»، منزه است آنکه رهسپار کرد بنده‌اش را شبانه از مسجد‌الحرام بسوی مسجد الأقصی، آنی که برکت داده‌ایم پیرامونش را، تا بنمایانیمش از نشانه‌هایمان، همانا اوست شنوای بینا. این آیه محل مناقشات…

نیما حق پور: آیه یک سوره اسراء می‌فرماید: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِه‌ِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»، منزه است آنکه رهسپار کرد بنده‌اش را شبانه از مسجد‌الحرام بسوی مسجد الأقصی، آنی که برکت داده‌ایم پیرامونش را، تا بنمایانیمش از نشانه‌هایمان، همانا اوست شنوای بینا. این آیه محل مناقشات بسیاری در طول تاریخ اسلام بوده است از اینکه آیا آن سیر جسمانی بوده یا رؤیایی؟ اگر جسمانی بوده چگونه بوده و اگر رؤیایی بوده ویژگی آن چه بوده؟ آیا این سیر همان معراج بوده یا نه؟ و اینکه پیامبر در آن سیر چه چیزهایی دیده و به چه کار پیامبری او آمده؟ اما همه اینها و امثال اینها با این پیش فرض بوده که خدا حول مسجد الاقصای واقع در بیت المقدس یا اورشلیم را به پیامبر نمایانده است، و البته نگارنده این سطور بر آن است که مراد از «مسجد الأقصی» در این آیه آن مسجد نیست!

اول اینکه آن مسجد که امروزه هم برقرار است و مورد توجه و مناقشه بسیار، پس از تصرف اورشلیم توسط مسلمانان در زمان خلیفه دوم احداث شده است و جالب اینجاست که در همان زمان هم نامش «مسجد الأقصی» گذارده نشده است. در این خصوص از چند کتاب نقل قول می‌نمایم:

در فرهنگ دهخدا آمده: «مسجد الاقصی … جامعی است در قدس در کنار جامع عمر … جامعی است بزرگ در جنوب قبه الصخره، ولید بن عبدالملک در فاصله سالهای ۷۰۵ تا ۷۱۵ م آن را بساخت… دومین مسجد، بعد از مسجد الحرام، نخست داود نبی ساختن آن را آغاز کرد و سلیمان آن را به عنوان یک معبد تکمیل نمود، سپس در طول تاریخ بارها تجدید بنا شد که از آن جمله در عهد عبدالملک بن مروان بود… (به نقل از تمدن اسلام و عرب دکتر گوستاولوبون: ) مسجد اقصی که از حیث قدمت کمتر مسجد عمر نیست در همان محوطه حرم واقع است. مسجد مزبور در اصل کلیسائی بوده که «ژوستی‌نین» امپراطور به نام حضرت مریم آن را بنا نمود. مسلمانان طبق دستور خلیفه دوم آن را تغییر داده مسجد بنا نمودند.»

نقل از کتاب تاریخ اورشلیم: «در داخل محوطه حرم شریف، مسجد صخره و مسجد اقصی و سایر بناهای متبرکه قرار گرفته است. نام حرم شریف بر این دو مسجد و سایر ساختمانهای اطراف آنها، تا دیوارهای حصار شهر اطلاق می گردد… صخره مقدس همان جایی است که حضرت ابراهیم خلیل اللّه پسرش اسماعیل یا به قول تورات اسحاق را برای قربانی به آنجا برد. و نیز صخره در رابطه با معراج پیامبر اسلام، مکان مقدس اسلامی است. در شب معراج معروف است که حضرت محمد (ص) از روی این صخره به معراج رفت… معبد همان است که در ابتدا به سال ٩۶٧ قبل از میلاد توسط حضرت سلیمان بنیانگذاری شد. این حرم پس از ویرانیهای مکرر و حملات فراوان ملل و اقوام بیگانه به آن، از قرن پنجم میلادی به بعد تقریباً متروک و مهجور ماند… در محوطه حرم شریف به طرف جنوب زمین حرم در فاصله پانصد متری مسجد صخره، مسجد اقصی قرار دارد. ساختمان مسجد در سال ٧٠۵ میلادی به پایان رسید… داخل مسجد الاقصی، جامع مستطیلی وجود دارد که دارای ایوان بزرگ و ایوان کوچک زیبایی است و محراب حضرت زکریا در آن قرار دارد… مرتبه مسجد الاقصی بعد از مسجد الحرام و مسجد النبی قرار دارد و پیامبر بزرگوار فرموده است که “لا تشد الرحال الا الی ثلاثه مساجد المسجد الحرام و مسجدی هذا و المسجد الاقصی”، یعنی خود را برای سفر آماده مکن مگر به قصد این سه مسجد، مسجد الحرام، مسجد نبی و  مسجد الاقصی (المعجم المفهرس لالفاظ حدیث النبوی (لیدن، مطبعه بریل) ١٩۵۵، ص ٧۵)… این مسجد در آغاز اسلام قبله مسلمانان بشمار می رفت، اما بنایی به شکل  امروز نداشت. آیه اسراء برای مکانی نازل شد که محمد جریر طبری در کتاب خود می گوید بین دیوارهای حرم شریف در قدس محاط است. و خداوند آنجا را برای پرستش بندگانش اختصاص داد. آن موقع در آن محل بنایی موسوم به مسجد الاقصی و مسجد صخره یا سایر بناهای  موجود در صحن مسجد اقصی وجود نداشت، فقط در آیه اسرا از مسجد نام برده شده است، زیرا که مکان پرستش و عبادت بوده است. لذا خلیفه دوم زمانی که در سال پانزدهم هجری به قدس آمد و آنجا را فتح نمود از کعب الاحبار پرسید مسجد کجاست؟ کعب گفت آن را در پشت صخره بنا کن. عمر گفت ای کعب آن را با یهود مشابه و برابر کردی! نه آن را بالای مسجد قرار می دهیم، که امروز آن به مسجد عمر معروف است (محمد بن جریر طبری. تاریخ طبری. ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، بنیاد، فرهنگ بیتا) ج ٣، ص ١٠۶)… رومیها صخره را مزبله و محل کثافت قرار دادند، زیرا آنجا قبله یهود بود… مسجد عمر همان مسجدی است که اطراف صخره قرار گرفته و مسجد الاقصی در پانصد متری آن واقع است… در زمانی که عبد الملک بن مروان خلیفه اموی بود، (٨۶ ه.ق) دو مسجد معروف بنا کرد، بنابراین اطلاق نام مسجد الاقصی به مسجدی که امروزه به این نام مشهور است، اصطلاح جدید و تازه‌ای است، و کلیه مورخان هنگامی که از مسجد اقصی نام می‌بردند مقصودشان تمام و یا قسمتی از آن است که حصارها و برجها و باروها بر مبنای آن استوار می‌باشد؛ و در آن بابهایی قرار دارد که به هنگام اسراء و معراج معروف و مشهور بوده است… پس از فتح دمشق سایر شهرهای سوریه نیز به دست مسلمانان افتاد، و ابو عبیده پس از فتح حمص و بعلبک راهی شهر بیت المقدس گردید. اما شهر قدس به شکست تن در نداد و به مقاومت ایستاد. پس ناگزیر به محاصره سپاهیان ابو عبیده درآمد. ابوعبیده، شهر را به محاصره گرفت و آن را به درازا کشاند. عاقبت کمبود غذا، شیوع بیماری و مشکلات دیگر، مردم شهر را وادار و حاضر به مصالحه نمود، مشروط بر اینکه خلیفه مسلمین با حضور خود در قدس کار مصالحه و شرایط صلح را به انجام رساند. ابوعبیده جراح به خلیفه پیغام فرستاد و قضایا را شرح داد. اما خلیفه با اینکه یارانش به این سفر راضی نبودند، همراه با دو نفر از ملتزمین با شتر خویش راهی سفر شد… مردم شهر در سال ١۵ ھجری برای مصالحه با عمر بن الخطاب حاضر شدند. او با همه ساکنان شهر رفتاری ملایم و آزاد منشانه کرد، به اسقف نصاری به نام سوفرونیوس بسیار محبت کرد و با او به گردش در معابد پرداخت. در همان موقع صلحنامه و قراردادی منعقد نمودند مشروط بر اینکه نصاری با پرداخت جزیه در امان بوده و در اجرای مناسک دینی آزاد باشند. معابد و کلیساهای آنها را در اختیارشان گذاشت و یهودیان را از ورود به بیت المقدس و اختلاط با سایر ساکنان منع کرد. بر طبق مواد قرارداد که در سال ١۵ ه.ق منعقد شد و به امضای عمر بن الخطاب (خلیفه)، خالد بن ولید، عمرو بن العاص، عبد الرحمن بن عوف و معاویه بن ابی سفیان رسید، قدس رسماً به تسلط مسلمانان درآمد و نام این شهر از «ایلیاء» به «بیت المقدس» تغییر یافت… در هنگام حضور عمر در اورشلیم، بعد از عقد قرارداد صلح، مسجد صخره را که بعداً به نام مسجد عمر نامیدند، برای عبادت مسلمین قرار دادند ولی برخی معتقدند که مسجد صخره، مسجد عمر نیست، بلکه مسجد عمر در جوار آن است. روایت دیگری درباره ساختن مسجد عمر در بیت المقدس وجود دارد و آن اینکه، عمر در کلیسای قمامه یا قیامت بود که هنگام نماز فرا رسید، اسقف اعظم از او خواست که در کلیسا نماز بگزارد، اما عمر از انجام فریضه در آنجا خودداری کرد، مبادا که پس از او مسلمانان با مسیحیان بر سر جای نماز عمر به نزاع برخیزند، پس سنگی بر گرفت و پرتاب کرد و در جای فرود آمدن سنگ نماز گزارد و بعد از آن در آنجا مسجدی بنا شد که به نام مسجد عمر یا جامع عمر نامگذاری گردید. علاوه بر مسجد صخره و مسجد اقصی و عمر، اماکن متبرکه دیگری نیز در این محوطه وجود داشته است که از آن جمله دیوار براق یا جدار البراق را می توان نام برد. جدار البراق دیواری است بزرگ که از سنگهای عظیم ساخته شده و طول آن نزدیک به ۵۶ و ارتفاعش به ۶۵ پا می‌رسد. مسلمانان به خاطر ارتباط با داستان معراج پیامبر که از صخره مقدس آغاز گردید می گویند که آن حضرت در شب معراج، براق را در کنار این دیوار متوقف ساخت و خود به معراج رفت. این دیوار در قسمت غربی حرم قرار گرفته و در کنار آن مسجد کوچکی برای ادای نماز نافله بنا شده است… کوه موریابه ارتفاع ٢۴۴٠ فوت از سطح دریا که شهر قدس و معبد مقدس بر فراز آن قرار گرفته و در محلی واقع است که سطح آن صافتر و هموارتر از اطراف آن است. و این ھمانجایی است که در آغاز قوم یبوس بر آن سکنی داشت و با ظهور داود آن جایگاه به معبد تبدیل شد و صخره مقدس از آن موقع به بعد ارج یافت و سلیمان نبی به تکمیل بنای آن پرداخت… پس از آنکه فلسطین طبق قرارداد عمر خلیفه دوم، به تصرف مسلمانان درآمد، مطابق صلحنامه، آزادیهایی به مردم آنجا داده شد. مسیحیان در اجرای مراسم دینی و برپای داشتن مناسک مذهبی، به شرط آنکه جزیه بپردازند آزادی یافتند. اما، چون عمر از اسرائیلیان ناراضی بود قرار بر این شد که از آن پس هیچ یهودی حق سکونت در شهر قدس را نداشته باشد… عبدالملک بن مروان در سال ۶٩٠ میلادی قبه صخره را ساخت، و مسجد الاقصی را پی گذاشت … پسرش ولید بن عبدالملک در تعمیر و مرمت آثار مقدس حرم شریف کوشش فراوانی بخرج داد.» (تاریخ اورشلیم (بیت المقدس)، سید جعفر حمیدی، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم ۱۳۸۱)

در تاریخ تمدن ویل دورانت آمده: «شهر بیت المقدس نیز در نظر مسلمانان مقدس بود. از قرن هشتم میلادی اکثر مردم این شهر عرب بودند. عبدالملک مروان می‌خواست مسلمانان در آنجا مسجدی داشته باشند که در شکوه از کلیسای قیامت، که پس از ویرانی به دست خسروپرویز از نو بنیاد شده بود، کم نباشد. بدین جهت، خراج مصررا در کار ایجاد چند بنا خرج کرد که مسلمین آن را «حرم شریف» می‌خوانند، و در ناحیه جنوبی شهر، مسجد الاقصی را بنیاد کرد… به گفته مسلمانان، پیامبر در آنجا با ابراهیم و موسی و عیسی دیدار کرد و با آنها نماز خواند؛ هم به نزدیک مسجد، صخره معروف را بدید که به پندار یهودیان مرکز دنیاست و ابراهیم می‌خواست فرزند خود اسحاق را در برابر آن قربان کند، و موسی تابوت عهد را آنجا دریافت کرد، و هیکل سلیمان و هرودس مجاور آن بنیاد شد. به عقیده مسلمانان، پیامبر از آنجا به آسمان عروج کرد و انسان، اگر ایمان قوی داشته باشد، آثار قدم وی را بر صخره تواند دید. وقتی به سال ۶۴ هـ . (۶۸۴ م) عبدالله بن زبیر بر مکه و درآمد حج استیلا یافت، عبدالملک مروان می‌خواست زایران کعبه را به شما جلب کند و مردم به جای حج کعبه صخره را زیارت کنند؛ صنعتگران وی بر این صخره تاریخی بنای معروف به قبه الصخره را به شیوه بیزانسی ـ شامی بساختند (۷۲ هـ . ق، ۶۹۱ م) که خیلی زود چهارمین اعجوبه جهان اسلام شد (سه دیگر مساجد مکه، مدینه، و دمشق بود). این بنا در آغاز کار مسجد نبود، بلکه حرم مقدسی بود که اطراف صخره برآورده بودند و صلیبیون در دان نام «مسجد عمر» به آن دوبار خطا کرده‌اند… منظور عبدالملک مروان که می‌خواست این بنا را جانشین کعبه کند انجام نشد؛ اگر شده بود، بیت المقدس مرکز دینهای سه گانه‌ای می‌شد که در قرون وسطی برای تسخیر روح انسانی رقابت داشتند.» (تاریخ تمدن، ویل دورانت، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوازدهم ۱۳۸۵، جلد چهارم (عصر ایمان)، کتاب دوم، فصل یازدهم، ذیل عنوان «شهرها»، ص ۲۹۲ و ۲۹۳)

به استناد کتب فوق؛ مسجد الاقصی واقع در بیت المقدس حداقل در زمان خلیفه دوم که مسلمانان آن سرزمین را فتح کردند بناء نهاده شده است و پیش از آن «مسجدی» به معنای عبادگاه مسلمانان در آنجا وجود نداشته است هرچند که از اماکن مقدس یهودیان و مسیحیان بوده است و نام «الاقصی» نیز بر آن نبوده است و بعدها به احتمال زیاد مسجدی را که احداث می‌کنند به جهت رونق بخشی بدان، «مسجد الاقصی» می‌نامند تا به استناد آیه یک سوره اسراء در نظر مسلمانان نیز مقدس جلوه دهند تا بتوانند عواید مالی و سیاسی مد نظر خود را بدست آورند و مضافاً به توجیهی دینی برای فتوحات خود دست بیازند.
توجه به واژه «اقصی» که معنای آن «دورترین» یا «دوردست» است خود گویای این است که این نام توسط ساکنان بومی اورشلیم بر آن گزارده نشده است، بلکه حتماً توسط مسلمانانی این نام انتخاب شده که موطن آنها در فاصله دوری از بیت المقدس بوده است که محتملاً استناد آنها به آیه یک سوره اسراء بوده است.

اما در پی انتشار طرح بحثی با موضوع این مقاله از سوی نگارنده، دوستی بنده را از مقاله «نگاهی متفاوت به آیات قرآن درباره معراج پیامبر» از جناب آرش سلیم مطلع نمود که ایشان در آنجا مسجد قبای مدینه را همان مسجد الاقصای آیه یک سوره اسراء دانسته‌اند. سلیم در آن مقاله می‌نویسد:

«آیه ۱ اسراء درباره «سفر شبانه‌ای» است به سوی مسجدی دور. همچنان که در آیات دیگر قرآن از «سفر شبانه» لوط و همچینن «سفر شبانه» موسی برای گریز از خطر سخن رفته است. اما مفسرین با کمک گرفتن از آیات ۱۳ تا ۱۸ سوره نجم، و این که پیامبر درخت «سدر» و «جنت» را دیده است، فعل «اَسْرَى» در آیه ۱ اسراء را به «معراج» یک شبه پیامبر به بیت المقدس (و آسمانها) تاویل کرده‌اند. در حالی که در ۱۳ تا ۱۸ نجم از «نزول» فرشته وحی و دیده شدن آن توسط پیامبر سخن می‌گوید و نه «عروج» پیامبر… سفر شبانه پیامبر در ۱ اسراء می‌تواند سفر پیامبر از مکه به قصد مدینه از بیم توطئه قتل او توسط سران قریش باشد. خدای «السَّمِیعُ البَصِیرُ» توطئه دشمنان پیامبر را به او اطلاع می‌دهد تا پیامبر با گریز شبانه از مکه از مرگ نجات یابد. همانطور که لوط و موسی با دستور خدا مبنی بر گریز شبانه، نجات یافتند. در زمان پیامبر مسجدی به نام خاص مسجدالاقصی نزدیک بیت المقدس وجود نداشته است. اما اندک یاران پیامبر در یثرب محلی برای نماز گزاردن داشته‌اند. مسجدالاقصی یا دورترین مسجد ممکن است اشاره به مسجد قبا در مدینه یا همان یثرب باشد. نخستین مسجدی که پیامبر در مدینه ساخت و اطراف آن آباد گردید. با اطلاع از توطئه ترور، پیامبر به ناچار مجبور به خروج شبانه از دیار خود شد. از عبادت در مسجدالحرام محروم گردید. اما با یاری خدا زنده ماند و در مسجدی دور پرچم توحید را برافراشت و به دعوت مردم به توحید و خداپرستی ادامه داد و سرانجام با فتح مکه به دیار خود بازگشت. باید توجه داشت که آیه۱اسراء با فعل ماضی از آن چه در گذشته رخ داده است سخن می‌گوید.»


یکی از دلایل نگارنده این مقال نیز مانند جناب سلیم بار معنایی واژه «اسری» است که «حرکت و جابجایی شبانه و مخفیانه» را می‌رساند نه «حرکت ماورائی» یا «سیر رؤیایی» که اولی اصلاً در هستی مجال ندارد که قوانین مادی نقض شوند و یکی جدای از مقتضیات مادیش در جهان مادی سیر کند و دومی نیز اگر مراد بود، مانند آیاتی دیگر، از واژگانی برای بیانش استفاده می‌شد که گویاییش ناظر بر سیر رؤیایی باشد، مانند:
ـ لَّقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ (فتح ۲۷)
ـ وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَهً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ (اسراء ۶۰)
ـ إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلًا وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (انفال ۴۳)

هر سه آیه فوق درباره پیامبر اسلام است که گویای رؤیای آرزومندانه اوست یا رؤیای در خواب او، بنابراین اگر مراد قرآن در آیه ۱ سوره اسراء سیر رؤیایی بود، از واژگانی نظیر «رؤیا» یا «منام» برای بیان منظورش استفاده می‌کرد نه واژه «اسری» که در آیات دیگر به وضوح به معنای سیر و جابجایی مادی و جسمانی از نقطه‌ای به نقطه دیگر است:

ـ قَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَن یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّیْلِ (هود ۸۱ و نیز حجر ۶۵)
ـ وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَىٰ (طه ۷۷ و نیز شعراء ۵۲)

اما بنده به خلاف نظر جناب سلیم که تنها آغاز حرکت را در شب دانسته‌اند، پایان آن راهپیمایی را نیز در همان شب درمی‌یابد چرا که هدف از آن سیر شبانه نشان دادن نشانه‌های برکت الهی در منطقه‌ای بوده است نه فراری دادن پیامبر یا کوچ دائمی وی هرچند که بعداً پیامبر از مکه به مدینه مخفیانه هجرت می‌کند اما این آیه گویای آن هجرت نیست، بلکه مربوط به برهه‌ای است که پیامبر اسلام با سختیهای جانفرسایی در دعوت خود مواجه بوده و در ظاهر کمتر هم بدو می‌گرویدند و از این رو خدای تعالی می‌خواهد با نشان دادن نشانه‌هایی از اثربخشی پیامبری او، وی را امید بیشتر ببخشد. از این رو نگارنده بر آن است که مسجد الاقصای مندرج در آیه؛ ناظر بر مسجدی در اطراف مکه بوده است، یعنی جایی که برخی به تبع دعوت پیامبر بدو ایمان آورده هدایت الهی را بکار بسته‌اند هرچند پیامبر از ایمان ایشان مطلع نبوده است.مضافاً اینکه سوره اسراء مکی است و نه مدنی، و محتوای آن روایت واقعه‌ای در گذشته است، بنابراین نمی‌تواند مراد هجرت پیامبر و مسجد قبی باشد که بعداً رخ می‌دهد.


توجه به این نکته هم حائز اهمیت است که مسجد الحرام در آن موقع به معنای متأخر؛ مسجد نبوده است که عده‌ای علناً در آن نماز اقامه کنند و همگان بدانند که آن مکان محل اجتماع مسلمانان و اقامه نماز است، بلکه به صرف اینکه پیشینه‌ای ابراهیمی داشته و همچنان حریمهایی در آن مراعات می‌شده، قرآن نیز آن را «مسجد» تلقی کرده به رسمیت می‌شناسد.بنابراین «مسجد الاقصی» نیز لزوماً گویای مکانی نیست که همگان آن را به محل عبادت مسلمانان می‌شناختند، بلکه می‌تواند گویای مکانی مخفیانه برای عبادت مؤمنان بوده باشد.

و اما اینکه خدا می‌خواهد برکت الهی را در منطقه‌ای غیر از مسجد الحرام نشان پیامبر دهد تا او را امیدوار کند به دلیل این است که علی‌رغم مجاهدت پیامبر در دعوت به دین الهی، او توفیق چندانی در مسجد الحرام و پیرامون نزدیکش نیافته بوده، بلکه آوازه دعوتش مکانهایی دوردست را متأثر قرار داده بود که محتملاً پیامبر از آن تأثیرات کمتر اطلاع داشته است. بنابراین مسجد الاقصی در این آیه گویای مکانی است که اولاً نسبت به مسجد الحرام در دوردست بوده ثانیاً دعوت پیامبر در آنجا اثربخش بوده است. بدین ترتیب محتملاٌ مراد از مسجد الاقصی در این آیه جایی بوده در حومه مکه.

نکته دیگر اینکه خدا نمی‌خواسته صرفاً آن مکان را نشان دهد بلکه می‌خواسته برکت را در حول آن یا حول مسجد الحرام تا آنجا نشان دهد چرا که ضمیر در «حَوْلَهُ» هم می‌تواند راجع به «مسجد الاقصی» باشد هم «مسجدالحرام» و یا بین آنها که شق سوم اصح است چون مسیر بین آن دو مسجد حول هر دوی آنها محسوب می‌شود. پس محتملاً خدای تعالی می‌خواسته به پیامبرش نشان دهد که از مسجد الحرام که نقطه آغازین دعوت او بوده است تا کجای اطراف آن را تأثیرگذار بوده است و با توجه به در دوردست بودن مسجد دوم این مسیر آنقدر طولانی بوده که مایه امیدواری پیامبر بر نشر روزافزون هدایت الهی می‌شده است.

آیه ۷ شوری و نیز ۹۲ انعام بنحوی مؤید مدعای نگارنده مبنی بر اینکه مراد از «حوله» در آیه ۱ اسراء حول مسجد الحرام می‌باشد:
ـ وَکَذَٰلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَىٰ وَمَنْ حَوْلَهَا (شوری ۷)
ـ وَهَٰذَا کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُّصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَىٰ وَمَنْ حَوْلَهَا (انعام ۹۲)
بدیهی است که مراد از «ام القری» در این دو آیه «مکه» است که «مسجد الحرام» در آن واقع بوده و دعوت پیامبر از کانون مکه که مسجد الحرام بوده آغاز گردیده و به تدریج حول آن را نیز دربرگرفته است تا به شهرها و مناطق دیگر رسیده است.
اما دو آیه زیر شواهدی هستند مبنی بر اینکه خدای تعالی می‌خواسته برکت الهی را در حول مسجد الحرام به پیامبر نشان دهد:
ـ إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِینَ (آل‌عمران ۹۶)
ـ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ (اعراف ۹۶)

نظر به آیات زیر نیز می‌توان گفت مراد از «اقصی» دوردست نزدیک است نه دوردست دور که طی مسافت در بسی دشوار و زمانبر باشد:
ـ وَجَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِینَهِ یَسْعَىٰ قَالَ یَا مُوسَىٰ إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ (قصص ۲۰)
ـ وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَهِ رَجُلٌ یَسْعَىٰ قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ (یس ۲۰)
ـ وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ (قصص ۱۱)
ـ فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَانًا قَصِیًّا (مریم ۲۲)

در تمام موارد فوق «دوردستی»، دوردستی نزدیک است بنحوی که می‌توان آنها را در یک جا یا یک شهر متصور شد.
در پایان این مقال، باید گفت که بدفهمی‌ها در قرآن فهمی مسلمانان بقدری بوده است که برای فهم راستین قرآن چاره‌ای جز تمسک به خود متن قرآن نیست چرا که هیچ منبعی در این خصوص قابل اعتماد نیست هرچند که برخی منابع می‌توانند ما را در فهم راستین آیات الهی یاری رسانند به شرطی که اصل الاساس خود متن قرآن باشد و دیگر منابع با آن در تعارض و تناقض قرار نگیرند، بلکه انسجام آیات را به فهمندگان بنمایانند نه اینکه از نص عبور کرده آنچه در قرآن نیامده را بدان منتسب نمایند و راه فهم را به بیراهه بکشانند.

نیما حق پور ـ ۶تیر ۱۳۹۹
nima.haghpoor@gmail.com

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
مرادی
مرادی
تیر ۱۰, ۱۳۹۹ ۹:۵۷ ب٫ظ

جناب حق پور اما اینکه میفرمایید جستجو کنیم ببینیم آیا موردی برای “اسرا” روحانی نمونه ای در قرآن هست تا شاهدی بیابیم…باید عرض شود در قرآن فقط پیامبر خاتم است که عروج داشته است یعنی به عالم روحانی سفر کرده و برگشت داشته بغیر ایشان کسی چنین توفیقی نداشته است… آیه اول سوره اسراء به همان عروج پیامبر در سوره نجم اشاره میکند… سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿۱﴾ لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى ﴿۱۸﴾النجم در سوره نجم اشاره دارد که پیامبر خاتم… مطالعه بیشتر»

دریا
دریا
تیر ۱۰, ۱۳۹۹ ۴:۵۲ ب٫ظ

بنام خدا فقهای اسلامی هم در طول تاریخ اسیر همین اشتباه بوده اند که برای عبارات و جملات مختلف قرآن توجیهات و مفاهیم مختلفی را استخراج کنند. توجیهات و مفاهیمی که هیچیک با دیگری انطباقی ندارد و در نهایت فایده ای هم از آن حاصل نمیشود. اینکه مسجد الاقصی در مکان مسجد عمر باشد یا پانصد متر آن طرفتر چه مشکلی را حل میکند. یا مسجد الاقصی همان مسجد قبا یا مسجد الحرام باشد، چه باری از دوش جامعه ی اسلامی بر میدارد. اینگونه بررسیها دقیقا روش اشتباه فقاهتی است که هنوز در هزاره ی سوم، برای سرقت، دست قطع… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
تیر ۱۰, ۱۳۹۹ ۳:۲۰ ب٫ظ

در یادداشت قبلی عبارت پایانی به این شکل باشد بهتر است:

سیر شبانه پیامبر روحانی بوده و کسی بر غیبت جسم او اشاره نکرده است…

مرادی
مرادی
تیر ۱۰, ۱۳۹۹ ۳:۱۷ ب٫ظ

جناب حق پور در ترجمه تفسیر المیزان ذیل آیه اول سوره اسرا آورده است: “… وقتى گفته مى‏شود” سرى به و اسرى به” معنایش این است که او را شبانه سیر داد، و” سیر” مخصوص روز یا اعم از روز و شب مى‏باشد…” این موضوع اتفاقا در تایید به اصطلاح “سیر” شبانه پیامبر یا همان “اسرا” پیامبر به طریق روحانی است… نمونه هایی از قبیل “فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ” برای سیر در روز و دیدن شفاف هستند…(اشکالی برای سیر شبانه هم نیست) البته موردی در خود قرآن هم هست که “سیر” برای شب و روز آمده : وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَى… مطالعه بیشتر»

نیما حق پور
نیما حق پور
جواب به  مرادی
تیر ۱۰, ۱۳۹۹ ۶:۵۰ ب٫ظ

با سلام. مشتقات ماده سری را با ماده سیر خلط کرده اید.

مرادی
مرادی
جواب به  نیما حق پور
تیر ۱۰, ۱۳۹۹ ۱۰:۰۰ ب٫ظ

جناب حق پور

“سیر شبانه” همان “اسرا” میباشد…

مرادی
مرادی
تیر ۹, ۱۳۹۹ ۵:۴۵ ب٫ظ

جناب حق پور مثل اینکه بفرمایید چون کلمه “یوم” که در بعضی سور بمعنی روز معمولی است بجهت شباهت لفظی در سور دیگر هم بمعنای روز معمولی باشد!! اینکه در بحث تعدی به آوردن یک سوره یا چند سوره و نه کمتر از آن مبارز طلبی میشود آیا گویای این نیست که هر سوره واحد اعجاز و کلیت غیر قابل تفکیک دارد؟ نسبت روح و نفس و جسم مقولاتی است که در جای خود بحث میشود… ما نباید قدم اول را سست برداریم…. حتما مخاطبین پیامبر در خصوص جسم و روح و …از پیامبر سوال کرده بوده اند…آیا سکوت مطلق… مطالعه بیشتر»

نیما حق پور
نیما حق پور
جواب به  مرادی
تیر ۱۰, ۱۳۹۹ ۰:۴۷ ق٫ظ

سلام. حرف این است که این آیه دلالت بر عروج ندارد! و از این رو سوال از روح بدین جهت نبوده است. در ضمن آیا شما شاهدی از واژه اسری در دیگر آیات قرآن مبنی بر سیر روحانی دارید که این آیه را هم حمل بر آن معنا نماییم؟! چرا این سیرها همه شبانه بوده است؟ اگر سیر روحانی بود دیگر چرا قید شبانه برای آن تاکید شده؟ واژه اسری در همه آیات قرآن دلالت دارد بر جابجایی و رهسپاری مخفیانه.

مرادی
مرادی
تیر ۹, ۱۳۹۹ ۰:۰۱ ق٫ظ

جناب حق پور فعل “سیر دادن” میتواند هم برای حرکت دادن جسمانی باشد هم روحانی…سیر دادن را میتوان برای هر جیزی که بشود “سیر” داد بکار برد…. دلیل ندارد که جون در چند جای از قرآن سیر جسمانی بوده در هر جای دیگر نیز جسمانی باشد…(تلاش برای ساخت پازل مورد نظر خودمان) اینجاست که اتصال آیات هر سوره برای برداشت از آیات آن سوره اصل اساسی میشود…(تلاش برای درک اتصال درونی اجزای هر شاخه درختواره) در سوره اسرا در انتهای سوره مردم از پیامبر درباره “روح” میپرسند: وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا… مطالعه بیشتر»

نیما حق پور
نیما حق پور
جواب به  مرادی
تیر ۹, ۱۳۹۹ ۴:۰۰ ب٫ظ

با سلام و درود. بنده اصولاً با این نحوه مواجهه با آیات قرآن موافق نیستم که سور مصطلح قرآن را مانند سوره اسراء و کهف و امثالهم را واجد یک کلیت بعنوان یک بخش کتاب در نظر بگیریم و بعد برای فهم جزئیات آیات به آن کلیت اتکاء کنیم یا مثلا مانند شما آیه ۸۵ سوره اسراء را بدون هیچ وجه اشتراک لفظی مرتبط با آیه یک آن بدانیم! آخر چه شواهد و قرائنی در متن این دو آیه هست که بتوان آن دو را با هم مرتبط دانست! البته مرادم ارتباط مستقیم و انطباق نظیر به نظیر است وگرنه… مطالعه بیشتر»

10
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx