جایگاه دین در زمانه‌ی از دست رفتن واقعیت

پس از کانت فلسفه های واقع گرایی( رئالیسم) بیش از پیش رنگ باختند. این رنگ باختگی پیش از او نیز اندک اندک با شک دکارتی آغاز شده بود، اما با کانت دیگر به اوج خود رسید. حال که واقعیت از دست رفته است، تمام آن تاریخ جدلی میان خداباوران و ناخداباوران نیز از دست رفته است. زیرا بحث این دو گروه در مورد «خدا در عالم واقع» است. حال آن که اساس واقعیت امروزه به لرزه در آمده و نهایتا از دست رفته است!

|عظیم مدهنی |

پس از کانت فلسفه های واقع گرایی( رئالیسم) بیش از پیش رنگ باختند. این رنگ باختگی پیش از او نیز اندک اندک با شک دکارتی آغاز شده بود، اما با کانت دیگر به اوج خود رسید. حال که واقعیت از دست رفته است، تمام آن تاریخ جدلی میان خداباوران و ناخداباوران نیز از دست رفته است. زیرا بحث این دو گروه در مورد «خدا در عالم واقع» است. حال آن که اساس واقعیت امروزه به لرزه در آمده و نهایتا از دست رفته است!

با این وجود خوانش تاریخ آن جدل ها برای نوآموز راه حقیقت ضروری است . زیرا بت های ذهنی آدمی را می شکند. به انسان جرات اندیشیدن بی جزم و جمود می بخشد. اغلب ما چنان به خدای مذهب و والدینمان باورمند هستیم و آن قدر روی آن تعصب داریم که حتی جرات اندیشیدن در مورد آن را نمی کنیم. مصداق آن آیه ی قرانیم که در آن مشرکان می گویند تنها به این دلیل مشرک هستند که از پدران خود این را به ارث برده اند ( الزخرف ۲۲). نویسنده ی این سطور به لحاظ قانونی اجازه ندارد که بگوید نتایج آن بحث ها و جدل ها پیرامون وجود خدا به کجا می رسد. اما بر این باور است که دنبال کردن آن بحث ها قطعا تاثیرات عمیقی بر جای می گذارد و بت های ذهنی ما را اساسا در هم می شکند.

این نوشتار برای آن کسی است که آن بت ها را شکسته است. به انتهای بن بست آن جدل ها راه یافته است و می کوشد راهی برای خروج از آن بن بست ارائه دهد. باری این کوششی برای بازگرداندن ملاحده به دین است.

در ابتدای نوشتار به این موضوع پرداختیم که در جهان امروزین اساسا واقعیت از دست رفته است. ما می خواهیم در این نوشتار به این موضوع بپردازیم که در چنین جهانی دین چگونه می تواند باز گردد. برای این مهم باید ببینیم که علم چگونه در چنین جهانی باز گشته است. امروزه علم واقعیت را موضوعی می داند که « کارا» باشد. علم می خواهد پدیده ها را «توصیف» و «تبیین» کند تا بتواند آن را « پیش بینی » کند و در نتیجه آن را « کنترل» کند. بنابراین گزاره ی صحیح علمی، گزاره ای است که بتواند قدرت کنترل ببخشد. مثلا نسل های قبل نظریه ای در مورد زمین داشتند. آن ها فکر می کردند زمین صاف است. روی زمین صاف کشاورزی می کردند. ازدواج می کردند. بچه به دنیا می آورند و می مردند. مشکلی هم پیش نمی آمد. اما روزی روزگاری مشکلی پیش آمد و معلوم شد که نظریه ی زمین صاف دیگر « کارا » نیست. بنابراین نظریه ی زمین صاف رد و نظریه ی زمین گرد تایید شد. نکته ی مهم این جاست که اصلا مهم نیست که زمین در واقع گرد است یا صاف. زیرا ما در جهانی زندگی می کنیم که اصولا واقع از دست رفته است. بلکه مهم این است که کدام یک از این دو نظریه کارا هستند.

در این بخش از نوشتار مایلم به موضوع دیگری بپردازم زیرا پیش فرض های لازم برای پیشبرد بحث را فراهم می آورد. معجزه یکی از مسائلی است که ذهن بسیاری از اندیشمندان را به خود مشغول می کند. نویسنده ی این سطور بازهم متاسفانه به لحاظ قانونی اجازه ندارد که معجزه را نقد کند. اما شما کسی را در نظر بگیرید که اصلا معجزه را قبول ندارد. مثلا پیامبر برایش مرده را زنده می کند و می گوید من از جانب خدا آمده ام. این طرف می گوید: «این چه ربطی دارد». بعد این فرد فرضی برای شما مثالی می آورد بدین قرار:

فرد الف به فرد ب می گوید برو پیش فرد ج و کلید خانه ی من را بگیر. فرد ب نزد فرد ج می رود و می گوید کلید خانه ی فرد الف را بده . فرد ج می گوید اگر راست می گویی حرفت را ثابت کن که از نزد الف می آیی . و فرد ج می گوید من بلدم پشتک بزنم. و در نهایت فرد ج می گوید :« چه ربطی دارد؟»

به چنین فرد ملحدی که هر نوع مجزه ای هم برای او بیاوری قبول نخواهد کرد، چه باید گفت؟ این پرسشی است که این نوشتار سعی دارد پاسخ دهد.

باری معجزه می بایست ربطی داشته باشد. یعنی باید « کارا » باشد. یعنی باید حسی معنوی در انسان ایجاد کند و انسان را به خدا نزدیک کند. مثلا وقتی کسی به صوت دلنشین آیه ای از قرآن می خواند و مثلا می گوید «الحمدالله رب العالمین». اگر آدمی بتواند از خلال این آیه احساس شکرگزاری کند. اگر بتواند نکات مثبت زندگی را ببیند. آنگاه این آیه کارا و معجزه است.

بر همین اساس می توانیم دو نوع معجزه را از هم تفکیک کنیم. اول آن نوع معجزه ای است که می توانیم آن را معجزه ی وابسته به منشاء بنامیم. معجزه ی وابسته به منشاء همان تعریف سنتی است که بسیاری از ما در مورد معجزه در ذهن داریم. در این نوع معجزه، پیامبر کاری خارق عادت می کند و ثابت می کند که کار او از منشائی الهی است. بنابراین ثابت می شود که او پیامبر خداست و از ان پس می بایست تمام دستورات او را مو به مو پذیرفت. زیرا بقیه ی دستورات او نیز از جانب خدا می آیند. مثلا موسی(ع) عصایش را به زمین می اندازد و عصا تبدیل به مار می شود. آن گاه ثابت می شود که موسی پیامبر خداست و دستوراتی که او می دهد از منشایی الهی می آیند و باید مو به مو اجرا شوند.

به این نوع تلقی از معجزه می توان ایراداتی وارد کرد. مهم ترین ایراد این است که هرچند چنین معجزه ایی به لحاظ عاطفی بسیاری از مردم را اقناع می کند، همچنان از اقناع ذهن های کارآزموده ی فلسفی ناتوان است. همان طور که ذکر کردیم مهم ترین ایراد عدم ربط است. مثلا در مثالی که ذکر شد، فرد ج حق دارد بگوید درست است که تو بلدی به نحوی پشتک بزنی که هیچ کس بلد نیست. اما این ربطی به ادعایت ندارد. برای آن که حرفت را اثبات کنی، باید چیزی بگویی که ربطی داشته باشد. بعد فرد ب می گوید:« الف گفته کلیدهای خانه اش را به من بدهی نشان به آن نشان که جا کلیدی آن چرمی است و روی آن نوشته شده است الف. » این اعجاز دوم داری ربط است و به فرد ج ثابت می شود که ب از جانب الف آمده است. اما پشتک زدن هر چند خارق عادت است اما فاقد ربط است.

دومین نوع معجزه، معجزه ی کارکردی است. اگر شخصی مناسکی ارائه دهد که آدمی را به خدا نزدیک می کند، و ارائه دادن این مناسک خارق عادت باشد. آن گاه این معجزه است، زیرا اولا خارق عادت است. و دوما با ربط است. زیرا آدمی را به خدا نزدیک می کند. این معجزه نیز همان کار معجزه ی اول را می کند. زیرا هدف در آن جا ( در معجزه ی وابسته به منشا )این بود که :

اولا پیامبر، پیامبر بودن خود را ثابت کند.

دوما، بتواند مناسکی ارائه دهد.

سوما، این مناسک مومنان را به خدا نزدیک کند.

در این جا( معجزه ی کارکردی) نیز پیامبر، آداب و رسومی ارائه می دهد که انسان را به خدا نزدیک می کند.

یکی از مزایای باورمندی به معجزه ی کارکردی، آن است که راه را برای روشنفکری دینی باز می کند. یکی از مهم ترین نقد ها به روشنفکری دینی آن است که این مفهوم دارای تناقض درونی است. نمی توان در مورد مسائل دینی فکر کرد، زیرا اساس دین بر تعبد بنا شده است. حال آن که تعقل تعبد بردار نیست. در تعریف سنتی از دین و معجزه، پیامبر یک بار معجزه می کرد و اثبات می کرد از جانب خداست. از آن پس دیگر باید فکر را تعطیل کنیم و هر آن چه خدا گفته مو به مو انجام دهیم . حال آنکه در معجزه ی کارکردی چنین نیست. هرآیین و مناسکی که پیامبر ارائه می دهد، باید کارایی خود را در عمل نشان بدهد و ما را به خدا نزدیک کند. بنابراین جا برای تعقل باز می شود. زیرا تعقل، کارایی مناسک دینی را می سنجد. به طور خلاصه در این نوع معجزه، پیامبر بودن شخص از روی میوه های درخت نبوت شناسایی می شوند، نه از طریق ریشه های آن. هر چه آیین های پیامبری برای رسیدن به خدا کارا تر باشند، جنبه ی الهی او بیشتر برای مومنان ثابت می شود. از این رو ایمان به پیامبر بودن شخصی خاص، یک قضیه ی صفر و صدی نیست.

۵ ۳ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
مرادی
مرادی
مرداد ۳, ۱۴۰۲ ۹:۰۴ ب٫ظ

برای همین است که قرآن بهترین معجزه (آیه) ارسالی همراه پیامبران اعلام شده است :
مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۱۰۶﴾ بقره
که متاسفانه در یک اشتباه تاریخی این آیه و مشابه آنرا به وجود ناسخ و منسوخ در آیات قرآن تقلیل داده اند…و برگشت به آداب دوران جاهلیت توجیهات شرعی ظریف یافته و مقدور شده است…مثلا اولوا الارحامی ایمانی بوجود آمده در میان مومنین را با برگشت به صله ارحام و مودت قوم و خویشی منسوخ گرداندند (عمدا یا سهوا)…
http://www.quranmizan.com

1
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx