دین و آزادی (۱): هجرت و حکومت
ابوالفضل ارجمند: هجرت از وقایع مهم در دوران نزول قرآن بود. مؤمنان تحت فشار مشرکان ناچار شدند دیار خود را ترک کنند و به مدینه هجرت کنند. قرآن مؤمنان را به هجرت فرا خوانده است، اما بدیهی است که عمل به این توصیهی مهم قرآن تنها در شرایطی خاص ضرورت دارد.
گفته میشود که پیش از مهاجرت به مدینه، گروهی از مؤمنان به حبشه مهاجرت کردند. پادشاه مسیحی حبشه از مؤمنان در برابر مشرکان حمایت کرد. آزادی و امنیت مؤمنان در سایهی حکومتی مسیحی در آفریقا هم میتوانست فراهم شود.
زمین خدا وسیع است. قرآن به کسانی که در تنگنا هستند میگوید در این زمین وسیع مهاجرت کنند: أرض الله واسعه، فتهاجروا فیها. مهاجرت و زندگی مؤمنانه در هر سرزمینی ممکن است، به این شرط که حاکمان آن سرزمین از مؤمنان فارغ از ایمانشان حمایت کنند. نه لازم است نه ممکن است که مؤمنان در هر سرزمینی خود حکومت را در دست بگیرند.
مؤمنان در حالی به مدینه هجرت کردند که هنوز بخش بزرگی از قرآن نازل نشده بود. این گونه نبود که احکام اقتصادی و اجتماعی و جزائی قرآن نازل شده باشد و بر زمین مانده باشد و مؤمنان به دنبال تشکیل حکومت برای اجرای آنها باشند. هدف از هجرت و تشکیل حکومت نمیتوانست اجرای احکامی باشد که هنوز نازل نشده بود. هدف از هجرت در درجهی اول تأمین آزادی و امنیت مؤمنان بود، همان چیزی که در حبشه هم به دست آوردند.
پیامبر در مدینه حکومت بر مؤمنان را به دست گرفت، اما نام حکومتش را «حکومت اسلامی» نگذاشت. او مجرمان را مجازات کرد، اما نام مجازاتش را «مجازات اسلامی» نگذاشت. او از مردم مالیات گرفت، اما نام مالیاتش را «مالیات اسلامی» نگذاشت.
بسیاری از احکام اجتماعی قرآن آدابی بدیهی است که در هر جامعهای باید رعایت شود. قرآن از مؤمنان خواسته است که برای ورود به خانهی دیگران اجازه بگیرند و اگر به آنان اجازه داده نشد برگردند: یا أیها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم/ فإن لم تجدوا فیها أحدا فلا تدخلوها حتی یؤذن لکم، وإن قیل لکم ارجعوا فارجعوا. حتی به مؤمنان گفته شده است که وقتی در خانهی پیامبر به صرف غذا دعوت شدهاند، به موقع بیایند و به موقع بروند: یا أیها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی إلا أن یؤذن لکم إلی طعام غیر ناظرین إناه، ولکن إذا دعیتم فادخلوا و إذا طعمتم فانتشروا. این آداب را هر انسان مؤدبی باید رعایت کند و نمیتوان اینها را «آداب اسلامی» نامید.
دریافت مالیات یکی از ضروریات همهی حکومتهاست. در قرآن احکامی برای مالیات وضع شده است، اما «فرقههای اسلامی» بر سر اینکه «مالیات اسلامی» به چه درآمدهایی تعلق میگیرد و به چه کسانی باید پرداخته شود اختلاف نظر دارند. تمام این دیدگاهها را که بررسی کنیم، نهایتا به این نتیجه میرسیم که مؤمنان باید مالیات بپردازند، بدون اینکه بتوانیم به نظر واحدی برسیم که «مالیات اسلامی» دقیقا چیست.
مجازات مجرمان نیز یکی از ضروریات همهی جوامع است. قرآن میگوید دست دزد را قطع کنید. اینکه دست دزد باید از کجا قطع شود، و اینکه چه میزان دزدی مشمول قطع دست میشود، در قرآن بیان نشده است. بعضی حتی معتقدند که منظور از قطع دست دزد، «کوتاه کردن» دست او از اموال مردم است. امروزه طبق قانون «مجازات اسلامی» بسیاری از دزدان به زندان انداخته میشوند، در صورتی که به نظر میرسد در روزگار پیامبر مجازات زندان وجود نداشته است. نه پیامبر به چیزی به نام «مجازات اسلامی» قائل بود، نه تمام آنچه امروزه به نام «مجازات اسلامی» معرفی میشود در زمان پیامبر سابقه داشته است.
اساسا در ادبیات قرآن، اسلام نام دین پیامبر خاصی نیست. دهها یا صدها یا شاید هزاران پیامبر مبعوث شدهاند و مردم را به دین دعوت کردهاند، بدون اینکه هر یک بخواهند نامی متمایز بر دین خود بگذارند. دین همهی پیامبران یکی بود. اگر احکام یک پیامبر را «اسلامی» بخوانیم، ناچاریم احکام پیامبران دیگر را هم «اسلامی» بخوانیم.
در قرآن آشکارا میبینیم که برخلاف ادبیات سنتی مذهبی، عنوان «مسلمین» تنها به پیروان یک پیامبر خاص اطلاق نشده است. همهی پیامبران و پیروان آنان مُسلِم بودند. از آن طرف هم باید در نظر داشته باشیم که کسانی که امروزه «مسلمین» خوانده میشوند، به فرقههای مختلفی تقسیم شدهاند و باورها و رفتارهای مختلفی را به دین محمد نسبت میدهند.
دین را نمیتوان با بستهای از احکام فقهی تعریف کرد که در طول ۲۳ سال بر پیامبر نازل شده است. لازم نبود مردم ۲۳ سال صبر کنند تا معلوم شود قوانین دین محمد چیست و چه فضیلتی بر دین پیامبران قبلی دارد تا بتوانند برای پذیرش دعوت او تصمیم بگیرند. دین محمد از روز اول بعثت مشخص بود و از دین کافران متمایز بود: لکم دینکم و لی دین. دین محمد همان دین ابراهیم بود که پیامبر در صدد احیای آن بود.
مؤمنانی که در سالهای اول بعثت مردند یا کشته شدند، بر دین محمد از دنیا رفتند، بدون اینکه با بسیاری از احکام قرآن آشنا شوند. اگر میپذیریم که دین محمد از سال اول بعثت تا سال آخر هجرت یکی بود، ناچاریم بپذیریم که دین پیامبران دیگر هم با دین محمد یکی بود.
بر خلاف آنچه امروزه گفته میشود، محمد به دنبال این نبود که «آخرین و کاملترین دین» را به مردم عرضه کند. پیش از هجرت، پیروان پیامبر نمیتوانستند به دین او به عنوان کاملترین دین از نظر احکام فقهی نگاه کنند، چون هنوز بیشتر احکام فقهی نازل نشده بود. جدال پیامبر با مشرکان این نبود که دین آنان ناقص است. مشرکان از مبانی دین ابراهیم منحرف شده بوند و محمد میکوشید دوباره آنان را به دین ابراهیم برگرداند. قرآن میگوید بهترین دین را کسی دارد که از آیین ابراهیم پیروی کند: ومن أحسن دینا ممن أسلم وجهه لله وهو محسن، واتبع مله ابراهیم حنیفا؟
احکام فقهی هر پیامبر در هر قوم متناسب با شرایط زمانی و مکانی آن قوم صادر شده است. اگر امروزه بخواهیم به تمام احکام فقهی قرآن عمل کنیم، در اولین قدم لازم است که طبق فراخوان قرآن هجرت کنیم. قرآن میگوید با مؤمنانی که مهاجرت نکردهاند دوستی نکنید تا مهاجرت کنند: الذین آمنوا ولم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا.
بعضی از احکام قرآن امضایی است، یعنی سنتها و مقرراتی است که از قبل در میان مردم متداول بوده است و در حکومت پیامبر هم به کار گرفته شده است. در روزگار نزول قرآن بردگی رایج بود و در قرآن هم احکامی دربارهی بردگان نازل شد. چندهمسری رایج بود و در قوانین قرآن هم وارد شد. این قوانین در زمان و مکان خودش قابل دفاع است، اما همیشه و هرجا قابل استفاده نیست. مثلا در موضوع بردگی، امروزه ما اسیران جنگی را زندانی میکنیم و طبیعی است که این اسیران از حقوق شهروندان آزاد برخوردار نیستند. در زمان پیامبر اسیران برده میشدند و شاید نسبت به اسیران جنگی امروزی وضعیت بهتری داشتند.
مشرکان حجاز مردمی مذهبی بودند و خود را فرزندان ابراهیم میدانستند. آنان به خدا معتقد بودند و آیینهای مذهبی خود را در خانهی خدا برگزار میکردند، اما به تدریج از آیین ابراهیم فاصله گرفته بودند. آنان از مقربان خدا بت ساخته بودند و بتها را واسطهی رسیدن خود به خدا میکردند: ما نعبدهم إلا لیقربونا إلی الله زلفی. میبینیم که حتی شرک مشرکان هم انگیزهای کاملا مذهبی و خداجویانه داشت. امروزه هم باورها و رفتارهای مشابهی در فرقههای مذهبی متداول شده است که نیاز به نقد و اصلاح دارد.
پیامبران از درون قوم خودشان مبعوث میشدند. آنان به صورت طبیعی در کودکی با سنتهای قوم خودشان همراه بودند، اما پس از بلوغ عقلی به نقد و اصلاح آیینهای پدرانشان میپرداختند. برای سنتگرایان پذیرفتنی نبود که کسی از عقاید کهن آبا و اجدادی خارج شود و به نقد سنتهای مذهبی بپردازد. جوامع سنتی امروزی هم همین وضعیت را دارند.
ابراهیم ابتدا با مشرکان قوم خود همراه بود و سپس از آنان برائت جست و مقدسات آنان را به نقد کشید. مشرکان ابراهیم را به مرگ در آتش محکوم کردند. عیسی هم در خانوادهای یهودی بزرگ شد، اما از یهودیت خارج شد و سنتهای یهودیان را نقد کرد. حکم قتل عیسی از سوی یهودیان صادر شد.
طبیعی است که نقد سنتهای کهن مذهبی برای سنتگرایان دردناک است و به واکنش آنان منجر میشود. پیامبران و پیروانشان دگراندیشانی بودند که به نقد سنتهای مذهبی میپرداختند. در مجادلات مذهبی، وظیفهی حکومت عادل این است که به سنتگرایان و دگراندیشان با یک چشم نگاه کند و جانب هیچ کدام را نگیرد و حقوق و آزادیهای طرفین را تأمین کند. سنتگرایان حق دارند از سنتهای خود دفاع کنند و در عین حال ناچارند نقد مسالمتآمیز دگراندیشان را هم تحمل کنند.
اگر پیامبران در حکومتهای آزاد و بیطرف مبعوث میشدند، از آنان حمایت میشد و به ناحق به قتل نمیرسیدند. آزادی عقیده، آزادی بیان، و بیطرفی حکومت در مجادلات مذهبی از ارزشهایی است که جهان مدرن به آن رسیده است.
حکومت مانند قضاوت است. قاضی باید عادل و بیطرف باشد. بیطرفی قاضی بسیار مهم است. فرقی نمیکند که قاضی مذهبی باشد یا نباشد یا به کدام فرقهی مذهبی متعلق باشد، بلکه او باید نهایت تلاش خودش را به کار بگیرد تا مذهبش را در قضاوت دخالت ندهد و بین همکیشانش و دیگر شهروندان تبعیض قائل نشود. قضاوت، عادلانه و ظالمانه دارد اما مذهبی و غیرمذهبی ندارد.
اگر مؤمنان حکومت را در دست بگیرند، بر آنان نیز لازم است که حقوق و آزادیهای همهی شهروندان را فارغ از اعتقاداتشان تأمین کنند. اولین و مهمترین اصل اخلاقی این است که آنچه مؤمنان برای خود میپسندند برای دیگران هم بپسندند.
برپایی حکومت ضرورتی اجتماعی برای عموم مردم است. تمام شهروندان یک سرزمین اعم از کافر و مؤمن و مذهبی و غیرمذهبی به حکومتی واحد نیاز دارند. حکومت باید نیازهای مشترک همهی شهروندان را عادلانه تأمین کند. همهی شهروندان هم آزادند که عقاید خود را به شکل مسالمتآمیز تبلیغ کنند.مهمترین انگیزهی مؤمنان از هجرت، رهایی از ظلم مشرکان بود. اگر مؤمنان در زادگاهشان آزادی داشتند هجرت نمیکردند، و اگر در سرزمین مقصدشان مانند حبشه حکومتی بود که از آنان حمایت میکرد نیازی به تشکیل حکومت نداشتند. مادامی که حقوق و آزادیهای مدنی همهی شهروندان بدون تبعیض فراهم شود، برای مؤمنان فرقی نمیکند که در چه سرزمینی زندگی میکنند و چه کسی حکومت میکند.
(ادامه دارد)
با سلام و تشکربا خواندن قرآن انسان انگشت به دهان می ماند که چرا در مورذ بعضی رفتارهای زنهای پیامبر آیه هست ولی در مورد مساله “حکومت و نحوه حکومت داری و نوع حکومت بعد از پیامبر” کوچکترین اشاره ای نیست و آنچه شیعه و سنی می گویند تفسیری است که هر کس با این فرقه ها آشنا نباشد با خواندن قرآن به آن نمی رسد. اعتراضی که به مقاله عالی شما دارم این است که گفته اید “هدف از هجرت و تشکیل حکومت”. سوال این است که از کجا به این نتیجه رسیده اید که هدف از هجرت “تشکیل… مطالعه بیشتر»
با تشکر از آقای ارجمن و روشنگریهاشون.مثالهای خوبی آوردین؛ استفاده کردیم.فقط یک نکته در مورد آیه ۹۷ سوره نساء هست. شما آیه رو به صورت “خبری” ذکر کردید در حالی که در قرآن به صورت “استفهامی” است. هر چند نتیجه یکی میشود فقط از باب رعایت امانت گفتم آیه رو بیارم: “إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا”ترجمه\ بیگمان کسانی که فرشتگان (برای قبض روح در واپسین لحظات زندگی) به سراغشان می روند و (می بینند که به سبب ماندن… مطالعه بیشتر»