دین و آزادی (۱۶): تبعیت
ابوالفضل ارجمند: بنا به قاعدهی فقهی «تبَعیّت»، دین فرزند تابع دین والدین است. از والدین مسلمان فرزند مسلمان به دنیا میآید و از والدین کافر فرزند کافر. به تبعیت از والدین، کودک مسلمان پاک است و کودک کافر نجس است. خونبهای کودک مسلمان و کودک کافر متفاوت است، یعنی جان آنان ارزش یکسانی ندارد. این قوانین برای جنین و نوزاد هم صادق است.
انتقال ناآگاهانه و غیرارادی دین از والدین به فرزندان در ادیان و مذاهب دیگر هم دیده میشود. در یهودیت برای یهودی بودنِ فرزند کافی است که مادر یهودی باشد. در مسیحیت کودک را در بدو تولد به نام عیسی غسل میدهند. شیعیان و سنیان هم در گوش نوزاد اذان میگویند. این آیینهای سنتی تا بعد از مرگ هم ادامه دارد. جسد را در قبر تکان میدهند و عقاید مذهبی را به مرده تلقین میکنند. عقل نمیپذیرد که نوزاد سخن ما را میفهمد یا مرده سخن ما را میشنود و در قرآن هم چنین رفتارهایی توصیه نشده است.
کلمات «کافِر» و «مُسلِم» در قرآن هر دو اسم فاعلند و از دو فعل «کفر» و «اسلام» مشتق شدهاند. ابتدا باید گفتار یا کرداری از انسان بروز کند تا پس از آن بتوان گفت او مسلمان یا کافر است. اینکه بگوییم نوزادی مُسلِم یا کافِر است و بر اساس آن حکم طهارت یا نجاست او را صادر کنیم، مانند این است که بگوییم نوزادی مؤمن یا فاسق است و برای او پاداش یا کیفر تعیین کنیم. تا کسی مرتکب فسق نشود نمیتوان گفت فاسق است و تا کسی مرتکب کفر نشود نمیتوان گفت کافر است.
از این گذشته، در قرآن صفت «مُسلِم» عام است و این صفت به پیروان یک پیامبر خاص اطلاق نشده است، مثلا گفته شده است که خانوادهای از مسلمین در قوم لوط زندگی میکردند (ذاریات: ۳۶). اینکه تنها پیروان محمد را «مسلمین» بنامیم، مانند این است که تنها پیروان نوح را «محسنین» بنامیم. مانند بسیاری از کلمات و اصطلاحات دیگر، معنی قرآنی «مسلمین» با معنی سنتی آن در فرهنگ شیعیان و سنیان یکسان نیست. در تداول شیعیان و سنیان کلمهی «مسلمین» هرگز به معنی عام قرآنی آن به کار نمیرود.
بنا به تعریف رایج فقهی، مسلمان کسی است که به یگانگی خدا و پیامبری محمد ایمان داشته باشد. این تعریف فقهی گذشته از اینکه با مفهوم قرآنی «مُسلِم» ناهمخوان است، با قاعدهی فقهی تبعیت هم ناسازگار است. فرض کنید کسی والدین «مسلمان» داشته باشد اما خودش غیرمذهبی باشد و اعتقادات مذهبی خاصی نداشته باشد. با این حال او از نظر فقهی همچنان مسلمان محسوب میشود و بر شخص غیرمذهبی دیگری که از والدین غیرمسلمان به دنیا آمده است برتری حقوقی دارد.
فقه از سویی میگوید مسلمان کسی است که به خدا و محمد ایمان داشته باشد و از سویی میگوید اسلام از والدین به کودک منتقل میشود و کودک به تبع والدینش مسلمان است. روشن است که کودک بدون اینکه به کسی یا چیزی ایمان آورده باشد به مسلمانی محکوم شده است و این با تعریف فقه از مسلمان تناقض دارد.
هر دو کلمهی قرآنی «مُسلِم» و «کافِر» در زبان فارسی تغییرات لفظی پیدا کردهاند و به «مُسَلمان» و «کافَر» تبدیل شدهاند. این تغییرات لفظی اهمیتی ندارد، اما تغییرات معنایی این کلمات بسیار مهم است، به خصوص وقتی در فقه بر اساس همین تغییرات معنایی، نجاست و طهارت افراد و ارزش جان آنان را تعیین میکنند. یکی از انتقادات قرآن به اهل کتاب، تحریف کلمات است.
کودک شیعه یا سُنّی از سِنِّ معینی مکلف است که آیینهای مذهبی را به جا آورد، از جمله اینکه نماز بخواند و در نماز شهادت دهد که خدا یگانه است و محمد پیامبر اوست. در فقه شیعیان این سن برای دختر ۹ سال و برای پسر ۱۵ سال است. در فقه سنیان پسر و دختر در یک سن مکلف میشوند، اما این سن در مذاهب مختلف اهل سنت از ۱۵ تا ۱۸ سال فرق میکند.
سن تکلیف هم مانند بسیاری از امور فقهی دیگر که برای شیعیان و سنیان اهمیت دارد و بر سر آن اختلاف نظر دارند، در قرآن تعیین نشده است. پیشتر در مقالهای دیگر بیان کردیم که «آنچه در قرآن نیامده است» در تعالیم محمد یا اهمیت نداشته است یا اهمیت دادن به آنها از اساس غلط است. اگر قرار باشد دینداری کسی آگاهانه و آزادانه و از روی تحقیق باشد، شاید او بخواهد مانند پیامبر، آن گونه که نقل میشود، تا چهل سالگی یا بیشتر به تفکر در سنتهای مذهبی قومش بپردازد و در آخر هم از آیینهای پدرانش دست بکشد و راهی متفاوت از ادیان و مذاهب متداول قومش را در پیش بگیرد. اگر پیامبر خود چنین دورانی را پشت سر گذاشته است، چگونه ممکن است برای دیگران در کودکی سن تکلیف تعیین کرده باشد؟ در مقالهی «بیعت و اطاعت» هم گفتیم که مردمی که با دعوت پیامبر و به اختیار خود به او ایمان میآوردند، با او بیعت میکردند و پس از بیعت با او ملزم به اطاعت از او میشدند. در دینداری موروثیِ که در آن مذهب والدین به فرزندان منتقل میشود، هیچیک از این مراحل طی نمیشود.
پیامبر خود به پیروانش میگفت که به والدینشان احترام بگذارند، اما در عقاید غلط از آنان پیروی نکنند: وإن جاهداک علی أن تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما وصاحبهما فی الدنیا معروفا. برای اینکه فرزندان متوجه شوند که بعضی از عقاید پدرانشان غلط است باید به بلوغ عقلی برسند. اگر دینداری کسی بخواهد آگاهانه و آزادانه و بر اساس تحقیق باشد، نمیتوان سن دقیق و معینی را در کودکی یا نوجوانی به عنوان سن تکلیف برای او در نظر گرفت و در آن سن، کودک یا نوجوان را مکلف کرد که از باورها و رفتارهای مذهبی والدینش پیروی کند.
کودک عجمزبان در نماز به زبان عربی به اصولی شهادت میدهد که حتی معنی الفاظ آن را نمیداند، چه رسد به اینکه دربارهی این گزارههای مهم دینی تحقیق کرده باشند و از درستی آنها مطمئن شده باشد. در نظر بگیرید که کسی در دادگاه حاضر شود و به زبانی بیگانه راجع به چیزی که دربارهی آن تحقیق نکرده است یا به درستی آن مطمئن نیست شهادت دهد.
اینکه چرا در فقه شیعه بین سن تکلیف پسر و دختر ۶ سال تفاوت است، پرسشی است که در پاسخهای متداول کارشناسان مذهبی توضیح روشنی برای آن دیده نمیشود. البته واضح است که پسر نمیتواند در ۹ سالگی مکلف شود، چون تکلیف پسر فقط نماز خواندن و روزه گرفتن نیست و او باید بتواند مثلا در جنگ هم حاضر شود، در حالی که دختر چنین تکلیفی ندارد. فقه در تعیین سن تکلیف پسر و دختر به توانایی جسمی کودک نگاه میکند و به توانایی عقلی و حق انتخاب او کاری ندارد. از نظر عقلی تفاوت محسوسی بین پسران و دختران وجود ندارد و آنان با هم و از یک سن به مدرسه میروند و آموزش میبینند، پس نمیتوان گفت درک دینی دختران و پسران ۶ سال فاصله دارد.
از دیدگاه فقیهان مذهب کودک از ابتدای تولد و حتی از دوران پیش از تولد مشخص است و پس از تولد فقط باید چند سال بگذرد تا کودک به سنی برسد که قادر باشد از نظر جسمی تکالیف مذهبی را انجام دهد. کودکی که اسلام و کفرش از نظر فقهی از قبل از تولد مشخص است، اختیاری در انتخاب دین ندارد. از همه عجیبتر اینکه کودک مسلمان اگر پس از سن تکلیف بخواهد دینش را عوض کند، مرتد است و مجازاتش مرگ است. فقیهان یهودی بر همین اساس حکم قتل عیسی را صادر کردند، چون او که یهودیزاده بود و با سنت یهودی بزرگ شده بود، در بزرگسالی از یهودیت خارج شد و به انتقاد از باورها و رفتارهای یهودیان پرداخت.
حکم قتل مرتد مانند بسیاری از احکام فقهی دیگر مبنایی در قرآن ندارد و ناشی از آن است که فقیهان به مقولهی دین رویکردی قبیلهای دارند. کودکی که در قبیله به دنیا میآید باید به آیینهای قبیله وفادار باشد و خیانت به قبیله مستحق مرگ است. پیامبران و پیروان آنان به علت خروج از دینداری موروثی قبیلهای آزار میدیدند و به قتل میرسیدند.
در گفتارهای قبلی اشاره کردیم که معنی «فقه» در قرآن به همان عمومیت معنی «عقل» است و فعل «یعقلون» با فعل «یفقهون» مترادف است. همهی مردم باید عاقل باشند و عقلانیت تخصصی نیست که با تحصیلات به دست آید. فقاهت نیز در ادبیات قرآن به معنای دانشی تخصصی نیست، با این حال کسانی که خود را فقیه و متخصص دین مینامند، گاهی احکامی صادر میکنند که «طفل ممیّز» هم نادرستی آنها را بر اساس فطرتش درک میکند.
به فتاوای بعضی از مفتیان سنی نگاه کنید که چقدر برای شیعیان میتواند غریب باشد. همین وضعیت برای بعضی از فتاوای شیعیان از دیدگاه سنیان نیز وجود دارد. اگر از بیرونِ این دو مذهب با عقل طبیعی به باورها و رفتارهای پیروانشان نگاه کنیم، هر دو را در وضعیت کم و بیش مشابهی میبینیم، همان وضعیتی که محمد در دو فرقهی رقیب یهود و نصارا مشاهده میکرد و هیچیک را هم قبول نداشت: قالت الیهود لیست النصاری علی شیء وقالت النصاری لیست الیهود علی شیء.
پیروان پیامبران پس از چند نسل به تدریج تحریفات و خرافاتی را وارد دین میکنند، یا به فرقههای مختلف تقسیم میشوند و به مشاجرات مذهبی میپردازند، یا بر اجرای بعضی از احکام محلی پیامبران کهن که در همهی زمانها و مکانها معقول نیست اصرار میورزند. همهی اینها باعث میشود که عقلگرایان که معمولا گروه کوچکی را تشکیل میدهند نخواهند از سنتهای مذهبی قوم خود پیروی کنند و راه معقولتری را در دین جستجو کنند. محمد و اصحابش از این گروه بودند.
دین مادری مانند زبان مادری از مادر به فرزند منتقل میشود. اکثر قریب به اتفاق مردم جهان بر دین مادری خود زندگی میکنند و میمیرند و کمتر کسی مایل است مانند پیامبران و پیروانشان در درستی یا نادرستی عقاید موروثی خود تحقیق کند. این وضعیت را نمیتوان چندان تغییر داد، اما در جوامع آزاد برای اقلیت نواندیشان و دگراندیشان هم مانند اکثریت سنتگرایان و محافظهکاران حق اظهار نظر قائلند و از آنان حمایت میکنند و فرصت شنیدن همهی سخنان و انتخاب بهترینشان را برای همهی افراد فراهم میآورند: فبشر عبادی الذین یستمعون القول و یتبعون أحسنه.
توزیع جغرافیایی ادیان و مذاهب سنتی را میتوان روی نقشه نشان داد، همان گونه که توزیع جغرافیایی قومیتهای مختلف را میتوان نشان داد. شما در هر منطقه که به دنیا بیایید به احتمال بسیار زیاد به مذهب مردم آن منطقه در خواهید آمد. توزیع جغرافیایی شیعیان و سنیان در نقشهی بالا نشان داده شده است. این توزیع طی صدها سال تغییر زیادی نداشته است و کلیت آن در ابتدا با تحمیل نظامی شکل گرفته است. دو تحمیل بزرگ یکی در دوران خلافت پس از پیامبر اتفاق افتاده است که طی آن اعراب به سرزمینهای عجم هجوم آوردند و دیگری در دوران صفویه که تشیع با تحمیل حکومت مذهب رسمی ایران شد. پس از تحمیل نظامی و در نسلهای بعدی، مهمترین عاملی که جمعیت کلی شیعیان و سنیان را تعیین میکند میزان زادوولد آنان است. نه در تحمیل نظامی نه در وراثت از والدین، اختیاری در انتخاب دین وجود ندارد.
***
پیش از نزول قرآن، دینداری اعراب مبتنی بر تبعیت از پدران بود:
وجدنا آباءنا کذلک یفعلون: دیدیم که پدرانمان چنین میکردند.
حسبنا ما وجدنا علیه آباءنا: آنچه از پدرانمان دیدهایم برای ما کافی است.
بل نتبع ما ألفینا علیه آباءنا: از آنچه از پدرانمان دیدهایم تبعیت میکنیم.
أجئتنا لتلفتنا عما وجدنا علیه آباءنا: آیا آمدهاید تا ما را از آیین پدرانمان برگردانید؟
ما سمعنا بهذا فی آباءنا الأولین: چنین چیزی را از پدرانمان نشنیدهایم.
این سخنان مشرکان و کافران نباید برای کسانی که به قانون فقهی تبعیت دینی معتقدند ایرادی داشته باشد، مگر اینکه آنچه را برای خود میپسندند برای دیگران نپسندند. تبعیت از سنتهای نیکوی نیاکان پسندیده است، اما همهی سنتهای موروثی نیکو نیستند. سنتهایی که از پدران ما به اسم دین به ارث میرسند معمولاً به خرافات یا تفاسیر نامعقول و غلط از متون مقدس آلوده شدهاند. سنتهای موروثی اعم از مذهبی و غیرمذهبی به نقد نیاز دارند. نقد به معنی نفی نیست. پس از نقد سنتها، ممکن است بخشی از سنتها را بپذیریم و بخشی را رد کنیم.
رویکرد قرآن به جای تبعیت از آیین والدین، نقد و اصلاح سنت است. لازمهی نقد بلوغ عقلی تفکر است. عباراتی که مردم را به تفکر فرا میخواند ترجیعبند بسیاری از آیات قرآن است:
إن کنتم تعقلون: اگر بیندیشید.
لعلکم تعقلون: تا شاید بیندیشید.
لقوم یعقلون: برای مردمی که میاندیشند.
أفلا تعقلون: آیا نمیاندیشید؟
بل أکثرهم لایعقلون: اما اکثرشان نمیاندیشند.
إن شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لایعقلون: بدترین جانوران نزد خدا کران و گنگانی هستند که نمیاندیشند.
مخاطب این آیات افراد بالغ و عاقل هستند و از نوزادان نمیتوان انتظار داشت که در مبانی دین و سنتهای موروثی نیاکان خود بیندیشند. همهی ما در کودکی به ناچار از والدین خود پیروی میکنیم، اما در بزرگسالی میتوانیم عقاید کودکانهی خود را اصلاح کنیم. پس از بلوغ فکری هر کسی حق دارد و بلکه مکلف و مسؤول است که در درستی سنتهای فکری و رفتاری پدران خود بیندیشند.
بر خلاف دیدگاه فقهی، هیچ کودکی در زمان تولد بر آیین پدران خود زاییده نمیشود و به احکام والدینش محکوم نیست. فرد آزاد است که در هر سنی که خود قادر باشد به تشخیص خود عقاید دینی خود را انتخاب کند. امروزه حتی مؤمنان سنتی هم در دین به کسی تعهد ندادهاند و با کسی بیعت نکردهاند، چه رسد به عموم مردم. تا چنین تعهد و بیعتی در کار نباشد، الزام و اطاعتی هم در کار نیست. در دین اکراهی نیست: لا إکراه فی الدین.
نقد سنتهای مذهبی موروثی یکی از مبانی اسلامِ قرآنی و آموزهی مشترک پیامبران خداست. با نقد سنتهای مذهبی، دین پالایش میشود. اولین کاری که فرد پس از رسیدن به بلوغ عقلی باید انجام دهد، بررسی صحت و سقم آیینهای مذهبی پدرانش و پذیرش یا عدم پذیرش آنهاست. پیامبرانی چون ابراهیم و محمد الگوهای بزرگ نقد سنتهای دینی پدران خود بودند.
(ادامه دارد)
در این ارتباط:
دین و آزادی (۴): عیسی و پیلاطس
دین و آزادی (۵): سَبت برای انسان، یا انسان برای سَبت؟
دین و آزادی (۷): بردگی و بندگی
دین و آزادی (۹): تأملی در معنی «ما ملکت أیمانکم» و «رقاب»
دین و آزادی (۱۰): تجاوز اعراب به همسایگان عجم
دین و آزادی (۱۱): آنچه در قرآن نیامده است
دین و آزادی (۱۲): پیامبران و متخصصان
دین و آزادی (۱۳): خادمان و روحانیان
دین و آزادی (۱۴): حکم شرع همان حکم عقل است
دین و آزادی (۱۵): تفکیک رهبری سیاسی از رهبری مذهبی
[quote]جناب ارجمند ، ضمن تایید این سخن شما ؛ تکلیف کودکانی که در عملیاتهای انتحاری مثل داعش و … استفاده می کنند چیست؟[/quote]
ظلم به کودکان بحثی دیگر است و مسؤولیت آن متوجه کسی است که از آنها سوء استفاده میکند.
[quote]همهی ما در کودکی به ناچار از والدین خود پیروی میکنیم، اما در بزرگسالی میتوانیم عقاید کودکانهی خود را اصلاح کنیم. پس از بلوغ فکری هر کسی حق دارد و بلکه مکلف و مسؤول است که در درستی سنتهای فکری و رفتاری پدران خود بیندیشند.[/quote]
جناب ارجمند ، ضمن تایید این سخن شما ؛ تکلیف کودکانی که در عملیاتهای انتحاری مثل داعش و … استفاده می کنند چیست؟
خدمت خوانندگان، دست اندرکاران و [i]مراجعان[/i] به سایت نیلوفر:
اینجانب گرچه با نویسنده محترم جناب ارجمند در بعضی موارد هم عقیده و در بسیاری موارد دبگر غیرهم عقیده بوده و لذا در آن ابواب گفتگویی هرچند انتقادی و گاهی تند نیز بینمان شکل می گیرد و البته با تشکر از آن جناب که به نظرات خوانندگان اهمیت داده و اغلب نیز پاسخگوی موارد مطروحه هستند اما به صراحت برائت خویش را از آندسته از بیانات ایشان که آشکارا شاذ تلقی می گردد ، چه در امور اعتقادی و چه سیاسی اعلام می دارم.
[quote]در باب برابری جان انسانها نیز، آری، این از نقایص عمده به شمار می رود که مثلا دیه مسلمان با غیر آن در کشور فرق کند اما به گمانم درجریان نیستید که مدتهاست دیگر چنین چیزی اجرا نمی شود. هم اکنون دیه های صادره برابر شده است.[/quote]
با سلام
بحث مقاله این نبوده است که حکومت ایران چه کار میکند. تناقضات و بیپایگی این نوع حکومت در مقالهی قبلی آمده است که در آینده نیز بیشتر بیان خواهد شد.
با سلام خدمت جناب ارجمند: گفتیم عرصه برای دیگران هم باز شود تا گفگوی مان حالت دونفره پیدا نکند اما سه روز ازدرج مقاله گذشته و حتی بکنفر هم به میدان نیامده تا نقدی بنویسد، ظاهرا چاره ای نیست جز اینکه خودم به خدمتتان برسم(!)اما بعد:فرمایشتان در باب ناهمخوانی بسیاری از احکام فقهی با شرایط زمانه درست و بجاست و البته راه چاره آن نیز نه نابودی کل فقه، که همخوان کردن احکام با زمانه است.بطور مثال همان سن تکلیف دختران (که اینجا منظور سن بلوغ باشد) اگر روزی نه سال بوده دیگر امروزه چنین نیست و به حدود ۱۳-۱۴… مطالعه بیشتر»