جامعه شناسی مناسک مذهبی/ مناسک دینی و فرصت سازی هایش

جواد شریفی:  در حالی که متولیان نهاد دین از کاهش یافتن تعداد نمازگزاران مساجد و روند رو به رشد خالی شدن مساجد گلایه مندند؛ گرایش مردم به مناسکی مانند پیاده روی اربعین و آخر صفر بسیار جالب توجه است. از نگاه متولیان دین و از منظر دین ثبوتی، “نماز جماعت در مسجد” یکی از مناسک دینی معتبر و اصیل در…

جواد شریفی:  در حالی که متولیان نهاد دین از کاهش یافتن تعداد نمازگزاران مساجد و روند رو به رشد خالی شدن مساجد گلایه مندند؛ گرایش مردم به مناسکی مانند پیاده روی اربعین و آخر صفر بسیار جالب توجه است. از نگاه متولیان دین و از منظر دین ثبوتی، “نماز جماعت در مسجد” یکی از مناسک دینی معتبر و اصیل در اسلام و قرآن است اما “پیاده روی زیارتی” این چنین نیست. اما از منظر دین اثباتی، این هر دو از مناسک هستند و در نزد جامعه دین داران اهمیت و میزان اقبال به آن ها بر اساس میزان کاربردی بودن در زندگی واقعی است نه میزان انتساب مناسک به منابع اولیه. حال چگونه می شود که در جامعه ما، یکی از مناسک(نماز جماعت در مسجد) روز به روز رونق خود را از دست می دهد در حالی که یکی دیگر از مناسک(پیاده روی زیارتی) هر سال شلوغ تر از سال پیش برگزار می شود.

این نکته همان چالشی است که نخستین گام در یک پژوهش محسوب می شود. سپس باید از دل چالش، پرسشی بیرون کشیده شده و پاسخ هایی محتمل به عنوان فرضیه طرح شده و آزمون شوند.

نگارنده با بهره گیری از بینش کارکردگراییِ جامعه شناختی، فرضیه ای را به عنوان یک پاسخ محتمل و مناسب طرح می کند. و آن این که گرایش فزاینده مردم به مناسکی همچون پیاده روی زیارتی، در بستر کارکردهای اجتماعی اش معنا می یابد. از این کارکردهای اجتماعی زین پس در این نوشته به “فرصت ها” نام برد می شود. نگارنده با حضور در این مناسک و مشاهده رفتارهای زائران و مصاحبه با تقریبا ۴۰ نفر از آن ها و پس از تحلیل داده ها، ۸ کارکرد و فرصت را برای این پدیده اجتماعی بازشناسی کرده است. پس به نظرم آمد نتایج این پژوهش اجتماعی را از منظر این پرسش که «پیاده روی زیارتی چه فرصت هایی را برای چه افراد و نهادهایی فراهم می کند» ارائه کنم.

۱. فرصتی برای شادی و خوشی و در جمع بودن

کم نبودند دختران و پسران جوانی که در این مسیر هر از گاهی مشغول سلفی گرفتن از خود بودند. یا دختران و پسرانی که در گروه های مثلا چهار نفره در حرکت بودند و می گفتند و می خندیدند و خوش بودند. بر تن بسیاری، لباس هایی دیده می شد که شباهت چندانی به لباس عزاداری نداشت. لباس هایی بسیار خوش رنگ و طرح که به نظر می رسید این افراد به طور ویژه برای حضور در این پیاده روی بر تن کرده اند. گهگاهی زن و شوهری دیده می شدند که کودک خود را در آغوش گرفته و با ظاهری خوش قدم می زدند و در بعضی ایستگاه های صلواتی می ایستادند و با چای یا شربتی گلویی تازه می کردند. افراد زیادی دیده می شدند که گوشی های خود را درآورده از طبل زنی یا علم گردانی و این چیزها فیلم می گرفتند. خلاصه هر چه در چهره ها و رفتارها دقت می شد اثر چندانی از غم و اندوه دیده نمی شد. گمان نمی کنم این افراد در عزای یکی از خویشان نزدیک خود چنین رفتاری بروز بدهند. این مناسک با وجود چنین رفتارهایی بیشتر به یک کارناوال، مانند بود. با برخی که به سختی توانستم همسخن شوم؛ جمله هایی صریح می شنیدم که نتیجه همه آن ها این بود یکی از هدف های اصلی شرکت در این مراسم صرف همین بیرون آمدن و با دوستان و خانواده قدم زدن است.

۲. فرصتی برای توبه و کنش های معنادار و ارزشی

در محل هایی که خدماتی مانند واکس زدن و دوختن و تعمیر پوشاک زائران انجام می شد؛ جوان هایی به چشم می خوردند که چنانکه از ظاهرشان پیدا بود اهل مناسک و شعائر نبودند اما با علاقه زیادی برای خدمت به زائران در این محل ها حاضر شده بودند. نیز جوانانی دیده می شدند که علم گردانی می کردند و یا کارهای خدماتی دیگری مانند پختن غذا، شستن و نظافت و… در هیئت ها انجام می دادند. برخی در مصاحبه گفتند که این کارها را وسیله ای می دانند برای توبه از گناهان خود در طول سال. گناهانی مانند نماز نخواندن، روزه خواری، رفارهای جنسی نامتعارف و… . اما برخی دیگر اشاره ای به گناه و توبه نداشتند بلکه در عوض روی ذاتا ارزشمند بودن چنین کارهایی تاکید داشتند. به نظر می رسد بسیاری از جوانان در زمانه ای که با بحران معنا و ارزش روبرو هستند؛ این کارهای خدماتی را فرصتی می دانند برای انجام یک کار معنادار، مقدس و ارزشمند. بعضی نیز حتی سطح توقع خود را خیلی پایین تر از این آورده بودند و می گفتند که تنها می خواستند “یک کاری” کرده باشند. یک کار “مفید”. یا به قول خودشان “یک حرکتی” زده باشند. به نظر می رسید این جوانان تنها با بحران معنا و ارزش روبرو نیستند بلکه در سطحی ژرفتر با این بحران روبرو هستند که اصلا وجود آن ها وجودی “مفید” هست یا نه؟ خدمت رسانی به زائران این امید را در آنان زنده نگه می داشت که هنوز می توانند کارهایی “مفید” و “معنادار” و “با ارزش” انجام دهند.

۳. فرصتی برای انتقال ارزش های مذهبی

نوجوان های بسیاری در این مراسم مشغول خدمت دیده می شدند. نوجوانی که مشغول چای دادن به زائران بود یا نوجوانی که با شور و شوق و هیجان بسیاری از زائران می خواست کنار بساطش بنشینند تا کفش آن ها را واکس بزند. اغلب یگ بزرگتر کنار دست این نوجوان بود که افزون بر راهنمایی در چگونگی انجام کارش، هر از گاهی تشویقش می کرد. بعضی رهگذران نیز با دیدن این نوجوان ها زبان به تحسینشان می گشودند. همین تحسین های کلامی بازخورد مثبتی در ذهن این نوجوان ایجاد می کرد که خاطره ای خوش از این دست کارها را در ذهن اش می ساخت. به نظر می رسد این وضعیت(همراه شدن خدمت گزاری نوجوانان با بازخورد مثبت دیگران) فرصتی فراهم می کند که جامعه مذهبی بتواند ارزش ها و هنجارهای خود را به نسل جوان بعدی منتقل کند.

۴. فرصتی برای کسب مشروعیت

شهرداری مشهد _دست کم آن اندازه ای که من حس کردم_ در پشتیبانی از این مراسم و فراهم کردن آسایش زائران خوب عمل کرد. ایستگاه های صلواتی دانشگاه صنعتی شریف نیز که در دل میدان شهدا بر پا شده بود؛ خوب به چشم می آمد زیرا شهرداری جای مناسبی را در اختیارشان گذاشته بود. ایستگاه های صلواتی دیگری نیز بودند که وابسته به بعضی نهادها بودند. شهرداری مشهد، آستان قدس، استانداری و فرمانداری، دانشگاه صنعتی شریف تنها بخشی از نهادهایی بودند که تلاش داشتند با نشان دادن جلوه های خدمت خود به مذهب و ارزش های مذهبی، برای خود مشروعیت کسب کنند. حتی این مراسم به شهرداری این امکان را می داد که با به رخ کشیدن سنگ تمام گذاشتنش برای این مراسم، بسیاری هزینه ها که در جاهای دیگر کرده یا نکرده را توجیه کند.

۵. فرصتی برای کسب درآمد

زیارت و گردشگری مذهبی همواره فرصت های اقتصادی بی شماری آفریده است. در این مراسم نیز به جز مناطق معدود نزدیک حرم که ازدحام بسیار، عملا مانع فعالیت کسبه بود؛ فروشگاه های مختلف بسیاری در طول مسیر پیاده روی از همان صبح شهادت مشغول کسب بودند. نانوایی، میوه فروشی، سوپرمارکت، داروخانه، آجیل فروشی، فروشگاه محصولات کشاورزی(بسیاری از زائران پیاده روستایی هستند) بخشی از این فروشگاه ها بودند. این کسبه حتی برای شرکت در مناسک نیز کار خود را تعطیل نکردند. یکی از آن ها می گفت «من همه سال در مشهدم ولی این زائران از راه دور به اینجا آمده اند. من حرم نمی روم که جای آن ها تنگ نشود و خود من هم از این فرصت استفده کنم و نان زن و بچه ام را در بیاورم. مگر چند روز در سال این قدر می توانم کاسبی کنم؟! زیارت را بقیه روزها هم می شود انجام داد.»

۶. فرصتی برای تبلیغ دینی

در میان غرفه های مختلفی که شهرداری در عرصه میدان شهدا برپا کرده بود؛ همجواری دو غرفه نظرم را به شدت جلب کرد. غرفه “مشاوره مذهبی” دقیقا کنار غرفه “خدمات موبایل”. به نظر می رسید آن کس که غرفه ها را این گونه چیده بود با خود اندیشیده اگر این دو غرفه کنار هم باشد؛ آن کس که مجبور است مثلا ده دقیقه ای برای شارژ شدن گوشی اش، پای پریز برق منتظر بماند؛ مخاطب بالقوه ای برای روحانی غرفه کناری است. نه همه اما بخش قابل توجهی از مخاطبان غرفه مشاوره نیز همین افرادی بودند که منتظر شارژ شدن گوشی های همراه خود بودند. نکته جالب توجه این که معدود روحانیونی که درون جمعیت دیده می شدند خودشان بخشی از زائران پیاده بودند و مشغول فعالیت تبلیغی نبودند. تنها روحانیون مشغول تبلیغ همان هایی بودند که از درون جمعیت و از دل مردم بریده شده بودند و مانند شارژر و چایی، به درون غرفه هایی که برایشان مشخص شده بود محدود شده بودند. این حالت، محصول تحولات نهادی حوزه علمیه در چند دهه اخیر است. حوزه علمیه که پیشتر فعالیت های تبلیغی خود را فرد محور و در دلِ جامعه هدف انجام می داد؛ در چند دهه اخیر و تحت تاثیر وابستگی های حاکمیتی به شدت نهادی شده است. امروزه خدمات روحانیت تنها از طریق نهادها انجام می گیرد. امروزه یک سازمان دولتی به سازمان تبلیغات اسلامی درخواست روحانی می دهد و آن ها برای آن سازمان دولتی روحانی اعزام می کنند. این دو نهاد و سازمان، روحانی و فعالیت های روحانی را به صورت کالایی درآورده اند که خرید و فروش می شود. در همین پیاده روی زیارتی مشهد نیز، روحانیون حاضر در غرفه های مشاوره مذهبی، از سوی نهادهای حوزوی مربوطه در آن جا حاضر شده بودند. روحانیت در سالیان اخیر چنان با بحران مخاطب (خصوصا در قشر فرهیخته و نخبگان علمی و فرهنگی) روبرو شده که برای به چنگ آوردن مخاطب نیازمند این است که نهادهای دولتی و حاکمیتی از او پشتیبانی کنند. باقی ماندن منبر صداوسیما در اختیار روحانیت، مدیون همین پشتیبانی های نهادهای حاکمیتی از حوزه علمیه است.

۷. فرصت مواجهه و تجربه شهر برای جوانان روستایی

در یکی دو روز پس یا پیش یا حتی در همان سه روز آخر صفر که مختص مناسک است؛ حضور جوانان روستایی یا شهرستانی در بعضی مناطق بالای شهر، مناطق تفریحی مانند پارک ملت و مناطق خرید لاکچری مانند خیابان احمدآباد و سجاد دیده می شد. با استناد به گفتگو با بعضی و مشاهده رفتارها، حضور در این مناطق انگیزه هایی همچون خرید، گشتن در شهر و دیدن مناطق جذاب شهر و حتی دیدن دختران و زنان زیبای شهری داشت. برخی جوانان روستایی، زیارت پیاده آخر صفر را فرصتی می دانستند تا در ضمن سفری ارزان به شهر، بتوانند از روستای خود برای یکبار در سال هم که شده خارج شوند و جاهای تازه ای را ببینند. مواجهه گذرا و سطحی با شهر و مظاهر زندگی شهری و وسوسه داشتن زندگی راحت تر شهری در کنار عدم آگاهی کافی نسبت به دشواری ها و آسیب های زندگی شهری، الگوهای پوشش، کار و ازدواج جوانان روستایی را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. برای نمونه یکی از این جوانان می گفت که «اگر در آینده خواسته باشد ازدواج کند دوست دارد همسرش شبیه یکی از این دختران خوشگل شهری باشد.» این جوان شاید نتواند از شهر، همسری چنان که در رویا داشته بگیرد اما تغییر ذائقه زیبایی شناختی اش، قطعا دختران روستایی را مجبور به تغییر در چهره و پوشش و ظاهرشان می کند.

۸. فرصت بروز فردیت ها

زیارت پیاده و حوادثی مانند زلزله کرمانشاه یا آتش سوزی ساختمان پلاسکو، یک ویژگی مشترک دارند. در هر سه این اتفاقات، جمعیت بسیاری از انسان ها در یک جا گرد می آیند. ازدحام و شلوغی های این چنینی، با از بین بردن نظم موجود، فضا و ابزار نظارت و مراقبت را ضعیف می کنند. وقتی که نظارت و مراقبت کمرنگ شود؛ امکان بروز کنش های فردگرایانۀ ضدارزش و ضدهنجار افزایش می یابند. همین نکته، توجیه کننده حضور پررنگ نیروهای نظامی و انتظامی و بسیج در این فضاهاست. چه کسی باور می کند همه این نیروها صرفا برای دفع خطر دزدان و قاتلان و انتحاری ها باشد. با یک بسیجی صحبت می کردم و علت حضور گسترده شان را جویا شدم. کمی سخت جواب می داد اما ته سخنش این بود که ما برای “حفظ نظم” اینجاییم. خود ایشان دریافته و آگاه اند که این شلوغی مستعد بر هم زدن نظم است. دولت و حکومت با اشباع فضا از نیروهای امنیتی تلاش دارد ضعیف شدن نظم موجود را جبران و احتمال بروز فردیت های قانون شکنانه را کاهش دهد. برخی افراد حاضر در این مناسک نیز این فرصت مناسب برای بروز فردیت در ضمن جمعیت را دریافته اند. گرچه تناقض نما باشد اما همراهی با جمعیت بسیار، برخورد با فردیت های قانون شکنانه را سخت و یا غیرممکن می کند و افراد نیز خود این را فهمیده اند. فلسفه حضور پررنگ نیروهای امنیتیِ ارزشی، اعمال اقتدار حاکمیت و دولت در حوزه مسائل ارزشی و ایدئولوژیک، در برابر فردیت های نهفته در پس پرده جمعیت است. پیشتر درباره پسرانی که این مناسک را فرصتی برای مواجهه با جنس مخالف می دانستند سخن گفتم. آن پسران با رسیدن به محل هایی که نیروهای بسیج حضور داشتند؛ فاصله شان را با دختران مورد نظرشان زیاد می کردند اما با گذشتن از نیروهای ارزشی، دوباره خود را به آن ها می رساندند. این پسران نیز خودشان می دانستند که این رفتارهای خاص آنان چون ضدارزش تعریف شده است؛ باعث حضور بسیج در این مناسک شده است.

نکته قابل توجه دیگر درباره مناسک پیاده روی شهادت حضرت رضا، نوعی سکولاریزم و تفکیک قدسیت از عرفیت در یک محدوده مکانی بود. از میدان توحید به سمت حرم مطهر که با بالاخیابان معروف است؛ توسط نیروی انتظامی نرده گذاری و ورود هرگونه خودرو ممنوع شده بود. از میدان توحید به سمت حرم، خیابان فقط در اختیار مردم بود و ماشینی تردد نمی کرد. پیش و پس این مرزگذاری، فضا به گونه قابل احساسی متفاوت بود. هر چه قدر درون این محدوده فضای ارتباط با امر قدسی پررنگ بود؛ بیرون از این محدوده فضا به گونه آشکاری عرفی می شد. بیرون از این فضا بر خلاف درونش، صدای نوحه دسته های عزاداری ضعیف بود. ایستگاه های صلواتی کم تر بود. تردد ماشین ها بیشتر بود. مغازه های که مشغول کاسبی خود بودند به نسبت فاحشی بیشتر بود. مردم زیادی در حاشیه خیابان مشغول بگو بخند و یا خوردن کیک و آبمیوه و یا غذاهای نذری بودند و… گذشته از این که چهار نفر در گفته های خود اذعان کردند که احساس معنویت شان در درون این محدوده مرزگذاری شده بیشتر بود؛ رفتار خود زائرین نیز این تغییر فضای عرفی به قدسی را تایید می کرد. اول یک زن و شوهر جوان و چند دقیقه پس ازآن گروهی از دختران جوان را دیدم که اندکی پس از گذر از این محدوده مکانی بدون این که کسی به آن ها متذکر شود کفش ها را از پا بیرون کردند. به طور قابل ملاحظه ای رفتارها پس از گذشتن از این مرز، متواضعانه تر می شد. حتی زائرانی که پس از کیلومترها پیاده روی بخاطر پاهای زخمی خود، کفش به پا کرده بودند با رسیدن به این مسیر دوباره پاهای خود را برهنه می کردند. گویا حس می کردند این جا دیگر ویژه ترین قسمت این پیاده روی است. نرده گذاری نیروی انتظامی در میدان توحید مشهد برای جلوگیری از تردد ماشین ها، به نوعی برای امر مقدس یک فضای مکانی ویژه پدید آورده بود. فضایی که در درون و بیرونش که تنها دو متر تفاوت داشت؛ فاصله آشکاری و معناداری میان قدسیت و عرفیت احساس می شد. و مردم نیز به طور ناخودآگاهی این تغییر فضا را حس کرده و رفتارشان را تغییر می دادند.

****

آن چه از نظر گذشت حاصل مشاهده های پژوهشگر و مصاحبه با تقریبا ۴۰ نفر از زائران پیاده است. شاید گمان شود نتایج مصاحبه با ۴۰ نفر تعمیم پذیر درباره چند ده هزار نفر نباشد. پاسخ این اشکال در توضیح کوتاهی درباره مسئله “کنشگری و ساختار” نهفته است.

هر انسانی از انسان دیگر متفاوت است. به همین ترتیب، کنشگری هر انسان در برابر یک پدیده با انسان دیگر متفاوت است و این کنشگری های های منحصر به فرد، رفتارهای منحصر به فردی را نیز می تواند پدید آورد. اما حقیقتا چرا با رفتارهای نسبتا یکسان و مشابه در انسان هایی مواجه می شویم که به لحاظ کنشگری شخصی تفاوت های بسیار دارند. پاسخ در “ساختار” نهفته است. میان ساختار اجتماعی و کنشگری انسانی رابطه ای دیالکتیک برقرار می شود که در این رابطه دیالکتیک ممکن است ساختار بر کنشگری یا کنشگری بر ساختار غلبه یابد و متناسب با شخصیت انسانی هر کنشگر، نوع ویژه ای رفتار شکل می گیرد. پس در هر جا میان رفتارهای اجتماعی انسان ها شباهتی دیده شد بخاطر تاثیر ساختارها و هرجا تفاوتی بود بخاطر تاثیر کنشگری ویژه هر فرد است. اما تا جایی که به ساختار مربوط است می خواهد همه را یک شکل کند و بر همه تاثیر یکسان داشته باشد. پس با در نظر گرفتن تاثیر ساختارها در رفتار اجتماعی انسان ها، وجود یک فرد با یک رفتار خاص در جامعه، می تواند دلیل بر این باشد که دستکم تعداد قابل توجهی از دیگر افراد این جامعه(علیرغم عاملیت های منحصر به فرد) تحت تاثیر همان ساختارها همان رفتار را بروز دهند. بر این اساس می شود مطمئن شد که نتایج پژوهش کوچکی مانند این اگرچه بر اساس مصاحبه با ۴۰ نفر بوده باشد اما در واقع شعاع گسترده تری از جامعه را پوشش بدهد.

 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
وحيد
وحيد
مرداد ۲۰, ۱۳۹۷ ۱۲:۵۲ ب٫ظ

عین واقعیت هست

فرامرز میرشکار
فرامرز میرشکار
آذر ۵, ۱۳۹۶ ۵:۰۸ ب٫ظ

اگر در مسیر زندگی اقدامات انسان از هر جنس به صورت طولی در ذیل هم چیده شود و همه برای خدا باشد تعارضی با وحدت و توحید ندارد اما اگر دارای چینش عرضی و در کنار هم و به قولی هم برای خدا و هم برای خودم باشد شرک محسوب می گردد. لذا در این مقوله قصد و نیت ها می تواند در برگیرنده ی همه ی فرصت ها باشد.یعنی اگر در همین حرکت ، جوانی برای خدا به دنبال همسری مومن هم باشد نه تنها از ازرش عملش کم نمی شود بلکه برآن افزوده هم می شود و آنچه… مطالعه بیشتر»

جواد شریفی
جواد شریفی
آذر ۵, ۱۳۹۶ ۴:۰۲ ب٫ظ

سلام و سپاس از نقدتان. در رویکرد هرمنوتیک در جامعه شناسی، سعی می شود معنای یک پدیده در بستر خاص خودش درک شود و جامعه شناس از عینک خود به آن پدیده نمی نگرد. از این رو هر یک از فرصت های ذکر شده برای همان گروه خاص یک فرصت است در حالی که اگر شما به یک گروه اجتماعی دیگر تعلق داشته باشید و از منظر خاص گروه خودتان به منافع وملی فرصت های گروه های اجتماعی دیگر بنگرید شای. برای در نظر شما همان فرصت ها تهدید جلوه کند. همچنانکه آن چیزهایی که برای مثلا مافیای مواد مخدر… مطالعه بیشتر»

مرتضی طباطبایی
مرتضی طباطبایی
آذر ۴, ۱۳۹۶ ۷:۵۱ ب٫ظ

مقاله جالب و ذیقیمتی از حیث توصیف، و درخور تأمل از حیث تحلیل است. توصیفاتی که در این مقاله آمده، برای جامعه شناسان بسیار ارزشمند است، و البته اینکه مردم مجال شادی خود را نیز در مراسمی عزامحور می جویند و نیز اینکه فرصت بهتری برای نزدیک شدن دختر و پسر به یکدیگر در فضای عمومی جز در چنین موقعیت هایی فراهم نیست، واقعاً باید متولیان دین و مسئولان امر را به فکر فرو برد که با این مردم چه کرده اند؟ با این حال برایم روشن نیست که ملاک نویسنده برای «فرصت» دانستن یک پدیده چیست؟ مواردی که به… مطالعه بیشتر»

4
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx