در باب عصمت
نیلوفر – محمد ذوقی: ابداع برخی مفاهیم از تنبلی ذهن است. یکیشان عصمت. از آنجا که نبی در تمامی افعال و احوال حجت خدا بر ماست از هرگناهی در تن و جان مبراست. وقتی عصمت را چنین تقریر کردیم آنگاه در گزارش قرآن از خطایای انبیا به چه دشواری ها که نمیافتیم و در برخورد با گناهانشان در عهد عتیق چه احکامی که به تحریف کتب مقدسش نمیدهیم.
ولی همین که به عصمت نبی حکم میکنیم آیا معاییری از پیش در خوبی و بدی نداریم که با آنها چنین حکم میکنیم و یا عصمت پنداشتهی خود را در او میپاییم؟ پس آیا بر حجت خدا حجت نشده ایم؟
وقتی با نگاهی اسلامی به سراغ عهد عتیق میرویم آنچه را که از انبیا سر زده برنمیتابیم اما توجه نداریم که نبوت در کتاب مقدس در وهلهی اول صنف است. و بهتر قشر یا طبقه. آنچه نبی میکند دخلی به نبوتش ندارد و بالعکس. نباید فراموش کرد که وحی پیش از هرچیز تجربهای دینی است و میتواند در هرکسی – چه پاک و چه ناپاک – محملی بیابد و نیز میتواند مشوب به انواع وساوس و اشتباهات باشد.
اما با اعتلای مقولهی نبوت در اسلام که خود حاصل مشیتی پنهان در تاریخ قدسی است قطعاً کسی نیز انتظار ندارد که نبی را آلوده به گناهانی از جنس ماجراهای عهد عتیق ببیند؛ گناهانی که اکنون برای یهودیان نیز برآشوبنده است و در صدد تأویلش برمیآیند اما در متن عهد عتیق و در فرهنگ نبوت عبرانیِ باستانی شایسته هیچ سرزنش متکلمانهای نیست. (مراجعه کنید به مقالهی «فراز و فرود نبوت کردن در فرهنگهای دینی» در همین وبسایت)
آری، ما پس از ظهور اسلام و اعتلایی که مفهوم نبوت یافته دیگر تجاهر به گناهان را از نبی حقاً برنمیتابیم اما این مانع از آن نیست که ارتکاب نبی به برخی لغزشها و خطایا از قبیل غرور و حسد و منفعتپرستیهای کوچک و ابتلا به حالاتی نامتعادل از قبیل خشم و یأس را ناممکن انگاریم.
اما اگر بگویی بر نبیِ مبتلا به حتی معاصی کوچک هیچ اعتمادی نیست و درنگ بر هیچ گفتهای از او را نشاید پس تنبلی ذهنت را آشکار کردهای زیرا تو برای فهم بدیِ آنچه بد است نیازی به کردار نبی نداری.
اما تکلیف شعایری که نبی میگذارد چه؟ آیا بدانها نیز اعتمادی نیست؟ پس اگر نبی میتواند دچار خطا شود چرا شعایر را به خطا نگذارد؟ پس یعنی آن دسته از صحابی که به سعی بین صفا و مروه یا متعهی حج معترض بودند آیا این حق را داشتند که نبی را در تشریعش بر خطا بدانند؟ نه، اما نبی نیز در فهم جزئیات وحی خود ممکن است دچار خطا شود. وقتی محمد در نماز پایی را بالا میگیرد تا در رنجی بیشتر خدا را نیکوتر عبادت کند آیا خدا فهم او را با «ما انزالنا القرآن لتشقی» تصحیح نکرد؟ و با «لاتجعل یدک مغلوله…» فهمش از انفاق را؟ اما فرق است میان چنین اشتباهاتی و چنان شعایری و توسل به عصمت نبی در اینجا چیزی جز تنبلی ذهن نیست.
عموم شعایر فینفسه نه مثبتاند و نه منفی. گویی جملهای انشایی. و آنکه به صدق گفتهی نبی ایمان آورده در عمل به شعیرهای که عقلاً و عرفاً ظالمانه نیست و نبی در به جای آوردنش او را به تجربهای میخواند که خود از سر گذرانده، چند و چون نمیکند چون اصلاً موضوع صدق و کذب نیستند.
اما شعایر در گذشت زمان و رنگ به رنگ شدن فرهنگها که خود جزئی از تاریخ قدسی است، ممکن است صورتی ناپسند یا حتی جنایتبار به خود گیرند. مثلاً قربانی فرزندان یا خودکشیهای آیینی. بر این قیاس تعدد زوجات در فرهنگ جزیرهالعرب محملی داشته ولی آیا میتوانیم عقل – همان مخترع و لازمدانندهی ملکهی عصمت در نبی – را تعطیل کنیم و این شعیره را که دیگر با فطرت هیچ زنی سخن نمیگوید ابدی بدانیم یا بر قرائت نماز به عربی که این زیباترین دعا را به آیین صوری محضی کاهیده پای بفشاریم؟
نبوت امری شخصی است اما گاهی نبی در واکنش به زمانهاش رسالتی را درمییابد که خود بخشی از فرایند صورتگری وحی است که گاه به قالب کلمه و گاه عمل میرود. آنچنانکه «عاموس در جواب اَمَصیا گفت: “من نه نبی هستم و نه پسر نبی بلکه رمهبان بودم و انجیرهای برّی را میچیدم. و خداوند مرا از عقب گوسفندان گرفت و خداوند مرا گفت: برو و بر قوم من اسرائیل نبوت نما”.» (عاموس: بند ۷ / آیه ۱۴ و ۱۵)
اما ایمان ناوردن به چنین رسالتی مستوجب عقوبتی نیست اگرکه دین طبیعی در هریک از صورش راهبر آدمی باشد. «شیر غرش کرده است؛ کیست که نترسد؟ خداوند یهوه تکلم نموده است؛ کیست که نبوت ننماید؟» (عاموس: بند ۳ / آیه ۸)
مطالب دیگر از این نویسنده:
فراز و فرود”نبوت کردن ” در فرهنگ های دینی
استدلال را در پوشش ادبیات زیبا نپیچید لطفا.
کلامتان اشتباه است.