تصدیق(۶): مغالطات عصمت
ابوالفضل ارجمند: وقتی ابراهیم از آزمونهای الهی سربلند بیرون آمد، خدا به ابراهیم گفت که او را امامِ مردم میکند. ابراهیم گفت: از فرزندانم چه کسی امام میشود؟ خدا گفت که عهدش به ظالمان نمیرسد: لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. یعنی خدا ظالمان را امام نمیکند. مفسران قرآن از این سخن قرآن نتیجه میگیرند که امام باید معصوم باشد و مرتکب هیچ ظلمی نشود. در این گفتار، درستی چنین استنتاجاتی را بررسی میکنیم.
در قرآن «ظالم» در مقابل «معصوم» نیامده است که نتیجه بگیریم اگر کسی ظالم نبود، ناگزیر باید معصوم باشد. در بعضی از آیات قرآن ظالمان در برابر مؤمنان قرار گرفتهاند: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا. قرآن برای مؤمنان رحمت است و برای ظالمان خسارت. اگر امام نمیتواند از ظالمان باشد، میتواند از مؤمنان باشد. نیازی نیست از کلمهی غیرقرآنی «معصوم» استفاده کنیم و بگوییم اگر عهد خدا به ظالمان نمیرسد، ناچار به معصومان میرسد.
در قرآن به «متقین»، «مؤمنین»، «مقربین»، «محسنین»، «مخلصین»، «صالحین»، «خاشعین»، «عابدین»، «قانتین»، «راکعین» و بسیاری دیگر اشاره شده است، اما به «معصومین» اشاره نشده است. معتقدانِ به عصمت ناچارند به جای استفاده از کلمات قرآنی، کلمهی بیگانهی «معصومین» را برای تفسیرِ قرآن استخدام کنند. گیریم که مثلا منظور از «مخلصین» در قرآن معصومین باشد. چرا از همین کلمهی قرآنی استفاده نمیشود؟ کلمات قرآنی چه مشکلی دارند که نمیتوانند منظور مفسران را برسانند؟ پیامبران و دیگر برگزیدگان خدا میتوانند از «مقربین» باشند، اما این صفات فقط مخصوص برگزیدگان خدا نیست و راه تقرب به خدا بر عموم بندگان خدا باز است.
اگر ظالمان را در برابر معصومان قرار دهیم، در آیات متعددی به مشکل بر میخوریم: یَوْمَ لَا یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَهُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ. قرآن میگوید در روز قیامت، معذرت ظالمان فایده ندارد و به دوزخ میروند. در این صورت چه کسی به بهشت خواهد رفت؟ به زعم معتقدان به عصمت، اگر کسی ظالم نباشد معصوم است. اگر معذرت ظالمان فایده ندارد، پس همهی مردم غیر از معصومان به جهنم میروند! قرآن میگوید خدا ظالمان را هدایت نمیکند: إِنَّ اللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ. در این صورت آیا خدا فقط معصومان را هدایت میکند؟
شرک ظلم بزرگی است: إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ. خدا هر گناهی را ممکن است بیامرزد، مگر شرک را: إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَاءُ. با توجه به درگیری ابراهیم با مشرکان و الگو بودن او برای مؤمنان، مراد قرآن از ظالمانی که به امامت نمیرسند میتواند مشرکان باشد.
مغالطات مشابه دیگری برای اثبات نظریهی نامعقول و غیرقرآنی عصمتِ پیامبران و برگزیدگان خدا ساخته شده است. یکی دیگر از این مغالطات، استناد به آیات اوایل سورهی نجم است: مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَىٰ، وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ. قرآن میگوید پیامبر از روی هوای نفس سخن نمیگوید. از این عبارت نتیجه میگیرند که پیامبر معصوم است. نادرستی این مغالطه هم مانند مغالطهی قبل است. به آیات اواخر سورهی نازعات توجه کنید: وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ، فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوَىٰ. قرآن میگوید کسی که از خدا بترسد و خودش را از هوای نفس نگه دارد به بهشت میرود. اگر آیات اول سورهی نجم به معنی عصمت پیامبر باشد، در این صورت آیات آخر سورهی نازعات هم فقط میتواند به معصومان اشاره کند. روشن است که چنین نیست و منظور از کسانی که بر هوای نفس خود تسلط دارند، متقین هستند نه معصومین. متقین، یعنی پرهیزکاران، به بهشت میروند: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ.
خطای دیگری که در این نوع مغالطات وجود دارد، تعمیمهای نابجاست . ممکن است شما در میانهی یک دعوا، وقتی به شما تهمت میزنند، برای اینکه تأکید کنید حق با شماست بگویید: به خدا قسم من یک کلمه دروغ نمیگویم! این سخن شما درست است، اما مربوط به همان موقعیتی است که در آن قرار دارید. نمیتوان نتیجه گرفت که شما در تمام عمر یک کلمه دروغ نگفتهاید و نخواهید گفت. توجه کنید که در ابتدای دعوت پیامبر، مردم گمان میکردند او دیوانه شده است و به او نسبتهای ناروا میدادند: مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَىٰ. این سخن قرآن در برابر اتهامات مشرکان به پیامبر است و اگر بخواهیم آن را به تمام زندگی پیامبر تعمیم بدهیم، تناقضی آشکار را به قرآن تحمیل میکنیم، چون قرآن خودش میگوید پیامبر زمانی گمراه بود و خدا او را هدایت کرد: وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَىٰ.
آیات متعددی از قرآن مؤمنان را به اطاعت از پیامبر فرمان میدهند: أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ. معتقدان به عصمت از این آیات هم نتیجه میگیرند که پیامبر باید معصوم باشد، چون اگر او گناه یا اشتباه کند، مؤمنانی هم که به او اقتدا میکنند به گناه یا اشتباه میافتند. به فرض که این استدلال درست باشد، همین الزام را برای مراجع تقلید هم باید در نظر گرفت. مرجع تقلید هم باید معصوم باشد، چون اگر گناه یا اشتباه کند، مقلدانی هم که از او تقلید میکنند به گناه یا اشتباه میافتند. چرا لازم نیست مرجع تقلید معصوم باشد، اما لازم است که پیامبر و امام معصوم باشند؟
واقعیت این است که اصحاب پیامبر در مسیر اصلاح باورها و رفتارهای خود از فرهنگ جاهلیت به فرهنگ اسلام، مراحلی را طی میکردند که هیچیک از شیعیان و سنیان تجربه نمیکنند و برای همین هم نمیتوانند درکِ درستی از ماهیت اطاعت مؤمنان از پیامبر داشته باشند. یکی از این مراحل، بیعت با پیامبر بود. بیعت مانند امضای یک قرارداد است. هنگام امضای قرارداد، مفاد قرارداد باید معلوم باشد. پیامبر با زنان مؤمن هم بیعت میکرد و مفاد بیعت معلوم بود:
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَىٰ أَن لَّا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئًا وَلَا یَسْرِقْنَ وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
ای پیامبر! وقتی زنان مؤمن به نزدت بیایند و با تو بیعت کنند که به خدا شرک نورزند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندانشان را نکشند و بهتان نزنند و در کارهای شایسته نافرمانی نکنند، با آنان بیعت کن و برایشان از خدا آمرزش بخواه. خدا آمرزنده و مهربان است.
کارهایی که مؤمنان به پیامبر تعهد میدادند که از آنها پرهیز کنند، همان کارهایی بود که در فرهنگ جاهلیت مرتکب میشدند. پیامبر برای این مبعوث نشد که به مشرکان بیاموزد که خدایی هست و آخرتی هست. مشرکان از قبل به خدا و آخرت معتقد بودند. برای اثبات اعتقاد مشرکان، کافی است به این سخنشان توجه کنیم که بتها را شفیعان خود نزد خدا میدانستند: هَٰؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ. مشرکان هم به خدا اعتقاد داشتند، هم به روزی که قرار بود شفیعان نزد خدا شفاعتشان کنند: وَمَا نَرَىٰ مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ. مخاطبانِ محمد پیروانِ پیامبران قبلی بودند، از این رو مفاهیمی مانند خدا و آخرت برایشان ناشناخته نبود.محمد مبعوث شد تا انحرافاتی را که مردم در دین ابراهیم و موسی و عیسی وارد کرده بودند، اصلاح کند و رذایل اخلاقی را از مردم بزداید. آنچه محمد به آن دعوت میکرد، عقاید نامعقول و احکام فقهی نامفهومی نبود که امروزه به نام دین رایج است. مردم با عقل خودشان و با استناد به کتابهای پیامبران قبلی به حقانیت دعوتِ اصلاحی محمد پی میبردند و به او ایمان میآوردند. نقش محمد تذکر و یادآوری بود. او میکوشید وجدانهای خفته را بیدار کند و دین ابراهیم و موسی و عیسی را احیا کند. تعهداتی که در بیعت پیامبر با زنان مطرح شده است، کم و بیش همان مفاد ده فرمان خدا به موسی در تورات است.
بخشی از احکام قرآن امضایی است، یعنی احکامی که از قبل در میان مردم حجاز رایج بود. اگر عرف مردم حجاز با دین تعارضی نداشت، در قرآن تصویب میشد. بدیهی است که مردم حجاز در پیروی از عرف خودشان مشکلی با پیامبر نداشتند. مؤمنان تعهد نداده بودند که هرچه پیامبر گفت اطاعت کنند، بلکه تعهد داده بودند که در معروف از او اطاعت کنند: وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ. بنا نبود که مؤمنان دوباره به دینداری تقلیدی و ناآگاهانهی قبل از بعثت برگردند.
مردم باید بر سر عقل میآمدند تا بتوانند سخنان محمد را درک کنند و با اصلاحات او همراه شوند، از این رو قرآن پر است از عباراتی که مردم را به عقلانیت تشویق میکند: أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟/ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ/ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ/ … این موضع قرآن بر خلاف فرهنگ مذهبی امروزِ است که ناچار است عقل را سرکوب کند و احکام فقهی و باورهای مذهبی را فراتر از عقل معرفی کند، چون برای بسیاری از احکام و باورهای سنتی و موروثی توجیه عقلی ندارد.
جالب است که در فرهنگ جاهلی، مردم کارهای زشتشان را مطابق با فرمان خدا میدانستند: وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ؟ پس لازم است معیاری خارج از «قال الله» و «قال الرسول» وجود داشته باشد که ناشایستگی کارهایی را که به نام خدا و پیامبر انجام میگیرد نشان دهد. این معیار، عقل و اخلاق انسانی است. فطرت انسانی مقدم بر کتاب و سنت است. آنچه از خدا و پیامبر نقل میشود باید با عقل و اخلاق سازگار باشد. حتی ممکن است فعلی واقعا از پیامبر سرزده باشد که در قوم خودش معروف و ضروری و توجیهپذیر بوده است و در قومی دیگر نامتعارف و حتی ناشایسته باشد، مانند چندهمسری که در بسیاری از جوامع پذیرفتنی نیست و سنت پیامبر از این نظر نمیتواند الگویی برای همه باشد. پس به صرف اینکه از یک پیامبر در یک قوم خاص قول یا فعلی صادر شده است، نمیتوان آن را در قومی دیگر هم به کار گرفت و این کار را به نام خدا و رسول توجیه کرد.
در زمان عیسی، یهودیان با استناد به حکم موسی زنان خود را به راحتی طلاق میدادند. عیسی صدور این حکم از سوی موسی را تأیید کرد، اما گفت که این حکم برای قوم سنگدلِ موسی بوده است و آن را باطل کرد. آنگاه خود حکم داد که اگر کسی زنش را بدون اینکه مرتکب زنا شده باشد طلاق دهد و با زن دیگری ازدواج کند، زناکار است (متی ۱۹: ۸). پس به صرف اینکه روزگاری پیامبری در قومی حکمی داده است، نمیتوان به آن استناد کرد و از آن پیروی کرد، مگر اینکه آن حکم همچنان عقلانی و اخلاقی باشد. همین حکم عیسی هم ممکن است دوباره مشکلساز شود و در قومی دیگر با توجه به شرایط محلی از سوی پیامبری دیگر ابطال شود، چنانکه در قرآن شده است.
برای اثبات اینکه اطاعت از هیچ بشری نمیتواند مطلق و بیقیدوشرط باشد، دو رابطهی مبتنی بر اطاعت را در قرآن بررسی میکنیم: اطاعت زن از شوهر و اطاعت فرزند از والدین. در سورهی نساء، قرآن پس از اینکه جایگاه مردان در سرپرستی زنان و تأمین معاش آنان را یادآوری کرده است، دستورالعملهایی را برای تنبیه زنان نافرمان توصیه کرده است و در آخر گفته است که اگر زنان از شما اطاعت کردند کاری به آنان نداشته باشید: فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا. بر اساس حکم قرآن، زن نه تنها باید مطیع شوهرش باشد، بلکه شوهر میتواند زنش را به سبب نافرمانی تنبیه کند. اما در قرآن توضیحی داده نشده است که معلوم کند زن در چه اموری باید از شوهر اطاعت کند. نتیجهای که ما از این حکم قرآن میگیریم چه باید باشد؟ آیا اطاعتِ زن از شوهر مطلق است؟ یک نتیجهگیری نامعقول این است که بگوییم شوهر باید معصوم باشد تا هیچیک از کارهایی که از زنش میخواهد نامشروع نباشد و زن در اطاعت از شوهر به گناه نیفتد. نتیجهگیری معقول هم این است که آنچه شوهر از زنش میخواهد باید مشروع باشد و تنها در این محدوده است که زن به حکم دین باید مطیع شوهرش باشد.
اینکه نتیجهگیری دوم درست است، با توجه به حکم قرآن دربارهی رابطهی فرزند و والدین روشنتر میشود. احترام به والدین یکی از ده فرمان خدا به موسی است و در هر سه کتاب تورات و انجیل و قرآن بر آن تآکید شده است. در تورات، حرمت والدین چنان است که گاهی سزای نافرمانی فرزند از والدین مرگ است (لاویان ۲۰:۹، تثنیه ۲۱: ۱۸-۲۱)! اما قرآن میگوید در عین احترام و احسان به والدین، اگر خواستند تو را به شرک بکشانند، از آنان اطاعت نکن: وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا.
اطاعت فرزند از والدین باید در چارچوب معینی باشد. دین اجازه نمیدهد که فرزندان هر تقاضایی از سوی والدین را اجابت کنند، بلکه برعکس، به صراحت فرمان میدهد که گاهی باید از آنان سرپیچی کنند. اطاعت زن از شوهر هم باید در چارچوب شرع باشد. خودِ احکام شرع هم باید در چارچوب عقل و اخلاق باشد، وگرنه اگر قرار بود پیامبر احکامی صادر کند که مؤمنان مانند مقلدانِ امروزی توجیه عقلی و اخلاقیِ آن را نمیدانستند، چرا باید سنتهای نامعقول و غیراخلاقی پدرانشان را رها کنند و به پیامبر ایمان بیاورند؟
بله، قرآن مؤمنان را به اطاعت از پیامبر فرمان داده است و مؤمنان هم به پیامبر تعهد داده بودند که از او اطاعت کنند، اما اطاعت مؤمنان از پیامبر مانند اطاعت فرزند از والدین و اطاعت زن از شوهر باید چارچوب داشته باشد. پیامبران مردم را امر و نهی میکردند، اما امر و نهی آنان مقید بود: امر به معروف و نهی از منکر. اگر آنچه پیامبر به آن امر میکند معروف باشد، یعنی شایسته و نیکو باشد، یا آنچه از آن نهی میکند منکر باشد، یعنی ناشایسته و زشت باشد، مؤمنان باید طبق تعهدی که به پیامبر دادهاند از او اطاعت کنند. ممکن است کسی بگوید از کجا بر مؤمنان معلوم میشود که امر و نهی پیامبر معقول و اخلاقی است؟ در پاسخ میگوییم از همانجا که مؤمنان حقانیتِ دعوت پیامبر را قبل از ایمان آوردن به او تشخیص دادند. اگر مردم حجاز از درون همان فرهنگ جاهلی توانستند تشخیص دهند که دین محمد معقولتر و اخلاقیتر از دین پدرانشان است، پس از ایمان آوردن به محمد هم میتوانستند درستی یا نادرستی فرمانهای او را تشخیص دهند. امروزه شیعیان و سنیان فرآیند «ایمان آوردن» را تجربه نمیکنند و از این رو درکی از رابطهی متقابل پیامبر و مؤمنان ندارند.
جالب است توجه کنیم که در قرآن تلویحاَ به اطاعت پیامبر از مؤمنان هم اشاره شده است: وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ، أُولَٰئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ. طبیعی است که در حالت کلی مؤمنان هستند که بنا به تعهدی که دادهاند باید از پیامبر اطاعت کنند، اما این آیه از قرآن نشان میدهد که پیامبر هم در مواردی از مؤمنان اطاعت میکرد، شاید به این معنی که حرف مؤمنان را میپذیرفت و مطابق با نظر مؤمنان عمل میکرد. آیا به مخیلهی شیعیان و سنیان میرسد که پیامبر بخواهد از مؤمنان اطاعت کند و آیا در این اطاعت، لازم است که مؤمنان معصوم باشند؟ چرا پیامبری که معصوم پنداشته میشود بخواهد از مؤمنانی که معصوم نیستند اطاعت کند؟ در همین آیه، قرآن میگوید بدانید که پیامبر خدا در میان شماست. اصحاب محمد، پیامبر را در میان خودشان میدیدند، اما شیعیان و سنیان که پیامبر را ندیدهاند دربارهی او خیالپردازی میکنند. محمد بشری مانند دیگران بود.
امروزه هیچکس با پیامبر بیعت نمیکند و ضرورت این مرحله از ورود به اسلام محمدی را درک نمیکند. اطاعت از پیامبر در چارچوب قرارداد بیعت است. اگر برای اطاعت از پیامبر بیعت لازم نیست، چرا مؤمنان با پیامبر بیعت میکردند و اگر لازم است، کسی که اکنون با پیامبر بیعت نمیکند چه تکلیفی دارد؟ فقیهان باید بدانند که وقتی بیعت با پیامبر ممکن نیست، نمیتوانند شهروندان را به اجرای آنچه خودشان احکام دینی میپندارند مجبور کنند، آن هم در زمانی که مذاهب مختلفی مدعی نمایندگی «اسلام واقعی» هستند و حتی در میان فقیهانِ هر مذهب هم اختلاف فتاوای بسیاری وجود دارد. از آنجا که امروزه کسی برای انجام تکالیف فقهی به کسی تعهد نمیدهد، رعایت این احکام امری شخصی است و هرکس به تشخیص خودش ممکن است از هر یک از رهبران مذهبی پیروی کند یا نکند. اینکه فقیهان پا را از حدود اختیارات پیامبر هم فراتر گذاشتهاند و برای خودشان ولایت مطلقه قائل شدهاند و بدون بیعت با مردم به خود حق میدهند که در زندگی مردم دخالت کنند و برایشان تعیین تکلیف کنند، یعنی طغیان کردهاند.
یکی دیگر از آیات مهمی که در بحث عصمت به آن استناد میشود، آیهی ۵۲ سورهی حج است: وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. قرآن میگوید همهی پیامبران در معرض القائات شیطانی هستند، اما خدا این القائات را منسوخ میکند و آیاتش را محکم میکند. معتقدان به عصمت از این آیه نتیجه میگیرند که خدا جلوی اشتباهات پیامبران را میگیرد، اما با توجه به وجود آیاتِ منسوخ و آیات محکم در کتابهای پیامبران، یک معنی دیگر برای آیه این است که پیامبران اشتباه میکنند و خدا اشتباهاتشان را تصحیح میکند.
دو مسألهی پرمناقشه در قرآن، یکی وجود محکم و متشابه و دیگری وجود ناسخ و منسوخ در این کتاب است. اگر در قرآن آیاتی هست که منسوخ شدهاند ولی همچنان در قرآن باقی ماندهاند، پس در قرآن احکامی هست که اعتبار ندارند و نباید به آنها عمل کرد! در خصوص متشابهات هم قرآن میگوید بیماردلان از آنها پیروی میکنند! یعنی در قرآن سخنانی هست که اگر کسی از آنها پیروی کند گمراه است! به فرضِ وجودِ منسوخ و متشابه در قرآن، فارغ از اینکه چه آیات یا عباراتی مشمول این عناوین میشوند، نتیجه میگیریم که نمیتوان و نباید از همهی آنچه در قرآن آمده است پیروی کرد! مؤمنان در قرآن باید به سراغ آیات محکم و ناسخ بروند، نه متشابهات و آیات منسوخ. شاید علت وجودِ آیات منسوخ و عبارات متشابه همان باشد که در آیهی ۵۲ سورهی حج گفته شده است.
برای کسانی که در زمان و مکان نزول قرآن زندگی نمیکنند و با پیامبر معاصر نیستند، بسیاری از برداشتها از قرآن ظنی است، یعنی معنی بسیاری از کلمات و عبارات و آیات و احکام قرآن برای خوانندگان امروزی روشن نیست و ناچارند به حدس و گمان متوسل شوند. فقهای مختلف و مفسران مختلف و مذاهب مختلف هرکدام حدسی میزنند. این در حالی است که قرآن پیروی از حدس و گمان را نکوهش کرده است: وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا. این فرض که پیامبر یا امام معصوم است و هرچه بگوید صحیح و مطاع است، کمکی به رفع حدس و گمانهای فقهی و تفسیری نمیکند و فقط غلو را به باورهای دینی اضافه میکند.
به نمونههایی از ابهامات قرآن برای خوانندگان امروزی توجه کنید: قرآن به مخاطبانش میگوید نگویند «راعنا» و بگویند «انظرنا»: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انظُرْنَا. ما که امروز قرآن را میخوانیم به کسی نگفتهایم «راعنا» و از این به بعد هم نمیدانیم که چرا باید بگوییم «انظرنا»! قرآن میگوید زینتتان را نزد هر مسجدی بردارید: خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ. این فرمان قرآن باید در هر مسجدی رعایت شود، اما اینکه منظور از این فرمان چیست و چکار باید کرد، به روشنی معلوم نیست. قرآن میگوید وقتی مناسکتان تمام شد خدا را مانند پدرانتان، بلکه بیشتر یاد کنید: فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا. چرا باید ذکر خدا با ذکر پدرانمان مقایسه شود و چرا باید این کار پس از پایان مناسک انجام شود؟ اینها نمونههایی از خیل کثیر احکام مبهم قرآن برای غیرمخاطبان است. وقتی کسی دقیقا نمیداند قرآن چه فرمانی داده است و منظور چیست، چگونه میتواند از آن فرمان اطاعت کند؟ واقعیت این است که امروزه کسی از قرآن و پیامبر پیروی نمیکند که بخواهد نگران صحت قرآن و عصمت پیامبر باشد، چون عموم مردم از عادات رایج خانوادگی و سنتهای موروثی و برداشتهای تفسیری و فتاوای ظنی رهبران مذهبی معاصر پیروی میکنند.
برای مردم امروز که مخاطبان مستقیم هیچیک از پیامبرانِ اقوام پیشین نیستند، راه مواجهه با این ابهامات و مشکلات این است که با ایمان به همهی پیامبران و تصدیق کتابهای همهی پیامبران، مبانی جهانشمول و ثابتی را که از پیامبری به پیامبری دیگر و از قومی به قومی دیگر تغییر نکرده است به عنوان محکمات دینی بپذیرند و جزئیات متغیر را به سلیقه و سبک زندگی و تشخیص افراد واگذار کنند. وقتی جزئیات احکام دینی در طول زمان تغییر کرده است، عمل به فتاوای هر پیامبری مجاز است. چرا عمل به فتاوای مختلف فقیهان مجاز باشد، اما عمل به فتاوای مختلف پیامبران مجاز نباشد؟ تورات و انجیل دست کم به اندازهی رسالههای توضیحالمسائل فقیهان اعتبار دارد! با تصدیق همهی پیامبران و کتابهایشان و عدم تبعیض بین پیامبران، دین به همان سادگی اولیه بر خواهد گشت، آزادی دینی تضمین خواهد شد و فرقهها و مذاهب هم ریشهکن خواهند شد: قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ، لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ. در این صورت مؤمنان به جای اتلاف وقت در مسائل موشکافانه و بیمحتوای فقهی، فرصتی پیدا خواهند کرد که به اصلاح انحرافات بزرگ عقلی و اخلاقی در دین بپردازند.
اعتقاد جزمی به عصمت و کوشش برای فریب عقل و مصادرهی آیات قرآن در توجیه آن، یادآور کوشش خردستیزانه و تحریفآمیز مسیحیان برای القای تثلیث است. تثلیث که اولین و مهمترین اصل دین یعنی یگانگی خدا را ضایع میکند، تصریحی در انجیل ندارد، اما مسیحیان آیاتی از انجیل را برای این منظور مصادره میکنند. تثلیث توضیح عقلی ندارد و مسیحیان باید همچون یک راز مقدس به آن ایمان داشته باشند. عصمتِ پیامبران هم هیچ توجیه عقلی و دینی ندارد و راه جدیدی برای ارضای تمایلاتِ غالیان در انتسابِ صفات خدایی به بندگان خداست. عقل که سرکوب و تحقیر شود، هر یاوهای را به دین میتوان نسبت داد.
وقتی قرآن میگوید امام ظالم نیست، یعنی امام ظالم نیست، نه اینکه امام معصوم است. وقتی قرآن میگوید از پیامبر اطاعت کنید، یعنی از پیامبر اطاعت کنید، نه اینکه پیامبر معصوم است. این عبارات قرآنی معنایی عادی و طبیعی دارند و دلیلی نداریم که برای آنها معانی غیرعادی و غلوآمیز بتراشیم. وقتی میگوییم قاضی نباید ظالم باشد، یا میگوییم از والدین باید اطاعت کرد، یا میگوییم معلم الگوی انسان است، از هیچیک از این سخنان منظورمان این نیست که قاضی یا والدین یا معلم باید معصوم باشند. چرا باید از همین جملات در قرآن عصمت پیامبران را نتیجه بگیریم؟ نظریهپردازان عصمت مقدمات درستی را از قرآن میگیرند و نتایج غلطی را استخراج میکنند و این همان کاری است که اهل کتاب میکنند: یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ؟
(ادامه دارد)

درخصوص آیه تطهیر چه می فرمایید؟ آیا دلیل عصمت نیست؟
در قرآن در مورد پسر لقمان امر به زکات نیامده است، اما او میتوانست امر به معروف و نهی از منکر کند (لقمان ۱۷). معروف و منکر باید برای پسر لقمان هم روشن باشد.
[quote]تفاقاً عرب حق داشته این سوال را بپرسد، و سوالی اساسی است، زیرا عرب می دید که بخش اعظم قرآن به توصیف نابودی اقوام متعدد گذشته به دلیل ابتلا به شرک و پایداری بر آن، و نفی و طرد صورت های تاریخی شرک اختصاص یافته است. بنابراین حق داشته از تعلق یا عدم تعلق معنای شرک به صورتهای دیگر بپرسد.[/quote] یعنی خودش عقل ندارد و نمیداند شرک چیست! سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلَا آبَاؤُنَا عرب به خوبی منظور محمد را میدانست و مخاطبان مقالات اینجانب هم به خوبی میدانند، اما ترجیح میدهند خود را به ندانستن… مطالعه بیشتر»
جناب میمصلات و زکات و دعا و انفاق و بسیاری دیگر از کلمات قرآن از قبل در زبان مردم رایج بود و این گونه نبود که مردم برای اولین بار در قرآن با این مفاهیم آشنا شوند. پیشتر هم توضیح دادم که مردم حتی با خدا و قیامت هم آشنا بودند و کلمات الله و قیامت کلمات ابداعی قرآن نیست. اگر کسی به شما توصیه کند که ورزش کنید، شما با معنی کلی ورزش از قبل آشنا هستید. ورزش طیف بسیار وسیعی را در بر میگیرد که تا حدود زیادی به خودتان بستگی دارد که کدام روش را انتخاب کنید.… مطالعه بیشتر»
قبلاً در یکی از کامنتهای خود توضیح دادم که شما از روش جدل استفاده می کنید. مصداق این روش در مورد زکات، ابهام کامل موضع شما در این مورد، و طرد هر موضع طرف مقابل است. در اینجا چند سوال را برای شما مطرح می کنم و امیدوارم بدینگونه موضع شما در باب زکات از حالت جدلی خارج و مشخص شود، و البته زکات به عنوان نمونه مطرح می شود، و می توان صلات و دعا و انفاق را نیز مطرح نمود: فرد نامشخص الف در زمانه حاضر را در نظر بگیرید. آیا خداوند که در همه کتب ابراهیمی امر… مطالعه بیشتر»
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”] اگر تشخیص شرک سخت است، پس پیامبران بیخود مردم را نصیحت میکردند. فرض کنید سخن زیر، استدلالات یک عرب در برابر محمد برای بیان دشواری تشخیص شرک باشد: [quote]در باب شرک و تشخیص و رد مظاهر فعلی اش باید دقت نمود که مفهوم توحید و شرک و تشخیص معنی و جلوه های آنها کاری سهل نیست، مثلاً می توان پرسید که با در نظر داشتن اینکه خدا هیچ شبیهی در ماسوای خود ندارد، آیا احساسی ولو ضعیف از تقدس مکانی که فرد حاضر در مسجدالحرام در هنگام صلات در مقابل کعبه احساس می کند، گسترش صفات خدایی… مطالعه بیشتر»
جناب محمد میم
پس در مواردی مانند دعا و انفاق هم که فرمانهای قرآن هستند و فرمولهایشان مشخص نیست، کمیتها و فرمولهای فقهی آن را به دقت تعیین فرمایید.
لابد اگر پیامبران به حکومت برسند، بر خلاف سایر حکومتها مینشینند تا مردم به دلخواه خودشان مالیات بدهند! بین تخیل و واقعیت فاصله بسیار است. مثال خمس را در داستان یوسف برای اینکه خوانندگان از این نوع تخیلات و شعارهای پوچ خارج شوند بیان کرده ام.
با سلام، حدگیری از صلات و زکات، نتیجه ای از مقالات شماست. مثلاً در مورد زکات، از یک سو زکات در قرآن دارای فرمول مشخصی نیست، ولی قرآن امر به ادای زکات می کند. ضمناً هیچ مرجع بیرونی همچون پیامبر یا امام یا فقیه یا هر مجموعه دیگری از انسان های دیروز یا امروز را نیز برای تعیین نحوه ادای زکات مقبول نمی شمارید. بنابراین هر فردی حتی اگر قارون دوران نیز باشد، برای ادای زکات اموالش کافی است فقط مقدار بینهایت ناچیزی از اموال خود را به محرومان بدهد و هیچ وظیفه الهی دیگری در این باب ندارد، زیرا… مطالعه بیشتر»
جناب محمد میم صلات و زکات ریاضیات نیستند که بخواهید از آنها limit بگیرید! طرح این قبیل مسائل انتزاعی کار فقیهان بیدرد است و در میان مردم هم دستمایه طنز است. شبیه چگونگی قبلهیابی در مریخ. شاید کسی بخواهد ناهار یک دانه برنج بخورد! شما حرفی دارید؟ اگر چنین نادانی پیدا شود، راحتش بگذارید. خودش عقل دارد و بالاخره میفهمد که کارش غلط است. مخاطبان قرآن مردم عادی هستند نه شخصیتهای خیالی فقهی. اگر تشخیص شرک سخت است، پس پیامبران بیخود مردم را نصیحت میکردند. فرض کنید سخن زیر، استدلالات یک عرب در برابر محمد برای بیان دشواری تشخیص شرک… مطالعه بیشتر»
می توانیم به جای مفهوم فقه و فقاهت از مفهوم دیگری مانند درک و اجرای امر الهی استفاده کنیم، یعنی مثلاً فرض کنیم تحولی همچون اصلاح دینی جوامع غربی رخ دهد و نیایش به زبان مادری نیز رواج عام یابد. اگر فرد فارسی زبان در یک شبانه روز در زمانی دلبخواه به تنها صلات شبانه روز مشغول گردد و صلات او فاقد هر مقدمه و موخره ای و فقط شامل یکبار بیان کلمه “ایزد” باشد، و استدلال کند که صلات در کتب مبنایی دینی فرمول مشخصی ندارد، آیا امر الهی صلات را که همه انبیا به آن مبادرت می نمودند،… مطالعه بیشتر»
جناب محمد میم در موارد زیر، منظور از «شما»، شمای نوعی است، نه فقط شخص شما: ۱. شما بر خلاف قرآن تعریفی فقهی از اسلام و مسلمانی دارید که شامل هیچیک از پیامبران پیش از محمد و پیروانشان نمیشود. ابراهیم و پیروان او مسلمان بودند و قرآن میگوید دین چه کسی بهتر از دین اوست؟ چه بسیار کسانی که در طول تاریخ به قتل رسیدند چون بر اساس معیارهای غلط فقهی مسلمان نبودند (یعنی شیعه یا سنی یا وهابی نبودند) حال آنکه آنان بر اساس معیارهای قرآنی مسلمان بودند. پیامدهای این فقه شیطانی شرمآور را در رفتار داعش میبینیم. خون… مطالعه بیشتر»
از مجموع مقالات شما مشخص می شود که شما شیوه جدل را به کار می برید، یعنی از مجموعه عقاید معتقدان به ادیان و ابهامات یا عدم تصریحات کتابهای مبنایی آنها استفاده می کنید و می کوشید تناقضات درونی یا بیرونی عقاید را نشان دهید و لذا عقیده را به امری فردی و غیر قابل تسری بدل نمایید. بررسی مقالات شما نشان می دهد که ۱- وجود خدایی را که امکان سخن گفتن با بشر یا نماینده ای از بشر به نام نبی یا رسول را دارا باشد، غیر قابل درک می دانید و لذا از دایره تحقق قطعی بیرون… مطالعه بیشتر»
با عرض پوزش از صاحب قاموس قرآن باید عبارت ذیل :
“راغب کتابت و رمز و غیره را از اسباب اشاره شمرده میداند.”
به عبارت ذیل اصلاح کنم:
[b]”راغب کتابت و رمز و غیره را از اسباب اشاره شمرده و معنای اصلی را میداند.”[/b]
قاموس قرآن جلد ۷ : وحی در اصل بمعنی اشاره سریع است و باعتبار سرعت گفته اند: “امر وحی” یعنی کار سریع(راغب). فیومی در مصباح گفته وحی بمعنی اشاره و رسالت و کتابت است و هر آنچه بدیگری القا کنی تا بفهمد وحی است…. راغب کتابت و رمز و غیره را از اسباب اشاره شمرده میداند. پایان بیان قاموس قرآن باید تلاش گذشتگان را نیز دید…فقط شما نیستید که در قرآن خوانده اید وحی برای زنبور و مادر موسی و …بکار رفته است ما بهتر است گفته ها و تلاش گذشتگان را نیز بدانیم و برای پیوند دادن آیات بکار… مطالعه بیشتر»
جناب محمد میم
به مقاله زیر از اینجانب با عنوان «حکم شرع همان حکم عقل است» میتوانید مراجعه کنید:
https://neeloofar.org/index.php/abolfazle-arjomand/1292-14-religion-and-freedom
همچنین مقاله «تکوین و تشریع»:
https://neeloofar.org/index.php/abolfazle-arjomand/1499-190895
بسیاری از سوالات شما پیشتر در مقالات جواب داده شده است.
فهمتان از وحی باید قرآنی باشد. وقتی بتوانید برای زنبور و شاگردان عیسی و مادر موسی و زمین و آسمان هم مانند قرآن از لغت «وحی« استفاده کنید، یعنی به ادبیات قرآن نزدیک شدهاید. فعلا این فهم در میان مفسران قرآن رایج نیست.
ضمنا ما در ادبیات قرآن «کتاب آسمانی» نداریم، همان گونه که اسم پیامبران «مردان آسمانی» نیست. تا میتوانید زبانتان را به قرآن نزدیک کنید و از اصطلاحات غیرقرآنی استفاده نکنید. خودبخود به فهم بهتری از قرآن میرسید. پیروز باشید
در عنوان کامنت قبلی نوشته اید که معروف و منکر، بدیهیات عقلی است. همچنین نوشته اید نادرستی بت پرستی و فحشا مستقل از قرآن مشخص است. در متن مقاله گفته اید راهکار مناسب برای مردمان امروز این است که مبانی جهان شمول را به عنوان محکمات دینی بپذیرند و جزئیات متغیر به سلیقه و سبک زندگی و تشخیص افراد واگذار شود. اما با این حساب، دیگر هیچ معنایی برای مفهوم نبوت و نیز کتاب آسمانی باقی نخواهد ماند، زیرا آنچه این کتب در اصل به آن امر می کنند، معروف، و آنچه نهی می کنند، منکر است، که آن از… مطالعه بیشتر»
[quote]پس این عقل و اخلاق انسانی، پیش از نزول قرآن در جامعه شرک آلود نیز قادر به این شناسایی بوده و لذا نزول قرآن به امری زاید برای این جامعه تبدیل می شود[/quote]
این هم که دوباره شد همان اشتباه قبلی. اگر مردم به خدا معتقدند، نوشتن کتابهای اثبات خدا زاید است! اگر کردم میدانند که دزدی و دروع بد است، نوشتن کتابهای اخلاقی زاید است!
[quote]قرآن است که معلوم می دارد آنچه برخی به خداوند نسبت می دهند و مثلاً اعتقاد به شرک یا جواز فحشا را امر الهی تبلیغ می کنند،[/quote]
کاملا غلط است. نادرستی بتپرستی و فحشا مستقل از قرآن مشخص است. برای همین اشتباه بزرگ جنابعالی است که قبرپرستان و ضریحپرستان امروزی گمان میکنند کاری غیر از بتپرستان زمان محمد میکنند.
نوشته اید: [quote]جالب است که در فرهنگ جاهلی، مردم کارهای زشتشان را مطابق با فرمان خدا میدانستند: وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ؟پس لازم است معیاری خارج از «قال الله» و «قال الرسول» وجود داشته باشد که ناشایستگی کارهایی را که به نام خدا و پیامبر انجام میگیرد نشان دهد. این معیار، عقل و اخلاق انسانی است.[/quote] در اینجا خطای منطقی به کار رفته. بله مردم کارهای زشت خود را به شکل افترا به خداوند نسبت می دادند، ولی از اینجا نتیجه نمی شود که… مطالعه بیشتر»
بنظر میرسد عقل وسیله گرانقدر و موهبتی الهی است که میتواند رشد کند و میتواند از رشد باز مانده منحرف شود و زوال یابد… رشد عقل با بکار بردن آن در رعایت و فهم اتصال آیات است…چه هنگام خواندن آیات کتاب طبیعت و چه هنگام خواندن کتاب شریعت…رعایت اتصال قول الهی در کتب و رسالات ارسالی…در پیام نهایی این اتصال پیام های الهی انجام شده است… اگر موقع مطالعه طبیعت (بکار گیری و استفاده از عقل) یدیده یا پدیده هایی را از نظر دور کنیم و بی اعتنا به آن باشیم چه سهوا چه عمدا به اندیشه باطلی خواهیم رسید…بر… مطالعه بیشتر»
جناب ارجمند در مثل ما فرض است که در یک کلاس در یک زمان و معلم و شاگردان در همان دوره از زمان نگارش کتاب زندگی میکنند و کتاب درسی را هم خود معلم [b] ننوشته[/b] است…بگذریم… بنظر می آید شما فکر میکنید اگر گفته شود قرآن محفوظ از خطاست و از جانب مامورین وحی حفاظت شده و میشود میخواهیم نتیجه بگیریم که پیامبر هم معصوم است…. شاید این برداشت بنده اشتباه است… و بالعکس میخواهید بفرمایید که چون پیامبر معصوم نیست پس قرآن نیز خطا پذیر است و بیشتر برای زمان خود پیامبر مفید فایده بوده است… اما زیبایی… مطالعه بیشتر»
در هر جامعه خردگرا و دموکرات اختلاف نظر هم هست. در مقاله گفته ام که گاهی پیامبر طبق نظر مومنان عمل می کرد.
بدیهی است که اصحاب محمد پس از بیعت باید از او اطاعت میکردند، اما مردم کوبا که با کسی بیعت نکردهاند در انتخاب خود آزادند.
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”][quote]به اعتقاد من معنای اصلی عصمت و علم الهی داشتن پیامبر ها و اولیا خدا دقیقا همین ارتفاع وجودی داشتن آنهاست[/quote] اساسا خدا نگفته کسی عصمت داشته که شما بخواهید زحمت بکشید و آن را به ارتفاع وجودی یا اعتلای عمودی تفسیر کنید. خدا گفته پیامبران گناه میکردند و استغفار میکردند. پیچاندنش کمکی نمیکند. نمیخواهیم مشاعره کنیم. استغفار پیامبران برای گناهانشان ذکر شده ولی عصمت ذکر نشده. به همین سادگی.[/quote] دوست عزیز، خوب من هم می دانم خدا نگفته و حتی گفتم این اصطلاح علم کلام است. دیگه شما لازم نیست دوباره حرف هایتان را تکرار کنید. من… مطالعه بیشتر»
نوشته اید: [quote]مؤمنان تعهد نداده بودند که هرچه پیامبر گفت اطاعت کنند، بلکه تعهد داده بودند که در معروف از او اطاعت کنند: وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ. بنا نبود که مؤمنان دوباره به دینداری تقلیدی و ناآگاهانهی قبل از بعثت برگردند.[/quote] سوال اینجاست که پس ملاک تشخیص معروف از غیر معروف در زمان پیامبر اسلام چه چیزی یا چه کسی بود؟ مثلاً آنجا که پیامبر دستور جهادی دوباره می داد و لذا آن را معروف معرفی می کرد، ولی عده ای مخالفت می کردند، یا دلیلی که از نگاه خودشان بسیار عقلی و موجه می نمود، در مخالفت خود می آوردند،… مطالعه بیشتر»
[quote]نتیجه اینکه، معیار ثابتی به نام فطرت و عقل و اخلاق وجود ندارد که با استفاده از آن بتوان ناشایستگی کارها را نشان داد.[/quote]
فطرت و عقل و اخلاق ثابت است، از جمله در انتخاب الگوی خانواده و ضرورت چندهمسری یا تک همسری در یک جامعه. عقل ضرورتها را تشخیص میدهد. مثلا یک زمان میگفتند کاهش زادوولد و حالا میگویند افزایش زادوولد. از نتیجهگیریهای شتابزده و هیجانی پرهیز کنید. تشکر از دقت شما در مطالعه مقالات
[quote](راعنا) تعبیر نکنید (چون این تعبیر در اصطلاح یهودیان نوعى ناسزا است و آنان با گفتن آن پیامبر را مسخره مى کنند) بلکه بگوئید (انظرنا)[/quote]
همین پرانتزها که «راعنا» را نوعی ناسزا ترجمه و تفسیر میکند به خوبی نشان میدهد که مترجمین از ترجمه ناتوانند و برای مخاطبان هم مبهم است که چرا «ما را رعایت کن» نوعی ناسزاست. سخن همین است که اصطلاحات و عباراتی که در قرآن آمده است متناسب با فرهنگ و زبان مخاطبان قرآن است. بخشهایی از قرآن برای غیرمخاطبان مفهوم نیست و ناچار به حدس و گمان هستند.
نوشته اید: [quote]لازم است معیاری خارج از «قال الله» و «قال الرسول» وجود داشته باشد که ناشایستگی کارهایی را که به نام خدا و پیامبر انجام میگیرد نشان دهد. این معیار، عقل و اخلاق انسانی است. فطرت انسانی مقدم بر کتاب و سنت است. آنچه از خدا و پیامبر نقل میشود باید با عقل و اخلاق سازگار باشد. حتی ممکن است فعلی واقعا از پیامبر سرزده باشد که در قوم خودش معروف و ضروری و توجیهپذیر بوده است و در قومی دیگر نامتعارف و حتی ناشایسته باشد، مانند چندهمسری که در بسیاری از جوامع پذیرفتنی نیست و سنت پیامبر از… مطالعه بیشتر»
نوشته اید: quote] برای مردم امروز که مخاطبان مستقیم هیچیک از پیامبرانِ اقوام پیشین نیستند، راه مواجهه با این ابهامات و مشکلات این است که با ایمان به همهی پیامبران و تصدیق کتابهای همهی پیامبران، مبانی جهانشمول و ثابتی را که از پیامبری به پیامبری دیگر و از قومی به قومی دیگر تغییر نکرده است به عنوان محکمات دینی بپذیرند و جزئیات متغیر را به سلیقه و سبک زندگی و تشخیص افراد واگذار کنند.[/quote] به نحو دقیق بفرمایید که ۱- مخاطبان مستقیم پیامبر اسلام چه کسانی بودند؟ اهل مکه؟ مدینه؟ حجاز؟ کل عرب زبانان معاصر پیامبر اسلام؟ کل اهل کتاب… مطالعه بیشتر»
اى کسانیکه ایمان آوردید (هر گاه خواستید از پیامبر خواهش کنید شمرده تر سخن گوئید تا بهتر حفظ کنید با تعبیر) (راعنا) تعبیر نکنید (چون این تعبیر در اصطلاح یهودیان نوعى ناسزا است و آنان با گفتن آن پیامبر را مسخره مى کنند) بلکه بگوئید (انظرنا) و نیکو گوش دهید و کافران را عذابى الیم است نه آنها که از اهل کتاب کافر شدند و نه مشرکین هیچیک دوست ندارد که از ناحیه پروردگارتان کتابى برایتان نازل شود ولى خداوند رحمت خود را بهر کس بخواهد اختصاص میدهد و خدا صاحب فضلى عظیم است . شما هنوز معنی شان نزول… مطالعه بیشتر»
[quote]اشتباه معلم در بیان مطالب کتاب درسی اشتباهی است که با متن خود کتاب درسی و حتی با اشاره شاگردان و ناظرین مدرسه رفع شدنی است[/quote]
اگر معلم اشتباه میکند، در کتاب و جزوهای هم که مینویسد ممکن است اشتباه کند. اصلاح کتاب و ویرایش برای همین است. ضمنا بعضی از مطالب هر کتابی به مرور قدیمی می شود و بنا نیست امروز فیزیک هزار سال پیش بدون هیچ اصلاح و تغییری تدریس شود.
مغالطه شما در سوره حاقه همان است که درباره سوره نجم در مقاله توضیح داده شد.
[quote]این قیاس شما مع الفارقه این فعلا ترجمه ایه بود و ظاهرا شما تفسیر کار نکردید جناب ارجمند[/quote] برای دوستانی که از مریخ تماس میگیرند و ظاهرا به کتابهای تفسیر دسترسی ندارند، تفسیر المیزان را در دلالت آیه به عصمت ارسال می کنیم: “و بهذا البیان یظهر:أن المراد بالظالمین فی قوله تعالی، «قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قٰالَ لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ » مطلق من صدر عنه ظلم ما،من شرک أو معصیه،و إن کان منه فی برهه من عمره،ثم تاب و صلح. و قد سئل بعض أساتیذنا رحمه الله علیه:عن تقریب دلاله علی عصمه الإمام. فأجاب:أن الناس بحسب القسمه العقلیه علی… مطالعه بیشتر»
قرآن کریم آیه ۱۲۴ سوره بقره «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین» خدای متعال آن گاه که حضرت ابراهیم را به کلماتی امتحان کرد و حضرت ابراهیم از آن امتحانات هم به طور کامل و تمام عیار بیرون آمد و درست امتحان داد، خدای متعال پس از آن امتحان فرمود: «انی جاعلک للناس اماما»، تو را برای مردم امام قرار دادم. حضرت ابراهیم گویا خواست از لطف خدا بیشتر بهره بگیرد، عرض کرد «قال و من ذریتی»، امامت را از ذریه من هم قرار بده،… مطالعه بیشتر»
اشتباه معلم در بیان مطالب کتاب درسی اشتباهی است که با متن خود کتاب درسی و حتی با اشاره شاگردان و ناظرین مدرسه رفع شدنی است و شاید به برکناری معلم منجر شود…اشتباه شخصی در رفتار شخصی او کاملا مجزاست…
در وحی نیز مراقبین مانع از بیان اشتباه او خواهند شد:
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ ﴿۴۴﴾الحاقه
لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ﴿۴۵﴾ الحاقه
[quote]در خود درس مثلا فیزیک نمی تواند مطلب اشتباه بگوید…[/quote]
مگر دست خودش است؟ ندیدهاید که گاهی معلم در بیان درس اشتباه میکند؟ هر کسی ممکن است دچار نسیان شود و اشتباه کند، حتی اگر علامه باشد.
[quote]۱) این همه آیاتی در قرآن که به استدلالهای معاد می پردازد چه توجیهی دارد؟ مانند آیات فراوانی که زنده شدن مردگان را همانند زنده شدن هر ساله زمین در بهار یا همانند تبدیل نطفه ناچیز به بشری کامل می داند؟ آیا قرآن به کسانی که به معاد اعتقاد دارند، این برهان ها را ارائه می کند؟[/quote]
خب این همه کتاب که الان راجع به اثبات خدا و معاد مینویسند چه توجیهی دارد؟ مگر مخاطبان به خدا و معاد اعتقاد ندارند؟
البته موضوع مقاله عصمت است و بهتر است بر آن متمرکز شوید.
[quote]به اعتقاد من معنای اصلی عصمت و علم الهی داشتن پیامبر ها و اولیا خدا دقیقا همین ارتفاع وجودی داشتن آنهاست[/quote]
اساسا خدا نگفته کسی عصمت داشته که شما بخواهید زحمت بکشید و آن را به ارتفاع وجودی یا اعتلای عمودی تفسیر کنید. خدا گفته پیامبران گناه میکردند و استغفار میکردند. پیچاندنش کمکی نمیکند. نمیخواهیم مشاعره کنیم. استغفار پیامبران برای گناهانشان ذکر شده ولی عصمت ذکر نشده. به همین سادگی.
سلام [quote]از این موارد برشمرده به خوبی روشن می شود که مشرکان زمان پیامبر، هیچ اعتقادی به آخرت و معاد نداشته اند[/quote] مشرکان مسیحی که واضح است به معاد اعتقاد داشته و دارند. همین مثال برای بطلان سخن شما کافی است. برداشتهای شما از این آیات مطلقا اشتباه است. به مقاله «محمد از درون اهل کتاب برخاست» مراجعه کنید. دقت کنید که قرآن اهل کتاب را کسانی معرفی میکند که به خدا و آخرت ایمان ندارند، چون منظور از ایمان به خدا و آخرت این تصوری نیست که شما دارید. شیعیان و سنیان گمان میکنند که ایمان به خدا و… مطالعه بیشتر»
در کلاس هم ممکن است اشتباه کند مثلا زیادی به شاگردان بخندد ولی در خود درس مثلا فیزیک نمی تواند مطلب اشتباه بگوید…
((ارتفاع وجودی)) شاتقی، زندانیِ دختر عمو طاووسگفته بود و باز هم وقتی که وقتش بود،هم چنان می گفت:هر که را، از ما که می بینی، به این زندانخورد و پوش و لذت آغوش آورده است.حاکم و محکومفرق چندانی ندارد، هر که خواهی گیر.حکم اصلی همچنان در اصل پا برجاست.خورد و پوش و لذت آغوش،همچنان حاکم بر اعماق حکایت هاست.…قصه ها گر چند در تفصیلزشت و زیبا، بیش و کم دارد،ماجراها گر چه گوناگونچند و چون و پیچ و خم دارد؛لیک چون هر قصه را تا عمق بشکافی،می توانی دیدن که در هر حال،ریشه در زیر شکم، یا در شکم دارد!…هی… مطالعه بیشتر»
اصطلاح عصمت، اصطلاح علم کلام است و در قرآن و حدیث پیامبر نیامده است ولی به گمانم از عصر امام رضا حدیث هایی در این باب آمده است. به اعتقاد من، به فرض اینکه اصطلاح عصمت اصلا توی حدیث های اهل بیت هم نیامده باشد به صرف جعلی بودن و متعلق به علم کلام بودن، نشانه بطلان و اشتباه نیست. علم کلام و علم عرفان خیلی اصطلاح ها داره که به راحتی نمیشه گفت همشون اشتباه است چون توی قرآن و حدیث ریشه ندارند. مثلا توی فلسفه اسلامی خدا واجب الوجود تعریف میشه و ما نمی تونیم به صرف اینکه… مطالعه بیشتر»
جناب ارجمند
در انتهای پیام قبلی باید عرض میکردم : هر نسخی [b]موید[/b] نسخ در آیات قرآن نیست.
اتفاقا نسخ “ما یلق الشیطان” با دانستن نسخ در معجزات همخوانی دارد و این خود موید اتصال و یکپارچگی قرآن می باشد…
توضیح اینکه در آیه ۱۰۵ سوره بقره نسخ در آیات قرآن منظور نیست بلکه نسخ در معجزات همراه پیامبران است…
معجزات الهی در مقابل معجزه نماهای جناح کفر و ایمان است…مانند مار جناح فرعون در مقابل عصای موسی…
آیه سوره حج مورد نظر شما نیز نسخ فرآورده جناح کفر است…
با سلام، نوشته اید مشرکان زمان پیامبر اسلام، از قبل به خدا و آخرت معتقد بودند. بخش اول صحیح است، ولی کجا به آخرت معتقد بودند؟ اگر معتقد بودند، پس: ۱) این همه آیاتی در قرآن که به استدلالهای معاد می پردازد چه توجیهی دارد؟ مانند آیات فراوانی که زنده شدن مردگان را همانند زنده شدن هر ساله زمین در بهار یا همانند تبدیل نطفه ناچیز به بشری کامل می داند؟ آیا قرآن به کسانی که به معاد اعتقاد دارند، این برهان ها را ارائه می کند؟ ۲) این همه آیاتی که محاجه مشرکان با پیامبر را در انکار معاد… مطالعه بیشتر»
در وحی الهی اشتباهی نیست، اما بشر وحی الهی را با القائات شیطانی توام دریافت میکند.
پیامبر بشری مانند دیگران است. مانند دیگران غذا میخورد و راه میرود. مانند دیگران فکر میکند و راهنمایی میکند و مانند همهی راهنمایان ممکن است اشتباه کند. عصمت در هیچ حوزهای معقول نیست و قرآن هم چنین چیزی نگفته است.
اینکه بگوییم پیامبر در فلان بخش معصوم است و در فلان بخش معصوم نیست، همانقدر نامعقول است که بگوییم فلان استاد دانشگاه در کارهای روزمره اشتباه میکند اما در کلاس دانشگاه اشتباه نمیکند.
جناب ارجمند با استناد به برداشت های اشتباه در میان مسلمین نباید مرتکب تفسیرهای جدید اشتباه از آیات شویم… مثلا از برداشت اشتباه در قائل شدن به وجود ناسخ و منسوخ در قرآن نباید به این برداشت اشتباه برسید: [quote]اما با توجه به وجود آیاتِ منسوخ و آیات محکم در کتابهای پیامبران، یک معنی دیگر برای آیه این است که پیامبران اشتباه میکنند و خدا اشتباهاتشان را تصحیح میکند.[/quote] اشتباهات در درون خود قرآن و یا آنچه از عالم بالا بر پیامبران وحی شد نبوده است…بلکه اشتباه و تلقینات نفسانی در عملکرد شخصی خود پیامبران منظور است و در صورت… مطالعه بیشتر»