تحلیلی در اشارات سبئوس به اسلام
محمد ذوقی: اشارهی سبئوس، مورخ ارمنی – که تاریخ خود* را در سالهای خلافت معاویه (۶۰-۴۱ هـ.ق. / ۶۸۰-۶۶۱ م.) به پایان برده – به مردی «محمدنام که بازرگان بود و به امر خداوندی از میان اعقاب اسماعیل به موعظهی آنان برخاست تا راه راست را به ایشان بنماید» هرچند قرینهای قدرتمند بر وجود تاریخی اوست اما با آنچه از خاستگاه حرکت او میگوید به نظر میرسد تأییدی بر دیدگاهی باشد که مهد اسلام را در شمال شبهجزیرهی عربستان و فلسطین میداند.
بر همین اساس سبئوس آغاز حرکت مسلمانان را از غرب به شرق و نه جنوب به شمال درک میکند: «پس آنان همه از مردم حویله تا اهالی شور که در مقابل مصر واقع است گرد هم آمدند و دوازده قبیله، به عدد قبیلههای خاندانهای بطریقهای خود، و از صحرای پاران حرکت کردند و رفتند. و دوازده هزار مرد را، همانند فرزندان اسرائیل به قبیلههایی تقسیم کردند – هرهزار مرد برای یک قبیله – تا ایشان را به وادی خودشان برسانند. آنان به راه افتادند، وادی به وادی را مطابق خط سیر نیاکانی خود طی کردند: نبایوت، قیدار، ادبیل، مبسام، مشماع، دومه، مسا، حدار، تیما، یطور، نافیش و قدمه. اینها قبایل اسماعیل هستند. آنان به موآب در وادی روبین رسیدند، و این موقعی بود که سپاه یونان در خاک عربستان استقرار یافته بود. پس به یکباره بر آنان یورش بردند و شمشیرهای خود را در کار آنان کردند تا چنان شد که حتی تئودوس، برادر هراکلیوس امپراتور، را هم ناچار به فرار کردند. سپس خود بازآمدند و در خاک عربستان فرود آمدند.»
و این آخرین جمله خیال را به چه وادیها که نمیبرد زیرا هم میتواند تأییدی بر نظر لوکسنبرگ باشد که قرآن را سریانیالاصل و ترجمهشده به عربی میداند و هم حدس هنرمندانهی اولیگ را دربارهی فلسطینی بودنِ مخاطب آیات ۱۳۷ و ۱۳۸ سورهی صافات معقول میسازد. هرچند سبئوس با ذکر خاستگاه اسلام و نقل فتوحات عربها، به همان اندازه، نظریهی انارهایها درباره عبدالملک مروان و تأسیس اسلام به دست او را نقض میکند.
با توجه به این حرکت غرب به شرق دیگر نیازی به تغییر جغرافیا و کوچاندن صحرای فاران به حجاز و واداشتن هاجر به طی طریق از کنعان به مکه (بیش از هزار کیلومتر) به جای بئر شبع (کمتر از پنجاه کیلومتر) آن هم تنها با نان و مشکی پر از آب نخواهد بود و اعقاب اسماعیل نیز با زنی که هاجر برای او از مصر میگیرد، لاجرم باید در فلسطین و شبهجزیرهی سینا (صحرای فاران) روزگار گذرانده و ریشه دوانده باشند و نه حجاز.
سبئوس علت اصلی خیزش اسماعیلیان را تلاش در دستیابی به ارض موعود میداند و از محمد چنین نقل میکند: «خداوند سوگند یاد کرده که این وادی تا ابد ملک ابراهیم و اعقاب او باشد. و از روی لطفی که به بنیاسرائیل داشت این وعده را نیز در همان روزگار محقق گردانید. اینک، شما اعقاب ابراهیم میباشید و خداوند وعدهی خود را دربارهی ابراهیم و اعقابش محقق گردانیده است. پس خدای ابراهیم را از سر صدق و خلوص بپرستید، و بروید و سرزمینی را تصرف کنید که خداوند به پدر شما، ابراهیم، عطا کرد. و چون خدا با شماست کسی نخواهد توانست در جنگی بر شما غلبه کند.»
چنین کلامی نه در قرآن و نه در حدیث از محمد نقل نشده و میتوان آن را زادهی ذهن معاصران سبئوس دانست اما نباید فراموش کرد که این مبدأ حرکت اسماعیلیان از شبهجزیرهی سینا و فلسطین بوده که به سبئوس و معاصرانش اجازه داده است چنین بپندارند که خیزش ناگهانی و غریب اسماعیلیان لابد در جهت تصرف ارض موعود پدرشان ابراهیم بوده است. همچنین اگرچه روایت سبئوس از مناطق واقعشده در مسیر اسماعیلیان و نام قبایلشان دقیقاً مطابق مناطق و نامهای کتاب مقدس است و میتواند نوعی تدارک پیشینه و شجرهی اسطورهای برای نیاکان عربها باشد که حال چنین فاتحانه به تاریخ پا گذاشتهاند، اما آخرین عبارت او در این پیشینهی اسطورهای – «در خاک عربستان فرود آمدند» – به همان اندازه میتواند روایتی اسطورهای از دگردیسی فرهنگی عربها به واسطهی ورود عناصری غیرعرب در طی حتی چند سده باشد. ضمن اینکه عربها در آن دوران مردمانی ناشناخته نبودند که فتوحاتشان و عرض اندامشان در دنیای کهن نیاز به مقدمهای اساطیری داشته باشد. سبئوس در همین تاریخ و در جایی که هنوز خبری از فتوحات عربها نیست نقل میکند که هرمز برای در امان ماندن از شورش وهرام تصمیم میگیرد به سپاه پادشاه عربها پناهنده شود و برای پسرش خسرو نیز پادشاه عربها در کنار پادشاه یونان یکی از گزینههای پناهندگی برای فرار از چنگ وهرام بوده است. پس اگر عربها در دنیای باستان این اندازه حشمت داشتهاند – حتی در مقام خراجگزار ساسانیان – سبئوس به سادگی میتوانست اصل داستان را به عربها و نه اسماعیلیان ارجاع دهد و حرکت اسلام را از همان عربستان (شمال شبهجزیره) بیاغازد.
نکتهی دیگر در کلام سبئوس موضوع استمداد اسرائیلیان از اسماعیلیان است که البته مبتلا به نوعی مکانپریشی است زیرا از سویی میگوید اعقاب و کسان اسماعیل در تاچکستان بودند و یهودیان از ادسا به نزد آنها رفتند اما از سوی دیگر آغاز حرکت اسماعیلیان را از فلسطین گزارش میکند. که چهبسا با تأکید سبئوس بر حرکت غرب به شرق و آن جملهی شاهکارِ «در خاک عربستان فرود آمدند»، احتمال مکانپریشی بیشتر باشد. ضمن اینکه به نظر میرسد سبئوس اسم یهودیان را به میان میآورد تا بتواند حرکت اسماعیلیان به سوی ارض موعود را توجیهپذیرتر سازد. برای این منظور، روایت سبئوس در استمداد یهودیان از اسماعیلیان و اختلاف اینان، با یک گسست به سراغ محمد میرود: «اینک این قوم سخن ایشان را باور داشتند اما نمیتوانستند در میان خود بر سر کمک به توافقی برسند که عدد ایشان بسیار زیاد بود و قبیلههایشان متعدد و هریک با دیگری اختلاف داشت. [گسست] در آن زمان مردی بود محمدنام که بازرگان بود و به امر خداوندی از میان اعقاب اسماعیل به موعظهی آنان برخاست تا راه راست را به ایشان بنماید.» این شکل روایت گویی تمهیدی است که به سبئوس کمک میکند محمد را همان مردی بشناساند که برای برطرف ساختن اختلاف اسماعیلیان و اتحاد با اسرائیلیان برای تصرف ارض موعود به پا خاسته است. اما آنچه محمد به نقل از سبئوس در پیام خود میگوید هیچ ارتباطی به ارض موعود ندارد. او از اسماعیلیان میخواهد که خدای ابراهیم را بپرستند، شراب و مردار نخورند، دروغ نگویند و زنا نکنند. آنها نیز «به یک فرمان او تابع و پیرو دین واحد شدند. آنان دست از پرستش آیینهای پوچ خود برداشتند و به جانب خداوند زنده روی آوردند که بر ابراهیم، نیای همهی آنان، ظاهر شده بود.» ولی حال که اتحادی حاصل آمده – حتی در فلسطین و شبهجزیره سینا – مراد سبئوس نیز حاصل شده و میتواند محمد را وادارد که اسماعیلیان را به تصرف ارض موعود فراخواند. و دیگر مهم نیست که قرار بود آنها در همان تاچکستان به پا خیزند نه آنکه از غرب به شرق روی آورند. یعنی تعلیل حرکت اسماعیلیان برای تصرف ارض موعود آنقدر برای سبئوس مهم بوده که تن به چنین مکانپریشیای داده است. اما با همهی اینها حتی اگر اسماعیلیان در تاچکستان بوده باشند و حرکتشان را از همانجا آغازیده باشند باز هم زادگاه اسلام جایی در بینالنهرین خواهد بود و نه حجاز.
نکتهی جالب توجه دیگر، نگاه سبئوس به شخص محمد است. او با فتوحات اسلامی اصلاً میانهای ندارد و «پادشاهی اسماعیلیان» را همان وحش چهارم در رؤیای دانیال میداند و در جایی امیر سپاهیان عرب در ارمنستان را «عبد دشمن مسیح» میخواند. اما همو علت آغاز موعظهی محمد را به «امر خداوندی» میداند و معتقد است که «دستوراتی که به او میرسید از عالم بالا بود». این امر برای ما که تحت نفوذ الگوی کلامی نبوت در اسلام بالیدهایم غریب مینماید اما اگر نبوت را بر اساس آنچه در دنیای یهودی و مسیحی تا پیش از ظهور اسلام فهم میشود، در نظر آریم که همیشه چیزی از مقولهی الهام و پیشگویی و ذهنخوانی است (مقالهی فراز و فرود نبوت کردن در فرهنگ های دینی) آنگاه از غرابت موضوع کاسته میشود.
* تاریخ سبئوس، بر پایهی ترجمهی آر. دبلیو. تامسون و مقابله با نسخهی رابرت پتروسیان، ترجمهی محمود فاضلی بیرجندی، انتشارات ققنوس، چاپ اول، ۱۳۹۶
تشکر می کنم از سایت وزین نیلوفر و جناب آقای ذوقی در معرفی این بحث دور از انتزاع و در عین حال, بی سرانجام.باشد تا قطعیت, بی قطعیت شود.========== یکی از مشهورترین نقل قول ها از یکی از سرشناس ترین مورخین مدرن و نقاد عصر ما :تاریخ اکثرش حدسیات و باقی تعصبات است! (ویل دورانت) حال دیگر چه باقی می ماند اگر که شهود بخردانه ی ما این کلام را با توجه به دو دو تا چارتا قبول کند، جز این که خود را در هر طرف که ببینیم، بنا را بگذاریم بر چیزی نزدیک “فسانه ای و در خواب… مطالعه بیشتر»
سبئوس ، با زیرکی تاریخ سازی کرده نه تاریخ نویسی ،او به خوبی می دانسته چگونه در تاریخ مسلم ایجاد اختلال کند که البته نادرستی نوشته های او در زمانی که تحریف هنر زمانه اش بوده و حتی احادیث پیامبر از آن در امان نبوده صحه بگذارند