نقدهایی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر

نقد نهم؛ قمیص: لباسی دوخته در زمان پیامبر حجت‌الاسلام مجید دهقان مؤلف محترم کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر در مبحث سوم از «کم و کیف البسه عام» بحث می‌نماید. وی در این بحث نشان می‌دهد که لباس‌های آن زمان نادوخته و کم‌تعداد بوده و چندلا و ساتر و پوشا نبوده‌اند. در این بحث به جای آن‌که تک تک مستندات…

نقد نهم؛ قمیص: لباسی دوخته در زمان پیامبر

حجت‌الاسلام مجید دهقان

مؤلف محترم کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر در مبحث سوم از «کم و کیف البسه عام» بحث می‌نماید. وی در این بحث نشان می‌دهد که لباس‌های آن زمان نادوخته و کم‌تعداد بوده و چندلا و ساتر و پوشا نبوده‌اند. در این بحث به جای آن‌که تک تک مستندات مؤلف را نقد نمایم، به بررسی لباس‌های آن زمان می‌پردازم. با این بررسی، ادعای مؤلف درخصوص ویژگی‌ لباس‌های آن زمان نیز نقد می‌گردد. همچنین در خلال بحث برخی از مهم‌ترین مستندات مؤلف را به بحث می‌گذارم.

پیش از شروع بحث، لازم می‌دانم به نکته‌ای اشاره‌ کنم؛ در تحلیل‌‌های تاریخی علاوه بر این که داده باید صحیح باشد، استنباط از داده‌ها و چگونگی جمع و تحلیل آنها نیز نقش مهمی در نتیجه‌گیری دارد. چه بسا اشکالی در داده‌ها نباشد، اما تحلیل آنها به درستی انجام نشده‌ باشد. به عنوان مثال فرض کنید که چند قرن بعد پژوهش‌گری بخواهد در مورد فرهنگ ایرانیان تحقیق کند و همچنین فرض کنید همه‌ داده‌های تاریخی به جز چهار داده، از میان رفته باشد. در گزارش اول دو فرد ایرانی توصیف می‌شوند که در ابتدای صحبت از همدیگر درباره‌ ابعاد بینی خود پرسش می‌کنند؛ (یکی به دیگری می‌گوید: دماغت چاقه؟). بنابر داده‌ دوم در فرهنگ لغت ایرانی یکی از معانی دماغ، عقل است. بنابر داده‌ سوم ایران در رتبه‌های اول جراحی بینی در دنیا قرار داشته ‌است و داده‌ی چهارم کسی که دچار اشتباهی می‌شود را به کسی تشبیه می‌کنند که بینی‌اش سوخته‌است؛ (دماغش سوخت). پژوهش‌گر مذکور ممکن است با استناد به این داده‌های قطعی، نتیجه بگیرد که عضو بینی در فرهنگ ایرانی اهمیت بسیاری داشته ‌است؛ مانند اهمیت گاو در برخی از مناطق هند. ما که الان در این فرهنگ زندگی می‌کنیم می‌دانیم که اگر چه تک تک این داده‌ها صحیح است، ولی برداشت اشتباهی از آن شده ‌است. در اینجا به همین مقدار از این نکته بسنده می‌کنم.

اولین لباسی که در ادامه به بحث می‌گذارم قمیص است که معمولاً به پیراهن ترجمه می‌شود. لباسی دوخته، آستین‌دار و دارای دکمه. در این شماره در میزان پوشانندگی این لباس بحثی نمی‌شود، ولی از آن‌جاکه مؤلف منکر رواج لباس دوخته در زمان پیامبر است، درباره‌ وجود و رواج این لباس بحث می‌نمایم. هم در اشعار جاهلی و هم در روایات، شواهد فراوانی برای وجود و رواج قمیص در دوران جاهلیت و زمان پیامبر وجود دارد که تنها به برخی از این شواهد می‌پردازم.

اولین شاهد شعری از امرؤ القیس است:
فادبرن کالجزع المفصل بینه               بجید الغلام ذی‌القمیص المطوّق

وی شاعر جاهلی است که در منطقه نجد وسط جزیره العرب زندگی می‌کرده ‌است. شاعر در این شعر قمیص را برای مردی جوان به کار برده‌ که به گردنش طوقی آویخته است. شاهد دوم از طرفه بن العبد شاعر جاهلی است که در شعر خود به قمیص‌ کهنه و پاره مثال می‌زند:
تلاقی و احیاناً تبین کأنّها                   بَنادِق غرّ فی قمیصٍ مقدّد

خنساء نیز در شعر خود به قمیصی کهنه مثال می‌زند:
و خرق کانضاء القمیصِ دویهً                مخوف رداه ما یقیم به رکب

از جهتی دو بیت آخر اهمیت بیشتری از بیت اول دارند. معمولاً واژگانی که در تشبیه‌ها و ضرب‌المثل‌ها به‌ کار می‌روند، دارای قدمت بیشتری در زبان و فرهنگ هستند. در هر دو بیت آخر قمیص به عنوان مشبه‌به استفاده شده ‌است که نشان‌دهنده قدمت و رواج آن در فرهنگ جاهلی است.

غیر از اشعار جاهلی، واژه‌ قمیص در احادیث پیامبر و صحابه فراوان به کار رفته ‌است. در ماجرایی که عمرو بن سلمه از کودکی خود نقل می‌کند، قوم او برای عمرو که بدون لباس کافی امام جماعت شده بود قمیص خریداری می‌کنند (مسند احمد، ج۵، ص ۳۰). در روایتی که ام‌سلمه نقل می‌نماید، وهب بن زمعه و شخص دیگری از بنی‌امیه داخل خانه‌ پیامبر می‌شوند؛ در حالی‌که قمیص به تن داشته‌اند (مستدرک، مسند احمد، ج۶، ص ۲۹۵). ام‌سلمه در روایت دیگری که البانی آن را صحیح می‌داند محبوت‌ترین لباس در نزد رسول خدا را قمیص می‌داند: «عن أم‌سلمه قالت لم یکن ثوب أحب إلى رسول‌الله صلى الله علیه و سلم من القمیص» (سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۸۳). در روایت دیگری که از طریق شیعی نقل شده ‌است در میراث پیامبر که به امام علی علیه‌السلام رسید دو قمیص وجود داشت: قمیصی که با آن به معراج رفت و قمیصی که روز احد به تن داشت(کافی، ج۱، ص ۲۳۶). هم‌چنین در روایت دیگری از شیعه پیامبر مردی از بنی‌تمیم را از طولانی گرفتن پایین قمیص و ازار نهی نموده‌اند:
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّ النَّبِیَّ ص أَوْصَى رَجُلًا مِنْ بَنِی تَمِیمٍ فَقَالَ لَهُ إِیَّاکَ وَ إِسْبَالَ الْإِزَارِ وَ الْقَمِیصِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنَ الْمَخِیلَهِ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمَخِیلَهَ (کافی، ج۶، ص ۴۵۶).

در روایت دیگری نیز که در کافی نقل شده‌است زنی پسر خود را به نزد پیامبر می‌فرستد تا از او چیزی بگیرد؛ حتی اگر قمیص پیامبر باشد. پیامبر نیز قمیص خود را به او می‌دهد(کافی، ج۴، ص ۵۵). هنگام غسل پیامبر بعد از وفات ایشان در منابع اهل سنت آمده ‌است که حضرت قمیص به تن داشته‌اند(سنن الکبری، ج۳، ص۳۸۷). در زمان حیات پیامبر ایشان به عبدالرحمن بن عوف و زبیر فرمودند قمیص حریری به تن کنند(صحیح مسلم، ج۷، ص ۱۱۶ و السنن الکبری للنسایی، ج۵، ص ۴۷۶) پسر عبدالله بن ابیّ منافق معروف مدینه هنگام فوت پدرش از پیامبر درخواست می‌کند که پدرش در قمیص پیامبر دفن شود و پیامبر اجابت می‌کند: فقال یا رسول الله أعطنی قمیصک أکفنه فیه وصل علیه واستغفر له. فأعطاه النبی صلى الله علیه و سلم قمیصه. (مسند احمد، ج۲، ص ۱۸) در روزی که اسرای بدر را نزد پیامبر آوردند، عباس عموی پیامبر لباسی نداشت. پیامبر به دنبال قمیصی برای او فرستادند تا اینکه قمیص عبدالله بن ابی را به عباس پوشاندند:
قَالَ لَمَّا کَانَ یَوْمَ بَدْرٍ أُتِىَ بِأُسَارَى ، وَأُتِىَ بِالْعَبَّاسِ وَلَمْ یَکُنْ عَلَیْهِ ثَوْبٌ ، فَنَظَرَ النَّبِىُّ – صلى الله علیه وسلم – لَهُ قَمِیصًا فَوَجَدُوا قَمِیصَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَىٍّ یَقْدُرُ عَلَیْهِ ، فَکَسَاهُ النَّبِىُّ – صلى الله علیه وسلم – إِیَّاهُ (صحیح‌البخاری، ج۳، ص۱۰۹۵).

در روایت دیگری پیامبر در بین اصحاب خود در حالی توصیف می‌شود که قمیص بر تن داشته‌اند(مسند احمد، ج۳، ص ۲۹۴). هم‌چنین معاویه بن قره از پدرش نقل می‌کند که هنگام بیعت او و قومش با پیامبر حضرت قمیص به تن داشته‌اند(مسند احمد، ج۳، ص ۴۳۴) پیامبر هم‌چنین در حال احرام از پوشیدن قمیص نهی نموده‌اند:
سُئِلَ النَّبِىُّ -صلى الله علیه وسلم- مَا یَلْبَسُ الْمُحْرِمُ قَالَ « لاَ یَلْبَسُ الْمُحْرِمُ الْقَمِیصَ وَلاَ الْعِمَامَهَ وَلاَ الْبُرْنُسَ وَلاَ السَّرَاوِیلَ(صحیح مسلم، ج۴، ص ۲).

با وجود این شواهد فراوان، مؤلف بارها در کتاب خود استفاده از لباس دوخته را انکار می‌نماید؛ گرچه در بحث لباس دوخته از واژه‌ تردید استفاده می‌کند(ص۲۴۳). دلیل تردید مؤلف را را از قلم خود ایشان می‌خوانیم:

“برخلاف اطمینان به استفاده‌ِ حضرت از جامه‌های نادوخته، اما اطمینانی به استفاده‌ وی[پیامبر] از البسه‌ دوخته نیست، زیرا در آن زمان رواج چندانی نداشت و به دلایل اقلیمی مالی و خوی و عادت از آن استقبال نمی‌شد. از آن گذشته محدّثان اطمینانی به صحت این روایات ندارند. (ص۲۴۳)”

در جای دیگر کتاب وی می‌خوانیم:

“جامه‌های دوخته و به اصطلاح لباس مدت‌ها پس از رسول خدا شایع گردید و به همین خاطر معلوم نیست که روایات تمجید از این نوع جامه‌ها واقعاً از حضرت صادر شده باشد؛ چراکه خودش نیز از همین دو قطعه جامه‌ نادوخته یعنی ازار و رداء استفاده می‌کرد(ص ۵۲)”

استناد مؤلف به اقلیم، خوی و عادت مردم آن زمان دلیل مناسبی نیست. لباس، نوع آن، کیفیت آن و جنس آن آن قدر که مسئله‌ای فرهنگی است، اقلیمی و وابسته به خوی و اخلاق نیست. چه بسا مردمی که در منطقه‌ای گرم و سوزان پوشش کاملی دارند و مردم دیگری در منطقه‌ای نه چندان گرم پوشش حداقلی. مؤلف در موارد مختلفی(ص ۴۹) از این نمونه استدلال‌ها استفاده می‌کند که به آن خواهیم پرداخت. اما منظور مؤلف از محدثان شاید کلامی باشد که از کتاب فتح الباری تألیف ابن حجر از طبری نقل می‌نماید(ص۵۰). در نظر طبری در زمان پیامبر لباس اکثر مردم ازار و رداء بود‌ه ‌است؛ به همین دلیل روایتی را که در آن لفظ قمیص آمده است صحیح نمی‌داند. ابن حجر در چند صفحه بعد مانند همین نظر را از ابن عربی فقیه نقل می‌نماید. ابن‌عربی معتقد است تنها متن صحیحی که در آن لفظ قمیص آمده ‌است، آیه‌ شریفه‌ سوره‌ یوسف است و روایت عبدالله بن ابی که پیش از این آوریم. اما ابن حجر با این نظر مخالف است و احادیث متعدد و صحیحی را بر می‌شمارد که در آن واژه‌ قمیص به کار رفته است(فتح الباری، ج۱۰، ص ۲۶۶). برخی از احادیثی را پیش از این ذکر نمودیم.

در کتاب مؤلف محترم دلیل دیگری برای انکار وجود و رواج قمیص در زمان پیامبر نیافتم. با توجه به شواهدی که بیان شد و ادله‌ای از مؤلف که بدان دست‌ یافتم، وجود و رواج قمیص در زمان پیامبر اثبات می‌شود. در شماره‌ بعد به لباس‌های دیگر می‌پردازم.

صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید: